اگرچه ارزیابی یک جنگ صرفاً با معیار تلفات و خرابیها نمیتواند کامل باشد، اما با اتکا به شاخصهای راهبردی میتوان گفت: ایران در این نبرد نه تنها شکست نخورد، بلکه در میدان ارادهها، آمریکا را وادار به عقبنشینی کرد و رژیم کودککش صهیونی را به قلاده کشید.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در سومین پیام تلویزیونی خود در خلال جنگ تحمیلی اخیر، خطاب به ملت قهرمان ایران بیان داشتند: «تبریک دوّم مربوط به پیروزی ایران عزیزمان بر رژیم آمریکا است.»پیروزی ملت ایران بر زیادهخواهیهای دولت آمریکا در این جنگ، موضوعی است که در همه رسانههای منصف موج میزند. بهجز در صفحات مجازی ترامپ و برخی اعضای دولت او، در جای دیگری بیانی از موفقیت باند سرمایهدار و جنایتکار آمریکا در مواجهه با ایران دیده نمیشود. اما این ادعای پیروزی بر پایه کدام دلایل قابل اثبات است؟
اولاً بر پایه گزارشهای نهادهای اطلاعاتی آمریکا، از جمله آژانس اطلاعات دفاعی پنتاگون (DIA) و رسانههای این کشور، کاخ سفید نتوانست در این بحران به اهداف خود دست یابد. عدم دستیابی به اهداف، در کنار باقی ماندن هزینههای راهبردی، خود نشانهای روشن از شکست یک تهاجم به شمار میآید. بهویژه آنکه سیاستگذاری هستهای در ایران، به دلیل ناتوانی و خیانت سازوکارهای بینالمللی، از هماکنون به سمت ابهام پیش خواهد رفت. این تحولات، مؤید شکست راهبردی آمریکا است؛ چرا که نه تنها ایران بازداشته نشد، بلکه ابتکار عمل را بهطور کامل در دست گرفت.
ثانیاً در جنگ اخیر میان ایران و رژیم صهیونی که با ورود مستقیم آمریکا به صحنه همراه شد، آنچه بیش از هر چیز نمایان گردید، نبردی در ورای مسائل نظامی و در تراز ارادهها بود. آمریکا با هدف بازدارندگی ایران و حفاظت از رژیم خبیث صهیونی وارد میدان شد و با حمله به برخی اهداف از پیش اعلامشده، کوشید تا هم فضای جنگ را به نفع خود مدیریت کند و هم آن رژیم را نجات دهد. اما نه تنها موشکباران رژیم ادامه یافت، بلکه موشکهای ایران پایگاههای آمریکا در منطقه را نیز دربر گرفت.
ثالثاً واکنش بیسابقه ایران و موشکباران پایگاه راهبردی «العدید» در قطر، نشانگر عبور جمهوری اسلامی ایران از خط قرمزهای سنتی اما پوشالی آمریکا و ناتو بود. این نخستینبار بود که ایران به شکلی مستقیم و علنی، یکی از مهمترین پایگاههای عملیاتی آمریکا در خلیج فارس را هدف قرار داد؛ اقدامی که برای آشنایان با روابط بینالملل، از منظر نظامی، سیاسی و روانی، یک تحول معنادار تلقی میشود.
رابعاً در سطح منطقهای نیز ایران نشان داد که در صورت نیاز، حتی بدون استفاده از سایر اهرمهای ژئوپلتیک و ایدئولوژیک، اراده و توان رویارویی مستقیم با آمریکا و ضربه زدن به آن را دارد. این تحول، بهطور طبیعی هزینههای بازدارندگی آمریکا و متحدانش را افزایش خواهد داد و موازنه روانی قدرت را به سود ایران و جبهه مقاومت منطقهای تغییر خواهد داد.
خامساً از منظر افکار عمومی و کلانروایت جنگ نیز، این رویداد نوعی پیروزی تلقی میشود؛ چرا که ایران توانست بدون فروپاشی امنیت داخلی یا عقبنشینی، در برابر ائتلافی متشکل از رژیم صهیونی، آمریکا و ناتو ایستادگی کند و افکار عمومی جهان و بهویژه منطقه را با خود همراه سازد.
بنابراین، اگرچه ارزیابی یک جنگ صرفاً با معیار تلفات و خرابیها نمیتواند کامل باشد، اما با اتکا به شاخصهای راهبردی میتوان گفت: ایران در این نبرد نه تنها شکست نخورد، بلکه در میدان ارادهها، آمریکا را وادار به عقبنشینی کرد و رژیم کودککش صهیونی را به قلاده کشید.