حضرت سیدالشهداء(ع) میفرمایند: «اسلام تمام شد.» آن طرف هم میگویند: «همه چیز سر جای خود است!» اگر بخواهد نهی از منکر کند، حضرت سیدالشهداء(ع) را نهی از منکر میکند و میگوید: «چرا آرامش مردم را به هم میزنی؟...» آنهایی که نتوانستند این موضوع را دقیق درک کنند، حتی بعضی از عزیزانی که داخل مکتب فکری اهل بیت(ع) هم هستند، میگویند علت قیام حضرت سیدالشهداء(ع) این بود که یزید شراب میخورد! پس چرا ائمه بعدی اینطور برخورد نکردند؟ آیا معاویه ملعون علنی شراب نمیخورد؟ هم علنی شراب میخورد و هم بُت میفروخت. بعضی اوقات برای اینکه بتوانند تحلیل را درست کنند، میگویند معاویه چیزهایی را رعایت میکرد، اما زمان یزید ملعون ورق برگشت. اگر ما چنین فکر کنیم، ناچار هستیم ما هم رفتار حضرت سیدالشهداء(ع) را خطا ببینیم و چون حضرت سیدالشهداء(ع) معصوم هستند و ما نمیخواهیم خطا ببینیم، باید بگوییم سری است که جز خدا کس نداند! چون در این صورت تحلیل کردن مسئله مشکل است.
آیا کربلا یک حادثه استثنایی تکرار نشدنی بیسابقه بیرویه فکر نشدهای است که خشم چند نفر است که ناگهان در آنجا وحشیگری کردهاند؟ ابداً اینطور نیست! اگر کربلا ظلم بزرگی است، چون این ظلم نسبت به پسر پیامبر اکرم(ع) اتفاق افتاده است. وگرنه این رفتار، قبل و بعد مدام تکرار شده است. زمانی کسی خیلی خوشاخلاق است و منطقی است و بچه هیئتی است و ناگهان میگویند نستجیربالله کسی را کشته است. اگر بروی و با او صحبت کنی، میگوید: من عصبانی شدم و خون جلوی چشم من را گرفت و نفهمیدم چه شد؛ یعنی از قبل طراحی نکرده است؛ اما کربلا از قبل طراحی شده بود، اسب تازاندن به سینه و پشت حضرت سیدالشهداء(ع) قبلاً در نامه عبیداللهبنزیاد، قبل از جنگ بخشنامه کرده است؛ یعنی ناگهان نبود. همه این کارها را از قبل معلوم کرده بودند. در بخشنامه عبیداللهبنزیاد ملعون این است که «دستور میدهم که همه را مثله کنی»؛ بعد نسبت به حضرت سیدالشهداء(ع) دستور خاص داد.
شما سال بعد از کربلا را نگاه کنید. روز حَره معلوم شد که حضرت سیدالشهداء(ع) چه میفرمودند: «این اصلاً اسلام نیست»؛ چون اسلام قید و خط قرمز دارد. این جنگ عاشورا و واقعه حره، با مرامنامههای جاهلی هم هماهنگ نبود! بچه را با تیر بزنند، ماه حرام حمله کنند، عرب اسیر بگیرند، ادعا کنند بخواهند عرب کنیز بگیرند، در جاهلیت هم چنین چیزهایی نداشتیم، اینها بر خلاف قاعده عمل کردند، حتی بر خلاف قاعده بتپرستها! سال بعد هم در حره گفت: سه روز همه چیز آزاد است و هر کاری که خواستید کنید. این یعنی اسلام نیست. طرف ظاهراً خیلی با حیاء است، در میان دعوا هرچه دوست دارد میگوید و هر کاری که از دستش بر بیاید انجام میدهد! این چه دینداری است؟ دیندار کف نفس پیدا میکند، هر جایی هر کاری نمیکند، چون دین دارد، به قول معروف اسلام دست و پای او را بسته است، اینها ابداً اینطور نبودند، در واقع در اختیار خودشان بودند، اینکه اصلاً دین نبود..