پیروزی مردم مظلوم غزه و فلسطین قهرمان در برابر رژیم غاصب و کودک کش صهیونی بر ملت های مسلمان و آزاده جهان مبارک باد
دونالد ترامپ در حالی به عنوان چهل و هفتمین رئیس جمهور آمریکا وارد کاخ سفید شد که یکی از محورهای اصلی سیاست خارجی وی همچون سایر روسای جمهور آمریکا بر پایه غرب آسیا استوار خواهد بود.
این مسئله را در سخنان و فرامین اجرایی ترامپ میتوان مشاهده کرد چنانکه او در همان ابتدای کار "استیو ویتکاف" را به عنوان نماینده ویژه خود در امور غرب آسیا بویژه جنگ غزه معرفی و راهی منطقه کرد. او پیشتر نیز «مسعد بولوس»،تاجری لبنانی آمریکایی و پدر شوهر دخترش را به سمت مشاور در امور کشورهای عربی و منطقه غرب آسیا منصوب کرد.
در همین حال ترامپ در اولین فرمان اجرایی تحریمهای اعمال شده علیه شهرک نشینان صهیونیستها را لغو کرد در حالی که همزمان نیز مدعی شد که آتش بس غزه برگرفته از اقدامات او بوده است. ترامپ همچنین مدعی شد که اگر او رئیس جمهور آمریکا به جای بایدن بود، طوفان الاقصی روی نمیداد. البته وی ادعاهایی را نیز درباره ایران مطرح و مدعی شد که پس از انفجار پیجرهای نیروهای حزبالله لبنان و کشته شدن رهبران این گروه در حملات اسرائیل و همچنین هدف قرار گرفتن ساختار پدافند هوایی این کشور طی حملات اسرائیل، ایران به شدت ضعیف شده است. همزمان با این سخنان ادعایی بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی نیز با تبریک به دونالد ترامپ گفت: «مطمئن هستم که شکست محور ترور رژیم ایران را کامل کرده و عصر جدیدی از صلح را آغاز میکنیم.» در همین حال رسانههای غربی با استناد به اینکه مارکو روبیو، یکی از تندترین سناتورهای جمهوریخواه در موضعگیری علیه ایران و مقاومت به سمت وزیر خارجه ترامپ معرفی شده است مدعی اقدامات گسترده ترامپ در غرب آسیا علیه مقاومت شدهاند.
این مواضع و مسائل در باب عملکردها و اهداف ترامپ در غرب آسیا در حالی مطرح میشود که در ابهامات قابل توجهی در این زمینه وجود دارد.
نخست آنکه ترامپ هر چند که خود را همچون سایر روسای جمهور آمریکا تابع اصل حمایت از رژیم صهیونیستی میداند و احتمالا امتیازاتی همچون کمکهای نظامی برای بازسازی ارتش فرسوده صهیونیستی، چشم بستن بر روی اشغالگری صهیونیستها در کرانه باختری، عفو شهرکنشینان صهیونیست را برای این رژیم در نظر میگیرد، اما هدف اصلی ترامپ در منطقه ادامه طرح آبراهام یا همان سازش عربی با رژیم صهیونیستی که تا مرحه امارات و بحرین پیش رفته بود.
این طرح از آن جهت برای ترامپ اهمیت دارد که از یک سو خود را ناجی صلح جهانی معرفی میکند و از سوی دیگر با این طراحی رویکرد کشورهای عربی به ایران، چین و روسیه را تحت الشعاع قرار داده و بار دیگر سلطه یک جانبه آمریکا در منطقه و سرکیسه کردن کشورهای عربی را اجرایی میسازد. این سیاست در حالی اولویت ترامپ است که او با یک مشکل بزرگ مواجه است و آن اینکه با وجود فردی همچون نتانیاهو در راس رژیم صهیونیستی با سابقه 15 ماه جنایت و نسل کشی در غزه و منطقه و با توجه به زمینههای فکری ملتهای منطقه و جهان علیه وی، کشورهای عربی جرات رویکرد تعاملی به طرح آبراهام نخواهند داشت لذا عملا طراحی ترامپ برای حفظ ساختار حاکم بر رژیم صهیونیستی و طرح سازش در منطقه با دوگانگی بسیار همراه خواهد شد.
دوم آنکه هر چند ترامپ در یک نمایش تبلیغاتی برای خوشایند صهیونیستها و کم رنگسازی ابعاد شکست آنها در برابر غزه، ادعای تضعیف مقاومت را مطرح کرد اما حقیقت آن است که چنین مسئلهای روی نداده است. تبادل اسرا و اجرای آتش بس غزه در حالی صورت گرفت که خیابانهای غزه سراسر نیروهای حماس بود، رژیم صهیونیستی برای آتش بس مجبور به دادن هزینههای سنگین خروج نیروها و تبادل صدها اسیر شد. در لبنان نیز این رژیم به آتش بس بر اساس اصول حزبالله تن داد. یمن نیز حوزهای است که نفس صهیونیستها و حامیانش را بریده است. هر چند که سقوط سوریه ضربهای برای مقاومت بود اما در نهایت روند تحولات نشان داد که سوریه نتوانسته مانع از فعالیت مقاومت گردد. ایران نیز با تکیه بر ظرفیتهای داخلی بر آمادگی در قبال تمام گزینهها از مذاکره تا واکنش نظامی تاکید کرده که وعدههای صادق نمودی از این حقیقت است.
نکته مهم آن است که بایدن تمام ظرفیتهای آمریکا برای مقابله با مقاومت را به کار گرفت و ناکام ماند و لذا امروز عملا ترامپ ابزاری بیش از بایدن در دست ندارد که بخواهد به کار گیرد. توان نظامی و تسلیحات آمریکا، قدرت اطلاعاتی و عملیاتی آن، قدرت دیپلماتیک و لابی گری آن و... عملا با آمدن ترامپ تغییری نخواهد داشت و نمیتواند زمینهساز تغییرات ادعایی ترامپ علیه مقاومت باشد.
در این شرایط میتوان گفت آنچه در ساعتهای ابتدایی تحلیف ترامپ و مراسم فرمانهای اجرایی درباره غرب آسیا مطرح شد، بیشتر نمایشی تبلیغاتی از مجموعه رویاها و توهمات ترامپ است که بعضا فاصله زیادی تا واقعیتهای میدان دارد. گذشت زمان به ترامپ خواهد فهماند که سرنوشت غرب آسیا را مقاومت رقم میزند و نه مداخلات خارجی؛ چنانکه پس از 15 ماه نسلکشی در غزه توسط صهیونیستها و حامیانش در نهایت این حماس بود که شروط آتش بس و نحوه اجرای آن را طراحی و به دشمن تحمیل کرد.