سال ۱۳۱۳ در روستای میلاجرد اراک به دنیا آمد، اسمش را «حسن» گذاشتند، حسن عزیزی. او که به کار کشاورزی مشغول بود، به دلیل علاقه به مباحث دینی و فعالیتهای سیاسی، پس از انقلاب اسلامی مسئولیت بسیج روستا را برعهده گرفت و تشکیلات منسجمی را به منظور جمعآوری کمکهای مردمی و بسیج جوانان به جبهه فراهم کرد. با شروع غائلههای ضد انقلاب در غرب کشور او نیز به منطقه سر پل ذهاب رفت و در آنجا مجروح شد. مدتی بعد بار دیگر به عنوان بسیجی گردان امام حسین(ع) با عشق وصفناپذیری به جبهه اعزام شد و در تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۶۴ او و همسنگرانش به محاصره دشمن درآمدند.
رفتار و کردار این مرد بزرگ در اسارت نمونه کاملی از انسان وارسته خدایی بود. وقتی دشمن از شکنجه دادنش خسته میشد، بلافاصله به نماز میایستاد و از خدا طلب صبر و مقاومت میکرد. او در نهایت به خاطر عشق و ارادت به امام خمینی(ره) و در پی شنیدن خبر رحلت ایشان، در اردوگاههای عراق شکنجه شد و با لب تشنه به شهادت رسید.
مرحوم حاج آقا ابوترابی تعریف کرد: «در سلول ما قریب به ۸۰ نفر در اسارت به سر میبردند. شهید عزیزی در بین این جمعیت قابل توجه اسرا، به لحاظ روحیه پررنگ انقلابی، التزام به دعاخوانی و انجام فرایض اسلامی برجسته بود. چندی طبق آنچه در اردوگاههای عراق مرسوم بود، گذشت تا اینکه در مقطعی متوجه پایکوبی و شادی بیروح نیروهای عراقی شدیم. همین حس جستوجوگر ما را به تکاپو واداشت. نهایت امر نتیجه ما را به حقیقت تلخ و بنیانسوز ارتحال امام(ره) رهنمون ساخت. شهید به محض شنیدن این خبر مویهکنان بر سر و صورت خود میکوبید. در مقام تلافی رفتار پلید بعثیها میداندار برگزاری مراسمی در سوگ آن بزرگ مرد الهی شد. در ادامه چون عراقیها متوجه نقش فعال شهید شدند، به داخل اردوگاه نفوذ کرده، او را بر اثر ضرب و شتم وحشیانه خود به شدت مجروح کردند. با خروج بعثیها به سرعت خود را بر بالین او رسانده، در حالی که خون جاری را از مقابل دیدگانش پاک میکردم، حال عمومی و وضعیت جسمانیاش را سراغ گرفتم. با حالتی نزار به سخن آمد: «سید احوالم خوش نیست و موعد خداحافظی فرا رسیده است». به سختی آب طلب کرد. آب قابل دسترس در آسایشگاه برای منبعی بود که در حیاط قرار داشت که بر اثر تابش نور مستقیم خورشید به نقطه جوش نزدیک بود. در آن لحظات حساس توان خوردن حتی قطرهای از آب گرم را پیدا نکرد و چون مولایش آقا ابا عبدالله(ع) با لبانی تشنه و تنی رنجور جان به جان آفرین تسلیم کرد.»