اردوگاه اصلاح طلبان که در سالهای اخیر به چند طیف و لایه متفاوت از جناحهای سنتی، عملگرا، رادیکال و اپوزیسیونی دسته بندی شدند به دلیل قرائت و برداشتهای متفاوت از رویکرد اصلاح طلبی (از اصلاح طلبان سنتی مدعی خط امام تا اصلاح طلبانی که خروج از حاکمیت و کشور را در دستور کار خود قرار دادند) و نیز عملکرد و رفتارهای متفاوت از حمایت از چارچوب قانون اساسی تا اصلاح طلبانی که با بنیادهای صهیونیستی و آمریکایی همپایگی نمودند و با رفتارهای اپوزیسیونی در صدد عملیاتی کردن انقلاب آمریکایی مخملین در ایران بودند، همگی این عوامل، زمینه های فاصله گیری آنان از انقلاب، امام و رهبری و مردم گردید و در نتیجه رویگردانی آحاد دوستداران به آرمانهای امام و انقلاب از جریان عمومی دوم خرداد را به دنبال داشت.
بحران موجود در مثلث اصلاحات از سه ضلع مشهور جبهه دوم خرداد یعنی هواداران خاتمی (مشارکت، مجاهدین انقلاب اسلامی و دفتر تحکیم وحدت)، اصلاح طلبان معتدل حول محور کروبی همانند اعتماد ملی و نیز اصلاح طلبان عملگرا همانند کارگزاران سازندگی، اعتدال و توسعه و امثالهم که طی سالهای اخیر«اجماع» مهمترین بحران آن بوده، هر چند چهره هایی چون خاتمی، کروبی و امثالهم در فرآیند اجماع سازی اصلاح طلبان در سالهای اخیر تلاشهای فراوانی داشتند اما اختلافات ایدئولوژیک، رویکردها و رفتارهای متناقض، عنصر اجماع در بعد ایجابی فراهم نشد و حتی عنصر سلبی و اجماع جهت حذف رقیب مقابل نتوانست آنان را در یک ائتلاف هماهنگ نماید. انتخابات مجلس هشتم نماد برجستهای از چندگانگی و لیستهای متفاوت این جبهه بوده است، در نتیجه از 290 نماینده مجلس هشتم لایه های متفاوت این جبهه حداکثر پنجاه نفر را آنهم در شهرهای کوچک روانه مجلس هشتم نمود.
اگرچه جبهه دوم خرداد به دلیل خارج از قدرت بودن، ظرفیت نقد جریان و مسئولان اصولگرا را دارا میباشند و فضایی از سیاه نمایی دولت نهم و عملکرد برجسته اصولگرایان خدوم را با شیوه های جنگ روانی را در دستور کار مستمر خود تا انتخابات 88 دارند، اما مهمترین چالش این جریان عدم امکان انسجام و ائتلاف به دلیل گستردگی تنوع طیف های آن، فقدان امید روشن و امید بخش، به جهت نداشتن پیشینه قابل دفاع و ناتوانی در رفع اتهامات از سوی مسئولان عالی رتبه نظام در مسایلی چون غربگرایی، رویکردی سکولاریستی، فقدان عنصر وحدت بخش و شخصیت محوری که قابلیت سازمان بخشی به اردوگاه پراکنده دوم خرداد را داشته باشد، همچنین عدم بهره مندی از کاندیدای جامع و کاملی که بتواند بحرانهای این جبهه را حل نماید، از سوی دیگر مهمترین چالش های این جریان علاوه بر موارد فقدان رهبری و وحدت فرماندهی، (آقای خاتمی علاوه بر نداشتن ظرفیت لازم، خود منشا پارهای از دودستگی هاست و شخص دیگری برای پر کردن خلا حضور یک فرمانده و هماهنگ کننده وجود ندارد.) معضل دیگر عدم وجود سرباز، علاوه بر عدم وجود فرماندهی است. معضل سرباز مطیع در جبهه دوم خرداد که هر گروه برای خود شأن کمتر از رهبری و فرماندهی برای خود قائل نیست و عمده دلیل آنرا باید در سوابق عملکرد، کارکرد و بخشی از آن را باید به اختلافات ایدئولوژیک و مبنایی آنها جستجو کرد. مهمترین چالش و پاشنه آشیل جبهه دوم خرداد، به از دست دادن پایگاه مردمی و عدم توان رقابت جدی آنان در عرصه انتخابات است. بر این اساس بحرانهای گوناگون در جبهه دوم خرداد، کارآمدی آن را به عنوان یک جبهه رقیب برای مجموعه اصولگرایی در انتخابات 88 به شدت زیر سوال برده و لذا سران و تئوریسینها و اساتید جنگ روانی این جبهه پروژه های مختلف را برای خروج از بن بستها طراحی نمودند که یکی از این سناریوها، طرح تشکیل دولت وحدت ملی است.
اهداف و علل طرح دولت وحدت ملی:
بر اساس دسته بندی اشاره شده، عمده طیف موافقان این طرح جریان دوم خرداد و اصلاح طلبانه عملگرای و یا جریان میانه میباشد که با طرح این سناریو به دنبال اهداف و مقاصد خاصی میباشند. مهمترین اهداف و انگیزه های جریان دوم خرداد از این راهبرد عبارتند از:
1- دوم خرداد که با بحران فرماندهی و مبنای مشترک مواجه است، این سناریو بهترین گزینه برای یافتن هدف ایجابی و مشترک جهت ائتلاف است. مهمترین دستگیره همه جریان های فوق برای بازگشت به قدرت و سهیم شدن در قدرت برپایی یک دولت و یا شرکت سهامی از همه جریانهای سیاسی است که جا پای خود را با ورود و نفوذ، توسعه و تحکیم بخشند.
2- مهمترین هدف در طراحی و عملیاتی کردن دولت وحدت ملی، حذف رئیس دولت نهم در دولت دهم میباشد. ظرفیت بالا، شانس خوب و قوی ترین گزینه و محبوبیت مناسب آقای دکتر احمدی نژاد علیرغم سیاه نمایی جریانهای وابسته به دوم خرداد علیه دولت نهم، و عدم ظرفیت برای رقابت کاندیداهای گوناگون دوم خرداد با احمدی نژاد، فرآیند حرکت را به طراحی سناریوی دولت وحدت ملی سوق داده است. سناریوی حذف احمدی نژاد امروزه در دستور کار همه دشمنان نظام و احزاب وابسته اپوزیسیونی داخل و نظام قرار دارد.
3- اختلافات و تشتت در مجموعه اصولگرایان از دیگر انگیزه های این سناریو است. جبهه دوم خرداد یکی از مهمترین سد راه خود را اجماع و اتحاد اصولگرایان میدانند. بنابراین طرح دولت وحدت ملی میتواند عاملی برای ایجاد نقار و تفرقه در مجموعه اصولگرایان و عدم اتحاد آنها روی کاندیدای اصلی قلمداد کرد.
دلایل شکست طرح دولت وحدت ملی:
مهمترین دلایل شکست این سناریو و راهبرد را در چند نکته اساسی باید جستجو کرد:
1- حمایت رهبری از دولت نهم: در طول سه سال گذشته، حمایت مقام معظم رهبری از دولت نهم و دکتر احمدی نژاد در سه عرصه گفتمانی، راهبردی و اجرایی، از حمایت های عام تا حمایت های خاص و نقد مشفقانه و دلسوزانه را شاهد بودیم. توصیفاتی چون: شخصیت انقلابی، مدیری شایسته و کار آزموده، ساده زیست، سوابق مجاهدانه، شخص صریح قاطع و صادق، متعهد به خدمتگزاری و مبارزه با فساد، پای بندی به اسلام، انقلاب، دارای منش مردمی و... برای شخص دکتر احمدی نژاد از عنایات رهبری به ایشان بوده است. همچنین در توصیفات عمومی بر شمرده شده از سوی رهبری برای دولت نهم، ویژگی هایی چون: پرکار و انرژی و نشاط کار، احیای گفتمان امام و انقلاب، عدالت محوری، استکبار ستیزی، استقلال حقیقی و معنوی، جرات در ایجاد تحول، دلیری در مقابل مشکلات و اقدام برای رفع آنها، جرات برای مقابله با فساد و اژدهای هفت سر، روحیه تهاجم در مقابل زورگویان بینالمللی، همسطحی با مردم و انس با آنها، ساده زیستی و... اشاره شده است. در شاخص های جریانی از سوی مقام معظم رهبری نیز سمت گیری و جهت کلی حرکت حاکم بر کشور را مثبت ارزیابی کردند. بر این اساس، حمایت رهبری از روند تثبیت اندیشه اصولگرایی توسط دولت نهم علیرغم مخالفتهای دشمنان بینالمللی و برخی جریانهایی سیاسی در کشور، خصوصا مواضع قاطع اخیر رهبری در دیدار با هیات دولت و اعضای مجلس خبرگان رهبری در ترغیب نیروها و آحاد جامعه به حمایت از جریانها و چهرههایی که به انقلاب و نظام نزدیکند، یکی از دلایل اصلی در شکست طرح وحدت ملی که هدف عمده آن عبور از دولت اصولگرای دولت نهم خصوصا شخص آقای احمدی نژاد از سوی برخی چهرهها و جریانها بود.
2- عدم کارآمدی دولت وحدت ملی: طراحی دولتی با شرکت سهامی همه جریانات، به دلایل گوناگون نظام جمهوری اسلامی را فشل کرده و با ناکارآمدیهای اساسی مواجه مینماید. به عنوان مثال در شرایطی که کشور نیازمند تصمیمات قاطع و فوری برای حل چالشها و بحرانهای جدی است این دولت که کارکرد آن بیشتر خنثی کردن توان یکدیگر است نمی تواند امنیت و منافع ملی کشور را تامین کند، بنابراین دولت یکدست اصولگرا با اعتقاد و التزام به آرمانهای انقلاب و نظام میتواند گرهگشای چالشهای کشور باشد نه یک دولت ائتلافی از احزاب مختلف که سابقه خوبی در مدیریت اجرایی کشور ندارد.
3- بهرهبرداری خاص جریانهای سیاسی: مقصد جناحی در طرح این موضوع و بهره برداری جریانات سیاسی از دیگر عوامل شکست آن بود. چنانکه آقای علی اکبر ناطق نوری میگوید: «معالوصف هر گروهی دنبال کار خودش است و این شوری هم در همان نطفه منتفی شد. من فقط تئوری دادم و دنبالش نیستم. اما آنچه از قرائن میبینم این است که هر گروهی آتش را برای نان خود میخواهد.»
دلایل شکست طرح دولت وحدت ملی:
مهمترین دلایل شکست این سناریو و راهبرد را در چند نکته اساسی باید جستجو کرد:
4- حمایت رهبری از دولت نهم: در طول سه سال گذشته، حمایت مقام معظم رهبری از دولت نهم و دکتر احمدی نژاد در سه عرصه گفتمانی، راهبردی و اجرایی، از حمایت های عام تا حمایت های خاص و نقد مشفقانه و دلسوزانه را شاهد بودیم. توصیفاتی چون: شخصیت انقلابی، مدیری شایسته و کار آزموده، ساده زیست، سوابق مجاهدانه، شخص صریح قاطع و صادق، متعهد به خدمتگزاری و مبارزه با فساد، پای بندی به اسلام، انقلاب، دارای منش مردمی و... برای شخص دکتر احمدی نژاد از عنایات رهبری به ایشان بوده است. همچنین در توصیفات عمومی بر شمرده شده از سوی رهبری برای دولت نهم، ویژگی هایی چون: پرکار و انرژی و نشاط کار، احیای گفتمان امام و انقلاب، عدالت محوری، استکبار ستیزی، استقلال حقیقی و معنوی، جرات در ایجاد تحول، دلیری در مقابل مشکلات و اقدام برای رفع آنها، جرات برای مقابله با فساد و اژدهای هفت سر، روحیه تهاجم در مقابل زورگویان بینالمللی، همسطحی با مردم و انس با آنها، ساده زیستی و... اشاره شده است. در شاخص های جریانی از سوی مقام معظم رهبری نیز سمت گیری و جهت کلی حرکت حاکم بر کشور را مثبت ارزیابی کردند. بر این اساس، حمایت رهبری از روند تثبیت اندیشه اصولگرایی توسط دولت نهم علیرغم مخالفتهای دشمنان بینالمللی و برخی جریانهایی سیاسی در کشور، خصوصا مواضع قاطع اخیر رهبری در دیدار با هیات دولت و اعضای مجلس خبرگان رهبری در ترغیب نیروها و آحاد جامعه به حمایت از جریانها و چهرههایی که به انقلاب و نظام نزدیکند، یکی از دلایل اصلی در شکست طرح وحدت ملی که هدف عمده آن عبور از دولت اصولگرای دولت نهم خصوصا شخص آقای احمدی نژاد از سوی برخی چهرهها و جریانها بود.
5- عدم کارآمدی دولت وحدت ملی: طراحی دولتی با شرکت سهامی همه جریانات، به دلایل گوناگون نظام جمهوری اسلامی را فشل کرده و با ناکارآمدیهای اساسی مواجه مینماید. به عنوان مثال در شرایطی که کشور نیازمند تصمیمات قاطع و فوری برای حل چالشها و بحرانهای جدی است این دولت که کارکرد آن بیشتر خنثی کردن توان یکدیگر است نمی تواند امنیت و منافع ملی کشور را تامین کند، بنابراین دولت یکدست اصولگرا با اعتقاد و التزام به آرمانهای انقلاب و نظام میتواند گرهگشای چالشهای کشور باشد نه یک دولت ائتلافی از احزاب مختلف که سابقه خوبی در مدیریت اجرایی کشور ندارد.
6- بهرهبرداری خاص جریانهای سیاسی: مقصد جناحی در طرح این موضوع و بهره برداری جریانات سیاسی از دیگر عوامل شکست آن بود. چنانکه آقای علی اکبر ناطق نوری میگوید: «معالوصف هر گروهی دنبال کار خودش است و این شوری هم در همان نطفه منتفی شد. من فقط تئوری دادم و دنبالش نیستم. اما آنچه از قرائن میبینم این است که هر گروهی آتش را برای نان خود میخواهد.»