تازهترین سند امنیت ملی دولت آمریکا در قالب متنی ۳۳ صفحهای منتشر شده که قرار است نقشه راه سیاست خارجی واشنگتن در سالهای آینده باشد؛ اما آنچه در این سند به چشم میآید، بیشتر شبیه آمیختهای از تبلیغات انتخاباتی، امیدسازی سیاسی و روایتسازی یکجانبه است تا یک چارچوب راهبردی مبتنی بر دادههای واقعی. دولت آمریکا سندی ارائه کرده که از یک سو در تلاش است تغییرات ژئوپلیتیکی منطقه غرب آسیا را توضیح دهد، و از سوی دیگر، با گزارههایی مبالغهآمیز، تصویری دلخواه از موفقیتهای خود بسازد؛ تصویری که با شرایط واقعی منطقه نسبتی دارد!
در بخش غرب آسیای این سند هرچند نام «ایران» سه بار بهطور مستقیم ذکر شده، اما تحلیلهای مربوط به منطقه تقریباً همگی حول محور ایران میچرخند. در روایتی که آمریکاییها تدارک دیدهاند ایران «مهمترین نیروی بیثباتکننده» معرفی میشود و ادعا میشود که طی دو سال گذشته «بهطور چشمگیر تضعیف» شده است! این گزارهها در حالی است که ترامپ در اوایل دور دوم ریاست جمهوریاش در خصوص قدرت نظامی ایران اذعان کرده بود:« «آنها ضعیف نیستند. الان خیلی قوی هستند. آنها ضعیف نخواهند شد و ما فقط میخواهیم که سلاح هستهای نداشته باشند.» و از طرفی هم میتوان گفت که این نظریه بیشتر از آنکه بر ارزیابیهای اطلاعاتی استوار باشند، بازتاب ذهنیت سیاستگذاران واشنگتن نسبت به قدرت فزاینده ایران در معادلات امنیتی منطقهاند؛ قدرتی که در جریان جنگ ۱۲ روزه با رژیم صهیونی و واکنشهای هماهنگ محور مقاومت، جلوهای عینی پیدا کرد و هزینههای قابل توجهی به جبهه صهیونی تحمیل کرد.
در بخش دیگری از این سند، حمله رژیم صهیونی به خاک ایران بهعنوان ضربات جدی بر برنامه هستهای ایران توصیف شده است. اما این ادعا با سازوکار واقعی زیرساخت شبکه ای، مستحکم هستهای ایران همخوان نیست. کما اینکه فناوری هسته ای بعنوان یک دانش و علم در اختیار متخصصان و دانشمندان کشورمان است و هیچگاه قابل نابودی و حذف نیست. همین فاصله میان واقعیت و ادعا نشان میدهد که سند بیش از آنکه تحلیل امنیتی باشد، ابزاری برای نمایش موفقیتهای ادعایی دولت ترامپ است.
یکی از عجیبترین ادعاهای سند، طرح این موضوع است که دولت آمریکا «میان ایران و رژیم صهیونی توافق برقرار کرده» است؛ ادعایی که نه با واقعیت میدان سازگار است، نه با منطق روابط دو طرف. این گزاره شاید بارزترین شاهد برای نشان دادن وجه تبلیغاتی سند باشد؛ تلاشی برای ساختن دستاوردی خیالی در حوزه سیاست خارجی در آستانه رقابتهای انتخاباتی.
در بخش دیگری از سند، دولت آمریکا تلاش کرده تصویری بسازد که بر اساس آن، «تضعیف ایران» و «همگرایی عربی در شرمالشیخ» موجب شده منطقه دیگر کانون بحران دائمی برای واشنگتن نباشد و آمریکا بتواند تمرکز خود را بر رقابت با چین و روسیه بگذارد. اما شواهد نشان میدهد ایالات متحده نهتنها از بار امنیتی منطقه رها نشده، بلکه ناچار شده حضور نظامیاش را در سوریه، عراق و دریای سرخ افزایش دهد. همزمان، ظرفیت ایران در حوزه انرژی، کنترل خطوط انتقال و نقشآفرینی در تنگه هرمز، همچنان مانع از آن است که آمریکا بتواند بدون هزینه استراتژیک از منطقه فاصله بگیرد.
سند امنیت ملی واشنگتن همچنین به فرصتهای سرمایهگذاری در حوزههای فناوریهای نوین و صنایع دفاعی در غرب آسیا اشاره میکند، اما از واقعیت مهمی چشم میپوشد و آن اینکه چین و روسیه سالهاست با توافقهای بلندمدت و حضور اقتصادی و امنیتی گسترده، فضای رقابتی منطقه را بهسرعت تغییر دادهاند. در این شرایط، سخن گفتن از «فرصتهای تازه» برای آمریکا بیش از آنکه بر یک ارزیابی اقتصادی استوار باشد، نوعی امیدسازی سیاسی است.