حسن خیلی علاقهمند بود که به مناطق جنگی بیاید و در جبهههای حق علیه باطل شرکت کند و همیشه میگفت: «من دوست دارم با صدام بجنگم.» پدر ایشان نقل میکند: «مدتی بود که از مسیر گلزار شهدا رد نمیشد و از راهی دیگر میرفت. یک روز من متوجه شدم بهش گفتم: چرا مسیرت را عوض میکنی و از راه دیگری میروی؟ آیا با کسی مشکلی داری؟»
در جواب گفته بود: «بله من مشکل دارم و با خودم مشکل دارم. هر وقت از گلزار شهدا رد میشوم، از شهدایی که در اینجا خفتهاند، احساس خجالت و شرمساری میکنم. آنها هم مثل من جوان بودهاند. با هزاران آرزو اما رفتند و جانشان را فدای آسایش و دین ما کردند. من چطور میتوانم بیتفاوت به کارهای روزمرهام برسم؟من هم میتوانم به جبهه بروم و دین خود را ادا کنم تا در آن دنیا شرمنده امام و شهدا نباشم.»
بالاخره حسن وارد جبهه میشود و در کربلای 1 شرکت میکند. قبل از عملیات هر وقت با هم ملاقات میکردیم، میگفت: «دایی جان من دوست دارم شهید شوم.» میگفتم: «دایی جان شما هنوز سنتان کم است و وقت برای خدمت به اسلام زیاد داری.» میگفت: «نه، من آمدهام بجنگم و شهید شوم.» ایشان به فیض شهادت آگاهی کامل داشت و برای همین آنقدر علاقه داشت که شهید شود.
عملیات کربلای 1 گذشت و مرحله بعد با سپاهیان محمد وارد شد و در مرحله دوم عملیات کربلای 5 شرکت کرد و این بار علاقه او به شهادت چند برابر شده بود. قبل از عملیات به من گفت: «دایی جان این بار من شهید خواهم شد و مدام درحال ذکر گفتن و دعا بود.»
همیشه با دوست صمیمیاش شهید محمد حسینیپور(کاظمآباد) با هم بودند. حسن در بیرون سنگر بود و دوستش داخل سنگر که یک گلوله خمپاره به سنگر اصابت میکند و محمد حسینیپور به شهادت میرسد. حسن گفت: «دایی من هم تا دقایقی دیگر به شهادت میرسم.»
در همین حین عملیات مدتی نگذشت که شخصی پیش من آمد و گفت: «حسن کریمی تیر خورد.» رفتیم کنارش تیر دوشکا به قلبش اصابت کرده بود و به آرزوی همیشگیاش، یعنی شهادت رسید.
به نقل از محمودنادعلی نسب دایی شهید حسن کریمی
شهید حسن کریمی در سال ۱۳۴۹ در روستای یوسفآباد شهرستان رفسنجان کرمان متولد شد. حسن در خانوادهای مذهبی قدم نهاد و از نخستین روزهای زندگی با مذهب، دین و مکتب انس و الفت داشت. وی تحصیلات خود را تا اوایل دبیرستان ادامه داد. نجیب و مهربان بود و به جبهه عشق میورزید و همین عشق او را به سوی خویش کشاند و سرانجام نیز این عاشق و معشوق در تاریخ ۱۳۶۸/۱۲/۱۳ در منطقه شلمچه به وصال یکدیگر رسیدند و حسن نیز چون دیگر شهدا در راه حق و حقیقت به معراج پرواز کرد.