در روزهای پایانی دی ۱۳۶۰، دغدغههای آینده جنگ و سرنوشت انقلاب اسلامی وجود داشت. در همین زمینه، جلسهای در ستاد سپاه پاسداران منطقه ۷ در کرمانشاه تشکیل شده بود که بسیار پرشور بود. «سردار رحیم صفوی» که در آن ایام مسئول طرح و عملیات ستاد کل سپاه بود، در خاطراتش به فضای آن جلسه اشاره میکند و میگوید: «اواخر سال ۱۳۶۰ بود که در روند کسب آمادگی برای عملیات فتحالمبین، من همراه با برادر [آقا محسن] رضایی رفتیم به ستاد سپاه منطقه ۷. قرارگاه سپاه منطقه ۷ در کرمانشاه بود و شهیدان محمد بروجردی فرمانده منطقه ۷ و ناصر کاظمی فرمانده سپاه استان کردستان در آن قرارگاه حضور داشتند. همانجا جلسهای گذاشتیم و گفتیم ما میخواهیم تعدادی از کادرهای سپاه منطقه غرب را برای شرکت در جنگ به جنوب ببریم. خوب یادم هستم که ناصر کاظمی خیلی ناراحت شد و به ما گفت: «در حالی که کردستان از نیروی بسیجی و کادرهای با تجربه سپاهی خالی شده، شما نه تنها نیرو به ما نمیدهید، بلکه حالا آمادهاید همین تتمه کادرهای کیفی ما را هم به خوزستان ببرید؟» ایشان با ناراحتی از جلسه بلند شد و بیرون رفت؛ ولی شهید بروجردی گفت: «امام جنگ را مسئله اصلی میدانند. چشم خودم میآیم و نیروها را هم میآورم ماشین و سلاح هم میآورم.» زندهیاد حاج احمد متوسلیان بر حسب نظر مساعد شهید بروجردی در روز بیستم دیماه از مریوان راهی تهران شد.
احمد متوسلیان در بین راه توقف کوتاهی در همدان میکند هم برای رفع خستگی و بجا آوردن فرضیه نماز و هم برای اینکه دیداری با فرمانده سپاه همدان، شهید محمود شهبازی داشته باشد. سردار شهید حسین همدانی که خود شاهد این دیدار بود، اینگونه روایت میکند: «موقع اذان مغرب بود که دیدم حاج احمد متوسلیان وارد سپاه شد. ما در معیت حاج محمود شهبازی به پیشوازش رفتیم. بعد از احوالپرسی رفتیم توی یکی از اتاقها، حاج محمود از حاج احمد علت سفرش را جویا شد. او در پاسخ گفت: «از آنجا که قرار است عملیات بزرگی در جنوب انجام شود، برادر محسن تلفنی با من تماس گرفت و گفت باید هر چه زودتر در خوزستان یک تیپ تشکیل بدهی و مسئولیت فرماندهی آن را هم خودت باید به عهده بگیری. حالا به این خاطر عازم تهران هستم.» شهید شهبازی پرسشهایی درباره کم و کیف نیرو و امکانات پرسید و حاج احمد در پاسخ گفت: «آن طوری که برادر محسن میگفت: قرار شده این تیپ متعلق به سپاه استان تهران باشد و نیروی آن هم از تهران تأمین شود. برای همین مرا به تهران خواستهاند تا در مورد تشکیل آن با هم صحبت کنیم و بعد هم به جنوب بروم.» وقتی که صحبتهای حاج احمد به پایان رسید، شهید محمود شهبازی خطاب به حاج احمد گفت: «حتما باید من هم با تو به خوزستان بیایم.» حاج احمد با خوشحالی پرسید: «با ما هستی؟ او میگوید: بله من هستم.» پس از این صحبت کوتاه اطمینان حاصل کرد که شهید شهبازی با او همکاری خواهد کرد و به سرعت راهی تهران شد تا در جلسهای با حضور آقا محسن، تشکیل تیپ به صورت قطعی مورد توافق طرفین قرار گیرد. او پس از گفتوگوها و توافقات بلافاصله به مریوان باز میگردد تا نفرات و کادر لازم و مورد نیاز تیپ را راهی جنوب کند.