تاریخ انتشار : ۰۳ دی ۱۳۸۷ - ۱۲:۳۰  ، 
کد خبر : ۶۷۹۶۰
بررسی ساز و کارهای وحدت حوزه و دانشگاه توسط حجت الاسلام والمسلمین ثقفی

«علم منهای وحی» نقشه اصلی غرب برای عدم تحقق وحدت حوزه و دانشگاه


  در آستانه سالروز وحدت حوزه و دانشگاه جلسه هفتگی انصار حزب‌الله با حضور برادران حزب‌اللهی و سخنرانی حجت‌الاسلام‌ والمسلمین ثقفی از اساتید موسسه پژوهشی امام خمینی(ره) برگزار شد.

حجت‌الاسلام ثقفی در ابتدا به مقدمه‌ای از مبحث حوزه و دانشگاه اشاره کرد و گفت: یکی از مهمترین موضوعاتی که نظام اسلامی ما و به معنای دیگر نهضت گسترده و فراگیر اسلامی در قرن معاصر در ابعاد کشوری و منطقه‌ای و جهانی با آن مواجه است، چگونگی استفاده از علم و سامان دادن آن برای حل مشکلات و مسائل پیش پای این نهضت است. ما در سالهای اخیر از بیان مقام معظم رهبری تاکید و توجه بیشتر درباره علم، نیاز علمی، حرکت و جوش‌وخروش علمی، تحت عناوینی مثل نهضت تولید علم، جنبش نرم‌افزاری و مانند اینها شنیده‌ایم. به خصوص در این اواخر معظم‌له مطالب را خیلی مشخص‌تر و با بیان کارشناسی‌تر و جزئی‌تر مطرح فرمودند، از جمله اینکه کشور نیاز به یک طرح جامع علمی دارد. ما باید به مدیریت علمی خودمان سامان دهیم. تحولی که انتظار آن را در کشور داریم در آینده می‌بایست به دست نخبگان حوزه و دانشگاه اداره شود و مطالبی از این قبیل. اینها همه نشان می‌دهد که امروز نوبت توجه بیش از گذشته به این مساله خاص است که البته از همان اوایل انقلاب اسلامی مطرح شد و آن وحدت حوزه و دانشگاه بود. حضرت امام(ره) هم در این زمینه مطالبی بسیار روشن و جاودانه‌ای بیان فرمود. تشکل بسیجی طلبه و دانشجو تابلویی است که امام راحل آن را نصب کرده و بالا برده است و امروز اعضای این تشکل باید خود را بیابند و وظیفه خود را در این مقطع پیدا کنند. اینها مایه‌هایی است که از گدشته وجود داشته و چیز جدیدی نیست. بعد از گذر از مراحل و فراز و نشیب‌هایی که نهضت ما با آن مواجه بوده و پیروزی‌هایی که در آن صحنه‌ها به دست آورده است؛ از جمله صحنه‌های نظامی، اقتصادی و سیاسی، صحنه‌ای که امروز پیش روی ماست یک صحنه علمی است و هماوردی بسیار جدی و سرنوشت‌ساز در این میدان در حال شکل‌گیری است. البته تمام اینها ریشه در انقلاب اسلامی دارد، اما به نظر می‌رسد که امروز نهضت وارد یک میدان جهاد و مبارزه علمی شده است.

وی در ادامه افزود: لذا جا دارد مساله وحدت حوزه و دانشگاه مجدداً طرح و بررسی شود، نه به عنوان مساله‌ای که در گذشته گفته شده و هر ساله عادت و رسم بر این است که بزرگداشتی گرفته شود و خبری هم از آن در رسانه‌ها گفته شود تا بالاخره تکلیف ما نسبت به این روز ادا شده باشد، بلکه باید آن را با جدیت بیشتر مورد بررسی قرار دهیم.

«بعد از گذشت سه دهه این سوال همچنان تازه است که چرا حوزه و دانشگاه به وحدت نیاز دارند.»

در بحث رابطه بین حوزه و دانشگاه سه طریق پیشنهاد شده و یا در پیش گرفته شده است. یک راه، راه تعارض حوزه و دانشگاه است، همانطور که کسانی آمدند و گفتند حوزه یک نهاد تعبدی است در حالی که دانشگاه نهادی تعقلی است، دانشگاه بر اساس سازوکارهای تحقیقی کارش را جلو می‌برد اما حوزه بر اساس تقلید و تبعیت، حوزه اهل تکفیر و فتوا دادن برای مخالف خودش است اما دانشگاه اهل گفت‌وگو و تفاهم است. این نوع ادبیات و بیانها بیشتر برای به هیجان آوردن و آشفتن شرایط و اوضاع غبارآلود کردن فضای جامعه است. هدف یا نتیجه این دیدگاه چیزی جز دعوت به یک نوع شبه مدرنیته رضاخانی و لائیسم و سرکوبی دین نخواهد بود و این چیزی است که در تاریخ معاصر خود، آن را لمس کردیم و اساساً دانشگاه با نگاه سرکوبی نهاد دیرین علمی در کشور تاسیس شد و بعدها دانشگاه به خدمت ملت و اسلام در آمد.

