یک بار به اتفاق دیگر فرماندهان محضر رهبر معظم انقلاب اسلامی بودیم که شهید صیاد هم سمت راست من نشسته بود. هر وقت کنار ایشان مینشستم، دستم را روی دستشان میگذاشتم. آن روز هم دست من روی زانویشان بود و ایشان هم دستشان را روی دستم گذاشته بودند. رهبر معظم انقلاب اسلامی که تشریف آوردند همه بلند شدیم، احترام گذاشتیم و نشستیم. تا ایشان دستشان را روی زانو گذاشتند، من دستم را گذاشتم روی دستشان؛ اما همین که آقا شروع به صحبت کردند، ایشان دستش را کشید؛ دفترچهاش را بیرون آورد و شروع به نوشتن کرد و همه صحبتها را نوشت.
من کمی دلخور شدم؛ چون دوست داشتم دستم روی دست ایشان باشد. جلسه که تمام شد و بیرون آمدیم به ایشان گفتم: «حاج علی! برای چی یادداشتبرداری کردی؟ الان که حرفها را گوش کردیم. اخبار ساعت ۱۴ هم که بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی را پخش میکند؛ شب هم که کاملش را نشان میدهند؛ چرا این کار را کردید؟» گفت: «من سربازم و تأخیر در اجرای دستور فرمانده در محضر خدا کیفر دارد. من اینها را نوشتم که تا سوار ماشین میشوم، صحبتهای فرمانده معظم کل قوا را به تدبیر نظامی و بعد از رسیدن به ستاد کل به فرمان تبدیل و به یگانهای نظامی ابلاغ کنم. من صحبتهای رهبر معظم انقلاب اسلامی را سخنرانی تلقی نمیکنم، فرمان میدانم؛ لذا هر جا آقا صحبت کنند و منِ سرباز حاضر باشم و بشنوم، تلاش میکنم از همان لحظه اجرا کنم.»
امیر سرتیپ ناصر آراسته