صبح صادق >>  پرونده >> پرونده
تاریخ انتشار : ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۵:۳۲  ، 
کد خبر : ۳۵۹۸۶۸

مرواریدی که به خاک ایران برگشت

پایگاه بصیرت / احسان بهاری/ گروه سیاسی

چرایی حمله رژیم بعث عراق به منطقه خرمشهر و از کوره در رفتن صدام در بازپس‌گیری ایران با این بیان که «دفاع از خرمشهر همانند دفاع از بغداد و بصره بوده و خرمشهر تکیه‌گاه بصره به شمار می‌رود؛ بنابراین باید پیروزی در نبرد آینده را با هر قیمتی به دست آورد و نیروهای ایرانی را منهدم کرد»، اهمیت منطقه خرمشهر را به ما نشان می‌دهد. برای فهم آن روزهای خرمشهر و مقاومت جانانه رزمندگان در مقابل رژیم بعث و آزادسازی این منطقه حرف‌هایی وجود دارد که شنیدنی است؛ لذا پای صحبت‌های «سردار غلامپور» از فرماندهان هشت سال دفاع مقدس نشسته‌ایم که مشروح آن در ادامه می‌آید.

خرمشهر برای رژیم بعث عراق و به ویژه صدام اهمیت بسیاری داشت و از آن به «مروارید شط العرب» و «بالشی که بصره روی آن آرمیده است» یاد می‌شود. علت این مسئله چیست؟ خرمشهر در آن روز چه جایگاهی در ایران داشت؟
تنش میان رژیم بعث عراق و کشور ایران بر سر مرزهای غربی و نیز وقوع انقلاب اسلامی، موجب شد تا وضعیت جدیدی در منطقه پدید آید که در نهایت، به جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران منجر شد. اگرچه جنگ می‌توانست به جداسازی بخش‌هایی از سرزمین ایران منجر شود؛ اما با مقاومت مردم و نیروهای نظامی، ارتش کشور متجاوز به عقب رانده شد و قسمت اعظم سرزمین‌های اشغالی، همچون خرمشهر در خرداد 1361 آزاد شد. 
خرمشهر در اوایل انقلاب بزرگ‌ترین و مهم‌ترین منطقه تجاری ایران در مسائل وارداتی و صادراتی ایران بود. به لحاظ جغرافیایی بین آبادان و خرمشهر و به ویژه اروند ارتباطی بود که اهمیت این نقطه را بیشتر به نمایش می‌کشید. اهمیت خرمشهر برای صدام و رژیم بعث عراق به قدری بود که صدام گفته بود اگر نتوانستیم ایران و حتی خوزستان را تصاحب کنیم، به همین خرمشهر بسنده می‌کنیم. 
 
ایران در همان روزهای ابتدایی جنگ به سبب اینکه در سال ابتدایی انقلاب بود، در یک سردرگمی به سر می‌برد. بنابراین، پیش‌بینی نمی‌کردند ایران واکنش درخوری در برابر رژیم بعث داشته باشد؛ اما مسئله دفاع به گونه دیگری رقم خورد و رزمندگان ایران یک حماسه آفریدند. درباره آن روزها برای‌مان بگویید.
آغاز جنگ شوک بزرگی برای ایران بود. روزهای اول جنگ و سردرگمی نیروها، چه ارتش و سپاه و چه نیروهای مردمی مانند بسیج به خوبی معلوم بود؛ اما با همه اینها مقاومت ایران در برابر نیروهای بعثی حقیقتاً یک حماسه بود. سی و چند روز طول کشید تا نیروهای تا بن دندان مسلح صدام خرمشهر را تصرف کنند. این در حالی است که صدام با اعتماد در بوق و کرنا کرده بود که سه روزه تا اهواز را تصرف خواهد کرد؛ اما نیروهای ایرانی با مقاومت نقطه‌ای که از خود نشان دادند، اشغال بعثی‌ها را محدود کردند؛ به گونه‌ای که تنها 15 هزار کیلومتر ایران اشغال شد. در این مقاومت جوانان نقش بسیار مهمی داشتند. در همان روزهای ابتدایی که سوسنگرد تحت تصرف رژیم بعث قرار گرفت، جوان‌هایی از تبریز راهی خوزستان شدند. این را باید لحاظ کرد که این افراد لزوماً هم با جنگ و توپ و تانک آشنایی نداشتند؛ اما پای کار انقلاب و کشورشان بودند. این جوانان با مقاومت‌های نقطه‌ای که در مناطقی، همچون خرمشهر، دارخوین و دزفول و شوش انجام می‌دهند، شبیخون‌هایی را ایجاد می‌کنند که نه تنها راه را برای پیشروی نیروهای بعثی مسدود می‌کند؛ بلکه موجب عقب‌نشینی دشمن می‌شود. بنابراین، این نشان می‌دهد ما نسبت به مقاومتی که در خرمشهر اتفاق افتاد، بی‌تفاوت نبودیم، عراق زمانی که از شلمچه با لشکری زرهی و چند تیپ نیرو مخصوص به خرمشهر حمله کرد، از لحاظ آمار حدود 30 هزار نفر نیروی پیاده، صدها دستگاه تانک، حمایت صدها قبضه توپ و ده‌ها فروند هلی کوپتر و هواپیما داشته است و با حجم وسیع به شهری حمله کرده است که کل نیروهای مقاومت و مدافع آن زیر هزار نفر هستند و حداکثر سلاح آنها هم تعدادی قبضه آرپی‌جی و تیربار است.در این وقت 34 روز طول می‌کشد که خرمشهر را از دست این مدافعان خارج و آن را اشغال می‌کنند. در سوم خرداد وقتی می‌خواستیم خرمشهر را فتح کنیم، در شرایطی قرار داریم که کل توان و نیروی ما بیشتر از 3، 4 هزار نفر نیست و در نهایت ما ظرف کمتر از 34 روز همان خرمشهری را که با آن حجم وسیع نیرو اشغال شده بود، آزاد کردیم.
 
به نظرتان ایران آمادگی نظامی داشت؟
جنگ‌های داخلی با غائله‌های گوناگون، مانند خلق عرب، خلق بلوچ و خلق کرد و آنچه در گنبدکاووس گذشت، نیروهای ما را تا حدودی برای دفاع از کشور آماده کرده بود. بنابراین، این طور نبود که نیروهای ما به طور نامنسجم و نابلد وارد میدان جنگ شده باشند. 
به یاد دارم پس از عملیات «فتح المبین»، آقا محسن به فرماندهان تأکید کرد که برادران، ما در حال مسابقه سرعت با دشمن هستیم و اگر در پای کار آمدن برای انجام عملیات بعدی، سرعت عمل نداشته باشیم، دشمن راه ما را خواهد بست. بنابراین، با وجود اینکه هنوز خستگی عملیات فتح‌المبین از تن فرماندهان خارج نشده بود، آقا محسن اصرار داشت که برای عملیات بعدی، یعنی «بیت‌المقدس» آماده شوند؛ فاصله این دو عملیات، بسیار کم و حدود یک ماه بود.
عراق بستان را روز سوم و سوسنگرد را روز ششم اشغال کرده و به سمت اهواز در حال حرکت است. نکته مهم این بود که با توجه به شرایط ارتش ایران و قدرت و سرعت زرهی عراق، اشغال بستان تا سوسنگرد به دلیل مقاومت تاکتیکی نیروهای ما، سه روز طول کشیده بود. در خرمشهر نیز حدود ۴۰ روز این مقاومت به طول انجامید. زمانی که شهید بهشتی گزارش شمخانی را به امام(ره) داد و تأکید کرد اشغال اهواز جدی است، امام(ره) گفتند: «مگر جوان‌های اهواز مرده‌اند که اهواز سقوط کند!» پس از این جمله، شمخانی حدود ۲۵ نفر از نیروها را از هر بخشی جمع کرد. این نیروها گروه حماسه حمیدیه را به وجود آوردند. نهم مهرماه عراقی‌ها هنوز در شلمچه بودند و به پل نو نرسیده بودند که نیروهای ما توانستند جلوی پیشروی آنها را بگیرند.
 
 
ایران در عملیات آزادسازی خرمشهر چه هدفی را دنبال می‌کرد؟
پس از شکست حصر آبادان و سقوط هواپیمای فرماندهان در تاریخ هفت مهر 1360، سرداران رشید اسلام، سرلشکر ولی الله فلاحی رئیس ستاد مشترک، سرتیپ جواد فکوری مشاور ستاد مشترک و فرمانده سابق نیروی هوایی، سرتیپ سیدموسی نامجو وزیر دفاع، یوسف کلاهدوز قائم مقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و محمد جهان‌آرا فرمانده سپاه خرمشهر به شهادت رسیدند که این موجب شد در ساختار عملیاتی و نظامی تغییراتی شکل بگیرد و فرماندهی جدیدی در شاکله نیروها ایجاد شود. در آن دوران شهید علی صیادشیرازی و محسن رضایی به عنوان فرماندهان نیروی زمینی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی معرفی شدند. اینها اداره جنگ را به عهده گرفتند و قرارگاه مشترک کربلا، برای ادامه جنگ، راهبردی را با دو هدف تدوین کرد: ۱ـ آزادسازی مناطق اشغالی و ۲ـ تعقیب و تنبیه متجاوز.
 
در عملیات «الی بیت‌المقدس» هدف رسیدن به منطقه بصره بود. چطور شد که به آزادسازی خرمشهر دست پیدا کردید؟
در عملیات الی بیت‌المقدس جهت اصلی طرح ما حرکت از شرق کارون بود؛ ولی زمانی که دو لشکر عراق عقب‌نشینی کردند و نیروهای عراق در شرق بصره تقویت شدند، ما تازه به مرز رسیده بودیم و لذا موازنه قوا بین ما و دشمن به هم خورد. در واقع، عراق با چهار لشکر قوی خود در شرق بصره آرایش گرفت، در حالی که توان نیروهای ما به دلیل فشردگی عملیات و فشارهای دشمن به حداقل رسیده بود. به همین دلیل، فرماندهی، با سرعت طراحی را تغییر داد و قرارگاه فجر را از منطقه فتح‌المبین برای کمک به پایین آورد و در نهایت، جهت طرح عملیات را از حالت شرقی‌ـ غربی به شمالی‌ـ جنوبی تغییر داد. به این ترتیب، فرماندهی توانست خرمشهر را که در اشغال دشمن بود، به منزله هدف اصلی انتخاب کند تا با همان نیروی حداقلی، به حول و قوه الهی از اشغال دشمن خارج شود. در پی همین طراحی بود که بیش از ۱7 هزار نفر از سربازان عراقی در این شهر به اسارت ما درآمدند.
 
پس از آزادسازی خرمشهر لزومی به ادامه جنگ بود؟ مگر دشمن به سمت خط مرزی عقب‌نشینی نکرده بود؟
من موضوع مهم‌تری را بیان می‌کنم. اسناد عملیات «الی بیت‌المقدس» موجود است. تمام دستوراتی که برای عملیات بیت‌المقدس به قرارگاه‌ها و یگان‌ها داده شده بود، منجر به خطی پدافندی در حاشیه شط‌العرب (درست چسبیده به شهر بصره) شد؛ یعنی قبل از بیت‌المقدس بنای ما ورود به عراق است و در عملیات الی بیت‌المقدس بر خرمشهر به منزله هدف عمده تأکید نشده و تأکید اساسی ورود به شهر بصره است. اینها اسنادش موجود است و مکتوب وجود دارد؛ یعنی قبل از عملیات بیت‌المقدس ما قصد ورود به عراق را داشتیم.
نکته دیگر این است که ما چه وقت با این سؤال مواجه می‌شویم که چرا بعد از فتح خرمشهر ادامه دادیم؟ منهای موضوعی که در آن مقطع امام(ره) به عنوان یک نظر مطرح می‌کنند، کدام شخصیت و جریان سیاسی این ادعا را دارد که ما در سال ۱۳۶۱ که عملیات بیت‌المقدس انجام دادیم، نظرش این بوده است که وارد خاک عراق نشویم؟ چه کسی این ادعا را دارد؟ ما برای اولین بار از سال ۱۳۷۵ و ۱۳۷۶ که کشور دچار فضای کاملا جوزده سیاسی می‌شود، با این سؤال مواجه می‌شویم.
بنابراین روشن است که در بحث عبور از مرز‌ـ حداقل در عملیات بیت‌المقدس‌ـ هیچ حرف مخالف و نقدی وجود نداشته است. به‌طور قطع و یقین، این طرح و حدود آن، به اطلاع امام،‌ مسئولان نظام و افراد مؤثر در تصمیم‌گیری رسیده است و همه متفقاً در جریان جزئیات این طرح هستند که قرار بر این است که عبور از مرز صورت بپذیرد.
البته شاید بشود به نکته‌ای اشاره داشت که امروز به این شبهه کمک و آن را تقویت می‌کند؛ اینکه در طرح اولیه عملیات این گونه است که شما به مرز که رسیدید آماده باشید بنا به دستور، به آن سوی مرز بروید.
به هرحال این یک نکته مهم و کلیدی است، اما در اصل پذیرفته‌شدن عبور از مرز در آن بازه زمانی خدشه‌ای وارد نمی‌کند. در زمانی که طرح سیر تصویب را پشت سر قرار می‌دهد، کسی شبهه‌ای، نقدی و ایرادی به اصل عبور از مرز وارد نمی‌کند.
وقتی این طرح اجرا می‌شود و عملیات ما به آزادی خرمشهر و رسیدن ما روی نقطه صفر مرزی محدود شد، هنوز هم تا همین‌ قسمت ماجرا، کسی حرف و نقدی ندارد؛ یعنی باز این مسئله هنوز حاد نشده است. مرادم این است که آنچه امروز در نقدها، فضاهای سیاسی و دانشگاهی مطرح می‌شود، در آن برهه زمانی و در سال ۱۳۶۱ اساساً مورد پرسش نبوده است؛ یعنی نه در بین مسئولان، نه در بین به‌اصطلاح سیاسیون چنین بحث‌هایی رواج نداشت، که حالا کسی بحث کند چرا از مرز گذشتید؟ چرا می‌خواهید بگذرید؟ یعنی سندی، مدرکی، سخنرانی‌ای و اعلامیه‌ای نداریم که یک کسی حتی نه از سران نظام، بلکه از عموم مسئولان، آمده باشد و مصاحبه کرده باشد، که مثلاً امام نظرش این است که ما از مرز رد نشویم یا فرض کنید ما همین‌جا متوقف می‌شویم و آمادگی داریم که یک کسی بیاید می‌خواهیم با او صلح کنیم.
اگر جنگ با این نیت آغاز شده و به ما تحمیل شده است که خوزستان و مناطق دیگر را بگیرند و نظام جمهوری اسلامی را یا ساقط کنند یا تغییر رفتار دهند، یکی دو ماه پس از این عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر انجام شد عراقی‌ها عقب‌نشینی کردند، از منظر هدف گذاری دشمن شکست خود را پذیرفت.بعد از حادثه خرمشهر دشمن وقتی خودش می‌آید از قصر شیرین و سرپل ذهاب و بسیاری نقاط دیگر که ما سراغش نرفتیم عقب‌نشینی می‌کند؛ یعنی دشمن پذیرفته که در راهبردش شکست خورده است. به نظر من از این به بعد رویکرد جنگ اینطور می‌شود که ما در موضعی با هدف تعقیب و تنبیه متجاوز قرار می‌گیریم و دشمن سخت روی مرزهایش می‌ایستد که اجازه ورود ما را ندهد. دشمن باید تنبیه می‌‌شد به دلیل هزاران شهیدی که از حضور نیروهای بعث در ایران داده بودیم و از طرفی هم علت مقابله ما این بود که هیچ اطمینانی به صدام نداشتیم و امکان اینکه صدام دوباره بخواهد در مقابل ایران صف‌آرایی کند، وجود داشت.
برای اولین بار جریانی به نام اصلاح‌طلب آمدند و در حاکمیت مسلط شدند و چون کشور به لحاظ سیاسی به دو جریان «اصلاح‌طلب» و «اصولگرا» کشیده شد، فضای سیاسی غلبه پیدا کرد، لذا زمانی که به دانشگاه و جاهای دیگر می‌رفتیم اولین بار این سؤال را ‌شنیدیم، قبل از آن کسی نبود بپرسد چرا بعد از بیت‌المقدس جنگ را ادامه دادیم.
در سال ۱۳۶۱ به دلیل اینکه امام(ره) نظری دارند که آیا لازم است که شما از مرز بگذرید و بروید؟ دو جلسه در حد سران گذاشته می‌شود، در جلسه اول به جمع‌بندی می‌رسند، در جلسه دوم جمع نظر فرماندهان ارشد نظامی و هم فرماندهان سیاسی (حتی من اطلاع دارم در آن جلسه دوم آقای هاشمی می‌گویند که صلاح نیست ما بر روی مرز بمانیم و باید عبور کنیم و برویم) بر این بود که اگر می‌خواهیم دفاع مطلوبی داشته باشیم و مجددا با تهاجم عراق مواجه نشویم، لازم است به آنجا برویم، امام(ره) هم متقاعد می‌شوند.
 
امام(ره) دوست نداشتند که به عراق حمله کنیم؟
امام(ره) صف مردم عراق را از خط بعثی‌ها جدا می‌دانستند. ایشان به سبب زندگی 15، 16 ساله‌ای که در عراق داشتند، علقه‌ای هم بین خود و مردم عراق می‌دیدند. از طرفی هم اطمینانی به صدام و نیروهای تحت فرمان او نداشتند. از همین رو عملیات «رمضان» اولین عملیاتی است که پس از «الی بیت‌المقدس» انجام شد و تنها عملیاتی است که امام(ره) شخصاً وارد می‌شوند و به مردم بصره پیام می‌دهند که پذیرای رزمندگان اسلام که به سمت‌تان می‌آیند، باشید. اگر بنا بود ما جنگ را ادامه ندهیم و امام(ره) مخالف بودند، این پیام را نمی‌دادند.
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات