تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱۳۸۷ - ۰۹:۴۸  ، 
کد خبر : ۴۸۵۷۳

سپاه چگونه تشکیل شد؟


 جواد دلیری
روایت ها از تشکیل سپاه پاسداران همان قدر متفاوت است که نظرها درباره وظایف و ساختار سپاه تفاوت دارد. اگر ابراهیم یزدی از یک سو <ایجادیک نیروی نظامی مستقل در شرایط بحرانی انقلاب با نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی> را پیشنهاد می کند در دیگر سو این محسن رفیق دوست است که می گوید: <آنگاه که به واسطه محمد منتظری و آیت الله مطهری و بهشتی از جلسه ای باخبر شدم که در مرکز لجستیکی ارتش در خیابان عباس آباد برگزار می شد، خود را به سرعت به آن جلسه رساندم و در کنار چهره هایی چون هاشم صباغیان، لاهوتی و محسن سازگار نشستم و بلافاصله برگه ای را مقابل خویش قرار دادم و روی آن نوشتم سپاه پاسداران تشکیل شد 1-محسن رفیق دوست> یا عباس دوزدوزانی باشد که <در قم وقتی به امام گفتیم تقریبا به این نتیجه رسیده ایم که سپاه را تشکیل بدهیم ولی دولت موقت معتقدند که باید سپاه را دولت تشکیل دهد، ایشان این مساله را نفی کردند و فرمودند، بروید سپاه را تشکیل دهید.>
روایت ها از تشکیل سپاه اینچنین متفاوت است. سپاهی که با هویت سیاسی، عقیدتی و نظامی شکل گرفت، قصد سازماندهی حامیان مسلح انقلاب را داشت، بر دفاع و پاسداری از کلیت انقلاب تاکید کرد. سپاه هم در جنگ شرکت کرد، هم با مخالفان داخلی نظام (آنگاه که هنوز وزارت اطلاعات شکل نگرفته بود)، همچنان که در سیاست (انتخابات پارلمانی) هم شرکت کرد اما به تدریج وظایف سپاه تغییر کرد، ابتدا که به فرمان امام، اعضا میان احزاب و سپاه یکی را انتخاب کردند و سیاست و نظامیت تفکیک شد. سپس این وظایف امنیتی بود که از سپاه گرفته شد. بعد، صدور انقلاب اسلامی را به وزارت خارجه سپرد؛ یک نهاد زیرمجموعه حکومت قرار گرفت، فرمانده کل بر خود داشت و... تا اینکه سیاست و جنگ دو راه متفاوت سپاه شد.
پس از پایان جنگ، این وظایف سپاه باز تغییر کرد، چنانکه دیگر جنگی نبود. سپاه ابتدا وارد بازسازی و سازندگی شد، سپس در اواخر دهه 70 وظایفی بر خود دید که هرچند هنگام تاسیس نیز همان بود اما اینک پررنگ تر به نظر می آید <دفاع از کلیت انقلاب مقابله با تهدیدات خارجی .>
22 بهمن 57، انقلاب اسلامی ایران پیروز شد. گروه های تندرو، شعار انحلال ارتش را سر می دادند، در حالی که طیف های نزدیک به رهبری انقلاب با آن مخالف بودند. در آن شرایط برخی بحران های امنیتی در گوشه و کنار کشور رخ می داد که ارتش نمی توانست آن را کنترل کند. همزمان با آغاز این شرایط برخی مبارزان نیروهای هوادار خود را سازمان داده و گروهی مسلح در اختیار داشتند و هر کجا لازم بود آنها را گسیل می کردند. شهید محمد منتظری و عباس زمانی معروف به ابوشریف گروهی از هواداران شان را سازمان داده بودند. سازمان مجاهدین انقلاب هم تعدادی گروه های مسلح کوچک تر را در خود جای داده بود. اما تشکیل یک ارتش مردمی با نام های مختلف در ذهن همه نیروهای انقلاب بود و هر گروهی درصدد بود که سکان این نهاد را به عهده بگیرد. در نهایت در همان روزهای اول انقلاب رهبر انقلاب فرمان تشکیل سپاه را صادر کرد.
