ما و خانواده شهید بیضایی به همراه پنج یا شش خانواده شهید مدافع حرم به طور خصوصی از سراسر کشور با رهبر معظم انقلاب دیدار داشتیم.
بعد از ساعتها انتظار وارد بیت رهبری شدیم. واقعاً برایمان جالب بود که رهبر یک کشور با آن عظمت چنین زندگی سادهای داشتند. اطلاع دادند که بعد از دقایقی رهبر معظم انقلاب وارد اتاق خواهند شد.
هر کس با عکس شهیدش منتظر ورود رهبرمعظم انقلاب بود. عکس شهید علیپور هم دست پسرم «یاسر» بود. قرار بود نماز ظهر به امامت رهبرمان در ابتدا برگزار شود، به همین دلیل چون ما بچه داشتیم در صف آخر نشستیم.
بالاخره رهبر معظم انقلاب وارد شدند. در حال عبور به همه سلام کردند و دستی بر سر «یاسر» کشیدند و نیمنگاهی هم به عکس پدرش که در دست داشت، انداختند و رد شدند.
بعد از اقامه نماز، امام خامنهای یکی یکی اسم خانوادهها را میخواندند و به جلوی مجلس دعوت میکردند. وقتی اسم ما خوانده شد، با پدر بزرگوار شهيد و بچهها جلو رفتيم. من عکس شهید علیپور را به ایشان دادم تا امضا کنند که رهبر معظم انقلاب اسلامی هم آن را گرفتند و نگاهی کردند و گفتند: «این برای من باشد.» گفتم: «آقا ما برای یادگاری امضای شما را زیر این عکس میخواستیم.» فرمودند: «چشم بعداً برایتان میفرستم.»
بعد از اینکه همه خانوادهها با معظمله صحبت کردند، ایشان شروع به صحبت کردند. وسط فرمایشاتشان از بین همه عکسها و نامهها، عکس شهید علیپور را برداشتند و شعر روی عکس را خواندند و گریه کردند:
ما سينه زديم، بیصدا باريدند
از هر چه كه دم زديم آنها ديدند
ما مدعيان صف اول بوديم
از آخر مجلس شهدا را چيدند.
به نقل از همسر شهید مدافع حرم «محرم علیپور»