خانه اندیشمندان اگر واقعاً میخواهد جایگاه خود را باز یابد، باید از این مسیر آغاز کند: پذیرش حقیقت، حتی اگر به زیان موقعیت سیاسیمان باشد.
در روزهایی که فضای عمومی کشور بیش از هر زمان دیگری به بازسازی اعتماد، گفتوگو و همافزایی میان نخبگان نیاز دارد، ناگهان ویدئویی در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود که در آن تابلوی خانه اندیشمندان علوم انسانی در حال تخریب است. این تصویر به سرعت به تیتر رسانههای معاند و برخی جریانهای داخلی تبدیل شد و بدون بررسی واقعیت ماجرا، با عنوان تخریب خانه اندیشمندان به دستور شهرداری منتشر گردید.
اما ساعاتی بعد، معاون اجتماعی شهردار تهران، سید علی توکلیزاده، در اظهاراتی روشنگرانه، واقعیت را افشا کرد:
متولیان خانه اندیشمندان خودشان درخواست انتقال تابلو به مکان جدید داده بودند؛ اما همانها به جان تابلو افتادند و آن را تخریب کردند، و بعد فیلمش را به نام شهرداری دست به دست کردند. این حجم از بیاخلاقی سیاسی و رسانهای سنخیتی با نام اندیشمندان علوم انسانی ندارد.
این جملهی کوتاه، اما دقیق، پرده از یکی از تازهترین نمونههای جنگ روایتها در عرصهی عمومی ایران برداشت؛ جنگی که دیگر نه فقط بر سر قدرت سیاسی، بلکه بر سر مالکیت حقیقت جریان دارد.
گفتنی است خانه اندیشمندان علوم انسانی در سالهای گذشته بهعنوان یکی از فضاهای فرهنگی و فکری پایتخت، محل نشستها و همایشهای نخبگانی بوده است. اما واقعیت این است که این مرکز، در سالهای اخیر از کارکرد اصلی خود فاصله گرفته و به پایگاهی برای جدالهای جناحی بدل شده بود.
برخی از گردانندگان آن، به جای آنکه خانه را به پناهگاه گفتوگو و نقد علمی تبدیل کنند، از ظرفیت این مرکز برای تولید جریان رسانهای و سیاسی علیه مدیریت شهری و حتی ساختار حاکمیت استفاده کردند. در چنین بستری، ماجرای تابلو نه صرفاً یک اتفاق فیزیکی، بلکه رخدادی نمادین است: تلاشی برای بازسازی چهرهی مظلومیت فرهنگی در برابر مدیریت شهری که شاید در دستان آنها نیست.
وقتی فیلم تخریب تابلو منتشر شد، هنوز هیچ توضیح رسمی از سوی شهرداری داده نشده بود. بلافاصله رسانههای اصلاحطلب و برخی کانالهای تلگرامی مرتبط با جریانهای سیاسی، روایت واحدی ساختند:
شهرداری زاکانی در اقدامی نمادین، تابلو خانه اندیشمندان را پایین کشید.
اما ساعاتی بعد مشخص شد که نه شهرداری مأمور تخریب بوده، نه اقدامی از سوی نهاد رسمی صورت گرفته است. بلکه مدیران داخلی خود مرکز، درخواست انتقال تابلو به مکان جدیدی را داده بودند و در فرآیند این جابهجایی، تابلو عمداً یا سهواً تخریب شد. اما چون فرصتِ بهرهبرداری سیاسی فراهم بود، همان مدیران و وابستگان رسانهایشان با مهارت تمام، فیلم را در قالبی جدید منتشر کردند: تخریب توسط شهرداری تهران.
این الگو، کاملاً آشناست: تبدیل رویدادهای عادی به بحرانهای سیاسی مصنوعی. روشی که در سالهای اخیر به ابزار ثابت جریانهای خاص تبدیل شده است؛ جریانهایی که برای حفظ نفوذ خود در فضای فرهنگی شهر، نیازمند دشمنسازی دائمی هستند.
در علوم ارتباطات و سیاست فرهنگی، مفهومی وجود دارد به نام نشانهسازی در نزاع سیاسی. بر اساس این نظریه، جریانهای سیاسی در شرایط فقدان استدلال یا افول جایگاه اجتماعی، میکوشند از عناصر نمادین (تابلو، بنا، مجسمه، نامگذاری و...) برای بازتولید معنا و تحریک احساسات جمعی بهره ببرند. در این پرونده نیز تابلو خانه اندیشمندان به ابزاری برای بازسازی تقابل میان حاکمیت و نخبگان تبدیل شد. در حالی که حقیقت امر، مسئلهای کاملاً اداری و درونسازمانی بود، اما در سطح رسانهای به روایتی از حذف اندیشه و اندیشمند ارتقا یافت.
چنین روایتی، دقیقاً بر اساس منطق عملیات روانی طراحی میشود:
_ابتدا، یک تصویر برانگیزاننده از تخریب تولید میشود.
_سپس، به آن معنا داده میشود (شهرداری علیه اندیشمندان)
_در نهایت، با تکرار در رسانهها، تصویر جایگزین واقعیت میگردد.
نتیجه، علاوه بر تخریب یک تابلو، تخریب اعتبار نهادهای رسمی در افکار عمومی اتفاق میافتد.
منصفانه این است که بگوییم بهرحال شهرداری تهران در دورهی جدید، بهویژه در دورهی زاکانی، کوشیده تا مدیریت شهری را از مسیر سیاسیکاری به سمت عدالت اجتماعی، شفافیت و تحول فرهنگی واقعی سوق دهد. طبیعی است که چنین رویکردی، منافع برخی باندهای فرهنگی–اقتصادی را تهدید میکند و طبیعی است که ممکن است تا در این مسیر برخی ناهنجاریها و کم کاریها و یا اشکالاتی هم باشد. بالاخره دیکته نانوشته غلط ندارد و بقیه متون ممکن است تا خطا و ایرادی هم داشته باشند.
همچنین باید به این نکته توجه کرد که خانه اندیشمندان از جمله مراکزی است که در دورههای قبل، به واسطهی ارتباطات خاص، از امتیازات ویژه برخوردار بود؛ از بودجههای نامتعارف تا استفاده انحصاری از فضاهای شهری. با تغییر رویکرد مدیریت شهری و تلاش برای بازتعریف مأموریت فرهنگی این خانه، طبیعتاً مقاومتهایی شکل گرفته است که الان در حوزه عرصه عمومی سیاست و دنیای رسانه شاهد این دعوای سیاسی هستیم. در واقع، فیلم تخریب تابلو، نه واکنش به یک اقدام شهرداری، بلکه پیشدستی در روایتسازی بود تا هر گونه تغییر مدیریتی بعدی را با برچسب تخریب اندیشه بیاعتبار سازد.
اما بهر نحو نکتهی تلخ ماجرا در همان جملهی توکلیزاده نهفته است:
این حجم از بیاخلاقی سیاسی و رسانهای سنخیتی با نام اندیشمندان ندارد.
کسانی که خود را وارث علوم انسانی و اخلاق گفتگو میدانند، در عمل نشان دادند که وقتی پای منافع سیاسی در میان است، اخلاق را قربانی میکنند. آنها بهجای دفاع از حقیقت، حقیقت را قربانی پروپاگاندای جناحی کردند. روایت حقیقت در این ماجرا شاید به معنای کاهش نفوذ و قدرت و به ضرر منافع جریانی و حزبی بود اما بهرحال روایت حقیقت میتواند در این برهه به بازسازی اعتماد میان حکومت با جامعه کمک کند.
اگر خانهای واقعاً برای اندیشه ساخته شده، نخستین نشانهاش باید صداقت و شفافیت باشد. چگونه میتوان از علم و اخلاق سخن گفت، اما در همان حال فیلمی ساختگی منتشر کرد و به افکار عمومی دروغ گفت؟ این تناقض، جوهر بحران علوم انسانی در ایران است: فاصلهی میان ادعا و عمل. بسیاری از کسانی که خود را اندیشمند میخوانند، در واقع کنشگران سیاسی در لباس روشنفکر هستند. خانهای که به نام اندیشه ساخته شده، در واقع به پاتوق سیاستورزی بیاخلاق تبدیل شده است و امروز تنها چیزی که به راحتی سر از تنش جدا میشود روایت حقیقت ماجراست.
اما به هر نحو با همه این اوصاف و فارغ از جنجال رسانهای، ماجرای اخیر فرصتی است برای بازاندیشی در کارکرد خانه اندیشمندان. آیا رسالت این خانه واقعاً اندیشه است یا بازتولید قدرت در قالب اندیشهفروشی؟ آیا نهادهای فرهنگی نباید از حاشیههای سیاسی رها شوند تا دوباره مأمن نخبگان واقعی شوند؟
شهرداری تهران امروز با رویکرد عدالت فرهنگی میتواند این مرکز را از حالت محفلی خارج کند و به پایگاه واقعی گفتوگو میان دانشگاه، حوزه و جامعه تبدیل نماید. این خانه اگر قرار است بماند، باید خانهی مردم و علم باشد، نه پاتوق سیاست و نمایش.
یکی از نکات قابلتوجه در این ماجرا، نقش رسانههایی است که بدون هیچگونه راستیآزمایی، ویدئوی ساختگی را منتشر کردند و تیتر زدند: تخریب خانه اندیشمندان به دستور شهرداری!
در حالی که اصول بدیهی کار خبرنگار و فعالیت خبرگزاریها و رسانههای محلی و خرد حتی اقتضا میکرد پیش از انتشار، صحت و منبع خبر بررسی شود. این اتفاق بار دیگر نشان داد که اخلاق رسانهای در بخشی از مطبوعات و شبکههای اجتماعی عملاً فروپاشیده است. رسانه بهجای ابزار آگاهی، به ابزار عملیات سیاسی تبدیل شده است. جالب آنکه همان رسانههایی که از آزادی اندیشه دم میزنند، وقتی حقیقتی برخلاف خواستشان باشد، یا سانسورش میکنند یا تحریف. این همان چیزی است که باید آن را استبداد رسانهای جدید نامید.
سخن پایانی
شاید بتوان گفت آنچه امروز بیش از هر چیز در فضای فرهنگی کشور نیاز است، بازگشت به اخلاق اندیشه است. خانه اندیشمندان اگر واقعاً میخواهد جایگاه خود را باز یابد، باید از این مسیر آغاز کند: پذیرش حقیقت، حتی اگر به زیان موقعیت سیاسیمان باشد.
تخریب واقعی، نه تخریب تابلو، بلکه تخریب اعتماد مردم به نهادهای فکری است. و بازسازی این اعتماد، تنها با صداقت، شفافیت و پرهیز از سیاسیکاری ممکن است. روایت کردن حقیقت در همه وقایع هم اخلاقی است و هم راهگشاست. چرا که حقیقت این است که تاریخ فرهنگی ایران، از خانههایی پر است که زمانی خانهی اندیشه بودند و امروز در غبار سیاست فراموش شدهاند. کاش خانه اندیشمندان، یکی دیگر از آنها نباشد.