چكيده: رژيم صهيونيستي اسراييل براي رهايي از فضاي متخاصم ميان كشورهاي خاورميانه، از سالهاي پيش در پي گسترش نفوذ خود در مناطقي همچون كشورهاي مسلماننشين غيرعرب بوده است. بعد از فروپاشي شوروي، شرايط تا حدودي براي اسرائيل فراهم شد تا با نفوذ تدريجي خود در منطقه قفقاز و به خصوص جمهوري آذربايجان بر مبناي تفكر ابتدايي رهنام «بن گوريون» يا همان «نگاه به ماوراي حصار عرب» مناسبات گستردهاي را با آذربايجان برقرار نمايد. اين روابط پس از سال 1992 در شكلهاي مختلف اقتصادي، سياسي و امنيتي و فرهنگي نمود يافته است. حضور اسراييل در جمهوري آذربايجان به خاطر منابع سرشار از انرژي آن، فرصت بينظيري را براي تلآويو به وجود آوده است تا بتواند بخش مهم از منابع مورد نياز خود را تامين كند. اين امر با توجه به انزجار ايران از سياستهاي يكجانبهگرايانه ائتلاف غرب و اسراييل باعث كاهش سطح اثرگذاري راهبردي – امنيتي تهران بر باكو و كاهش امنيت شده است. در واقع با حضور گسترده اسراييل در بخش انرژي جمهوري آذربايجان، ميتوان انتظار داشت ميزان فعاليتهاي اقتصادي – امنيتي تلآويو در اين كشور افزايش يابد و ميزان مبادلات اقتصادي جمهوري اسلامي ايران با جمهوري آذربايجان در مقايسه با سرمايهگذاريهاي مشابه اسراييل كاهش يابد. همچنين بدليل تحديد نفوذ سياسي – اقتصادي ايران در آذربايجان در نتيجه حضور اسراييل، منافع و امنيت ملي كشورمان بر اثر تهديدهاي فزاينده، به چالش كشيده شود و به نوعي سبب تضعيف امنيت ملي ايران و تحديد تحرك منطقهاي ايران گردد.
واژگان كليدي: جمهوري اسلامي ايران، اسرائيل، جمهوري آذربايجان، انرژي، خطوط لوله
کد خبر: ۲۸۵۸۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۰/۲۰
مقدمه:
در دوران رياست جمهوري «رونالد ريگان» و «جرج بوش» دولت آمريكا اقدام به اجراي سياستهاي جديدي نمود كه نتايجي چون كاهش هزينههاي رفاهي دولت و نيز كاهش ميزان ماليات را در پي داشت. اما چرا در دوران ياد شده دولت آمريكا اقدام به اجراي سياستهاي جديدي نمود؟ سياستهاي جديد دولت، سياستهاي دست راستي بودند و ما چنين استدلال كردهايم كه بحران اقتصاد سرمايهداري جهاني و تلاش دولت براي ايجاد مشروعيت سياسي ميان مردم، دو عامل تأثيرگذار بر سياستگذاري دولت بودند.
به علت كاهش نرخ بهرهوري، قشر سرمايهدار آمريكا به دولت فشار آورد تا به طور مستقيم و با قاطعيت و جديت هر چه بيشتر براي تأمين منافع سرمايه و افزايش نرخ بهرهوري اهتمام ورزد و در جهت كاهش هزينههاي توليد و هزينههاي اجتماعي گام بردارد و چون كاهش هزينههاي رفاهي دولت ميتوانست باعث ايجاد تفرقه و تنش در جامعه شود، دولت جهت اشاعه ارزشهاي دست راستي ميان مردم تلاش كرد، براي مثال مردم را به حفظ رسوم قديمي و حمايت از مالكيت خصوصي تشويق كرد و در اين راستا با جنبش راست جديد ائتلاف كرد.
ما با الهام از نظريه ماركسيستي، مسئله مذكور را مورد تجزيه و تحليل قرار ميدهيم و با استناد به نظرات «آندره گوندر فرانك» و همچنين «يورگن هابرماس» عوامل مؤثر بر سياستهاي دولت آمريكا را معلوم و مشخص مينماييم در ابتدا بحث نظري ارايه ميشود تا از اين طريق مشخص شود كه ما چگونه به اين مطلب پي بردهايم كه بايد در واقع از ديدگاه ماركسيستي به مسئله مذكور نگريست و سپس سياستهاي جديد دولتهاي ريگان و بوش را توصيف مينماييم.
تلاش بر اين است تا در دو مقالهاي كه در آينده تهيه خواهد شد، ابتدا تأثير بحران اقتصاد سرمايهداري بينالملل بر موضعگيري و سياستهاي دولت آمريكا را بررسي نماييم و سپس به عقايد و مواضع اقشار حامي نومحافظهكاري و رابطه اين اقشار با دولت بپردازيم و نشان دهيم كه چگونه دولت با حمايت اقشار حامي نومحافظهكاري براي اشاعه يك رشته ارزشهاي دست راستي در جامعه اقدام نمود و سعي كرد تا از اين طريق به مردم القا كند كه دولت بايد مثلا ميزان مالياتها را كاهش دهد تا بدينوسيله بنيه اقتصادي كشور تقويت شود و كلا جامعه آمريكا بتواند بيش از پيش پيشرفت نمايد.
کد خبر: ۲۸۵۴۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۰/۱۳