انتخابات 11 اسفندماه در حالی برگزار شد که «خط تحریم» به میدان آمده بود تا مانع تکرار مشارکت 42 درصدی سال 1398 مردم ایران شود. این جریان همه توان خود را در چهار سال گذاشته بود تا روز به روز از اعتبار انتخابات بکاهد و آمار مشارکت را به زیر 10 درصد در تهران و زیر20 درصد در کل کشور بکشاند. در این مسیر همه لشکر رسانهای بیگانگان و ضدانقلاب نان خور سرویسهای جاسوسی بیگانه به صف شده بودند تا در این امر نقشآفرین باشند. جنگ شناختی گستردهای که در طول سالهای اخیر مورد توجه رهبری معظم انقلاب قرار داشت، در میدان انتخابات، با نشانهگیری دقیق، رأی ملت را هدف قرار داده بود.
در این میان، معرکه مرگ مهسا، بهانهای برای کلید خوردن پروژه براندازی جمهوری اسلامی بود که حاصل آن شکلگیری بلوای پاییزی بود و وقتی ناکام از براندازی شد، اعتماد و امید ملت را نشانه رفت تا حاصل آن را در اسفندماه 1402 جمع کند.
اما آنچه مورد توجه این نوشتار است، توجه به نقشآفرینی آن بخش از فعالان سیاسی است که به مثابه کامل کننده جورچین تحریمکنندگان انتخابات عمل کردند و با همه توان به میدان آمدند تا مانع شرکت مردم در انتخابات شوند. این جریان تلاش کرد تا از ماهها مانده به انتخابات مستمر به افکار عمومی القا کند که حال جامعه خوش نیست و قصد ندارد در انتخابات شرکت کند! سیاهنمایی و تلاش برای ناامیدسازی از آینده در تمامی رسانههای این جریان دنبال میشد و حتی یک مورد هم نمیتوان یافت که یکی از خدمات مجلس و دولت انقلابی مورد حمایت این جریان قرار گرفته باشد!
این جریان حتی منتظر بود که توشهای از معرکه سالگرد مرگ مهسا را در شهریور 1402 جمع کند؛ شاید روشن شدن فتنه و بلوا، بستری برای موجسواری این جریان را فراهم آورد، همین چشم طمع بود که مانع نامنویسی بخش زیادی از چهرههای شناخته شده این جریان در پیش ثبتنام انتخابات در مردادماه شد؛ اما وقتی این فتنه ناکام ماند، دیگر فرصت برای نامنویسی در انتخابات از دست رفته بود و اینجا بود که رادیکالهای از همهجا رانده، تنها ایستادگی و همسویی با ضدانقلاب در دنبال کردن «خط تحریم» را پیشه خود کردند.
در این میان، آنچه بیش از هر چیز موجب تأمل شد، همسویی سیدمحمد خاتمی با جریان رادیکال بود! خاتمی که همواره تلاش کرده بود خود را پرچمدار اصلاحطلبی معرفی کند و از دایره اعتدال خارج نشود، حتی در معرکه فتنه 88، مرزهای خود را از فتنه سبز و سران متوهم آن حفظ کرده بود و در اولین انتخابات پس از فتنه رأی خود را در مخالفت با تحریمکنندگان در دماوند به صندوق انداخته بود و از حامیان موفقیت روحانی در سال ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ با اتخاذ سیاست «تکرار میکنم» بود، این بار دچار خطای محاسباتی شده و به دامی افتاد که بیگانگان برای او پهن کرده بودند!
محمد قوجانی مدتی پیش از پشت صحنه میدانداری رادیکالها در اردوگاه اصلاحطلبان پرده برداشته بود. وی درباره انتخابات سال 1400 نوشته بود، چگونه خاتمی بازیچه اپورتونیستی چون آذرمنصوری قرار گرفته و به نحوی مجبور به تغییر بازی و انفعال در برابر رادیکالها شده است. قوچانی شرح میدهد: «در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ در حالیکه اصلاحطلبانی مانند مهدی کروبی، بهزاد نبوی، محمدجواد ظریف و عبدالکریم سروش بهصراحت از عبدالناصر همتی حمایت میکردند و خاتمی نیز از مردم میخواست همت کنند و رأی دهند، بانویی به نام آذر منصوری رو درروی دیگر اصلاحطلبان ازجمله کارگزاران ایستاد و با تفاوت یک رأی مانع از حمایت جبهه اصلاحات از همتی شد، درواقع پشت پرده این رادیکالیسم چپ نوعی اپورتونیسم قرار داشت که پشت ویترین زیبایی به نام دفاع از انتخابات آزاد پنهانشده بود. اپورتونیسمی که از یکسو دنبال کرسی در حاکمیت بود و از سوی دیگر در پی اعتباری در اپوزیسیون میگشت!»
همین بازی متأسفانه در اسفندماه 1402 با شدت بیشتری دنبال شد و خاتمی که در عمر سیاسیاش تلاش بر حفظ میانهرویی داشت، پشت دست رادیکالها بازی کرد و برای اولین بار از صف مردم در پای صندوق رأی جاماند!
با اعلام نتایج انتخابات خاتمی خیلی زود متوجه شد که چه کلاه گشادی سرش رفته است! اما متأسفانه برای فهم این خطای راهبردی خیلی دیر شد بود. عبور میزان مشارکت مردم از 40 درصد که از شکست تمامعیار خط تحریم حکایت داشت، خاتمی را بر آن داشت که برای توجیه اقدامی که تحقق آن تا آخرین ساعت روز جمعه 11 اسفند، در پرده ابهام بود، قدم بردارد تا شاید کمی از «خسارت محض» ایجاد شده را جبران کند! او تلاش کرد تا در جمع مشاوران خود دلایل «خروج از ریل اصلاحات» را بیان کند و در این مسیر در اولین گام به سیاهنمایی از اوضاع رو آورد و خود را زبان مردم معرفی کرده و مدعی شود مردم طبیعیترین خواستهای خود همچون معیشت و امنیت و عزت و برابری را برآورده نمیبینند!
این حرفها در زمانی زده میشود که کمتر از 30 ماه از روی کار آمدن دولت یازدهم میگذرد و پیش از آن برای مدت هشت سال حکمرانی در اختیار جریان مورد علاقه خاتمی بوده است. اگر واقعاً در آن دوران آنچنان باغ سبزی سر برآورده بود که همه مشکلات کشور حل شده باشد، چطور مردم در انتخابات 1400 به نامزد مورد حمایت خاتمی که آقای همتی بود، توجهی نکردند و عبور از روحانی را رقم زدند؟ چه شده که آقای خاتمی اینقدر زود همه مشکلات کشور را بر سر این دولت هوار کرده است و اوضاع نابسامان اقتصادی روزهای پایانی دولت دوازدهم (که از مهار کرونا و ورود واکسن ناتوان بود، چه رسد به مهار تورم!) را فراموش کرده است؟
خاتمی در این کلام تلاش دارد تا به ظاهر نقدی به «براندازان نرم و سخت» نیز بزند و خود را جدای از آنان معرفی کند و بار دیگر براندازی را نه ممکن و نه مطلوب معرفی کند، غافل از آنکه عملاً در بازی آنها بازی کرده است!
خاتمی مطلوبترین راه برای حل مشکلات کشور را «یک مصالحه ملی» معرفی میکند، غافل از اینکه لازمه تحقق آن، شرکت در انتخابات و دعوت همگانی برای این امر بود؛ در حالی که حاضر نشدن در پای صندوق رأی، حداقل روزنه برای شکلگیری مصالحه ملی را نیز از بین برده است و متأسفانه این عمل به خواست آن جریان رادیکالی بود که خاتمی را در حصار خود قرار داده و او را از آرمانهای امام(ره) و خط امامـ که روزگاری به آن مباحات میکردـ فاصله انداخته است. حرکت در قمار باخته «مشارکت مشروط» و طرح ادعای «انتخابات بسیار مهم است در صورتی که حد نصاب ضابطه و معیارهایی که انتخابات را انتخابات میکند رعایت شود.» نیز توضیحات ناشیانه و حرفهای گزاف سوختهای است که رادیکالها برای جدایی مسیر خاتمی از «صندوق رأی» و کشاندن وی به آنچه «سیاستهای خیابانی» میخوانند، طراحی کرده بودند! وگرنه کافی است نگاهی به لیست «صدای ملت» در تهران انداخته و آن را با «لیست امید» در انتخابات مجلس دهم مقایسه کنیم تا مشخص شود این لیست بدون شک با چهرههای قویتری از سال 1394 بسته شده بود و حمایت اصلاحطلبان حتی میتوانست آنها را تا مرحله پیروزی بر رقیب متفرق و متکثر پیش ببرد!
متأسفانه، کهولت سن خاتمی، درایت او را نیز از بین برده است؛ وگرنه پرچمدار اصلاحات و آنکه مدعی است: «براندازی نه ممکن است نه مطلوب»، چگونه ممکن است برای توجیه رفتار غیرکارشناسانهاش اینگونه زبان به سخن بگشاید: «این بار تصمیم گرفتم که اگر نمیتوانم کاری برای مردم بکنم همراه و همنوا با خیل ناراضیانی باشم که در عمق وجودشان بر این باورند که اگر راه نجاتی باشد راه اصلاح امور است. آگاهانه و صادقانه رأی ندادم تا به هیچکس دروغ نگفته باشم.» گویا که تصمیمات دفعات پیش مبنی بر مشارکت، تصمیماتی غیرآگاهانه و فریبکارانه بوده است!
راه «اصلاح امور» از صندوق رأی میگذرد و قهر با صندوق بسترساز جولان بدخواهان این ملت است و متأسفانه خاتمی به واسطه همنشینی با رادیکالها راه دوم را انتخاب کرده است و عملاً تلاش برای مصالحه ملی را دچار انسداد کرده است! اما حال که مشارکت بیش از 40 درصدی ملت ایران مشخص شده و شکست خط تحریم آشکار شده است، جا دارد که خاتمی برای پیوستن به صفوف ملت اولاً از ایشان عذرخواهی کند، ثانیاً مرزهای خود را از بیگانگان و ضدانقلاب روشن کند و برای تحقق آنچه اصلاحطلبی میخواند، در مسیر تحقق مشارکت حداکثری قدم بردارد تا شاید از انتخابات 1404 سربلند بیرون آید!