تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱۳۸۸ - ۰۸:۳۵  ، 
کد خبر : ۷۵۹۷۴

بررسی عوامل تحریف در تاریخ عاشورا

محمد صحتی سردرودی مقدمه: در حوزه عاشورا پژوهی، پرسشهای فراوانی پیش رو داریم که برخی از آنان را می‌توان پرسشهای اساسی و کلیدی خواند. یکی از آن پرسشهای کلیدی و کارآمد همین است که هر پژوهشگری می‌پرسد که چرا و چگونه و با چه انگیزه‌هایی این همه تحریف در تاریخ عاشورا پیدا شده است؟ این نوشتار در پی آن است که با بازاندیشی در تاریخ و فرهنگ عاشورا به این پرسش مهم پاسخ گوید. به این امید که راههای نفوذ تحریف، شناسایی و حوزه‌های آسیب‌پذیر، نمایانده شود. این کار افزون بر نشان دادن عمق تحریف‌شناسی عاشورا، برای تحریف‌زدایی از پیرامون عاشورا و سیمای مظلوم امام حسین(ع) و نیز برای پیشگیری از پا گرفتن تحریفهای تازه و احتمالی لازم و ضروری است. عوامل بسیاری در تولید تحریفها همچنین در توسعه و بازتولید آنها دخیل بوده است که اگر نگوییم همه آنها، بی‌گمان بسیاری از آنها اینک در روزگار ما نیز همچنان دخیل و فعالند و مهمتر از همه، عواملی است که به ترتیب توضیح داده می‌شود:

راویان اموی و مورخان حکومتی
بنی‌امیه برای کشتن امام حسین(ع) ـ‌ آن هم به آن شکل تکان دهنده‌اش ‌ـ‌ بی‌گمان به پوشش تبلیغی وسیع و بسیار دامنه‌داری نیاز داشتند و این کار جز با تحریف حقایق و امواج اخبار و احادیث ساختگی، امکان‌پذیر نبود. آنان در این جا هم از همان اسلام خلافتی حمایت می‌کردند؛ زیرا بقا و تداوم خلافت را در وجود یزید بن معاویه می‌دیدند!
اصولاً در باور آنان که در دامن اسلام خلافتی پرورش یافته بودند، حمایت از یزید، وظیفه‌ای مذهبی بود که تخلف از آن را هرگز جایز نمی‌شمردند و حاضر بودند برای حکومت یزید و تطهیر هر جنایتی که مرتکب می‌شد، دست به هر کاری بزنند در این میان، راویان وابسته و مورخان حکومتی بهترین کسانی بودند که می‌توانستند در جعل اخبار و گزارشها، خواسته حکومت نامشروع یزید در منزوی کردن اهل بیت و وارونه جلوه دادن حقایق و ساختن اخبار و احادیث جعلی مفید واقع شوند. آنها یزید بن معاویه را امیرالمومنین می‌خواندند و او را «اولوالامر» می‌دانستند و در نتیجه، اطاعت از او را واجب می‌دانستند و با این اعتقاد، دیگر حرمتی برای امام حسین (ع) و خون او قائل نبودند.
این اعتقاد، پس از یزید نیز همه خلفای بنی امیه و بنی عباس و... رادربر می‌گرفت؛ زیرا اصل در اسلام خلافتی همانا خلافت بوده و هر چیز و هر کاری با خلافت خلیفه سنجیده می‌شد.
براساس همین اعتقاد می‌بینیم قرنها «تحریف عاشورا» تداوم پیدا می‌کند. راویان و حامیان اسلام خلافتی پیوسته و نسل در نسل از پیشینیان خود پیروی می‌کنند و سلفی مسلکان ـ و در عصر کنونی وهابیون ـ با این که می‌دانند «حقایق» تحریف شده است، باز بر همین تحریف‌ها تاکید می‌ورزند و به پیروی از اسلاف خویش همچنان در این بی‌راهه و کج راهه پیش می‌روند و می‌کوشند اخبار و احادیثی که دشمنان اهل بیت و امام حسین(ع) ساختند و پرداختند را در شمارگان بسیار و کلان منتشر سازند.
در این باره امام محمد باقر(ع) در سخنانی به وضوح عمق این فاجعه را نشان می‌دهند: «ما اهل بیت را پیوسته خوار می‌خواستند، حقوق ما پایمال می‌شد همواره از اجتماع رانده می‌شدیم، مورد بی‌اعتنایی قرار می‌گرفتیم، از حقوق خود محروم می‌ماندیم و کشته می‌شدیم، بیمناک بودیم و بر جان خود و جان دوستان خویش امنیتی نداشتیم. در این میان، دروغگویان و منکران، از دروغ‌پردازی و انکارشان دستاویزی یافتند تا به آن وسیله خود را به متولیان امور و قاضیان بدکردار و کارگزاران ستمگر در هر شهری نزدیک سازند و آنان را به این ترتیب برای این حاکمان و قاضیان احادیث دروغین و جعل شده آوردند و چیزهایی از ما روایت کردند که نه ما آنها را گفته بودیم، و نه آنچنان عمل کرده بودیم تا به این وسیله ما را مغبوض مردم سازند.
بدترین و سخت‌ترین این گرفتاری‌ها در زمان معاویه و پس از وفات امام حسین(ع) بود که شیعیان ما در هر شهر و هر دیاری کشته می‌شدند. دست‌ها و پاهایی تنها با این گمان و تهمت که صاحبان آنها اهل تشیع هستند. قطع می‌شد و هر کس که به دوستی و محبت ما متهم می‌گردید، در زندان می‌افتاد، مالش به غارت می‌‌رفت و خانه‌اش ویران می‌شد. این بلا همچنان شدت و فزونی می‌یافت تا آن زمان که عبیدالله بن زیاد امام(ع) را کشت.
پس از یزید، حجاج بن یوسف ثقفی بود که تا یک قدرت یافت، شیعیان را در معرض انواع قتل و شکنجه قرار داد و به اندک گمانی و اتهامی، آنها را مورد بازخواست و بازداشت قرار داد. پیوسته چنین بود تا این که مردمانی که شاید اهل دروغ و راستگویی هم بودند، احادیث مبالغه‌آمیز و تعجب‌برانگیزی آوردند؛ احادیثی در برتری دادن به برخی از زمامداران و کارگزاران گذشته، آن هم با برتری‌هایی که خداوند تاکنون چنان برتری‌هایی را نیافرید و چنان چیزی هرگز نبوده و رخ نداده بود و این در حالی بود که به دلیل فراوانی راویان این فضایل، آن هم راویانی که به دروغگویی و ناپرهیزگاری شناخته نشده بودند، مردم گمان می‌کردند که آنچه را روایت می‌کنند حق است.(1)
ابن‌ابی‌الحدید معتزلی در شرحی که بر نهج‌البلاغه نوشته، دو فصل را ویژه این موضوع ساخته است که در این مورد می‌تواند برای پژوهشگران به کار آید و برای تحقیق در «تحریف‌شناسی عاشورا» راهگشایشان باشد.(2)
سردمداران اسلام خلافتی با استخدام زر و زور و تزویر چنان عرصه را بر اسلام امامتی تنگ گرفته بودند که کسی جرات نمی‌کرد حتی نامی از علی و آل علی(ع) به میان آورد و گاهی که مجبور می‌شدند با رمز و کنایه سخن می‌گفته و با نامهای رمزی مثل «ابوزینت» از ا مام علی(ع) یاد می‌کردند.(3)
این وضع اسفناک منحصر به زمان معاویه یا دوران بنی امیه نبود بلکه در عصر بنی عباس گاهی بدتر از این هم بود تا آن جا که تنها به دستور متوکل عباسی هفده بار قبر مطهر امام حسین(ع) تخریب و با خاک یکسان شد.(4)
و روشن است که این ویرانگری‌ها در قبر سید الشهدا(ع) خلاصه نمی‌شد بلکه هر چیزی که کوچکترین نسبت با امام حسین (ع) داشت و به نوعی می‌توانست یاد آن حضرت را در دلها زنده سازد، در معرض تخریب و تحریف بود، زیرا نام و یاد امام حسین (ع) در کالبد انسانهای ستمدیده، روح حماسه و عزت می‌دمید و در رگهای اجساد به زنجیر کشیده شده، خون غیرت و شهامت را به جوش می‌آورد و روح ذلت‌پذیری را که در نهاد انسانها نهفته است، بیدار می‌ساخت و این، خطرناک‌ترین چیزی است که همه ستمگران و زور مرداران به سختی از آن می‌ترسند و با بروز و ظهور آن، خود و همه هستی خود را در معرض فنا و نابودی می‌بینند و برای جلوگیری از آن حاضرند هر جنایتی را به جان بخرند؛
گر چه آن جنایتها، تخریب مزار سیدالشهدا(ع) و تحریف تاریخ و واقعیت‌های عاشورا باشد. اگر در طول تاریخ؛ همه ستمگران را در هر زمان و مکانی در صف مخالف عاشورا می‌بینیم، به همین دلیل است که «عاشورا» همیشه حماسه ساز و قیام آفرین بوده است. حتی آن شاعر مسیحی هم که طعم تلخ ستم را در تجاوزهای صهیونیسم بر کشور مظلومش (لبنان) چشیده است، به خوبی می‌فهمد؛ آن جا که می‌گوید:
هرگاه که از حسین شهید یاد شود، موکب روزگار آزاد مردان را بنوازد و به پا دارد.
تا ندا سر دهند که ما این شعار را از حسین آموختیم که دولت ستم باید نباشد.
و هر ستمگری یا باید بمیرد یا متواری شود.(5)
سروده‌های عاشورایی
عاشورا فاجعه جانگدازی بود که هر دلی را می‌شکست و از این شکستن زخم‌هایی بر جانها می‌نشست که هرگاه فرصت می‌یافتند، زبان را می‌گشودند و ناگفته‌ها را می‌گفتند. اگر زبان دهان را هم بتوان بست، زبان زخم را نمی‌توان؛ درد، خود دهانی است که ناخواسته لب باز می‌کند و زخم، زبانی است که خاموش نمی‌ماند.
آری چنین بود که از همان روزهای نخست، با آن همه اختناق، هر دردمندی که لب گشود، از عاشورا گفت و هر ستمدیده‌ای که دهان باز کرد، از کربلا سرود. تو گویی مردم با «سرود عاشورا» سرود دلشان را یافته بودند و به هیچ وجه حاضر نبودند صدای این سرود را که از دلشان برمی‌خاست و بر دلشان می‌نشست، خاموش ببیند. چنین بود که شعرهای عاشورا را در قالب شعرهای مردمی و سرودهای دلنشین در همه جا پراکنده شد.
پیشترها آنچه که احتمال خطر بود. این شعرها به عوامل غیب نسبت داده می‌شد و این چاره‌اندیشی، که به شکل خودجوش از طرف مردم صورت گرفته بود، علاوه بر این که جان شاعر و یا شاعران را از گزند توطئه‌های بنی امیه در امان می‌داشت، دارای مزایای دیگری هم بود که «فراقبیله‌ای» بودن و «مقبولیت عام» یافتن را، از آن جمله می‌توان شمرد. در این صورت، شعر مربوط به شاعر قبیله خاصی نبود تا دیگر قبایل از پذیرفتن آن و تبلیغ و ترویج آن سرباز زنند.(6)
گاهی نیز بعضی از شاعران بزرگ که از نظر هنری توانایی بیشتری داشتند، راههای هنرمندانه‌ای را در پیش می‌گرفتند که به راستی شگفتی می‌شد و اعجاب و تحسین دوست و دشمن را برمی‌انگیخت؛ مانند اشعاری که شاعر بزرگ عرب، ابوتمام طائی (188ـ231ق) سروده است. این قصیده چنان می‌نماید که در مدح دیگری سروده شده است، اما در حقیقت، چنین نیست که گفته می‌شود.(7)
ابوتمام این اشعار را طوری سروده است که می‌توان گفت در حق کسی جز امام حسین(ع) گفته نشده است و تنها مناسب حال و روحیات امام حسین(ع) است، اما شاعر از ترس جانش مجبور شده است، ممدوح را شخص دیگری قلمداد کند.
به هر حال، این «مرثیه» سخت مشهور است و شاید بتوان به جهاتی آن را زیباترین شعر ابوتمام به شمار آورد.(8)
ولی از آنجا که به فرموده امام حسین(ع) «مردم بندگان دنیایند و با دین نیز تا آن‌جا هستند که به ضرر دنیای‌شان نباشد»، شاعرانی را هم در تاریخ می‌بینیم که یزید بن معاویه را به خاطر شهادت امام حسین(ع) تبریک گفته‌اند و بی‌شرمانه، وی را به سبب این جنایت بزرگ ستوده‌اند! برای نمونه می‌توان «اختل» را نام برد که در میان اعراب، شاعری پرآوازه و به «اختل کبیر» معروف است.(9)
معاویه در بخشنامه‌ای که به همه شهرهای اسلامی فرستاد، از کارگزارانش خواست که در برابر هر فضیلتی که برای امام علی(ع) از پیامبر(ص) نقل شده است، فضیلتی یا فضائلی بهتر از آن یا حداقل مثل آن را برای مخالفان علی(ع) بسازند و بپردازند، تا بدین وسیله هر چه می‌تواند از پرتو جمال علی مرتضی(ع) بکاهد. معاویه برای این کار توطئه‌های زیادی چید؛ در بیت‌المال را به روی فضیلت‌سازان و تحریف‌گران باز گذاشت و با صراحت گفت: به خدا قسم! آن قدر بیت‌المال را میان مردم و دوستان علی تقسیم می‌کنم تا دنیای من بر آخرت علی غالب شود.»
همان طور که در عصر معاویه و به دستور وی در برابر هر فضیلت امام علی(ع) فضیلتی ساخته شد، پیروان معاویه نیز در مقابل فضایل و حتی در برابر مصائب عاشورا به فضیلت‌سازی پرداختند.
مظلومیت بیش از حد
پیروان اهل بیت(ع) در بسیاری از اعصار چاره‌ای نداشتند؛ جز این که صدای عدالت و مظلومیت خاندان عصمت و طهارت را با فغان و گریه به گوش مردم برسانند.
سلاح «بکاء» در عین حاکی بودن از مظلومیت، که گاهی ظالم‌افکن و بت‌شکن نیز بود، سلاحی بود که هر شیعه، همیشه و در همه جا با سهولت می‌توانست آن را به کار گیرد و ستمگران گذشته و حال را رسوا سازد. کاربرد این سلاح آن چنان عمومی بود که به زودی ضرب و المثل شد و مردم هر چیز را در رقت و روانی، به گریه شیعیان مثل می‌زدند و می‌گفتند: «ارق من دمعه شیعه تبکی علی بن ابی‌طالب».
و دلیل این که در گذشته، علمای شیعه درباره تحریفهای عاشورا و جزئیات زندگانی امام حسین(ع) ـ که در محافل عزاداری و عاشورایی گفته می‌شد ـ ‌حساسیت نشان نداده‌اند و مردم را از نقل بی‌اعتبار بازنداشته‌اند، در همین نکته نهفته است که آنان در آن شرایط سخت و با آن همه مظلومیت می‌ترسیدند اصل عاشورا فراموش شود و مانند غدیر خم ـ که در بعضی اعصار توسط ایادی بنی‌امیه به بوته فراموشی سپرده می‌شد ـ «عاشورا» نیز به فراموشی سپرده شود.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات