توی اسارت به من میگفتند «قاسم شر خر» من زیر بار زور خواستههای دشمن نمیرفتم و به این خاطر هم خیلی کتک میخوردم. آزاده شهید حاج «ابوالقاسم آقایی» اواخر تیرماه ۶۷ در منطقه عملیاتی شرهانی اسیر شد، مرداد ۶۹ از اسارت آزاد و به میهمن برگشت و ۳۰ آذرماه ۹۰ و در روز شهادت سیدالساجدین به یاران شهیدش ملحق شد.
او یکی از خاطرات شیرینش رو اینطور نقل میکرد:
توی اسارت به من میگفتند «قاسم شر خر» من زیر بار زور خواستههای دشمن نمیرفتم و به این خاطر هم خیلی کتک میخوردم.
یک روز من رو در حالتی که دستهایم را به تخت سفت بسته بودند خواباندند و مزدور بعثی شروع کرد از کف پاهام کابل رو زدن... از کف پا شروع میکرد و تا پشت گردن ادامه میداد و گاهی هم با همه غیضش به سرم میکوبید.
من هم با هر بار زدن در حالیکه به او میخندیدم میگفتم «آخ»؛ و گاهی این آخها رو میکشیدم و اون سرباز بعثی محکمتر میزد... تا اینکه عصبانی شد و به زبان عربی گفت: «لا آخ» و باز شروع کرد به زدن.
من هم با هر ضربه او اینبار میگفتم «اوخ» و او باز تندتر میزد و دوباره در حالیکه عرق کرده بود باز با عصبانیت گفت:«لا آخ و لا اوخ»
من هم از با همه دردی که میکشیدم گفتم «نعم سیدی» و باز زدن شروع شد. اینبار از شدت درد میگفتم: «ایخ» اینبار سرباز عراقی که کلافه شده بود گفت: «لا آخ و لا اوخ و لا ایخ» و کابل رو به گوشهای پرت کرد و گفت: «امشی»