برخورد ارتش آمریکا با دانشجویان در جلوی چشم رسانهها، جهان را با همان فرض همیشگی روبهرو کرد که حقوق بشر دوگانهای است که اگر روی سکه منفعتش به سمت آمریکاییها افتاد، از آن استقبال میکنند و اگر به ضررشان باشد، تمام دنیا را بسیج میکنند تا بگویند که طرفدار حقوق بشر هستند. همین رفتار دوگانه بر پایه منفعت یا عدم منفعت سبب شده است تا اگر در کشوری، مانند ایران خونی از دماغ کسی ریخت، ایران به انواع و اقسام ضدیت با حقوق بشر متهم شود؛ ولی کشتار هزاران زن و کودک به دست صهیونیستها با دیده اغماض نگریسته میشود. این رفتار حکایتی دیرینه مبتنی بر اندیشه سودمدار و خودبرترپندار دارد که سعی میشود در این نوشته مصادیقی از آن در راستای شناخت بهتر آمریکا بررسی شود.
قومکشی علیه آمریکاییهای اصیل
«روژه گارودی» فیلسوف فرانسوی سالها قبل کتابی به نام «آمریکاستیزی» نوشت که بررسی تاریخچه رفتارهای ضد حقوق بشری آمریکاییهاست که ما بخشی از آن را در این روزها مشاهده میکنیم. گارودی مینویسد، به اعتقاد آمریکاگراها نظام آمریکا به وسیله یک دست غیبی که همانا دست خدا و بازاری است که آدام اسمیت به آن اشاره میکند، هدایت میشود. هدف این نظام سهیم شدن در آفرینش مداوم تاریخ، مانند سایر ملتها نیست؛ بلکه به عکس میخواهد از طریق امتیاز مشیت الهی به پایان تاریخ دست یابد. رؤیای آمریکا شامل سرزمین بسیار وسیعی بود که در آن هر کس میتوانست به تناسب قدرت و امکاناتش تکهای از زمینهای سرخپوستان را که تعدادشان اندک بود و سلاحهای بسیار ابتدایی داشتند، تصاحب کند. در سال ۱۷۷۶، تعداد سرخپوستان ۶۰۰ هزار نفر بود که این تعداد در سال ۱۹۱۰ به ۲۲۰ هزار نفر کاهش یافت. پس از قتل عام «ووندِد نی»(Wounded Knee) در سال ۱۸۹۰ و نابودی کامل سرخپوستان از لحاظ نظامی، بازماندگان آنها در اردوگاههای کار اجباری و در شرایطی بسیار سخت و غیر انسانی حبس شدند. خشونت و کشتار تنها به قتل عام بومیان خلاصه نشد. بعدها ژنرال شرمن که جنگ تمامعیاری را علیه سرخپوستان شروع کرده بود، این جمله را برای آمریکاییها به یادگار گذاشت که «سرخپوست خوب یک سرخپوست مرده است.»
کشتار به اسم دموکراسی
برای آمریکاییها کلمه «مرز» معنای حقیقی آن را ندارد. مرز از نظر آنها خطوطی نیست که حدود کشورها را تعیین میکند و گاهی در پی جنگها تغییر میکند؛ بلکه مرز خط متغیری است که میتواند تا آن جایی پیش برود که منافع آمریکاییها را تأمین کند. بنابراین، کشتار آمریکاییها خط قرمزی ندارد و مرزی نمیشناسد. این جنگ ممکن است علیه سرخپوستان و برای تاراج اموال آنها باشد یا میان خود سفیدپوستان و بر سر تقسیم غنایم یا هزاران مایل این سمت دنیا در افغانستان و عراق.
آمریکاییها در داستان جنگ خلیجفارس و به اسم حمایت از کویت به همان عملیات استعماری دست زد که انگلستان در سال ۱۹۶۱ انجام داد و موجب کشته شدن یک میلیون عراقی شد. افکار عمومی نیز به کمک دروغپردازیهای مطبوعات و آژانسهای جهانی دچار توهم و زودباوری شدند. یکی از مثالهای آشکار این دروغپردازیها مربوط به دختر جوانی میشود که میگفت شاهد بدرفتاری سربازان عراقی در تاراج اموال کویتیها و کشتن بچههای آنها بوده است؛ ولی چند روز بعد مشخص شد این شاهد کسی نبوده جز دختر سفیر کویت در واشنگتن که به هنگام اشغال کویت در خارج از این کشور بوده است.
انگیزههای آمریکا از نابودی عراق برای آنهایی که با سازوکار این نظام آشنا بودند و هستند، از اول پوشیده نبود. «نیکسون» رئیسجمهور سابق آمریکا بعدها در روزنامه «نیویورک تایمز» نوشت: «ما به خاطر دفاع از دموکراسی به کویت نرفتهایم، چون نه در کویت و نه در کشورهای منطقه دموکراسی وجود ندارد. ما برای سرکوبی یک دیکتاتور به کویت نرفتهایم؛ چون در این صورت باید به سوریه هم اعلان جنگ میدادیم. ما برای دفاع از تساوی بینالمللی هم به کویت نرفتهایم. ما به این دلیل به آنجا رفتهایم که به هیچ کس اجازه ندهیم به منافع حیاتی ما لطمه بزند.»
آنچه در این کشت و کشتارها تجلی مییابد، همان آمریکامحوری و آمریکاگرایی به منزله دال رفتار سیاسیون آمریکایی است. در این چرخ گردون و تعرض منافعها هر کسی ممکن است زیر این چرخ وحشیگری له شود. در اینجاست که گفته «ژورس» درباره نظام سرمایهداری به اثبات میرسد. وی گفته بود: «سرمایهداری در بطن خود جنگ دارد همان گونه که ابر غلیظ نشان از طوفان دارد.» نکته دردآور اینجاست که در جنگ خلیجفارس تنها ۷ درصد از هواپیماهای آمریکا این توانایی را داشتند که به اهداف نظامی حمله کنند و ۹۳ درصد بقیه چشم بسته بمبهای خود را رها میکردند و با این کار موجب نابودی مدارس، بیمارستانها و کارخانههای داروسازی نظیر آنچه در سودان اتفاق افتاد و آسمانخراشهای مسکونی زیادی میشدند در جنگ کوزوو هواپیماهای آمریکا از چنان فاصله دوری شلیک میکردند که یک تراکتور را از یک تانک تشخیص نمیدادند.
«الن پیرفیت» یکی از وزرای ژنرال دوگل پس از اشاره به نقش گروه فشار طرفدار اسرائیل که خواهان خلاص شدن از شر صدام حسین بودند، اعتراف میکند: «گروه فشار تجاری به این نتیجه رسید که جنگ میتواند بار دیگر چرخ اقتصاد را به حرکت درآورد مگر جنگ جهانی دوم و سفارشات زیادی که برای اقتصاد آمریکا به همراه آورد، موجب پایان بحران سال ۱۹۲۹ که تا پایان جنگ جهانی آمریکا نتوانسته بود از آن خارج شود نشد؟ مگر جنگ کره باعث رونق مجدد اقتصاد آمریکا نشده بود؟ پس هر جنگی که بتواند برای آمریکا پیشرفت به همراه آورد، جنگ مبارکی است.»
کپی برابر اصل صهیونیستی
از ابتدای پیدایش موجودیت ساختگی رژیم صهیونیستی تاکنون، بیش از صد هزار انسان بیگناه کشته و میلیونها نفر آواره شدهاند. در طول این دههها، فلسطینیان و مردم بیدفاع غزه افزون بر اشغال سرزمینی و قتل، با تحریمهای گسترده و محاصره کامل نیز مواجه بودهاند. درواقع، اوضاع امروز در سرزمینهای اشغالی نتیجه بیش از هفت دهه اشغال و کشتار افراد بیگناه به دست رژیم صهیونیستی بوده است. آمارها میگویند از سال 1948 رژیم صهیونیستی تا امروز بیش از 78 درصد سرزمینهای فلسطین را به تصرف خود درآورده و 270 شهرک جدید و 750 هزار خانه اسرائیلی ساخته است. این وضعیت در حالی است که 531 روستای فلسطینی ویران شده است. بیش از نیمی از مردم فلسطین در سال 1948 و حوالی آن به سایر کشورها پناهنده شده، یک چهارم کسانی که در همان منطقه باقی ماندند، یا آواره هستند یا حق بازگشت به شهر و روستاهای خود را ندارند. همین وحشیگریهاست که سبب شده است رژیم صهیونیستی را کپی برابر اصل آمریکایی بدانیم که تمام تلاشش را برای پا بر جا ماندن صهیونیستها گذاشته است.
شکاف نسلی به نفع فلسطین
آنچه پس از اکتبر 2023 با آن مواجه هستیم، شکاف نسلی در جامعه آمریکا و تلاش برای رهیدن از پیلهای است که رسانههای صهیونیستی ساختهاند. دانشجویان آمریکایی دانشگاه کلمبیا از فضایی که سالهاست رسانهها ساختهاند، جدا شده و تلاش دارند حقیقت را روایت کنند و در کنار حقیقت بایستند. تلاش برای سرکوب دانشجویان را نباید یک سرکوب عادی قلمداد کرد؛ بلکه تلاشی است برای جلوگیری از ویران نشدن پارادایم استکباریای که دهههاست آمریکاییها و صهیونیستها ساختهاند و آن نباید خدشه ببیند.