در اهواز آن روزهای اول جنگ و هفتههای اول جنگ که خرمشهر بهوسیله دشمنان اشغال شده بود و آبادان در محاصره بود، و سراسر جزیره آبادان زیر آتش دشمن بود، بنده وقتی نگاه میکردم به نقشه جزیره آبادان و شهر خرمشهر مثل اینکه یک دست قوی، یک پنجه قوی این قلب من را به شدت میفشرد. توی اتاق کار ماـ اتاق جنگ در آن محل جنگهای نامنظمـ نقشههای گوناگونی بود؛ چون عملیات نامنظم و چریکی نسبت به آن منطقه آبادان انجام میشد، نقشه جزیره آبادان به طور کامل وجود داشت آن جا. هر وقت من چشمم به این نقشه میافتاد، تمام روحم زیر فشار قرار میگرفت، از تصور اینکه خرمشهر عزیز و این خانهها و این کوچهها و این خیابانها و این نخلستانها زیر پای دشمن غاصب و متجاوز است. تمام فشاری که ما آن روز میآوردیم برای تجهیزات به مناسبت امیدی بود که داشتیم؛ متأسفانه هر چه میشنیدیم از آنهایی که اختیارات دست آنها بود، آیه یأس بود. عدهای باورشان شده بود که ما خرمشهر را از دست دادیم، و معتقد بودند که باید بنشینیم با دشمنی که وارد خانه ما شده، مذاکره کنیم تا در سایه این مذاکره بتوانیم وجب وجب و قدم قدم سرزمینهای خانه خودمان را پس بگیریم. حالا چقدر طول میکشید خدا میداند...
رهبر معظم انقلاب