این راه تعارض، راه خوبی نیست. از خلال بعضی صحبتها چنین بر می‌آید که آنها هم به این رسیده‌اند که تعارض خوب نیست اما معتقدند که وحدت هم خوب نیست. بنابراین حوزه و دانشگاه به جای اینکه سربه‌سر هم بگذارند هر کدام راه خودشان را بروند، هر دو هم به کشور خدمت کنند و نظام هم از خدمات هر دو نهاد استفاده نماید. اینها در توجیه این نگاه خود می‌گویند که شعار وحدت شعاری احساسی و دور از تعقل و ناشی از فضای اول انقلاب بود و حوزه و دانشگاه در روش علمی خود به شکل بنیادی متفاوتند، لذا امکان وحدت اینها از بنیان وجود ندارد. بنابراین باید حرکتی موازی داشته باشند و این رابطه توازی میان حوزه و دانشگاه موجب جذب خدمات هر دو برای نظام می‌شود.

اگر به بنیان‌های این فکر خوب توجه شود، نوعی جدایی نهاد دین از نهاد علم احساس می‌شود و در هر صورت هدف و نتیجه این تفکر چیزی شبیه به مدرنیته محمدرضا خانی و سکولاریزم و انزوای دین خواهد شد.

وی به فرآیند وحدت و حوزه و دانشگاه اشاره کرد و گفت: حال سوال اینجاست که چگونه باید وحدت حوزه و دانشگاه شکل بگیرد؟

به نظر من باید فرآیندی برای وحدت طی شود و این فرایند شامل مراحلی چون ارتباط، تبادل، همکاری و نهایتاً وحدت باشد. بعضی قائل بر این هستند که وحدت انضمامی و ترکیبی است. اما اگر بخواهیم دقیق‌تر به مراحل وحدت بنگریم، به نظر می‌رسد که باید سراغ ارکان قوام‌بخش این دو نظام علمی برویم و ببینیم آن چیزهایی که این دو را شکل می‌دهند، چگونه می‌توانند به هم پیوند بخورند، به عنوان مثال ارکان هر نظام علمی پنج چیز است:

1- متن (آن چیزی که مورد مراجعه و آموزش است.) 2- استاد 3- دانشجو 4- برنامه 5- مدیریت

باید ببینیم در بحث وحدت به دنبال وحدت کدام یک از این ارکان هستیم. به نظر می‌رسد که وحدت در متن، برنامه و مدیریت بیشتر باید مورد توجه قرار گیرد و باز از این سه رکن، وحدت در متن و مدیریت مهمترین گزینه‌هاست. ما باید بتوانیم متن را در حوزه و دانشگاه به هم نزدیک کنیم و این دو تقریباً یکی شوند و یک جهت پیدا کنند و روشهایشان هم شبیه به هم شود؛ به عبارتی دیگر، مبداء روش و غایت با هم پیوند بخورند.

حجت‌الاسلام ثقفی گفت: بحث دیگر ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه است. اولاً دین و عقل هر دو حکم می‌کنند که عمل به معنای کلی بدون علم نکوهیده است. نمی‌توان عمل را چه در مقیاس فرد و یا چه در مقیاس جمع و کشور به درستی سامان داد، مگر اینکه مبتنی بر علم باشد. نکته دوم اینکه با نگاه ما، علمی می‌تواند کامل باشد که اداره کننده دنیا و تامین کننده آخرت یک مجموعه ملت باشد.

اما می‌دانیم که این علم اگر مدیریت نشود، مشکلاتی پیدا می‌شود، مشکلی که ما امروز با همه وجود در جامعه احساس می‌کنیم. اگر تا به حال بیشتر به چالش‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و امثال اینها پرداختیم و در اینها دقیق شدیم و موشکافی کردیم، امروز بهتر است در سطوح پایین‌تر جستجو کنیم. یکی از مشکلات اساسی ما وجود دو گانگی در نظام تعلیم و تربیت و نظام علمی است و چه بسا ما بتوانیم بگوییم حداقل بعضی از اهم مشکلات و چالشهای فرهنگی، سیاسی ناشی از همینجاست که شکاف‌های ساختاری ایجاد  می‌کند، هزینه علمی گزافی را به نظام تحمیل می‌کند و باید نیروهای فراوانی صرف رفع این شکافها و اصطکاکها شود.

این سرمایه‌های ملی باید به شکل بهینه مورد استقاده قرار بگیرد تا ایجاد جهش کرده و به حرکت شتاب بخشد. حال اگر اینها برای رفع شکافها و اصطکاکهایی که لزوماً نباید باشند، صرف شود، بدین معنی است که در مسیر و شتاب حرکت خود کندی ایجاد می‌کنیم. اینها ناشی از نبود یک مدیریت علمی در کشور است که با نگاهی کاربردی ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه را نشان می‌دهد.

وی در ادامه به بحث موانع وحدت بین حوزه و دانشگاه پرداخت و گفت: بنده با یک بررسی سطحی و شتاب‌زده به دو دسته از موانع رسیده‌ایم: اول موانعی که در درون جامعه ماست و بعد موانعی علمی و ذهنی است و به عبارتی انگاره‌های نادرستی که از خود علم ناشی می‌شود. ما امروز تلقی واحدی از علم نداریم و همین نابسامانی در شناخت و پیدا کردن یک تلقی درست از علم خودش موجب تعارضاتی شده است؛ تعارض بین علم و دین که امروز به قوت خود باقی است و طرفدارانی دارد؛ تعارض بین عقل و نقل و نمونه‌هایی از این قبیل.

دومین مانع، تربیتی است. ما هنور یک مدل و روش برای حل اختلافات فکری طراحی نکرده‌ایم. اختلافها به صورت سازماندهی نشده، مطرح می‌شود و به شکل بی‌نظم جریان پیدا می‌کند و هدایت نمی‌شود. و بعد به شکل طبیعی و خود به خود به نتیجه می‌رسد. اگر به چالش‌ها و اختلافاتی که در محافل روشنفکری و نخبگان جامعه وجود داشت نگاه کنیم، می‌بینیم که در هر دوره‌ای یک بحثی مطرح می‌شود و خاستگاه آن هم معلوم نیست و وقتی هم مطرح می‌شود گرد و غباری بلند می‌شود که آن کسانی که می‌خواهند درست بفهمند، نمی‌دانند که ماجرا چیست. به عنوان مثال یک دفعه بحثی تحت عنوان جامعه مدنی مطرح می‌شود وقتی با دقت نگاه می‌کنیم درمی‌یابیم که چندین تعریف و بیان و توضیح از این عنوان مطرح می‌شود که همه با هم متفاوت است و هنوز فکر مطرح نشده بین طرفداران آن دعواست. وقتی به میدان می‌آید مخالفین را بر می‌انگیزد و بعد از مدتی متوجه می‌شویم که بحث گم  می‌شود. همین طور بحث توسعه سیاسی و اصلاحات و بحثهای فراوان دیگری که متاسفانه یک روش درستی برای مدیریت و هدایت آنها وجود ندارد.

وی در ادامه تصریح کرد: مقام معظم رهبری انصافاً این بحثها را به خوبی هدایت کردند و تنها کسی که توانسته این مباحث را جمع کند و جلو آسیب رساندن بیش از حد اینها را بگیرد، ایشان هستند.

منتها منظور بنده  این است که اگر شما به رده‌های پایین‌تر بیایید، کمتر انضباطی در نهادهای متولی این کار مشاهده می‌کنید.

مانع سوم، مشکل مدیریتی است. باید گفت مدیریت حوزه و دانشگاه هر دو در طول سالیان گذشته نتوانست نقش خودش را در زمینه وحدت به خوبی ایفا کند و نشان داد که تاکنون توان تحول در این زمینه را نداشته است.

امیدواریم با این تحولاتی که در صحنه‌های سیاسی، فرهنگی در حال شکل‌گیری است، مقدمات تغییر و تحول در مدیریت این دو نهاد ایجاد شود.

اما درباره موانع بیرونی که از یک جهت مهم‌تر است، باید گفت عمدتاً باید نگاه‌ها را متوحه غرب کنیم.

وقتی مجموعه فعالیتهای غرب را بررسی کنیم، این احساس ایجاد می‌شود که موانعی برای اینکه علمهای غیر غربی و منطقه‌ای به خودباوری نرسند، وجود دارد. یکی از آنها حوزه علم دینی است که نقشه‌های فراوانی با صرف هزینه‌های بسیار زیاد و ایجاد سازوکار و ساختارها و ابزارهای فراوان برای اینکه جلوی رشد علم غیر غربی گرفته شود، طراحی کرده‌اند.

غرب پدیده‌ای است که حدود پانصد سال از عمر آن می‌گذرد و این چنین می‌خواهد از خود در مقابل هر پدیده رقیب دفاع کند، و این دفاع را از طریق علم بدون وحی دنبال می‌کند. به همین منظور طرفداران خودش در سرزمین‌های اسلامی را تجهیز و تقویت می‌کند، از خود این مناطق سرباز می‌گیرد و پادگانهای خود را نیز در همین مناطق ایجاد کرده و حتی هزینه‌های آن را به دوش خود کشورها می‌گذارد.

تاثیرگذاری و نتیجه این پادگانها یکسری عالم نماهایی می‌شوند که تصادفاً در عرصه علمی، لهجه سیاسی آمریکایی نیز دارند! بحث تعارض بین حوزه و دانشگاه نمونه بارز آن است که یا ماموریتی غربی است و یا واقعاً جهل است.

علاوه بر اینکه غرب در صدد دفاع از خودش است، اهدافی نیز در سر دارد: ماهیت طماعی و زیاده‌‌خواهی و دور از عدالت دارد و به دنبال تسلط کامل بر جهان است. برای این منظور هم هر مانعی سر راه خود ببیند درصدد رفع آن است.

وی در ادامه افزود: غرب با این پیشنیه به سرزمین‌های اسلامی آمد و در آنجا به خصوص در سرزمین‌های شیعی با مانع بسیار بزرگی برخورد کرد. غرب این مانع را شناسایی کرده است، لذا احساس می‌کند تنها مانع مهمی که می‌تواند جلوی سلطه غرب را در جهان بگیرد، اندیشه دینی، اندیشه اسلامی و تفکر شیعی است. بدین جهت غرب برای این نهاد علم در کشور ما یکپارچه، منسجم و کارآمد نشود نقشه می‌کشد.

همانطور که می‌دانید غرب برای بر هم زدن انسجام سیاسی نقشه‌های زیادی را می‌کشد، و همین نقشه‌ها را برای عرصه علمی، از زمانی که نهاد جدید علم را در کشورهای اسلامی ایجاد کرد، طراحی کرده است.

به نظر می‌رسد تنها راه وحدت حوزه و دانشگاه وحدت علمی است که در این دو نهاد دنبال شود. این سوال مطرح می‌شود که آیا وحدت علم که هم دین باشد و هم علوم جدید ممکن است یا خیر؟ انگاره‌های رایجی وجود دارد که ما خیلی نسبت به آن حساسیت پیدا نکرده‌ایم و آن را غلط نمی‌دانیم و آن این است که دین را ناظر اخلاقی علم می‌داند و این حرفها از جانب برخی بزرگان نیز زده می‌شود، که غلط نیست و باید کامل شود. لازمه این انگاره این است که علم دینی متکفل امر اخلاق و معنویت است و علم تجربی متکفل معیشیت. اما به نظر ما برای رسیدن به وحدت علم باید نگاه دیگری را دنبال کرد و آن دین اداره کننده علم است و این علم دینی است که متکفل امر معیشت و تامین آخرت مردم است. مشکل این است که این نگاه یک نگاه رایج امروز نیست و ما از دیگران تاثیر پذیرفته‌ایم.

بحث جدایی علم از دین با پدیده‌ای به نام رنسانس به صورت عمده شکل گرفته است به عنوان مثال وقتی به اندیشه یکی از متفکرین غربی به نام فرانسیس بیکن نگاه می‌کنیم جایی که علم را مساوی توانایی گرفت، تغییر و تحول اساسی در رابطه دین و علم به وجود آورد و یا مثلاً وقتی آگوست کنت مراحل تحول فکر بشر را بحث کرد سه دوره برای این مراحل ذکر کرد:

1-‌ دوران ربانی و الهی دوره کودکی فکر بشر، که بشر همه پدیده‌ها را به خدایان و نهایتاً به یک خدای واحد نسبت می‌داد.

2-‌ دوره متافیزیکی و یا حالت فلسفی که بشر تعلقی‌تر می‌شود و به دنبال علتهای کلی فلسفی برای پدیده‌ها می‌گردد.

3-‌ دوره پوزیتیویسم که دوره کمال بشر است. در دوره ژوزیتیویسم که اگوسنت کنت آن را دوره کمال بشر می‌نامد آنچه اصالت دارد صرفاً پدیدارهای محسوس و مادی هستند و علل و عوامل ماورایی نفی شده‌اند(!)

شما از این تعابیر می‌توانید بفهمید که چطور این جدایی به وجود می‌آید.

نظرات بینندگان
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات