۱- ملتها یا آیندهساز هستند و برای خود یا حتی دیگران، آیندهای متفاوت و با اراده و آگاهی جمعی خلق میکنند، یا مانند اغلب جوامع در طول تاریخ، پیرو هستند و در سایه آیندهای که ملتهای پیشرو آن را خلق کردهاند زندگی خواهند کرد.
۲- آیندهساز بودن و یا آیندهدار بودن، امری نیست که بشود آن را به یک ملت یا یک جمع و گروه تزریق کرد. یک ملت یا زمینهها و امکانهایی برای آیندهساز بودن را دارد یا ندارد و عقیم است و بذری برای کاشتن و انتظار ثمر دادن برای آن ملت وجود ندارد! مثلا یک ملتی ممکن است جغرافیای خاصی داشته باشد که همان، زمینه آیندهدار بودن آن ملت شود. یا ملتی دیگر، توانایی و استعداد خاصی را به نحو عمومی دارا باشد که از همان برای تغییر آینده بهره ببرد. ملتی دیگر روی منابع طبیعی خود ممکن است حساب کرده باشد. ملتی دیگر روی تاریخ و فرهنگ و تمدنی که به ارث برده است ممکن است سرمایهگذاری کند و آینده خود و دیگران را شکل دهد!
۳- یکی از نشانههای آیندهدار بودن و شاید مهمترین عنصر و دارایی که بیش از جغرافیا و تاریخ و منابع طبیعی و استعدادهای مرسوم در میان ملتها میتواند در خلق آینده موثر باشد، امکان خلق انسان جدید است. خلق انسان جدید به این معنا که افرادی در جامعه پیدا شوند که به طور طبیعی باید مسیری را طی میکردند اما به نحو عجیب و حیرتآور، به مسیر دیگری رفته و به انسان دیگری تبدیل میشوند. مثلا کسی در جهان انتظار ندارد یک بچه روستایی در منطقهای بسیار فقیر به طور طبیعی به یکی از بزرگترین فرماندهان نظامی موثر در وضعیت منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا تبدیل شود و فردی تعیینکننده در معادلات جهانی باشد. آن هم نه از مسیری ساختاریافته و مثلا آموزش در پادگانها و مراکز آموزشی فوق حرفهای نظامی، بلکه از مسیری کاملا متفاوت و ساده! اینکه کریستیانو رونالدو هم از کودکی فقیر در پرتغال به مهمترین فوتبالیست جهان تبدیل میشود عجیب است اما فرق در این است که رونالدو در یک ساختار تربیتی و آموزشی از پیش ساخته شده در قالب باشگاههای بسیار حرفهای این مراحل رشد را طی میکند و آن استعداد خاص و عجیب پدیدار میشود اما قاسم سلیمانی را چه کسی از یک کودک چوپان و گچکار به فرماندهی نظامی با تأثیرگذاری منطقهای و جهانی تبدیل کرد؟!
4- این ویژگی انقلاب اسلامی یعنی امکان خلق انسانهایی متفاوت از شاخصهای جهان امروز و از مسیرهایی غیرمعمول، مهمترین دارایی ایران برای آیندهسازی است.
این روزها که ایران رئیسجمهور خود سیدابراهیم رئیسی را از دست داده است، زمان مرور دوباره این ویژگی انقلاب و جمهوری اسلامی ایران است که میتواند یتیمی از شهر مشهد در اوج فقر را به سیاستمداری تبدیل کند که شبیه سیاستمداران جهان امروز نیست. کدام سیاستمداری اگر دچار حادثه مشابه میشد، یک چهارم جهان در یک پهنه وسیع جغرافیایی برای فقدان او عزای عمومی اعلام میکردند؟ کدام سیاستمداری اگر از دنیا برود، میلیونها انسان برای تشییع او به خیابانها خواهند آمد و در کشورهای مختلف در غم او ابراز همدردی میکنند؟حواسمان باشد که درباره اهل سیاست سخن میگوییم که منفورترین اقشار جوامع هستند. اهل لابی و منفعت خواهی و جاهطلبی! همیشه به دنبال قدرت و ثروت! اغلب خودرأی و حامی منافع حزب و گروه و دهها ویژگی بد دیگر که در سیاستورزی در جهان معاصر رایج است اما ابراهیم رئیسی مانند محمدعلی رجایی، سیدمحمد بهشتی و در راس همه این سیاستمداران سیدروحالله موسوی خمینی نحوی دیگر از سیاستورزی را به ملت ایران و جهانیان نشان داد که این متفاوت بودن را در پیامهای ارسالی از سوی سران کشورهای دیگر هم میتوان دید. نه فقط به دنبال همدلی در ایران بود، بلکه همه کشورهای همسایه و غیرهمسایه اما دوست، این احساس را از او به یاد دارند.
۵- باز مرور کنیم که سیدابراهیم رئیسی، کودکی یتیم و فقیر از مشهد، چگونه به این نقطه رسید و در چه فرآیند و سازوکاری تبدیل به سیاستمداری متفاوت شد؟رمزگشایی از این نقطه، رمز ساخت آینده ایران است. آینده چیزی نیست که فردا منتظر آن باشیم. آینده در فردا ظهور و بروز مییابد اما همین امروز مانند بذر درختی که شما میدانید اگر کاشته شود، در آینده ثمر خواهد داد، نشانههای آن وجود دارد. آینده در امروز حاضر است اما چشم شما باید به دنبال نشانهها باشد و غرق دیدن چیزهای رایج که فراوانی دارند و چشم را پر میکنند نباشد.
پینوشت: چشم برخی دوستان اهل جامعهشناسی و مطالعات فرهنگی که غرق در مشهورات علوم انسانی هستند، امکان دیدن چنین نشانههایی را ندارد.
منبع: محسن دنیوی/مسؤول میز تاریخ، فرهنگ و هنر پژوهشکده فرهنگ و هنر *