صدای انقلاب >>  عمومی >> اخبار ویژه
تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۴۰۳ - ۰۹:۱۹  ، 
کد خبر : ۳۶۶۳۶۰

رادیو صدای انقلاب 1363 | داستان: سؤال آخر امتحان!

برگه امتحان که رفت زیر دست رسول، همه سؤالات برایش آشنا بود؛ ولی جواب‌شان را نمی‌دانست. پای آخرین سؤال، نوشت: آقا معلم! من، نه مریض بودم و نه پدربزرگ و مادربزرگم برای‌شان اتفاقی افتاده؛ همه صحیح و سالم هستند، خدا را شکر. تصادف هم نکردم، خواب هم نموندم، اتفاق بدی هم نیفتاده؛ بلکه برعکس، می‌دانستم امروز، روز امتحان است؛ می‎دانستم باید پای درسم و مشقم بنشینم؛ اما چه کنم. تولد دوستم بود. ابوالفضل احمدزاده را می‌گویم. رفیقم بعد از چند ماه از جبهه برای مرخصی آمده بود؛ تولدش هم بود...
پایگاه بصیرت / رادیو صدای انقلاب 1363
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات