در میان تمام شبهای دلتنگی و روزهای درماندگی، دلمان برای آمدنتان، برای دیدنتان و برای نبودنتان تنگ میشود. نمیدانیم در کجای این قصه زندگی جا ماندهایم که سالهاست از دیدار روی ماهتان محرومیم.
شما آخر جاده ما را دیدهاید؛ بغضهایی که در خلوتمان شکستهاند و بارانهایی که از ابر سفید چشمانمان پایین آمدهاند. غمهایمان را حس کردهاید و شادیهایمان را از دور نظاره کردهاید.
شما تنهایی و غربت و بیکسی ما را دیدهاید؛ شما آن لحظههایی که در بیابان خشک و بیروح احوالمان خلوتی را انتخاب کردهایم و گریه کردهایم و خیال کردهایم که کسی ما را نمیبیند، ما را دیدهاید. دیدهاید که ابرهای دلتنگیمان را کنار زدهاید و غصههایمان را پس زدهاید. مگر میشود دست محبت شما بر سر ما بنشیند و غصهای باقی بماند.
مولاجان یا صاحب الزمان(عج)، این روزهای دنیای مسلمانان از داغ ظلم و جنایت ستمگران تبدار است. این روزها دست شما را بیشتر میخواهیم؛ میدانیم که این روزها هم ایستادهاید بالای سرمان و حواستان هست که این تن تبدار جامعه مسلمانان از پا نیفتد. قسم به روز آزادی مسلمانان، قسم به روز آزادی فلسطین که میدانیم حواستان لحظهای از ما دور نیست.