تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱۳۸۷ - ۱۱:۰۴  ، 
کد خبر : ۸۱۲۴۲

امام خمینی و احیا اندیشه دینی


امام خمینی از منظر احیاگری دینی و اصلاح گری اجتماعی صاحب مرتبتی والا است ; امام خمینی « عالم دین » است و « عالم دین » نه تنها بیانگر آن , که پاسدار و نگاهبان آن نیز باید باشد. ادیان الهی برای انسان نازل شده اند; انسانی که بر زمین و در زمان و مکان و محاط در جامعه بسر می برد و سازمان ذهنی , عقلی و عاطفی او از عوامل گوناگون درونی و بیرونی متاثر است ; انسانی که مختار است در عین حال محدود به حدود فراوان و طبیعی است که نمی توان انتظار داشت که هر انسانی با چنین خصوصیاتی همواره حقیقت را همان ببیند که هست و از راه درست منحرف نشود.
« دین خدا » را بهرحال انسان باید دریابد و بفهمد و بکارگیرد و فهم و برداشت آدمی حتی اگر هیچکس هم به عمد در صدد تخریب آن نباشد , هرلحظه در معرض سئوال و شبهه قرار دارد. سئوال و شبهه ای که اگر نمی بود , سیر کمالی اندیشه بشری وجود نمی داشت . تلاش گسترده و عمیق علمی و فکری فیلسوفان الهی و متکلمان دینی و متالهان اهل بحث و نظر همگی با لحاظ این خصوصیت طبیعی انسانی ـ که احیانا مورد سواستفاده اصحاب غرض نیز قرار می گیرد ـ بوده است و در این باب تردید نداریم که حکمت و عرفان اسلامی از قوت و غنا و عمق و گیرائی ویژه ای برخوردار است .
و امام خمینی یکی از برجستگان عرصه فلسفه و کلام و عرفان اسلامی و از مرزبانان توانای عقیده و عقلانیت دینی است و ازاین جهت برتر و بالاتر از بسیاری از عالمان دین و فقیهان بزرگ که گرچه ممکن است در شعبه خاصی از دانش دینی برجسته باشند ولی به سبب محرومیت از دانش و آگاهی همه جانبه و در نتیجه فقدان بینش وسیع نمی توانند نگاهبان مطمئن آیین و اعتقاد دینی باشند.
به این لحاظ « خمینی » را نگاهبان بزرگ دین و زنده نگاهدارنده اصول و ارزشهای اسلامی و مدافع آنها در برابر تندباد شبهه ها و طوفان تردیدها می بینیم .
اما احیای دین از وجهه ای دیگر دارای اهمیتی مضاعف است که در این وجهه نیز امام خمینی چهره ای برجسته و درخشان دارد. « دین خدا » بطور خاص از دو جهت همواره در معرض تهدید بوده است و خواهد بود. یکی از جانب کج اندیشان تنگ نظری که می کوشند تا درک ناقص و نسبی خود را از دین بجای حقیقت زلال و مطلق « دیانت » بنشانند و عادات ذهنی و آداب مانوس زمانه را رنگ « قداست » و « اطلاق » بخشند و بنام دفاع از « دین » و احیانا به انگیزه خدمت , « دین خدا » را که امری فرازمانی و متعلق به همه انسانها , در همه زمانها است در تنگنای خفه کننده قشریت و تحجر گرفتار کنند. تا آنجا که می توان گفت اگر این آفت , بزرگترین عامل پیدایش شبهات و بی جواب ماندن آنها در ذهن پویای انسانهای جستجوگر و طبعا گرایش آنان به سوی بی دینی یا بددینی نباشد دست کم یکی از مهمترین عامل ها به حساب می آید و فاجعه هایی که از این بابت برای جامعه دینی پیش آمده است کم نیستند.
و دیگر اینکه « دین » در معرض انواع تعرض های بداندیشان دنیاطلبی بوده است که چون آنرا مانع هوس پرستی , فزون خواهی و زورگوئی خود دیده اند یا در صدد براندازی کامل دین از عرصه ذهن و زندگی انسانهای تحت سلطه برآمده اند یا اگر چنین کاری میسر نبوده است , کوشیده اند , صورت تحریف شده از « مذهب » را که سازگار با اهوا و امیال آنان باشد بر جامعه تحمیل و در تاریخ تثبیت کنند.
در مقابل این دو جریان نیز همواره دین باوران حقیقت بین و شجاعی بوده اند که در دفاع از « جوهر دیانت » و احیا آن و اصلاح جامعه دینی بپاخاسته و محرومیتها را تحمل کرده و احیانا در این راه مقدس جان باخته اند.
چهره گلگون هزاران مجتهد روشن بین و مجاهد روشنگر که « شهیدان فضیلت » اند گواه روشنی است بر اصالت و تداوم جریان اصلاح اجتماعی و احیای دینی در جامعه اسلامی و امام خمینی مجاهدی است استوار که هم در عرصه اندیشه , روشن بین و پویا و گشاینده راهی است نو به روی همه کسانی که عزم مبارزه با قشریگری و تحجر دارند; و پیکارگر و مجاهدی است سرنگون کننده حکومتی جبار و وابسته به دشمنان مردم , و تبدیل کننده ایران استعمارزده به کانون پرطپش استقلال طلبی و عزت خواهی . براین اساس , « خمینی بزرگ » بدون تردید یکی از سرآمدان عرصه « احیا » و « اصلاح » اندیشه دینی در تاریخ اسلام است و پیروزی انقلاب اسلامی مهمترین حاصل تلاش دهها ساله فکری و جهادی ایشان در صحنه « احیا دیانت » و « اصلاح جامعه » بود.
نهضتی که به رهبری آن بزرگوار پیروز شد و حکومتی جبار و وابسته و ضدمیهن و مردم را سرنگون کرد , گسترده ترین و عمیق ترین و مردمی ترین حرکت از میان جنبشهائی است که در طی دوران حاکمیت استبداد وابسته به استعمار رخ داده است . اسلامی که امام نماینده آن بود در هنگامی پیروز شد که ملتهای محروم بخصوص ملت ایران تجربه خوش آیندی از نهضتهای « چپ » و « ملی گرا » نداشت ; حرکتهایی که یا در آغاز ابزار دست بیگانگان بوده اند یا با همه حسن نیت پیشوایان و پیروان آن , به سبب نداشتن ریشه در فرهنگ و وجدان و باور تاریخی مردم , دیر یا زود منحرف شده و یا بی ثمر مانده اند.
انقلاب اسلامی در عصر عسرت « دیانت » و مهجوریت آن در فرهنگ و تمدن غالب , پیروز شد و باردیگر اسلام را بعنوان دینی زنده و نجات دهنده ملتی که افیون استعمار نشاط و استقلال او را گرفته بود به صحنه بازگرداند; دینی فراخواننده به عدالت , آزادی , استقلال و حکومتی مبتنی بر خواست و اراده و ایمان مردم یعنی آنچه مبرم ترین نیاز همه ملتهای محروم بود و مکتبها و احزاب و جریانهای مدعی , در عمل از برآوردن آن ناکام مانده بودند.
گرچه در طول تاریخ اسلام بخصوص در یک صد سال اخیر بزرگانی بودند که احیا دین در حیات اجتماعی و سیاسی جامعه را وجهه همت خود قرار داده اند ولی نهضت اسلام به رهبری امام خمینی از حیث عمق , گستردگی و آثار باید هیچکدام از آنها قابل مقایسه نیست و از همگی برتر است . اگر کار بزرگ امام فقط جنبه سیاسی و اجتماعی داشت بازهم وجهه احیاگری شخصیت ایشان بزرگ و درخشان بود , اما احیا دین در پرتو انقلاب اسلامی در این وجهه آن خلاصه نمی شود.
امام خمینی بعنوان اندیشمندی زمان شناس و روشن بین در اندیشه و عمل منادی اسلام زنده و مخالف با کج اندیشی ها و واپسگرائیها بود و با متحجران نیز همانگونه ستیز داشت که با شاه و پشتیبانان او(1 ) . و امام نیز از دو سو مورد خشم و حمله بودند. هم از سوی رژیم دین ستیز ریاکار وابسته ای که سرانجام انقلاب طومار حیات آن را درهم پیچید و با فروپاشی آن , ایران اسلامی و رهبری ممتاز آن بی پرده با آمریکا و دیگر پشتیبانان شاه روبرو قرار گرفتند , و هم از سوی کج اندیشان متحجر(2 ) .
اما علیرغم همه مشکلات , حقیقت دین خدا در اندیشه و عمل امام خمینی شفافیت و صفای دیرین خود را بازیافت و دلهای فراوانی را ربود و منشا تحولی شگفت انگیز شد و آیا احیای دین جز این است اسلامی که امام خمینی شارح و نماینده آن بود , انسان زمینگیر شده بریده از آسمان را بخود آورد تا در عصر سلطه فن تصرف در طبیعت مادی و غلبه پندار « اصالت تمایلات نفسانی » , به معنویت متعالی بیاندیشد ولی نه بعنوان رویائی برای گریز از خشونت ماده که اصل واقعیت و واقعیت اصلی پنداشته می شود بلکه بعنوان حقیقتی پایدار که می تواند سرنوشت انسان گرفتار ماده و اسیر نفسانیت را چنان تغییر دهد که نه تنها بر ماده که بر نفس خویش نیز تسلط کافی و کامل پیدا کند.
اسلام خمینی در عصر عسرت ایدئولوژیهای بشری و ناتوانی آنها از تامین عدالت و استقرار آزادی برای تمام اقوام و ملتها و در دوره رواج ددمنشی های قدرتهای سلطه گر و در عصر بردگی جمعی بیشتر ملتهای محروم , انگیزه مردمی ترین قیام آزادی بخش و عدالت خواه شد و عنان سرنوشت ملتی بزرگ را به دست خود او سپرد تا برای اولین بار حکومت مردم و قانون و حق را در طول تاریخ بلند خود تجربه کند و به آزادی و استقلالی که از مجرای خواست و همت او تحقق خواهد یافت بیندیشد و آزاد کردن نیروهای معجزه گر درونی جامعه , شگفتی ساز دوران شود.
اسلامی که امام مبین آنست , دینی است که باید در کوران حوادث و در صحنه زندگی و عرصه اجتماع , شایستگی و توان خود را در اداره معقول دنیای مردم نشان دهد و قادر به تامین منافع قابل لمس و محاسبه مردم باشد. دغدغه خاطر امام نسبت به سرنوشت امت اسلامی و تلقی ایشان از اسلام به عنوان آیین زنده که می تواند و باید در جریان عمل , برتری خود را نسبت به آیین ها در اداره زندگی بشر نشان دهد , از آغاز زندگی علمی واجتماعی ایشان بچشم می خورد. آثار مکتوبی که از دوران جوانی امام برجای مانده است و نیز موضع گیریهای گوناگونشان نسبت به حوادث و شخصیتهای سیاسی و نیز توجه ایشان به مسائلی که در حوزه علمیه قم جریان داشته است شاهدهایی است براندیشه روشن و وجود انگیزه هایی که بالمال صاحب خود را در راس مهمترین نهضت اسلامی معاصر قرار دادند و این روشن بینی در آخرین سالهای عمر پربرکت امام به اوج صلابت و تجلی رسید.
فتواهای روشنگر و تحول آفرین امام در صحنه اداره جامعه انقلابی و بشر امروز و آنچه در جهت رفع تنگناهای مدیریت نظام ابراز شده است و رهنمودهای تکان دهنده ایشان درباره اجتهاد شایسته و کافی برای اداره جامعه پیچیده در دنیای کنونی و آینده و خصوصیاتی که به نظر ایشان مجتهد جامع الشرائط و شایسته رهبری جامعه مسلمانان باید داشته باشد و... همگی نشانه های بارزی است از فکر روشن و ضمیر دردآشنای رهبر کبیر انقلاب اسلامی و اینهمه برخاسته ازاصول و معیارهایی است که فاصله میان بینش امام را ازاسلام , با اسلام بی تفاوت و خمودی آفرین , و واپسگرا , نشان می دهد. فاصله میان اسلامی که برای انسان و نجات او در همین جهان و فراخواننده آدمی به حاکمیت بر سرنوشت خویش است و این همه را مقدمه سعادت در نشئه دیگر زندگی می داند , با اسلامی که حاکمیت رذیلت و فضیلت بر جامعه انسانی برای آن یکسان است.
فاصله میان اسلامی که رهایی دهنده انسان از درون و دعوت کننده او به استقرار عدالت اجتماعی است , با اسلامی که جز به ظواهر نمی اندیشد و نسبت به بدبختی و ذلت مسلمانان بی تفاوت است و بالاخره ـ بابهره گرفتن از کلام خود آن روشن ضمیر ـ فاصله میان برداشت امام از اسلام با برداشتهای متحجرانه و یا برداشتهای ارائه شده از جانب مراکز سلطه و فریب , فاصله میان «اسلام ناب محمدی» است با «اسلام آمریکائی» , آنچنانکه به فرموده وی اسلام ناب « اسلامی است که پرچمداران آن پابرهنگان و مظلومین و فقرای جهانند و دشمنان آن ملحدان و کافران و سرمایه داران و پول پرستان . اسلامی که طرفداران واقعی آن همیشه از مال و قدرت بی بهره اند و دشمنان حقیقی آن زراندوزان حیله گر و قدرت مداران بازیگر و مقدس نمایان بی هنرند » (3 ) لذا بمنظور صیانت از « اسلام ناب » و برای آنکه اسلام امام روشن تر بماند و در غیبت آن بزرگ مورد غفلت قرار نگیرد بایسته است که تلاش علمی و تحقیقی گسترده ای در جهت تبیین آن و تشخیص و تحلیل و بسط مبادی نظری و اجتهادی ممتازی که به این نتایج منتهی شده است , صورت گیرد.
کاری که مبرم ترین رسالت حوزه های علمی اسلامی و وظیفه متفکران روشنفکر دینی است .

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات