سردار سرلشکر شهید مهدی باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشوراست؛ سرداری که با افتخار به بسیجی بودنش، داغ شهید انقلاب علی و شهید دفاع مقدس حمید باکری را دید تا در 25 اسفند 1362 جان بر کف در جریان عملیات بدر جزیره مجنون جنگید و به شهادت رسید و پیکرش برای همیشه در آنجا ماند.
شیرمردی که حسن ختام وصیتنامهاش همانی بود که شهید حاج قاسم سلیمانی 35 سال بعد در وصیتنامهاش آورد: «خدایا مرا پاکیزه بپذیر».
دلاوری که معرفت قلبی و عملی به اسلام و انقلاب داشت و میگفت: «دشمنان اسلام، اسلام را خوب شناختهاند و فهمیدهاند که اگر یک لحظه از مقابله با اسلام ما غافل بشوند همگی محو و نابود خواهند شد انشاءالله؛ پس ما را خوب شناختهاند.»
مردی که مقاومت، ذکر و عملش بود و رزمندگان اسلام را به مقاومت در مقابل کفار دعوت میکرد: «سلاح ما در مقابل دشمن مقاومت است، سلاح ما ایستادگی در مقابل دشمن است. باید با نهایت توان از این سلاح استفاده کنیم. صحنه را باید طوری با قدمهای خودمان و قلبهایمان مزین کنیم تا تیرها با هدایت الهی به دشمن بخورد. تا اینکه تیر به خطا نرود؛ تا اینکه کفار از بین بروند... لذا مقاومت! مقاومت!»
«باکری تنها فرمانده نبود. او برای رزمندگان پدری مهربان بود که با تمام وجود برای نیروهایش دل میسوزاند. رزمندگان لشکر هیچگاه مهربانیها، دلسوزیها و بزرگیهای آقا مهدی را از یاد نخواهند برد. شهید باکری از بهترین و قدرترین فرماندهان دفاع مقدس بود که در عملیات بدر در خط مقدم حضور داشت و کنار نیروهایش میجنگید.» این را حاجرضا لطفی از رزمندگان لشکر عاشورا میگوید.
شهید باکری در همان برخورد اول همگان را مجذوب چهره معصومش میکرد، موجی در چشمان نافذش بود که با وجود اندوه، خندان و بشاش بهنظر میرسید، فرمانده عارف و عامل عملیات بدر با شهادت در آبهای هور، به بهشت موعود رهسپار شد.
۱۵ روز پیش از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقا علی بن موسی الرضا(ع) خواسته بود که خداوند توفیق شهادت را نصیبش کند، سپس خدمت امام خمینی(ره) و آیتالله خامنه ای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست کرد که برای شهادتش دعا کنند.
شهید باکری قبل از آغاز اجرای عملیات بدر به هم رزمانش گفته بود، هرگاه خداوند مقاومت ما را دید رحمت خود را شامل حال ما میگرداند، اگر از یک دسته بیست و دو نفری، یک نفر بماند، باید همان یک نفر مقاومت کند و اگر فرمانده شما شهید شد، نگویید فرمانده نداریم و نجنگیم که این وسوسه شیطان است.
وی گفته بود: «فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان(عج) است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستیم، ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ، وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اطاعت از فرماندهی است.»
مهدی باکری در شب عملیات وضو میگیرد و همه گردانها را یک یک از زیر قرآن عبور میدهد، مداوم توصیه میکند: «برادران! خدا را از یاد نبرید، نام امام زمان(عج) را زمزمه کنید، دعا کنید که کار ما برای خدا باشد، از پشت بیسیم نیز همه را به ذکر «لاحول و لاقوه الا بالله» تشویق میکند.»
سرانجام این فرمانده دلاور لشکر ۳۱ عاشورا، ۲۵ اسفندماه سال ۱۳۶۳ در جریان عملیات بدر به خاطر شرایط حساس عملیات، مثل همیشه، به خطرناکترین صحنههای کارزار وارد شد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت میکرد، تلاش میکرد تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتکهای دشمن تثبیت کند؛ ولی بر اثر برخورد تیر مستقیم مزدوران عراقی، ندای حق را لبیک گفت و به لقای معشوق نائل شد.
هنگامی که پیکر مطهرش را از طریق آبهای هور انتقال میدادند، قایق حامل پیکر وی، مورد هدف آرپیجی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست. شهید باکری در مقابل نعمات الهی خود را شرمنده میدانست و تنها به لطف و کرم خداوند تبارک و تعالی امیدوار بود، در وصیت نامهاش اشاره کرده است: «چه کنم که تهیدستم، خدایا قبولم کن.»
سخن از مهدی باکری است؛ متولد سال ۱۳۳۳ در میاندوآب. در کودکی مادرش را از دست داد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه گذراند و البته از همان ایام، رنج نیازمندان و مردم محروم را میفهمید. مهدی در آن سالها از ادامه تحصیل هم غافل نبود و در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه تبریز پذیرفته شد.
انقلاب اسلامی که به پیروزی رسید، مهدی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در سازماندهی سپاه ارومیه ایفاگر نقش فعال بود. او در همان سالها، حدود یک سال هم به عنوان شهردار ارومیه برگزیده شد که آن روزها، یادآور خاطرات یک شهردار مردمی برای اهالی ارومیه است.
شهید مهدی باکری در آن سالها و در مقطعی، مسئولیت جهاد سازندگی استان آذربایجان غربی را هم بر عهده گرفت و البته روزهایی هم به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد.
جنگ که آغاز شد، او به جبههها شتافت و معاونت تیپ نجف اشرف را پذیرفت. مهدی باکری در عملیاتهای متعددی شرکت کرد که فتحالمبین، والفجر مقدماتی، والفجر یک تا چهار، مسلمبنعقیل، رمضان و بیتالمقدس از آن جمله است. او بعدها به فرماندهی تیپ عاشورا رسید؛ تیپی که چندی بعد به لشکر تبدیل شد و به عنوان یکی از لشکرهای خطشکن دفاع مقدس شناخته میشد.
حجتالاسلام والمسلمین شهید محلاتی درباره شهید باکری چنین گفته است: «وی نمونه و مظهر غضب خدا در برابر دشمنان خدا و اسلام بود، خشم و خروشش فقط و فقط برای دشمنان بود و به عنوان فرمانده باتقوا، الگوی رأفت و محبت در برخورد با زیردستان بود.»
همسر شهید باکری درباره اخلاق او در خانه میگوید: «با وجود همه خستگیها، بیخوابیها و دویدنها، همیشه با حالتی شاد بدون ابراز خستگی به خانه وارد میشد و اگر مقدور بود در کارهای خانه به من کمک میکرد، لباس میشست، ظرف میشست و خودش کارهای خودش را انجام میداد. اگر از مسئلهای عصبانی و ناراحت بودم، با صبر و حوصله سعی میکرد با خونسردی و با دلایل مکتبی مرا قانع کند.»
دوستان و هم سنگرانش نقل میکنند: «به همان میزان که به انجام فرایض دینی مقید بود، نسبت به مستحبات هم تقید داشت، نیمههای شب از خواب بیدار میشد، با خدای خود خلوت میکرد و نماز شب را با سوز و گداز و گریه میخواند، خواندن قرآن از کارهای واجب روزمرهاش بود و دیگران را نیز به این کار سفارش میکرد.»