درباره فراماسونری درایران علی رغم شعارهای زیادی که پیرامون این قضیه منتشر شده کار جدی انجام نشده است. شاید کتاب هایی که درباره فراماسونری نوشته شده و دربین مردم توزیع شده، بیش از 10 جلد نباشد و حتی بعضی از این کتاب ها هم با اهداف و اغراض خاصی نوشته شده اند. برای مثال کتابی که «اسماعیل رائین» درسال 1347 منتشر کرده با وجود اسنادی که می توان به آن استناد کرد اما با اهداف خاصی نوشته شده و اسناد آن انتخاب شده است و حتی در بعضی اسناد نیز دستکاری و اعمال نظر صورت گرفته است.
مشکل دیگر درباره شناخت فراماسونری، پنهانی بودن فعالیت های این تشکیلات است. در اصل، تعریف تشکیلات فراماسونری این است که بگوییم: فراماسونری تشکیلات یا جمعیتی است، پنهان روش و نخبه گرا. در تشکیلات فراماسونری این دو ویژگی اصل است. پنهان روشی را برای این انتخاب کرد که افرادی خارج از تشکیلات با اهداف و روش های آن آشنا نشوند و نخبه گرائی را از این جهت برگزیدند که قصدشان تسخیر کشورها و کل جهان است. از این جهت به هر کشوری که وارد می شود سراغ نخبگان می رود و سعی دارد تا امور اساسی و شریان های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی آن کشور را به دست بیاورد و در آن منطقه نفوذ کند و بعد در مناطق دیگر نفوذ خود را گسترش دهد.
در جهان عرب با توجه به ظهور پدیده اسرائیل و تشکیل حکومت نامشروع آن در فلسطین و درگیری ملت ها و نخبگان آن جوامع با این مسئله هرچند که دولت های آنان نسبت به این مسئله بی اعتناد بودند. بیشتر از ما مواجه هستند و درباره اش تحقیق کرده اند. اما درباره میزان مطالعات و ژرفای تحقیقات آنها متأسفانه تردید وجود دارد. آنها در ریشه یابی فراماسونری نتوانسته اند عمق مطلب را پیدا کنند.
با توجه به تعریفی که فراماسونرها از خودشان ارائه می دهند، فراماسونری یک جمعیت بنّایی است که از ابتدای خلقت تا به حال سابقه تشکیلاتی داشته است.
عبارت فراماسون هم از دو بخش «فری» و «ماسون» تشکیل می شود، به معنای بنّای آزاد. می گویند بنّای آزاد بنّایی بوده که برخلاف سایر صنوف بیگاری نمی داده. ظاهرا در قرون وسطی صاحبان صنوف بیگاری می دادند به جز بناها. این توجیهی است که آنها برای اسم و عنوان فراماسونری آورده اند.
درباره تاریخچه فراماسونری هم دو نوع پیشینه در مقابل ما می گذارند. پیشینه قدیمی که عرض کردم از زمان آدم تا زمان حال را شامل می شود. این مسئله متأسفانه در ایران رواج پیدا کرده و ادیب الممالک فراهانی در آن قصیده ای که در زمان مشروطه گفته درخصوص تاریخچه فراماسونری به حضرت آدم به عنوان اولین فراماسونری اشاره کرد. و در زمان حضرت سلیمان گسترش پیدا کرده. وی تمام انبیاء حتی ائمه شیعه را هم در این زمره قرار می دهد و این تعبیری است که چندان عقلانی نبوده و سند معتبر هم ندارد. دراین گرایش و تحلیل رنگ و صبغه های یهودی را می توان دید.
در گرایش دوم، ریشه فراماسونری را در انجمن های صنفی و یا صنف بنایان جستجو می کنند. این پیشینه سازی با هدف پنهان کردن ریشه های اصلی فراماسونری است و به نیت به دست آوردن یک مشروعیت تاریخی ارائه شده درحالی که اگر ما فراماسونری را محصول دوره استعمار جدید بدانیم آن موقع معلوم می شود که این جمعیت برای چه هدفی تأسیس شده است.
واقعیت این است که ما تا قبل از سال 1717 میلادی هیچ لژی نداشته ایم. دراین سال تعدادی لژ در لندن تأسیس شد به نام «لژ بزرگ انگلستان» که در واقع مادر همه لژهای جهان است. الان هم هر لژی تاسیس می شود اگر بخواهد مشروعیت بگیرد، باید لژ بزرگ انگلستان مستقیم یا غیرمستقیم آن را تأیید نماید.
درسال 1714 میلادی «خاندان هانوور» در انگلستان قدرت را در دست می گیرند. که عمدتاً یهودیان از این خانواده حمایت می کنند. انگلستان در آن روزگار جامعه ای بود متشکل از فرقه ها، ادیان و گروه های متضاد و این جمعیت با شعار تسامح و تساهل به وجود آمد. دو نفر از کشیشان در رأس این جمعیت قرار دارند که هر دو پروتستان هستند. بعضی از این کشیشان با خاندان های یهودی ارتباط دارند. و اصلا خمیره مایه فکری این جمعیت از اندیشه و مرام یهودی ها گرفته شده و اصلا تفکر آنها دینی نیست بلکه اساس این تفکر ساخت غرب جدید و جهان جدید است. جریانی که نگاه بشر را از آسمان گرفته، به زمین معطوف می کند و با ترویج «اومانیست» و «جهان وطنی» سعی دارد نبض تحرکات سیاسی فرهنگی جهان را به دست بگیرد. علاوه بر خاندان هانوور، سه فرقه دیگر در تشکیل فراماسونری نقش داشتند، اول «کابالائیست ها» هستند که در امور اسرارآمیز و سحر و جادو فعال هستند. این فرقه هم در مذهب یهود و هم در مذهب مسیحیت بودند یعنی کابالائیست های یهودی و کابالائیست های مسیحی. فرقه دوم «یسوعیان مسیحی» هستند که آنها هم در امور جادوئی و سحر و کیمیاگری وارد بودند و فرقه سوم «روزن کروتزها» یا فرقه گل سرخ هستند که فعالیت این ها دفاع از زائران بیت المقدس بود و برای امن کردن مسافرت مسافران به کار صرافی و اقتصادی می پرداختند. به این شکل که به بهانه اینکه راهها ناامن اموال زائران رامی گرفتند و حواله می دادند که این حواله ها را در بیت المقدس به پول تبدیل کنند و بعد از مدتی این جریان به قدرت اقتصادی سیاسی و نظامی تبدیل شد. در این جریان به خوبی پیوند مسیحیت با یهود آشکار است و آن جریان مسیحیت صهیونیستی از این جا شکل می گیرد. خبری دیدم در خصوص ملاقات پاپ بندکیت چهاردهم با یک ساحره مسیحی و در این ملاقات ازخدمت ساحران به مسیحیان و مقابله با دشمنان تشکر کرده است. الان در قرن 21 پاپ به راحتی این ملاقات را انجام می دهد. توجه کنید در قرن 15 و 16 میلادی ارتباط بین ساحران و جادوگران با مسیحیان و یهودیان چقدر بوده! از اینجاست که پیشگوئی های نوستراداموس مجال پیدا می کند که مطرح بشود.
از ادغام خاندان هانوور در این دسته های دیگر، از کابالائیست ها و یسوعیان مسیحی جمعیت فراماسونری شکل می گیرد. فراماسونری تاریخ خود را به دو بخش تقسیم می کنند: تاریخ نظری و تاریخ عملی.
فراماسونری عملی مربوطه دوره ای است که بنایی در این جمعیت صورت گرفته. البته شواهد تاریخ این موضوع را رد می کند. درباره فراماسونری نظری می گویند غیر از بناها افراد دیگری هم وارد تشکیلات شدند. اینها اول به فرانسه می روند و با شعارهای خود که آزادی، برابری و برادری است انقلاب معروف فرانسه را به راه می اندازند.
به تدریج فرانسه و دیگر جاهای اروپا به تسخیر درمی آیند و بعد باز پشتوانه های یهود به سمت مشرق زمین حرکت می کنند. در کشورهای شرقی فراماسونری، علاوه بر پرورش جاسوس، به دنبال کارهای فرهنگی است که در نتیجه آن فعالیت های فرهنگی، افراد جوامع برای پذیرش استعمار آماده می شوند و هدف استعمار نوین هم برخلاف استعمار کهنه در پی ساختن جهان طبق انگاره های خود است و هدف فراماسونری این است که جوامع این انگاره ها را بپذیرند. استعمار قدیم با کشتی های نظامی خودش در کشورهای شرقی حضور پیدا می کرد اما این بار برای اینکه بتوانند محیط را برای حضور خود امن بکنند، مستلزم این است که جامعه با اهداف و آرمان های آنان همسان بشود.