حفظ منافع ملی و امنیت کشور نیازمند سیاستمداران با ثبات فکری، استراتژی روشن و وفاداری واقعی به ملت است، نه تکیه بر شعارها و گزافهگوییهای سیاسی که تنها اعتماد به دشمن را تقویت میکنند.
در روزهای اخیر، اظهارات حسن روحانی، رئیس جمهور دورههای یازدهم و دوازدهم، بار دیگر توجه افکار عمومی را به سیاست خارجی و عملکرد دولت او جلب کرده است. روحانی با طرح ادعای «برد-برد» و تأکید بر لزوم «تعامل با دنیا»، سخنانی بیان کرد که در نگاه نخست ممکن است فریبنده به نظر برسد، اما با توجه به سابقه عملکرد او در عرصههای اقتصادی، امنیتی و دیپلماتیک، این اظهارات بیش از آن که تحلیلی راهبردی باشند، نموداری از سیاستورزی اشتباه و ناشیانه گذشته محسوب میشوند. در نگاه روحانی نظام بینالملل و رابطه دولت و ملت در شقی از شقوق هست که انگار تضاد منافعی وجود ندارد و بازیگران در یک نگاه اخلاقمدارانه و سادهانگارانه در حال زیست و کنشگری هستند حال آن که واقعیتهای روز به صراحت و روشنی مخالف آن را نشان میدهد.
بازخوانی ادعای «برد-برد» و تجربه برجام
روحانی در سخنان خود تأکید کرده است که باید راه تعامل و «برد-برد» پیدا کرد و در همین چارچوب، به تجربه برجام اشاره کرده است. اما بررسی دقیق این دوره نشان میدهد که برد-برد مدنظر روحانی به معنای واقعی محقق نشد. او با اجرای پیشدستانه تعهدات ایران و اعتماد کامل به وعدههای طرف آمریکایی و اروپایی، توان چانهزنی ایران را در توافق هستهای کاهش داد و در نهایت زمینه برای عهدشکنی طرف غربی فراهم شد. این اقدام نه تنها قدرت ایران در میز مذاکره را تضعیف کرد، بلکه زمینه برای افزایش تحریمها و فشار اقتصادی بر کشور را فراهم ساخت؛ بهگونهای که تعداد تحریمها از ۸۵۰ به بیش از ۱۷۰۰ مورد رسید و اقتصاد ملی دچار ضربه شدیدی گردید.
برجام در دولت روحانی نه یک ابزار بازدارندگی و تضمین منافع ملی، بلکه به یک ابزار فشار و محدودیت یکطرفه تبدیل شد. روحانی با پافشاری بر اجرای کامل تعهدات ایران حتی پس از خروج آمریکا، به طرف مقابل پیام داد که میتواند بدون هزینه توافق را نقض کند. در این میان، اروپا نیز بدون اجرای تعهدات خود زمان را سپری کرد و در نهایت مکانیزم «اسنپبک» اجرا شد تا تحریمها بار دیگر به شکل تمامعیار بر ایران تحمیل شود. بنابراین، ادعای روحانی درباره «برد-برد» و تعامل موفق با جهان، در واقع بازتابی از ناکارآمدی استراتژیک و اعتماد بیجا به دشمنان ملت ایران بود. موضوعی که باعث شد تا عملاً ما شاهد تجربه تلخ دهه نود و از دست رفتن و معطل شدن کشور برای یک دهه باشیم. دههای که میتوانست با توجه و تمرکز بر نقاط قوت خود و ظرفیتهای داخلی منجر به شکوفایی استعدادها و قویتر شدن ایران گردد.
بازدارندگی ملی و امنیت کشور
روحانی در سخنان اخیر خود تلاش کرده است که موفقیتهای ایران در جنگ ۱۲ روزه و مقابله با تهدیدهای آمریکا و رژیم صهیونی را به ملت نسبت دهد و تأکید کند که مردم «در کنار ایران ایستادند، نه در کنار حاکمان». این گزاره اگرچه ظاهراً تقدیر از ملت است، اما فراموش میکند که شرایط امنیتی و بازدارندگی کشور در دولت او، به شدت به واسطه سیاستهای اشتباه کاهش یافته بود. دولت روحانی با تمرکز بر مذاکره و اعتماد به دشمن، جرأت طرف غربی را در عهدشکنی افزایش داد و زمینه تعرض به منافع ملی ایران، از جمله ترور سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی و نفوذ گروههای تروریستی نزدیک مرزها، را فراهم ساخت.
از وزیر خارجهای که بین «موشک و مردم» شکاف ایجاد میکرد تا خود روحانی که در دولتش دوقطبی «ایران-حاکمیت» را دامن زد، همه نشانههای یک سیاست مبتنی بر بیثباتی ذهنی و ناپایداری تصمیمگیری محسوب میشود.
واقعیت این است که بازدارندگی یک کشور، محصول قدرت نظامی، توان دیپلماتیک و استراتژیهای هوشمندانه امنیتی است و نه صرفاً پیامهای رسانهای یا اعتماد به طرف مقابل. روحانی با کاهش توان هستهای، تعطیلی ۹۵ درصد برنامههای تولید و توسعه، و تضعیف اقتصاد ملی، این بازدارندگی را به مخاطره انداخت و زمینه را برای فشارها و تهدیدهای بیشتر فراهم نمود. در سوی مقابل هم اعتماد آفرینی در پرونده هستهای ایران هم اتفاق نیافتاد و عملاً همچنان پرونده هستهای ایران تبدیل به بهانه و دستاویزی همیشگی و بحران دائمی شده است.
سیاست داخلی و دوقطبیسازی
از سوی دیگر، روحانی با تاکید بر اینکه «ملت در کنار ایران ایستاد نه حاکمان»، تلاش کرده است مسئولیت ناکارآمدیهای دولت خود را به نوعی به مردم منتقل کند. این استدلال، نه تنها از منظر منطقی و تاریخی قابل قبول نیست، بلکه نشان میدهد دولت او در زمان مدیریت بحرانها و مذاکرات، تاکتیکهای سیاسی مبتنی بر دوقطبیسازی و فرافکنی را به کار گرفته است. از وزیر خارجهای که بین «موشک و مردم» شکاف ایجاد میکرد تا خود روحانی که در دولتش دوقطبی «ایران-حاکمیت» را دامن زد، همه نشانههای یک سیاست مبتنی بر بیثباتی ذهنی و ناپایداری تصمیمگیری محسوب میشود.
این روش، علاوه بر آنکه انسجام ملی را خدشهدار میکند، به دشمنان ایران نیز این پیام را میدهد که میتوانند با فشار و تهدید، منافع کشور را به حاشیه برانند. تجربه برجام و مذاکرات با آمریکا و اروپاییها، بهترین شاهد بر این واقعیت است.
اثرات اقتصادی و اجتماعی
روحانی با طرح شعارهایی نظیر «چرخ سانتریفیوژ بچرخد و چرخ اقتصاد هم بچرخد»، وعدههای غیرقابل تحقق داد و در عمل اقتصاد کشور و معیشت مردم دچار آسیب جدی شد. سقوط صادرات نفت، رکورد تورم ۴۵ درصد، تعطیلی هزاران کارخانه و ناتوانی در پرداخت حقوق کارکنان، نشان میدهد که دولت او توان مدیریت اقتصادی و حفاظت از منافع مردم را نداشت. این ناکامیها، زمینهساز کاهش اعتماد عمومی و افزایش گلایهمندی مردم شد و نشان داد که سیاستهای صرفاً مذاکره محور و اعتماد به دشمن، میتواند امنیت اقتصادی و ملی را به مخاطره اندازد.
جدای از اثرات اقتصادی و سیاسی باید بدانیم که بهرحال فرصت هشت سالهای که در اختیار دولت دوازدهم و یازدهم قرار گرفت فرصت بی نظیری بود. اولاً اینکه هشت سال زمان کمی نبود. دوما هم اختیارات بسیار خوبی در تمام زمینهها به دولت داده شد. سوما مردم هم همراه دولت در راستای سیاستهای ملی همراهی داشتند. مقام معظم رهبری هم به انواع مختلف از دولت مستقر در این برهه حمایتهای شاید کم نظیری را انجام دادند. اعطای لقب دانشمند به خود جناب آقای حسن روحانی در مراسم تنفیذ ریاست جمهروی توسط حکیم فرزانه انقلاب اسلامی در دومین دوره ریاست جمهوری او به تنهایی موید این حمایتها شاید باشد. از سوی دیگر هم قدرت منطقهای ایران فرصت برای چانه زنی و مذاکره از طریق قدرت را فراهم ساخته بود اما ماحصل کار شد آن چه که امروز از تجربه تلخ و شکست برجام یاد میکنیم. فلذا نسخه شکست خورده را امروز آقای روحانی مجدداً با ادبیاتی دیگر مطرح میکنند و به نظر میرسد که دیگر چنین نسخه پیچیهایی هر چند که همراه با فضا سازی رسانهای باشد و پروپاگاندای رسانهای اصلاح طلبان هم حمایت کند، محلی از اعراب ندارد و عملاً خریداری نخواهد داشت.
سخن پایانی
اظهارات روحانی، وقتی در متن واقعیتهای تاریخی و اقتصادی تحلیل شود، بیش از آنکه نشان از خرد دیپلماتیک داشته باشد، نماد سیاستورزی مبتنی بر اعتماد نابجا و فرافکنی مسئولیتهاست. تلاش برای اصرار به شکست و تجربههای ناکام دیروز و اصرار بر کارآمدی مسیر ناکارآمد طی شده هیچ توجیهی ندارد. دولت او با کاهش توان چانهزنی ایران، تضعیف بازدارندگی ملی، ایجاد دوقطبیهای سیاسی داخلی و ناکارآمدی اقتصادی، زمینه تعرض دشمنان و افزایش فشارها را فراهم آورد. از این منظر، گزافهگوییهای اخیر روحانی باید به مثابه یک درس بصیرتی برای ملت و مسئولان کنونی تحلیل شود: راهبرد درست، ترکیبی از قدرت ملی، انسجام داخلی و دیپلماسی هوشمندانه است و نه اعتماد یکطرفه به دشمن و فرافکنی مسئولیتها.
نسخه شکست خورده را امروز آقای روحانی مجدداً با ادبیاتی دیگر مطرح میکنند و به نظر میرسد که دیگر چنین نسخه پیچیهایی هر چند که همراه با فضا سازی رسانهای باشد و پروپاگاندای رسانهای اصلاح طلبان هم حمایت کند، محلی از اعراب ندارد و عملاً خریداری نخواهد داشت.
در نهایت، آنچه از این تجربه به دست میآید، یک پیام روشن دارد: حفظ منافع ملی و امنیت کشور نیازمند سیاستمداران با ثبات فکری، استراتژی روشن و وفاداری واقعی به ملت است، نه تکیه بر شعارها و گزافهگوییهای سیاسی که تنها اعتماد به دشمن را تقویت میکنند. مقاومت بهترین نسخه و کارآمدترین نسخه برای ایران و حتی دیگر کشورهای منطقه به شمار میآید. در کنار راهبرد مقاومت استفاده از همه امکانات و ظرفیتها برای قویتر شدن و شکوفایی استعدادها و ظرفیتهای داخلی و سعی در رونمایی از قدرت درون زای ملی میتواند شرایط کنشگری کشور را در مسائل مختلف منطقه و نظام بینالملل فراهم سازد.