دونالد ترامپ در اظهاراتی تازه گفته است: «مسئول حمله خرداد اسرائیل به ایران من بودم.» جملهای که در نگاه نخست شاید نوعی خودنمایی سیاسی بهنظر برسد، اما در واقع، نشانهای روشن از عمق راهبرد آمریکاست؛ راهبردی که فشار بر ایران را نه واکنشی مقطعی، بلکه مسیری مستمر برای وادار کردن تهران به عقبنشینی و تسلیم تعریف کرده است.این اعتراف، از منظر نظریه «برجستهسازی» در علوم ارتباطات، تلاشی برای تعیین دستور کار ذهنی مخاطبان جهانی است. بهعبارتی، رسانههای غربی با برجستهکردن این سخنان، میکوشند چنین القا کنند که ایران باید «رفتار خود را تغییر دهد» و تنها راهحل موجود، تسلیم در برابر فشار است. در این چارچوب، عملیات رسانهای در خدمت سیاستی قرار گرفته که از سالها پیش با عنوان «تغییر رفتار ایران» دنبال میشود.روابط ایران و غرب تاریخی چند هزار ساله دارد؛ تقابلی که بیش از آنکه ریشه در سیاست روز داشته باشد، به برخورد دو منطق تمدنی بازمیگردد. منطق توسعه غربی بر پایه گسترش نفوذ و بهرهکشی از دیگران شکل گرفته است؛ از استعمار قاره آمریکا و آفریقا تا نظام بردهداری و جنگهای جهانی. در برابر این منطق، ایران همواره نقشی بازدارنده ایفا کرده است. هرگاه حکومتهای ضعیف و وابسته در ایران بر سر کار بودهاند، راه نفوذ بیگانگان هموار شده و نتیجه آن، تجزیه، اشغال و قحطی بوده است.انقلاب اسلامی، نقطهای متفاوت در این مسیر تاریخی است. پس از دههها سلطه سیاسی و اقتصادی غرب بر ایران، این انقلاب استقلال را بهعنوان اصلی بنیادین مطرح کرد. آمریکا که در دوره پهلوی به دنبال تداوم نفوذ خود بود، با نظامی روبهرو شد که حاضر نبود در زمین واشنگتن بازی کند. سیاست «چماق و هویج» در برابر این رویکرد بهتدریج جای خود را به سیاست «چماق آشکار» داد و خواستههای واشنگتن نیز صریحتر شد و بر توقف غنیسازی، محدودسازی توان موشکی و کاهش نقش منطقهای ایران تکیه داد.اما در برابر این فشارها، مسأله تنها یک تصمیم سیاسی نیست. فرهنگ دینی و حافظه تاریخی ملت ایران بر مقاومت تأکید دارد. خداوند متعال در آیه 30 سوره فصلت بر استقامت اشاره میکند و مقاومت کنندگان را مشمول آرامش و پایداری معرفی میکند. این آموزه در نظریههای اجتماعی معاصر نیز معنا دارد به گونهای که جامعهای که هویت خود را بر مقاومت بنا کرده، در برابر عملیات روانی ترس از ایستادگی، مقاومتر است.از طرفی هم سیره امام خمینی(ره) نیز بر همین پایه یعنی قیام برای خدا، اتکا به مردم، عدالتخواهی، استقلال، معنویت و استقامت استوار بود. تاریخ معاصر نشان میدهد که تسلیم، امنیت نمیآورد. در هر دو جنگ جهانی، ایران اعلام بیطرفی کرد اما نتیجه آن اشغال و قحطی بود. اگر جنبشهای مقاومت آن دوران ـ از میرزا کوچکخان تا رئیسعلی دلواری ـ مورد حمایت قرار میگرفتند، شاید تاریخ ایران چهرهای دیگر مییافت.تجربه کشورهای دیگر نیز همین را تأیید میکند؛ به گونهای که کشورهای اطراف مانند عراق و لیبی وقتی در سالهای 2003 و 2011 بهجای مقاومت، راه تسلیم را برگزیدند و به ویرانی کشیده شدند. اکنون نیز سخنان ترامپ یادآور این واقعیت است که هدف نهایی واشنگتن «شکستن اراده ایران» است. در داخل کشور هم جریانهایی با بهرهگیری از مشکلات اقتصادی میکوشند تصویر «تسلیم برای رهایی» را به جامعه القا کنند؛ با استفاده از همان تکنیکهای رسانهای که هزینه مقاومت را بزرگ و هزینه تسلیم را کوچک جلوه میدهد. در چنین شرایطی، میدان اصلی نه صرفاً سیاست، بلکه نبردی بر سر روایت مقاومت یا تسلیم است؛ دو واژه، با دو معنا و دو سرنوشت متفاوت برای آینده ایران.