در کوران تحولات انفجاری غرب آسیا، «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر رژیم صهیونیستی، پیوسته از طلوع یک نظم نوین سخن میراند. در سخنرانیهای اخیر یا شوهای تلویزیونی پربسامدترین کلمات و واژگان نتانیاهو همین عبارت «نظم نوین خاورمیانه (غرب آسیا)» است. اما چه کسی است که نداند از درون نگاه صهیونیستی و از دل هزاران زن و کودک شهید فلسطینی، لبنانی، سوری و... نظم و دلسوختگی برای نظم بیرون نمیآید؛ بنابراین باید تحلیل کرد که پشت این شعار فریبنده چه برنامهای نهفته است؟ تحلیل عمیق گفتمان و اقدامات تلآویو و نتانیاهو نشان میدهد این نظم، نه راهکاری برای صلح، که نقشهای استراتژیک برای تحقق سلطه مطلق صهیونیسم بر منطقهای از همپاشیده و تابع است.
نظم نوین یا زنجیر نوین؟
نظم نوین مورد ادعای نتانیاهو، در حقیقت مهندسی دقیق فضای ژئوپلیتیک غرب آسیا است، آنچه نتانیاهو و رژیم غاصب صهیونیستی بهدنبال آن است، این است که باید غرب آسیا را به آتش کشید، بینظمی ایجاد کرد و از دل بینظمی به نظم رسید. اما هدف غایی نظم نوین صهیونیستها چیست؟ در چند واژه میتوان گفت که تبدیل منطقه به حیات خلوت امن و مطیع رژیم صهیونیستی و ارباب آمریکاییاش. این پروژه سه رکن اصلی دارد:
۱ ـ خنثیسازی و انهدام بازیگران مستقل بهویژه ایران و محور مقاومت
۲ ـ تکهتکهسازی هویتی ملتها به گروههای قومی و مذهبی متخاصم
۳ ـ ایجاد حکومتهای ضعیف وابسته که در سایه بیثباتی، چارهای جز تمکین به تلآویو و واشنگتن نداشته باشند.
شاید سادهترین تعریفی که میتوان ارائه داد، این است که نظم نوین نتانیاهو، نسخه مدرن استعمار است؛ نه با سربازان کلاهخوددار، که با چاقوی هویتزدایی و اقتصاد وابسته.
به دنبال سایکس پیکوی جدید
ممکن است پرسیده شود که آیا این طرح، تکرار همان توافقنامه شوم ۱۹۱۶ سایکس انگلیسی و پیکوی فرانسوی و تکهتکه کردن امپراطوری عثمانی است؟ بله، اما با ابزارهای پیچیدهتر. سایکسـ پیکو مرزهای جغرافیایی را برید، اما نظم نوین که از دل توهمهای نتانیاهو و صهیونیستها بیرون میآید قمار بر سر هویت غرب آسیاست که میتوان آن را در ۳ مورد ذیل جست:
۱ ـ تجزیه هویتی: دامن زدن به اختلافات کرد، عرب، سنی، شیعه در عراق، سوریه، لبنان و....
۲ ـ دولتهای ناتوان: ترویج سیستمهای طایفهگرا با تضادهای قومیتی زبانی و مذهبی (مانند عراق) که قادر به تصمیمگیری مستقل نیستند.
۳ ـ مرکزیت صهیونیستی: تبدیل رژیم اشغالگر به قطب فناوری و امنیت منطقه، با حمایت لجستیک ناتو.
ابزارهای تحقق یک توهم خطرناک.
اما چگونه این رویا و توهم بر روی کاغذ طراحی شده و صهیونیستها بهدنبال آن هستند؟ ابزارهای اجرایی شدن این توهم چیست؟ میتوان این ابزارها را در موارد زیر دستهبندی کرد:
پیمان ابراهیم بهعنوان پل طلایی: عادیسازی روابط با برخی رژیمهای عربی (امارات، بحرین و...) که از سالها پیش آغاز شد هر چند لعاب کاهش تنش دارد، ولی پیشدرآمدی برای بیمهار شدن صهیونیسم است. این پیمان:
۱ ـ حلقه محاصره مقاومت در منطقه بهعنوان پادگفتمان صهیونیستی را تنگتر میکند،
۲ ـ پایگاههای نظامی رژیم صهیونیستی را به مرزهای جمهوری اسلامی نزدیکتر میسازد،
۳ ـ تلاش دارد تا با مقاومت هراسی، مقاومت را بهعنوان دشمن مشترک جایگزین دشمن تاریخی و هویتی صهیونیسم کند.
مهندسی هرج و مرج: راهبرد آشوب کنترلشده راهبردی بود که سالها قبل و با تأسیس داعش، آمریکاییها آن را استارت زده و بهدنبال تحقق آن بودند. در وضعیت حاضر نیز صهیونیستها با راهبری آمریکاییها بهدنبال چنین سناریویی هستند. این مهندسی بر قواعد تحکم و سلطهگری و رساندن همه مناطق غرب آسیا به نقطه تحمل صفر بنا شده است. تحمل صفر یعنی اینکه صهیونیستها هر گاه اراده کنند، بتوانند نفوذ خود را بر هر نقطهای نیاز بدانند سیطره دهند.
سنگرهای استوار.
اما اینگونه نیست که صهیونیستها هر گاه اراده کنند و هر چه اراده کنند به آن خواهند رسید. در منطقه طراحی صهیونیستها با چالشها و سدهای نفوذ بسیاری مواجه است که میتوان آنها را اینگونه برشمرد:
محور مقاومت: محور مقاومت اولین دیوار آهنین نظم صهیونیستی است. داشتن قدرت بازدارندگی و نظامی، عمق استراتژیک با حضور مؤثر دولتها و ملتهای منطقه، تفوقیابی گفتمان ضدصهیونیستی و بسیج افکار عمومی جهان اسلام علیه عادیسازی بهخصوص پس از تحولات غزه و... از مزایای مقابلهای مقاومت با صهیونیستهاست.
رقبای منطقهای: هر چند همگراییهایی با رژیم صهیونیستی از برخی حکام منطقه وجود دارد، ولی باید دانست که حتی متحدان ظاهری نیز تابع بیقید و شرط نیستند. براینمونه ترکیه با وجود برخی ارتباطات با صهیونیستها، رقابت جدی بر سر انرژی شرق مدیترانه، حمایت از حماس، عملیات علیه کردهای سوریه و... دارند. همین رگهها را میتوان در هر بازیگر منطقهای جست که با هژمون شدن صهیونیستها مخالفت جدی دارد.
ابرقدرتها و صهیونیسم: هر چند آمریکاییها با عمل رژیم صهیونیستی بهدنبال این هستند که ترتیبات امنیتی را چنان تنظیم کنند که به یک تفوق و سلطه بر منطقه برسند. اما خیال واهی است که فکر کنیم رقبای آنها مانند چین، روسیه و... بیخیال مینشینند و نظارهگر ماجرا میشوند. امروز و در هر منطقهای از دنیا چینیها و گاه روسها بازیگران تعیینکنندهای هستند که نمیتوان آنها را نادیده گرفت. برای نمونه در شرایط اخیر صهیونیستها بهدنبال پروژه جدید «آیمک» هستند که چین بهعنوان طراح و سیاستگذار طرح کمربند ـ راه مخالف جدی آن هستند.
خشم ملتها علیه صهیونیسم: نظرسنجیها پرده از واقعیت برداشتهاند، هر چند گاه و بیگاه از حکام منطقه واژه تطبیع و عادیسازی شنیده میشود، ولی کف خیابان و دل ملل مسلمان چیز دیگری میگوید. طبق نظرسنجی عرب بارومتر در سال ۲۰۲۴ حدود ۷۸ درصد مردم اردن، مصر و عراق مخالف هرگونه رابطه با رژیم صهیونیستیاند. این را میتوان در دیگر ملل منطقه نیز جستوجو کرد. هر چند پیمایش نوینی در دست نیست، ولی اقدامات وحشیانه اخیر صهیونیستها احتمالا بر این ناخشنودی و کینه ملل منطقه علیه صهیونیستها افزوده و خواهد افزود.
رویایی در آینه ترکخورده
براساس آنچه گفتیم و نوشتیم تحقق توهم نظم نوین مدنظر صهیونیستها مستلزم دو پیشفرض غیرممکن است:
اول آنکه ایران بهصورت کامل و فیزیکی از صحنه ژئوپلیتیک منطقه حذف شود. بر این اساس میتوان گفت آنچه در جنگ ۱۲ روزه رخ داد نه برای اسقاط نظام، بلکه فراتر از آن و برای اسقاط کامل ایران و ایرانیت بود.
در ثانی آنکه صهیونیستها بهدنبال نابودی کامل تفکر مقاومتاند. در اینجا مقاومت را نه بهعنوان یک محور سیاسی باید دید؛ بلکه صهیونیستها بهدنبال آنند که هر تفکری از هر گرایش سیاسی با هر زبانی و از هر نژادی که علیه صهیونیسم حرکت کند، باید ریشه کن شود. اما واقعیت آن است که مقاومت ملل در مقابل صهیونیسم با وجود هر شکست نظامی، خشکیده نشده، بلکه دگردیسی کرده و دوباره به ساخت خود برگشته است، بنابراین نمیتوان آن را در هم شکست.
بر این اساس میتوان گفت که نظم نوین نتانیاهو و صهیونیستها نه یک راهبرد عملی، که توهمی واهی برای بازگرداندن ساعت تاریخ به عصر استعمار است. غرب آسیای امروز، با بیداری اسلامی و ظهور قدرتهای جدید، ظرفیت پذیرش این توهم را ندارد. اما ممکن است سؤالی مطرح شود که الگوی بدیل برای این توهم چیست و چگونه میتوان در مرحله سلبی و ایجابی آن را مهار کرد؟ در اینجا باید گفت که در مقابل نظم توهمی صهیونیستها باید به فکر یک نظم مبتنی بر اراده ملتها بود. این نکته اساسی است که راه نجات منطقه نه در آغوش صهیونیسم، که از دل همبستگی ملتها بیرون میآید.