سلطنتطلبان بیهیچ مطالعه و اندیشهای در کنار آرامگاه فردوسی شعاری را سر میدادند که نه با اندیشه دینی و ملی ما هماهنگی داشت و نه ربط آنچنانی به شخصیت و دیدگاههای فردوسی در شاهنامه؛ سلطنتطلبان با شعار«ما آریایی هستیم، عرب نمیپرستیم» بیشتر از هر نکتهای عمق نادانستگی خود را به تصویر کشیدند.
هر ساله برخی از هموطنان در لحظه سال تحویل در اماکن تاریخی حضور دارند؛ امسال هم آرامگاه فردوسی در توس، حافظیه در شیراز و تختجمشید در فارس، شاهد حضور ایرانیانی بودند که میخواستند لحظه تحویل سال را در کنار تاریخ و فرهنگ کشورشان جشن بگیرند. اما در کنار این حضور پرشور، اتفاقاتی رخ داد که دستاویز رسانههای ضد ایرانی شد. رسانههایی که تمام رسالتشان این است که کوچکترین حواشی را به یک سیاهنمایی بزرگ تبدیل کنند و در این اقدام هم هدفی جز نابودی همبستگی مردم و ایجاد دوقطبی در جامعه ندارند. البته حضور تعدادی از افراد که سعی در برهم زدن مراسم داشتند و شعارهایی نامرتبط با فضا و شخصیتهای تاریخی سر میدادند، در این واژگونسازی واقعیت بیتأثیر نبود.
سلطنتطلبان بیسواد
تعداد انگشت شماری که احتمالا خود را سلطنت طلب میدانند و خواستار بازگشت خاندانی هستند که ملت ایران آنها را از کشور اخراج کرد! شعارهایی دادند که اوج بی سواد این جماعت را نشان داد! شعارهایی که البته با بی تفاوتی عموم حاضران در این مکانها نیز همراه شد، اما گروه کوچک به کمک رسانههای ضد ایرانی و فضای مجازی توانستند این شعارها را به صورت گسترده بازنشر دهند و بازی رسانهای ایجاد کنند!
این افراد که البته خود جوش بودن اقدامشان نیز بسیار بعید و دور از ذهن است در کنار آرامگاه فردوسی شعاری را سر میدادند که نه با اندیشه دینی و ملی ما هماهنگی داشت و نه ربط آنچنانی به شخصیت و دیدگاههای فردوسی در شاهنامه داشت؛ سلطنتطلبان با شعار«ما آریایی هستیم، عرب نمیپرستیم» بیشتر از هر نکتهای عمق نادانستگی خود را به تصویر کشیدند. چرا که اولاَ شواهد تاریخی اعلام میکند که ایرانیان از دیرباز خداپرست بودهاند و هیچ قوم و قبیله و فردی را شایسته پرستش ندانستهاند؛ ثانیاً برخی از پژوهشگران همچون دکتر خالقی مطلق شاهنامهپژوه ایرانی بر این باورند که فردوسی شاعری مسلمان و موحد و معتقد به مذهب تشیع دوازده امامی بوده است و در ابیاتش به امام علی (ع) ارادت خاصی داشته است. از طرفی هم فردوسی در شاهنامه، از امام علی(ع) به عنوان کسی که «جهان را ز ناپاکی انداخت پاک» یاد میکند و ارادت خود را به امام علی(ع) نشان میدهد؛ علاوه بر این در بخش آغازین کتاب شاهنامه و در شعر «گفتار اندر ستایش پیغمبر» فردوسی اعتقادات دینیاش را بیان کرده است. به طور کلی میتوان گفت که فردوسی در شاهنامه، فرهنگ ایرانی را نه در تقابل با اسلام، بلکه در هماهنگی با آن به تصویر میکشد، در نگاه او اسلام نه تنها دین حق، بلکه مکملی برای فرهنگ و تمدن ایرانی محسوب میشود.
ملیگرایی یا نژداپرستی!
این موضوع را هم باید مطرح کرد که شعاری که برخی در آرامگاه فردوسی سر دادهاند، برخاسته از یک دیدگاه نژادپرستانه و ناآگاهی نسبت به شاهنامه است. فردوسی نهتنها ضدعرب نبوده، بلکه احترام ویژهای به پیامبر اسلام (ص) و امام علی (ع) داشته است. فرودسی شاهنامه را برای حفظ زبان و هویت ایرانی نوشت، اما در عین حال هیچگاه به نفرت دامن نزد. در واقع، شاهنامه یک متن ملیگرایانه است، اما این ملیگرایی با نژادپرستی تفاوت دارد. فردوسی خود را مسلمان میدانست و به فرهنگ ایرانی افتخار میکرد، اما هرگز تعصبات نژادی را ترویج نکرده است. چرا که ملیگرایی به احساس افتخار و تعلق به فرهنگ، تاریخ و هویت ملی اشاره دارد و میتواند منجر به تقویت وحدت ملی و پیشرفت کشور شود. در مقابل، نژادپرستی ایدئولوژی برتری یک نژاد بر دیگران است که بر پایه تبعیض، نفرت و تحقیر سایر اقوام شکل میگیرد. ملیگرایی میتواند مثبت باشد، مانند حفظ زبان و فرهنگ ملی است که بر هویت فرهنگی و سرزمینی تأکید دارد، در حالی که نژادپرستی برتری نژادی را تبلیغ کرده و به تبعیض منجر میشود.
فردوسی و عشق به اهلبیت (ع)
اگرچه شاهنامه بیشتر به تاریخ و اساطیر ایران میپردازد، اما فردوسی در جایجای این اثر، عشق و ارادت خود را به اسلام و اهلبیت (ع) نشان میدهد، او در اوایل شاهنامه، به صراحت از امام علی (ع) و خاندان پیامبر (ص) یاد میکند و آنها را به عنوان نمادهای عدالت و انسانیت میستاید.
به گونهای که در یکی از مشهورترین ابیات فردوسی میخوانیم:
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید گناه من است
چنین است و این دین و راه من است
بر این زادم و هم بر این بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
این ابیات نشان میدهد که فردوسی، نه تنها یک ایرانی میهنپرست، بلکه یک مسلمان معتقد بود که به اهلبیت (ع) عشق میورزید، او در این اشعار، عشق خود به امام علی (ع) را به عنوان نماد عدالت و تقوا بیان میکند و نشان میدهد که چگونه فرهنگ ایرانی و اسلام در هم آمیختهاند.
جان کلام
شاهنامه فردوسی، نه تنها یک اثر ادبی، بلکه یک منشور فرهنگی است که در آن، عشق به ایران، اسلام و اهلبیت (ع) در هم آمیختهاند و این اثر بزرگ، همچون چراغی فروزان، راهنمای نسلهای آینده خواهد بود تا فرهنگ و دین را در کنار هم حفظ کنند و به آیندهای روشن امیدوار باشند.فردوسی با خلق شاهنامه، نشان داد که ادبیات و فرهنگ میتوانند نقشی فراتر از سرگرمی داشته باشند، آنها میتوانند حافظ هویت یک ملت باشند و ارزشهای انسانی و دینی را به نسلهای بعدی منتقل کنند؛ شاهنامه، به عنوان یک اثر حماسی، تاریخی و اخلاقی، توانسته است این نقش را به بهترین شکل ایفا کند.