
ماجرای دانشگاه امیرکبیر را حتماً شنیده اید روز یکشنبه همین هفته یک نفر از اعضای این دانشگاه که به همراه گروهی از افراد مرتبط با خود تلاش می کرده یک اعتراض صنفی جمعی از کارگران را به «اقدام علیه نظام» تبدیل نماید توسط نیروی انتظامی دستگیر شد وی روز بعد در اعترافات خود فاش کرد که قرار است فردا- یعنی روز سه شنبه گذشته- یک انفجار مهم در دانشگاه امیرکبیر اتفاق بیفتد.
فردای آن روز، چهارنشریه- ریوار، سحر، سرخط و آتیه- بطور همزمان در غذاخوری دانشگاه فوق توزیع می شود. قلم واحد، صفحه بندی مشترک، سیاق واحد مطالب، سوژه ها و روش های اتخاذ شده و زمان انتشار این چهار نشریه هیچ تردیدی باقی نمی گذارد که این چهار نشریه در واقع یک نشریه اند و توسط یک مرکز منتشر شده اند.
این چهار نشریه همزمان به حساسترین مقدسات اسلامی - پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله و...- اهانت کرده اند و با درج «کاریکاتورهای موهن» جریان نشریات اروپایی- بلژیک و...-را تکرار نموده اند.
درست همزمان با انتشار این مطالب، داریوش همایون- وزیر جهانگردی رژیم پهلوی و مدیر مسئول روزنامه صهیونیستی آیندگان- بر پشت صفحه یک تلویزیون فارسی زبان متعلق به ارتش آمریکا- VOA- ظاهر می شود و با حمایت از آنچه در آن چهار نشریه آمده است به سید شهیدان اسلام- حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام- اهانت می کند و -در حالیکه در حلقه حمایت مالی و سیاسی آمریکا قرار دارد- می گوید:«ترسی از آنچه می گویم ندارم حاضرم خون و جان خود را در این راه نثار کنم!»
مطالب شدیداً اهانت آمیز آن چهار نشریه- که در واقع یک نشریه است- بطور طبیعی و قابل پیش بینی با واکنش نیروهای فراوان مذهبی این دانشگاه- و خارج از آن- مواجه می گردد ولی این دانشجویان و اساتید با نگاه به موارد گذشته به سرعت اوضاع را به کنترل خود درمی آورند و مانع بروز حادثه مالی و جانی می شوند ولی یک گروه از همان باند که منتشرکننده آن روزنامه ها بوده اند، با چوب و چماق به دفتر رئیس دانشگاه امیرکبیر حمله می کنند و خساراتی را به آن وارد می نمایند و این شایعه را شکل می دهند که بسیج دانشجویی دانشگاه و نیروهای مرتبط با آن، خود، برای خارج کردن دفتر تحکیم وحدت از دور، دست به انتشار چهار نشریه زده اند و البته بعضی هم نادانسته انگشت اتهام را به سمت دفتر تحکیم وحدت می برند ولی طولی نمی کشد که همگان درمی یابند ماجرا این نیست و پرده از روی یک طراحی خشن به قصد راه اندازی یک حرکت خونین برداشته می شود. ماجرای این هفته دانشگاه امیرکبیر که خیلی از مسایل را روشن کرد یکی از صدها ماجرایی است که طی ماههای اخیر با آن مواجه بوده ایم و البته با پیگیری تک تک آنها متوجه می شویم، دست هایی در کار است تا با راه اندازی «موج خشونت» مانع حرکت جمهوری اسلامی به سمت اهداف خود شود و البته در این میدان نوعا هزینه را آن دسته از «نیروی داخلی» می پردازند که بر مبنای اعتقاد به حقی به میدان می آیند ولی به زودی درمی یابند ماجرا از اساس چیز دیگری بوده و با آنچه او - به درستی- حق می دانسته تفاوت اساسی دارد. برای اینکه به درجه درستی این مطلب دست پیدا کنیم بد نیست سری به آرشیو تاریخ بزنیم.
1- یکی از افراد وابسته به جریان چپ که در سال های 55 تا 62 در ایران فعالیت زیادی داشته است، اخیرا کتابی با عنوان «خاطرات خانه دایی یوسف» منتشر کرده است. او در این کتاب فاش کرده که در آن سالها سران جریانات چپ مارکسیستی در یک نقطه که به آن رمز «خانه دایی یوسف» (یعنی خانه شوروی. ظاهرا یوسف همان جوزف استالین بوده کمااینکه نویسنده در روی جلد کتاب عکسی از استالین قرار داده) می گفته اند، جمع شده و به طراحی در داخل کشور برای پیش بردن اهداف شوروی (سابق) می پرداختند. اما این همه را بنام دفاع از حقوق طبقه کارگر و زحمتکش انجام می دادند و اعتصابات و درگیری های خیابانی را ترویج می کردند.
2- در اوایل انقلاب یک جریان چپ که امروز به یک جریان راست آمریکایی تبدیل گردیده به نحو انتحارگونه به مخالفت با اسلام روی آورده بود این جریان که سرکردگی آن را فردی بنام «متین دفتری» بعهده داشت در میتینگ سیاسی خود شعار می داد: اسلام نابود است، کمونیزم پیروز است. بعد که قرار بر هزینه دادن بود تعدادی از دانشجویان که تصور می کردند اسلام ظرفیت مبارزه با امپریالیزم آمریکا را ندارد و این چپ ها هستند که مرد این میدان می باشند، جان خود را به میدان می آوردند ولی سران این گروه - و این گروهها- به آسانی از کشور خارج می شدند و با وقاحت در همان کشورهای امپریالیستی مأوا می گزیدند. بعداً سندی منتشر شد که نشان می داد متین دفتری- مورد اشاره- شریک تجاری ارتشبد نصیری معدوم- رئیس ساواک- بوده و اگرچه شعار چپ می داده ولی از حمایت بی دریغ ساواک هم برخوردار بوده است.
3- در سال 77 یکی از افراطیون کم اهمیت در مصاحبه ای گفته بود: «امام خمینی مربوط به گذشته است و باید به موزه تاریخ برود»! عده ای تصور می کردند او فقط کمی تندروی کرده است چیزی نگذشت که او در «مانیفست جمهوری» خود به انکار اسلام و نقش آن در اداره جامعه روی آورد باز هم عده ای گفتند او عقیده خود را بیان کرده و نباید مانع آن شد چرا که در این صورت زیر زمینی می شود. زمان زیادی طول نکشید تا او بطور علنی و مکرر از سوی رسانه های نشان دار صهیونیستی- آمریکایی مورد حمایت قرار گرفت باز هم عده ای گفتند این دلیل همگرایی آنان نیست. بعد او به خارج رفت و در فرانسه در منزل متین دفتری- همان که آواز چپ در داد و سرباز آمریکا شد!- حاضر شد و در مصاحبه با بهمن نیرومند عضو گروه متین دفتری به انکار حق مردم ایران در انرژی هسته ای و استقلال سیاسی پرداخت و البته همین موضع را به تکرار در محافل آمریکایی (از جمله در مصاحبه فروردین با تلویزیون VOA) تکرار کرد.
4- در سالهای 79-78 علی افشاری عضو گروه تحکیم وحدت می شود و با شعارهای تند به چهره محبوب رسانه های غربی تبدیل می شود. عده ای اظهارات او را در راستای اختلافات جناح ها ارزیابی می کردند. بعد از چند سال وی به همراه عده دیگری از هم طیفان خود- شامل امید معماریان (نویسنده حیات نو)، روزبه امیر ابراهیمی (نویسنده اعتماد)، فرشاد امیر ابراهیمی، مجید محمدی، هوشنگ اسدی، حسین باستانی- که در دوم خرداد رئیس انجمن صنفی روزنامه نگاران شد- به خارج از کشور رفتند و رسماً در سایت ها، رادیوها و تلویزیون های پنتاگون و ارتش آمریکا به وطن فروشی مشغول شدند.
5- عطاءاله مهاجرانی وقتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی می شود به تغییرات بنیادین در وزارتخانه و حذف نیروی های وفادار به انقلاب می پردازد و جریان روزنامه های وابسته به اردوگاه آمریکایی- صهیونیستی را شکل می دهد. عده ای تصور می کنند این - صرفاً- یک دیدگاه است و باید به آن مجال میدان داری داد. بعد که حجت الاسلام خاتمی می گوید: صدای دشمن از اردوگاه اصلاح طلبان به گوش می رسد- او که به ناچار کنار می رود می گوید مرا همان ستون روزنامه اطلاعات و فصلنامه راهبرد کفایت می کند ولی به جای آن ها سر از روزنامه سعودی- انگلیسی «شرق الاوسط» و تلویزیون های ارتش آمریکا درمی آورد و در همان حال که یک پا در شرق الاوسط و VOA دارد در چندین روزنامه مدعی اصلاحات قلم می زند و البته این تنها او نیست، مسعود بهنود و ده ها نفر دیگر نیز هستند که پایی در خارج و دستی در داخل دارند. این ها در داخل چه می کنند؟ به این دو خبر توجه نمایید: زیدآبادی با حضور در دفتر انجمن اسلامی یکی از دانشکده های دانشگاه تهران در جمع 6-5 نفره آنان گفت: «باید دانشگاه را به صحنه مخالفت با غنی سازی اورانیوم در ایران تبدیل کنید». یکی دیگر از افرادی که نوعا در فتنه ها نقش «فرماندهی پنهان» را دارد در جلسه ای کوچک گفت: «ما تندترین مواضع را علیه خط قرمزهای نظام- از جمله انرژی هسته ای و مسئله فلسطین- گرفتیم، طوری نشد، کسی به سراغ ما نیامد». آیا منظور او این نبوده که باید کار تندتری کرد تا اتفاقی بیفتد؟ آیا اهانت به پیامبر اعظم (ص) و سایر مقدسات نظام، آن «کار تندتر» نیست؟
اما در خاتمه ذکر این نکته هم لازم است: اهانت به مقدسات معمولا در زمانی اتفاق می افتند که یک پیروزی خیره کننده و اساسی به دست آمده است. مثلا اهانت مطبوعات 12 کشور اروپایی- که از دانمارک آغاز گردید- زمانی اتفاق افتاد که خود غربی ها از فروش 12 میلیون جلد قرآن مجید خبر داده و تصریح کردند، کتاب مقدس مسلمانان پرفروش ترین کتاب سال اروپاست. اهانت به مقدسات در دانشگاه امیرکبیر در چه زمانی اتفاق می افتد؟ درست در زمانی که با همت اساتید دلسوز همین دانشگاه- و دانشگاه صنعتی شریف و...- کشور ما حلقه های سست توطئه غرب را کنار زده و به مرحله نیمه صنعتی سوخت هسته ای دست یافته است. باید بدانیم که پیروزی های بزرگ ایران در ماجرای هسته ای، ماجرای لبنان، ماجرای عراق و... برای غرب غدار بسیار زجردهنده است و طبعا ناسزا پاسخ کسی است که توان پاسخ ندارد.