در فتنه ۸۸ وبلاگی به راه انداخته بودم و به صورت روزنوشت در آن مینوشتم که بعدها هک شد. یکی از خوانندههای ثابت وبلاگم محمودرضا بود. یادداشتهایم را میخواند و با اسم مستعار «م. ر. ب» پای آنها کامنت میگذاشت. گاهی هم پس از اینکه مطلبی را خوانده بود و کامنتی داشت، زنگ میزد. در دیدارهای گاه و بیگاهی هم که تهران با هم داشتیم، حتما حرفی در مورد این وبلاگ پیش میکشید. گاهی پیش میآمد که چند روز چیزی در وبلاگ نمینوشتم. اینطور وقتها زنگ میزد و پیگیر میشد. بعضی از این یادداشتها در بعضی از پایگاههای خبریـ تحلیلی لینک میشد که اگر میدید زنگ میزد و تشویق میکرد. بعد از اینکه وبلاگ در سال ۱۳۹۱ با ۷۵۰ یادداشت هک شد، آن را رها کردم و دیگر توی آن چیزی ننوشتم و به جای آن یک وبسایت زدم. بعد از آن محمودرضا بارها پیگیر برگشتن به همان وبلاگ شد. یک بار گفت: «وبلاگت شخصیت پیدا کرده بود؛ نباید ول میکردی!» این را چند بار دیگر هم بعدا برایم تکرار کرد. محمودرضا در ایام فتنه، غیر از اینکه در خیابان و کنار بچههای مظلوم بسیج حضور داشت، خوب هم مطالعه و رصد میکرد. یادم هست آن روزها رفت لپ تاپ و مودم پرتابل خرید. اگر جایی مطلبی میخواند که توجهش را جلب کرده بود، به من هم توصیه میکرد آن را بخوانم. روی نظام تعصب داشت و اگر در نوشتههایم دفاعی از نظام کرده بودم، در مورد آن مطلب حتما صحبتی با من میکرد. یک بار چیزی در دفاع از نظام نوشتم که کمی جنجالبرانگیز شد و کامنتهای زیادی پایش خورد. با یکی از خوانندههای آن روزهای وبلاگ که از جریان فتنه جانبداری میکرد، بحثم شده بود و چند تا کامنت بلند رد و بدل کرده بودیم و نهایتاً هم کوتاه آمده بودم. محمودرضا بعد از اینکه بحث من و آن شخص را خوانده بود زنگ زد. دلخور بود. اصرار داشت که من نباید در بحث با این شخص کوتاه میآمدم و پرسید که میشناسمش یا نه؟ گفتم: بله. بدتر ناراحت شد. اسمش را پرسید که من معرفی نکردم و گفتم بیخیال شود! گفت: «تو برای این شخص شکسته نفسی کردهای در حالی که نباید میکردی.» بعدا دیدم تحمل نکرده و خودش آمده توی کامنتها جواب محکمی به او داده بود.
به نقل از یکی از دوستان شهید محمودرضا بیضایی
شهید محمودرضا بیضایی در 18 آذرماه سال 1360 در تبریز متولد شد. در دوره نوجوانی با عضویت در بسیج به مطالعات دینی و سیاسی رو آورد. او به سبب آشنایی با زبان عربی، با رزمندگان مقاومت اسلامی لبنان و رزمندگان حزبالله و همینطور با شیعیان عراقی و سوری ارتباط پیدا کرد. با آغاز جنگ در سوریه از سال ۱۳۹۰ برای یاری جبهه مقاومت، آگاهانه عازم سوریه شد. سرانجام، پس از دو سال حضور در جبهه سوریه، در 29 دیماه ۱۳۹۲ همزمان در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری در اثر اصابت ترکشهای یک تله انفجاری به ناحیه سر و سینه، به فیض شهادت نائل آمد.