انعقاد پیمان آتشبس در جنگ غزه تبدیل به موضوعی مهم و کلیدی در معادلات منطقه و نظام بینالملل شده است. نارضایتی شدید بنگویر وزیر امنیت داخلی و اسموتریچ وزیر دارایی رژیم صهیونیستی از این آتشبس و سکوت خاص نتانیاهو در قبال طرح ترامپ نشاندهنده بحرانی است که رژیم اشغالگر قدس در برهه حساس و سرنوشتساز کنونی با آن دست و پنجه نرم میکند. نکته اساسی و قابل توجه در تشریح روند کنونی، عدم دستیابی تلآویو به اهدافی است که دقیقا دو سال قبل با هدف رسیدن به آنها جنگ غزه را کلید زد و اکنون خبری از تحقق آنها نیست. اگرچه طی ماههای گذشته میان نتانیاهو و ترامپ بر سر ابعاد تاکتیکی جنگ در منطقه غرب آسیا اندک اختلافاتی وجود داشته، اما واشنگتن به لحاظ راهبردی حامی مطلق رژیم اشغالگر قدس و تصمیمات آن در متن و فرامتن نبرد بوده است. با این حال اکنون شاهد شکلگیری نوعی اختلاف واقعی میان نخستوزیر رژیم صهیونیستی و رئیسجمهور آمریکا بر سر خوانش آنها نسبت به وضعیت موجود هستیم: جایی که نتانیاهو حذف فرامتن جنگ غزه را دستمایهای برای نابودی خود و کابینهاش قلمداد نموده و در مقابل، ترامپ دیگر قدرت پرداخت هزینههای بیشتر در حمایت میدانی از جنگ غزه را به واسطه شکست اهداف مشترک آمریکا و رژیم صهیونیستی از دست داده است. بنابراین، برای نخستین بار شاهد بروز اختلافات جدی میان نتانیاهو و ترامپ بر سر پایان دادن به جنگ غزه و مکانیسم آتشبس هستیم.
قدر متیقنهای یک توافق
در عرصه پیچیده و مملو از ابهام تحلیلهای سیاسی و امنیتی، به ویژه در مورد رویدادهای کلان و گفتارهای تأثیرگذار، یکی از کارآمدترین و اصلیترین تکنیکهای تحلیل، تکیه بر «قدر متیقنها» است. این روش، فراتر از سطوح ظاهری متن و فرامتن یک واقعه، بر جمعآوری و چینش گزارههای صددرصد اثبات شده و حقایق غیرقابل انکار تمرکز دارد. با قرار دادن این نقاط مسلم در کنار یکدیگر، میتوان به کشف و رمزگشایی از صحنه واقعی عملیات سیاسی دست یافت و از دام تفسیرهای مغرضانه یا حدس و گمانهای صرف رهایی جست. این قاعده بنیادین، به طور کامل در خصوص پیشنهاد اخیر ۲۰ مادهای ارائه شده توسط رئیسجمهور سابق آمریکا، دونالد ترامپ، به جنبش مقاومت اسلامی حماس، صادق است. تحلیل این پیشنهاد در خلاء میسر نیست، بلکه نیازمند بازتعریف آن بر اساس چندین «قدر متیقن» است که در پیوند با یکدیگر، تصویری روشن از شرایط کنونی جبهه مقاومت و دشمن صهیونیستی ارائه میدهند. مجموع این حقایق غیرقابل تردید، نه تنها ضعف و استیصال عمیق دشمن صهیونیستی را در شرایط فعلی به اثبات میرساند، بلکه قدرت و تسلط استراتژیک محور مقاومت را در تعیین قواعد بازی در این برهه حساس به وضوح نشان میدهد.
قدرت مقاومت و استیصال آشکار نتانیاهو
نخستین و شاید مهمترین گزارهای که در تحلیل پیشنهاد ترامپ باید به دقت مورد مداقه قرار گیرد، معطوف به وضعیت درماندگی و استیصال مضاعف دشمنان صهیونیستی و آمریکایی در برابر نحوه پاسخدهی حماس به این طرح است. پاسخ حماس، نه یک رد قاطع و مطلق بود و نه یک پذیرش بیقید و شرط، بلکه حرکتی هوشمندانه و محاسبهشده در چارچوب مذاکرات بود. حتی منابع خبری نزدیک به دولتهای متخاصم و تحلیلگران مخالف محور مقاومت نیز به این نکته اذعان کردهاند که واکنش حماس از لحاظ دیپلماتیک و سیاسی، فوقالعاده زیرکانه بوده است. این پاسخ، دارای دو ویژگی کلیدی بود که هرگونه مانور آتی دشمن را سلب کرد: اولاً، پاسخ حماس فاقد «اطلاق» و قطعیت محض بود؛ به این معنا که ضمن اعلام موافقت نسبی با چهارچوب کلی طرح پیشنهادی واشنگتن، شروط و اصلاحات بنیادین خود را مطرح ساخت. ثانیاً، این حرکت، پیشنهاد طرف آمریکایی را به صورت «نسبی» پذیرفته بود.
این اقدام هوشمندانه حماس، مانع از آن شد که طراحان آمریکایی و صهیونیستی بتوانند بازی وقیحانه و از پیش تعیین شده خود مبنی بر «مقصرسازی علیه حماس» را تکمیل کنند. هدف اصلی این طرح و طراحیهای رسانهای پشت آن، سوق دادن افکار عمومی جهانی به سمتی بود که در صورت شکست آتشبس، تمام تقصیرها متوجه حماس شود و واشنگتن و تلآویو بتوانند با دست باز، عملیاتهای نظامی خود را تشدید بخشند. با این حال، پاسخ حماس این سناریو را کاملاً خنثی کرد. اکنون، بار مسئولیت به طور کامل به زمین ایالات متحده و رژیم صهیونیستی منتقل شده است و این، بدون شک، یکی از بدترین شرایط ممکن از لحاظ فشار دیپلماتیک و مشروعیتزدایی برای واشنگتن و تلآویو محسوب میشود؛ زیرا آنها باید یا شرایط حماس را بپذیرند یا خود را به عنوان ممانعتکنندگان از آتشبس معرفی کنند.
خشم نتانیاهو و تحقق نیافتن اهداف سهگانه جنگی
دومین قدر متیقن در این ماجرا، ریشه در واکنش تند و عصبی بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی، نسبت به طرح پیشنهادی ترامپ دارد. پایگاه خبری آمریکایی «آکسیوس» در گزارشی تازه، صراحتاً افشا کرد که نتانیاهو به شدت از این طرح انتقاد کرده و تأکید داشته است که پذیرش این پیشنهاد توسط حماس، «هیچ افتخاری» به سود رژیم صهیونیستی در پی ندارد و بلکه نتیجهای معکوس به بار خواهد آورد. دلیل این موضعگیری پرخاشگرانه نتانیاهو کاملاً روشن و قابل درک است و به اهداف اعلامی جنگ پس از عملیات تاریخی طوفانالاقصی (در حدود دو سال قبل) بازمیگردد. در آن زمان، نتانیاهو برای توجیه ادامه جنگ و بقای سیاسی خود، سه هدف اصلی و حداکثری را برای عملیات در نوار غزه و تقابل با حماس تعیین کرده بود:
الف) نابودی مطلق حماس: مهمترین این اهداف، ریشهکنی کامل ساختار نظامی و سیاسی حماس و پایان دادن به حضور آن در غزه بود.
ب) اشغال کامل نوار غزه: هدف دوم، برقراری حاکمیت دائم رژیم صهیونیستی بر کل نوار غزه و در دست گرفتن کنترل امنیتی و اداری آن بود.
ج) آزادی اسرای صهیونیست بدون دادن امتیاز: سومین هدف، بازگرداندن اسرای صهیونیست به صورت یکطرفه و بدون تن دادن به هیچگونه امتیازی در قبال مقاومت بود.
اما آنچه اکنون در طرح پیشنهادی ترامپ برجسته شده و خشم نتانیاهو را برانگیخته است، فاصله نجومی میان این اهداف حداکثری و واقعیتهای میدانی است. در حال حاضر، رژیم صهیونیستی برای آزادی اسرای خود در نوار غزه، مجبور است صدها اسیر فلسطینی را آزاد کند؛ یک بده بستان آشکار و تن دادن به شرایط مقاومت، که دقیقاً در نقطه مقابل هدف سوم نتانیاهو قرار دارد. آتشبس کنونی نیز ترجمانی از همان شکست رژیم صهیونیستی در دستیابی به اهداف اعلامی خود در جنگ غزه است.
حماس نابود نشده و نمیشود
مهمتر آنکه، اساساً در این طرح، چیزی به نام «نابودی حماس» نه به صورت خودخواسته و نه ناخواسته، گنجانده نشده است. حماس به عنوان یک طرف سیاسی و نظامی مذاکره، به رسمیت شناخته شده و بقای ساختار آن تأمین گردیده است. همچنین، طرح مذکور هیچ تضمینی برای به رسمیت شناختن حاکمیت یا سلطه دائمی رژیم صهیونیستی بر نوار غزه به دست نمیدهد و بر راهحلهای آیندهنگر تأکید دارد. بدین ترتیب، حماس با طرحی موافقت کرده است که هیچ یک از سه شرط سهگانه و بنیادین نتانیاهو در آن محقق نشده است؛ این شکست استراتژیک و آشکار، نه تنها برای شخص نتانیاهو که برای کلیت دولت جنگ، یک فاجعه محسوب میشود.