بر اساس لایحه شورای انقلاب مسوولیت تشکیل <سپاه پاسداران انقلاب> به ابراهیم یزدی و مرحوم لاهوتی سپرده شد. امیر انتظام سخنگوی دولت موقت 10 روز پس از پیروزی انقلاب در دوم اسفند 57 خبر تشکیل سپاه را اعلام کرد. هدف تشکیل این نهاد نیز <حفظ انضباط در شهرها و روستاها، جلوگیری از تحریک و توطئه، جلوگیری از خرابکاری در موسسات دولتی و ملی و مراکز عمومی و سفارتخانه ها، جلوگیری از رسوخ عناصر فرصت طلب و ضدانقلابی در داخل صفوف مردم، اجرای دستور دولت موقت و اجرای احکام دادگاه های فوق العاده اسلامی> ذکر شد. نیرویی که گفته می شود <اسمش پیشنهاد مهندس محمد توسلی> بود، ابراهیم یزدی و لاهوتی مسوولیت تشکیل آن را بر عهده گرفتند. این یک روایت است که ابراهیم یزدی بر آن تاکید می کند. <در ابتدای پیروزی انقلاب(اسلامی) تشکیل نیروی گارد ملی بر عهده من گذاشته شد و من این نیرو را به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی راه اندازی کردم.> روایت ابراهیم یزدی را محسن رفیق دوست، اولین و تنها وزیر سپاه انقلاب اسلامی صریح تر تشریح می کند: <پیش از پیروزی انقلاب در رابطه با تاسیس سپاه، پیشنهادات مختلفی مطرح و جلسات متعددی برگزار شد. این جلسات و بحث ها پس از پیروزی هم ادامه داشت و البته جای ثابتی هم پیدا کرده بود. جلسات در منزل آقای اخوان در خیابان ایران برگزار می شد و من هم در آن جلسات شرکت می کردم تا اینکه امام(ره) فرمان تشکیل سپاه را صادر کردند. دولت موقت هم برای سامان دادن این بحث حول محور خود پیش دستی کرد. امام(ره) هم فرمودند که آقای لاهوتی! زیر نظر دولت موقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تشکیل دهید.> رفیق دوست اما از نحوه ورودش به سپاه هم این گونه بیان می کند: <در همان روزهایی که من در مدرسه رفاه فعالیت می کردم، مرحوم شهیدان بهشتی و مطهری مرا فرا خواندند و گفتند امام(ره)، فرمانی برای تشکیل سپاه زیر نظر دولت موقت صادر کرده اند، شما هم کارها را در مدرسه رها کن و به آن سپاه بپیوند. مشخص شد که عده ای از برادرانی که دست اندرکار بودند، به خصوص بیشتر افرادی که جزو انجمن اسلامی دانشجویان اروپا و آمریکا بودند، در محل پادگان لجستیکی ارتش که تا چند روز قبل فرماندار نظامی تهران بود، جمع شده بودند. من هم به آنجا رفتم، دیدم عده ای از آقایان مثل مهندس صباغیان، تهرانچی، مرحوم علی فرزین، جعفری، محسن سازگارا، سنجقی و...آنجا جمع شده اند. سلام کردم و نشستم. پرسیدم قرار است سپاه تشکیل شود؟ گفتند بله. روی کاغذی نوشتم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شد: 1- محسن رفیق دوست و آن یادداشت را مقابل دیگران گذاشتم.>(محسن رفیق دوست، گفت وگو با خبرگزاری ایسنا، دوم اردیبهشت سال 86)
بر همین اساس، سپاه تشکیل شد. علی دانش منفرد فرمانده سپاه، محمد غرضی فرمانده عملیات، محسن رفیق دوست مسوول تدارکات، افروز و محسن سازگارا اولین شورای فرماندهی سپاه را برعهده می گیرند و پس از برگزاری نخستین دوره انتخابات ریاست جمهوری در نظام تازه تاسیس جمهوری اسلامی و انتخاب ابوالحسن بنی صدر به ریاست جمهوری، که فرماندهی کل قوا را هم برعهده داشت، سپاه وارد مرحله ای تازه شد. سیاسی بودن نیروهای شرکت کننده یک خطر و عارضه برای این نهاد بود که کشمکش های سیاسی در این نیروی نظامی مردمی ورود کرد. در کنار آن اختلافات با دولت موقت بروز می کند. از همین رو سپاه از زیر نظر دولت خارج و تحت نظارت شورای انقلاب درمی آید. رفیق دوست، غرضی و مرضیه حدیدچی دباغ به دیدار امام خمینی(ره) در قم رفتند و به ایشان پیشنهاد کردند که سپاه از زیر نظر دولت موقت خارج و تحت نظر شورای انقلاب اداره شود.
رفیق دوست می گوید: <دولت موقت بودجه نمی داد و می خواست سپاه تحت کنترل خودشان باشد. زمانی که امام(ره) در قم بودند یکبار من به همراه آقای مهندس غرضی و خانم دباغ به قم رفتیم. من سخنگو بودم. خدمت امام(ره) عرض کردم که سپاه زیر نظر شورای انقلاب باشد، بهتر است. تا من این جمله را گفتم، امام(ره) فرمودند که بله، امر سپاه با شورای انقلاب باشد. عرض کردم چیزی می نویسید؟ فرمودند که نیاز نیست. گفتم پس اجازه دهید من عین فرمایشات شما را در دفترم بنویسم. تقویم را باز کردم و نوشتم؛ امام(ره) فرمودند امر سپاه با شورای انقلاب باشد. گفتم که همین جمله را به آقایان برسانم کافی است؟ فرمودند: بله! با خوشحالی به حضور آقای بهشتی رسیدیم و خدمت ایشان عرض کردیم. پس از مدتی هم قضیه ادغام انجام شد و اولین حکم شورای فرماندهی جدید را آقای دکتر بهشتی به عنوان رئیس شورای انقلاب صادر کردند و حکم را دوم اردیبهشت 59 در محل سپاه بین نماز ظهر و عصر به ما 7 نفر منتخب دادند. سپاه در حال شکل گیری بود و فراز و فرودهایی هم داشت. ابوشریف هم به این ائتلاف پیوسته بود. پادگان ولی عصر را هم آماده کرده بودیم. این پادگان از پادگان هایی بود که مردم در پیروزی انقلاب از بین برده و آتش زده بودند و بسیار تخریب شده بود. آسایشگاه، آشپزخانه و حمام ساختیم و پادگان عملیات سپاه را آنجا قرار دادیم. ابوشریف ادعای فرماندهی داشت و چندان زیر بار سپاه مرکز نمی رفت، اختلاف شدیدی بین عملیات و فرماندهی سپاه بود. (محسن رفیق دوست، گفت وگو با خبرگزاری ایسنا، دوم اردیبهشت سال86) با این ادغام افرادی چون محسن رضایی، محمدباقر ذوالقدرو علم الهدی که اعضای گروهی مسلح به نام <المنصورون> در سال های قبل از انقلاب بودند نیز وارد سپاه شدند.
با ورود سازمان مجاهدین انقلاب که با هدف مقابله با سازمان مجاهدین خلق و سایر گروه های چریکی قبل از انقلاب از 7 گروه <امت واحده>، <گروه المنصورون>، <گروه توحیدی بدر>، <گروه فلاح>، <گروه فلق>، <گروه صف> و <گروه موحدین> تشکیل شده بود، اختلافات داخلی این سازمان نیز به سپاه وارد شد.
جناح راست مجاهدین انقلاب که به آیت الله راستی کاشانی وابسته بودند، در اندک زمانی واحد اطلاعات سپاه را در دست گرفتند و محسن رضایی به فرماندهی اطلاعات سپاه رسید.
جناح چپ سازمان مجاهدین انقلاب که شامل افرادی چون محسن آرمین، قدیانی، دوزدوزانی و هاشم آغاجری بود نیز به دنبال انحلال سازمان مجاهدین انقلاب اولیه، به تدریج از سپاه خارج شدند و فعالیت سیاسی خود را از سال 70 با تشکیل مجدد سازمان مجاهدین انقلاب پی گرفتند.
به هرحال مسئول روابط عمومی سپاه در اردیبهشت ماه اعلام کرد، سپاه زیر نظر شورای انقلاب اداره می شود و دولت موقت نیز بر آن نظارت دارد.
از سوی دیگر در آن هنگام تشکیل چندین گروه مسلح و نیمه مسلح موازی درون سپاه بود، گارد انقلاب تحت نظر عباس زمانی مشهور به ابوشریف، گارد دانشگاه(پاسا) با نظارت شهید محمد منتظری و افراد گروه های مسلح مبارز قبل از انقلاب که سازمان مجاهدین انقلاب را شکل داده بود.
<سپاه تشکیل شده بود و کار ادامه داشت اما همخوانی مناسبی میان افرادی که در این سه تشکل فعالیت می کردند، نبود. بعضا هم با افرادی که در جاهای مختلف بودند، درگیری پیدا می کردیم. مثلاخبر می دادند که جایی اسلحه جمع شده است، می رفتیم و می دیدیم قبل از ما گروه آقای منتظری یا ابوشریف رسیده است؛ چند بار این اتفاق ها به این شکل افتاد.> (محسن رفیق دوست، گفت وگو با خبرگزاری ایسنا، دوم اردیبهشت سال86) بدین ترتیب، قرار شد از هر کدام از این مراکز (گارد انقلاب، خود سپاه، گارد دانشگاه و سازمان مجاهدین) 3 نفر انتخاب شوند تا این 12 نفر بنشینند و بحث ادغام را پیگیری کنند. از هر کدام از گروه ها افرادی می روند در محل پادگان جمشیدیه و به طور مرتب جلساتی تشکیل می دهند. پس از تشکیل 3 یا 2 جلسه موضوع به شورای انقلاب انتقال داده می شود و موسسان سپاه تصمیم گرفتند تا این گروه ها را در هم ادغام کنند. <پاییز 58 از ابوشریف و شهید منتظری و شهید محمد بروجردی از سوی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی دعوت کردم و در اتاقی که در آنجا جمع شده بودیم را قفل کردم. یک کلت کمری 45 داشتم آن را روی میز گذاشتم و گفتم افرادی که از هر 4 گروه موجود می شناسم، همه یک هدف را تعقیب می کنند که ایجاد نیرویی برای حفاظت از انقلاب است. شما مبنای قانونی ندارید. حکم ما از سوی امام است که ما را مجاز به فعالیت زیر نظر دولت موقت کرده است. انتقاد عمده آنها به سپاه نظارت دولت موقت بر آن بود که گفتم در هر صورت این حکم امام است. گفتم اگر در این جلسه نتوانیم به نتیجه ای برسیم، اول شما سه نفر را می کشم، بعد خودم را و همه را راحت می کنم.( >محسن رفیق دوست، گفت وگو با خبرگزاری ایسنا، دوم اردیبهشت سال86)
بر همین اساس 12 نفر از چهار تشکل مسلح سپاه، گارد دانشگاه، سازمان مجاهدین انقلاب و گروه ابوشریف، طی 3 ماه در جلساتی که در پادگان جمشیدیه و با حضور رفسنجانی تشکیل می دادند، ادغام را به انجام رساندند و روایت دیگر را عباس دوزدوزانی مطرح می کند که ادغام را بر اساس فرمان امام می دانند: <در آخرین روز فروردین سال 58 که امام خمینی(ره) در قم به سر می بردند، اعضای شورای 12نفره (نمایندگان سادجا شهیدان منتظری، نامجو و کلاهدوز، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، شهید بروجردی، محسن رضایی، محسن سازگارا و گاهی الویری، دولت موقت رفیق دوست، دانش جعفری و دکتر افروز و از طرف زندانیان سیاسی قبل از انقلاب جواد منصوری، ابوشریف، دوزدوزانی و برخی مواقع ابراهیم محمدزاده) به این نتیجه رسیدند تا برای کسب تکلیف از امام(ره) خدمت ایشان برسند و نتیجه تصمیم های خود را به اطلاع ایشان برسانند به همین جهت این شورا تصمیم گرفت تا بنده و آقایان محسن رضایی و رفیق دوست خدمت امام(ره) برسیم. ما امام خمینی(ره) را در اتاقی که ایشان تفسیر سوره حمد می فرمودند ملاقات کردیم. در آن دیدار امام(ره) رو به ما فرمودند <مساله ای که دنبال می کردید چه شد؟> من گفتم <تقریبا به نتیجه رسیده ایم ولی هنوز دولت موقت به ویژه آقای یزدی معتقدند باید سپاه را دولت تشکیل دهد.> امام(ره) هم این مساله را نفی کردند و فرمودند بروید سپاه را تشکیل دهید و ما این فرموده امام(ره) را فرمان دانستیم. ما با شور و شعف به تهران بازگشتیم و در جلسه شورای 12 نفره، سخنان امام(ره) را به دوستان اعلام کردیم، در آن جلسه نیز دوستان به بنده ماموریت دادند تا بیانیه تشکیل سپاه پاسداران انقلابی را بنویسم و در روز دوم اردیبهشت 58 این بیانیه در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید. ما در آن بیانیه ضرورت، اهداف و وظایف سپاه را شرح داده بودیم.>
به دنبال ادغام، شورای فرماندهی اولیه سپاه منحل و جای خود را به شورای فرماندهی جدید داد؛ جواد منصوری فرمانده، شهید یوسف کلاهدوز مسئول آموزش و عضو شورای فرماندهی، محمد غرضی مسئول فرمانده عملیات و عضو شورای فرماندهی، محسن رفیق دوست مسئول تدارکات و عضو شورای فرماندهی،، علی محمد بشارتی مسئول اطلاعات و تحقیقات و عضو شورای فرماندهی، عباس زمانی (ابوشریف) مسئول واحد عملیات و عضو شورای فرماندهی، سیداسماعیل داوودی مسئول اداری و مرتضی الویری مسئول روابط عمومی می شوند.
در 16 اردیبهشت ستاد فرماندهی سپاه طی اطلاعیه ای اهداف و وظایف این نیرو را اعلام کرد. کمک به اجرای امور انتظامی و امنیتی و کنترل، تعقیب و دستگیری عناصر ضدانقلاب، مبارزه مسلحانه با جریان های مسلحانه ضد انقلاب، دفاع در برابر حملات قوای بیگانه، همکاری و هماهنگی موثر با نیروهای مسلح، تربیت و آموزش کادر سپاه، کمک در اجرای دستورات دادگاه انقلاب، حمایت از نهضت های آزادیبخش تحت نظارت رهبری انقلاب و مشورت دولت، استفاده از نیروی متخصص در هنگام بروز حوادث غیر مترقبه و کمک به پیشبرد طرح های عمرانی عناصر ضد انقلاب سپاه ظرف یک ماه یعنی تا خرداد 1358 در 29 شهر کشور ایجاد و در 40 شهر دیگر تاسیس سپاه در دست اجرا قرار می گیرد. همزمان با این تحولات اصلی در قانون اساسی که در مجلس خبرگان در حال تدوین بود به سپاه اختصاص می یابد.
سپاه شکل می گیرد، اما جنگ تحمیلی 8 ساله رخ می دهد. وضعیت سپاه نیز عوض می شود. با شروع جنگ، سپاه جوهره خود را نشان داد. در کنار ارتش رکن دفاع از کشور به شمار آمد و به یک نهاد تمام عیار انقلابی تبدیل شد.مقامات کشور نیز در آن مقطع برای سپاه سازو کار اداری و قانونی ترتیب دادند.
در سال 61 اساسنامه سپاه که مصوب شورای انقلاب بود، به صحن مجلس رفت و به شور گذاشته شد. در 15 شهریور همان سال این اساسنامه در 49 ماده مصوب شد. براساس این اساسنامه وظیفه دفاع، مبارزه قانونی جزو وظایف سپاه ماند اما حمایت از نهضت های آزادیبخش و حمایت از مستضعفان از روی دوش سپاه برداشته شد.
در این اساسنامه وزارت سپاه هم به عنوان یکی از ارکان سپاه پیش بینی شد و محسن رفیق دوست اولین و آخرین وزیر سپاه شد، اما در کنار آن یک فرمانده واحد سپاه نیز وجود داشت.
<سال 60 زمانی که بنی صدر رفت پیشنهاد کردیم حضرت امام(ره) به عنوان فرمانده کل قوا؛ فرماندهی برای سپاه منصوب کنند تا سپاه منسجم شود و قوت بگیرد. ایشان هم فرمودند که شورای فرماندهی سپاه فردی را معرفی کند. در آن مقطع زمانی بود که آقای رضایی مسوول اطلاعات سپاه شده بود. آقای بشارتی نیز نمایندگی مجلس را برعهده داشت. لانه جاسوسی فتح شده بود و عده ای از بچه های لانه جاسوسی نیز به سپاه آمده بودند افرادی مثل رضا سیف اللهی که البته با آقای رضایی در اطلاعات کار می کرد. برای اجماع روی یک فرد همه ما به باغ شیان - باغ پذیرایی ساواک- رفتیم. آن باغ به طورکلی دست من بود. علاوه بر افراد عضو شورای فرماندهی؛ شهید محلاتی و آقای موسوی خوئینی ها هم حضور داشتند. به اتفاق آرا به این نتیجه رسیدیم که بهترین کسی را که برای فرماندهی سپاه می توانیم خدمت امام(ره) معرفی کنیم، شهید کلاهدوز است. بنا شد این موضوع را فردای آن روز خدمت حاج احمدآقا اعلام کنیم. به خاطر دارم زمانی که پس از پایان جلسه به خانه رفتم صبح هنوز هوا تاریک بود، متوجه شدم کسی در می زند. در را باز کردم و دیدم شهید کلاهدوز در حالی که عبایی بر دوش انداخته، پشت در ایستاده است. از زیرعبایش قرآنی درآورد و مرا به قرآن قسم داد که او را فرمانده نکنیم. دلیلی هم برای اصرار بر خواسته خود مطرح کرد. پرسیدم که پس چه کار کنیم؟ گفت که محسن را انتخاب کنید.
آقای رضایی در آن جلسه سه رای آورده بود در حالی که شهید کلاهدوز7 رای داشت. بالاخره یک رای اضافه کردیم و رای آقای رضایی به 4 رسید. شهید محلاتی با فرماندهی آقای رضایی مخالف بود. خدمت حاج احمدآقا زنگ زدم و قضیه را کاملاتشریح کردم. دلیل مخالفت آقای کلاهدوز با فرماندهی خودش را هم به او گفتم. ایشان هم دلیل را پسندید. گفتم 3 نفر با آقای رضایی مخالفند، مخصوصا آقای محلاتی با او مخالفت داشت. احمدآقا هم گفتند مطلب را به امام(ره) اطلاع دادند و امام(ره) هم فرموده بودند که چون من تا به حال برای فرمانده سپاه حکم ندادم خود آقایان متنی بنویسند و بیاورند. من و رضا سیف اللهی متنی نوشتیم. متن را به احمد آقا دادم، البته در نهایت متنی که امام(ره) نوشتند غیر از آن متنی بود که ما دادیم. به کلی عوض شده بود. ظاهرا امام(ره) می خواستند ما را امتحان کنند! خلاصه ساعت 2 رادیو حکم را خواند. تا زمان رحلت امام(ره) آقای رضایی فرمانده سپاه باقی ماند.> (محسن رفیق دوست، گفت وگو با خبرگزاری ایسنا، دوم اردیبهشت سال86)
پس از جنگ، علاوه بر وظیفه دفاعی سپاه وظیفه سازندگی هم بر آن افزوده شد تا امروز که در عصر جدید سپاه با وظایف جدیدتری هم مواجه شده است «مقابله با تهدیدات داخلی و خارجی».

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات