در جامعهشناسی سیاسی موقعی که مردم یک کشور از ساختار سیاسی آن قطع امید کرده و احساس میکنند این حاکمیت نمیتواند منافع آنها را پوشش دهد، در گام اول دنبال تغییرات روبنایی و شکلی میروند و در گام دوم به اصلاحات کلان درون حاکمیتی متوسل میشوند.
وقتی این دو گام جواب ندهد و مردم را اقناع نکند، گام سوم که رولوشن یا انقلاب است، رخ میدهد و کل ساختار حکومتی قبل را نابود میکند و ساختار و شکل جدید حکومتی بر اساس انتظارات مردم در یک جامعه شکل میگیرد.
دکتر شریعتی به بهترین نحو ممکن تغییر ساختار حکومتی را با هرم حاکمیتی و مردم یک کشور در قالب نیشن ـ استیت(دولتـ ملت) توضیح و تفسیر کرده است:
«آنجا که هرم دولتـ ملت را چهار طبقه تعریف میکند.
زیریترین طبقه که بیشترین سطح هرم را اشغال میکند و جمعیت زیاد جامعه را در بر میگیرد، همان توده مردم هستند.
طبقه سوم را عوام جامعه در بر میگیرند.
طبقه دوم، خواص جامعه میباشند.
طبقه اول که عدهای قلیل هستند همان، سوپر استارها(تک ستارگان) میباشند که با مطرح کردن اندیشهای جدید خواص جامعه را تابع خود و اندیشه جدید خود میکنند، و در واقع رأس هرم آرام آرام شروع به بزرگ شدن و فربهی میکند.
خواص جامعه که مرجع عوام جامعه و حد واسط تک ستارهها و عوام هستند، عوام جامعه را برانگیخته میکنند و این برانگیختگی موتور محرک لایه آخری هرم که توده مردم میباشند، قرار میگیرد و آنها را فعال و به صحنه میآورند.
این شورش همهجانبه هرم جامعه باعث انقلاب میشود و بنیان هرم جامعه قبلی کامل نابود و یک هرم جدید جامعهشناسی با نیازها و خواستههای جدید شکل میگیرد که نوک اهداف آن خواسته عملی نشده جامعه قبلی هست.
در این بین تمام افراد حاکم بر ساختار قبلی یا به دستگاه گیوتین و اعدام سپرده میشوند یا زندانی و منزوی میشوند.
ناگفته نماند که تمام ساختارها و نهادهایی که از ایدئولوژی حاکم قبلی بلوغ پیدا کردهاند، تخریب و نابود میگردند، و نهادها و ساختار جدید برای پیاده کردن انتظارات مردمی شکل میگیرد.
این تعابیر و تعاریف تقریباً در تمام انقلابهای کلاسیک معاصر قابل انطباق است و ما در مطالعه انقلاب فرانسه و انقلاب کبیر روسیه تمام این دگردیسی را با وجودمان لمس میکنیم.
استثنایی که در این قاعده کلی جامعهشناسی بهوجود آمد، در انقلاب اسلامی ایران به رهبری و سوپر استاری حضرت امام(ره) رقم خورد.
درست است که امام(ره) از قاعده تک ستاره بودن با داشتن یک اندیشه مجزا از حاکمیت و منبعث از تفکر وحیانی و اسلامی توانستند با جذب خواص و نخبگان جامعه آنها را در مسیر هدایت عوام جامعه رهبری کنند؛ ولی وقتی که این تفکر و اندیشه ناب حضرت امام(ره) به مطالبه عمومی تبدیل شد، خیل مردم مؤمن و مسلمان کشور به جوشش آمدند و انقلابی را رقم زدند که در کل تاریخ بشریت انفجار نور پدید آورد و نقطه عطف حقیقی را در جهان معاصر خلق کرد.
این مطلب از تمام صاحبنظران جهانی دور نماند و تحلیلهای کلانی را شما در تمام نقاط دنیا از متفکران معاصر شاهد بودهاید.
ولی اختلاف راهبردی و استراتژیک حرکت انقلابی امام از این جا به بعد نمود پیدا کرد و هنوز علما و دانشمندان جهان انگشت حیران به دهان، مات و مبهوت این قصه هستند.
امام بر خلاف تمام انقلاب کبیر معاصر تقریباً تمام افراد و نهادهای حکومت قبلی را نه تنها قلع و قمع نکرد، بلکه آنها را کامل حفظ کرد.
اما نهادهای موازی در کنار آنها ایجاد کرد، مثلا ارتش را کامل حفظ کرد و در کنار آن نهاد انقلابی سپاه را بنیان نهاد. یا مثلاً وزارت کشاورزی را کامل حفظ کرد و در کنار آن، نهاد انقلابی «جهاد سازندگی» را غرس نمود...
ازین دست نهادهای موازی ، زیاد در این انقلاب بزرگ اسلامی شاهد بوده و هستیم، مانند کمیته امداد، جهاد دانشگاهی، بنیاد شهید، بنیاد مستضعفان... این تک خال جهانی خودش مانند خال هندویی توجه تمام ابرمردان جهانی را معطوف به خود نمود!
و این عمل منحصر به فرد را نقطه ضعف میپنداشتند.
قدرتهای استکباری با سرخوشی از عدم انحلال کامل نهادهای قبلی که تماماً در اختیار آنها بود و به عبارتی زیر بلیط آنها تعریف میشد، خوشحال بودند که سرنگونی این انقلابـ به معنی واقعی کلمهـ مردمی را راحتتر میکند.
غافل از این قصه بودند که هوشیاری امام در طراحی این کلان استراتژی چند هدف راهبردی داشت:
حفظ افراد و نهادهای قبلی به آنها این امکان را میداد که هویت خود را با مطالبات به حق و جدید مردم بازسازی کنند و از پوسته غیر حق خود با تکامل مراتب انسانی خارج شوند.
نهادهای تازه تأسیس که ایدئولوژی متفاوتی داشتند نیز بتوانند از علم و تجربه نهادهای قبلی استفاده کرده و خود را به اوج تکامل عملیاتی در حوزههای گوناگون برسانند.
نهادهای قبلی ایدئولوژی خود را در مواجهه با نهادهای جدید الهیتر میکردند و عملا در آنها یک مسابقه انسان الهیسازی راهاندازی شد که کولاک کرد، شاهد مثال آن امثال شهید صیادشیرازی که گل سر سبد بود.
حرکت انقلاب با دو بال قدیم و جدید عملاً قدرت تأثیرپذیری را از جریان استکباری حاکم بر جهان میگرفت.
این انقلاب علاوه بر حرکت عمودی و متعالی که با انفجار نور توأم بود، یک حرکت افقی را به نیز به عمق کل جامعه گسترش داد.
به عبارت دیگر، همه را درگیر این اندیشه جدید میکرد و بلوغ مردمی و نهادی را در کشور با سرعت بیشتری به پیش میبرد.