تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۸:۵۶  ، 
شناسه خبر : ۲۸۸۵۲۹
نشست پسا‌توافق و فرهنگ با حضور صالحي اميري، پورنجاتي، خانيكي، معيدفر و شهابي
مقدمه: توافق هسته‌اي در وهله نخست يك رويداد سياسي در عرصه بين‌الملل تلقي مي‌شود، اما با توجه به زمينه‌هاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و حتي تاريخي كه به اين توافق منجر شد و روند پر فراز و‌نشيب آن به دشواري بتوان از پيامدهاي آن در ساير حوزه‌ها اعم از اقتصاد و فرهنگ و جامعه سخن نگفت. بررسي اين تاثير و تاثرات موضوع سلسله نشست‌هايي است كه به همت انجمن جامعه‌شناسي ايران با همكاري انجمن مطالعات ايراني فرهنگ و ارتباطات و انديشگاه فرهنگي سازمان اسناد و كتابخانه ملي برگزار مي‌شود. نشست نخست پساتوافق و سياست نام داشت و نشست اخير به پيامدها و تاثيرات پساتوافق در فرهنگ اختصاص داشت. در اين نشست سيدرضا صالحي اميري رييس كتابخانه ملي ايران، هادي خانيكي استاد ارتباطات دانشگاه علامه، سعيد معيد فر جامعه شناس و استاد پيشين جامعه‌شناسي دانشگاه تهران و احمد پورنجاتي نماينده پيشين مجلس حضور داشتند كه گزارشي از سخنان‌شان از نظر مي‌گذرد:
پایگاه بصیرت / محسن آزموده
(روزنامه اعتماد - 1394/08/20 - شماره 3390 - صفحه 11)

ايران فرهنگي زيباست

سيد رضا صالحي اميري رييس سازمان اسناد و كتابخانه ملي ايران نخستين سخنران اين نشست بود كه بحث خود را با اشاره به سه تصوير از ايران در افكار عمومي جهانيان آغاز كرد و گفت: تصوير نخست ايران نفتي است كه يك صد سال است در ميان جهانيان شناخته شده است و يكي از كانون‌هاي تاثيرگذار در اوپك كه در مناقشات ١٩٧٥ اعراب و اسراييل نيز نقش مهمي ايفا كرد، ايران بود. اين تصويري است كه در پالايشگاه‌ها و پتروشيمي‌ها و بورس‌هاي نفتي است و اين همان ايران نفتي است. تصوير دوم از ايران كه در دو دهه اخير شكل گرفته است، ايران هسته‌اي است. امروز كمتر كسي است كه ايران را با مقوله هسته‌اي همراه نداند. به اعتقاد من نكته مهمي كه در فضاي پساتوافق شكل مي‌گيرد، برجسته‌سازي ايران فرهنگي در افكار عمومي جهانيان است. تصوير نفتي ايران سياه است، زيرا هيچ خير و بركتي براي ما ندارد الا اينكه در پالايشگاه‌هاي دنيا مي‌سوزد و بابت آن هم دلار مي‌دهند و بعد از آن نيز هيچ كس يادي از صاحبان نفت نمي‌كند.

اين سنت دايمي تجارت نفت است. در حوزه هسته‌اي نيز جز يك فضاسازي ناعادلانه و نابحق در افكار عمومي جهان ساخته نشده است. اين تصوير هسته‌اي آنچنان در فضاي رسانه‌اي دنيا به گفتمان بدل شده بود كه وقتي از ايران سخن مي‌رفت به طور طبيعي در ذهنيت دولت‌ها و ملت‌ها يك نوع هراس از موشك هسته‌اي تداعي مي‌شد و به طور كلي اين تصوير مثبت نبود. اينجا بحث از افكار عمومي است كه رسانه‌ها آن را مي‌سازند. اما تصوير فرهنگي كه از اين پس ساخته خواهد شد، يك ايران زيباست كه تاريخي كهن از هخامنشيان تا صفويه و تا عصر حاضر دارد. ايران فرهنگي زيباست و بنابراين تغيير نگاه جهاني از ايران نفتي به ايران هسته‌اي و سپس ظهور ايران فرهنگي مهم‌ترين دستاورد عصر پساتوافق است.

ظرفيت فرهنگي انكارناپذير است

صالحي‌اميري گفت: دليل اين ادعاي من آن است كه ما به لحاظ ظرفيت تمدني قطعا جزو سه تمدن برتر هستيم. به لحاظ تنوع اقليمي و فرهنگي نيز جزو ١٠ كشور برتر جهان هستيم. اينها مبتني بر گزارش‌هاي جهاني است. تاكنون اين تصوير در هاله‌اي از ابهام و تاريكي بود و چون تاريك بود كسي ميل به وارد شدن به اين فضا را نداشت. اما پساتحريم اين فضا را عوض كرد و ميل به ورود به اين فضا به ‌شدت گسترش مي‌يابد. اين منهاي آثار اقتصادي و سياسي و اجتماعي پساتوافق است. به نظر من اگر ما بتوانيم تصوير جهاني را نسبت به ايران عوض كنيم، به تنهايي به اندازه همه كاري كه كرده‌ايم، ارزشمند است. قطعا در انديشه امام(ره) ايران نفتي يا ايران هسته‌اي نبود. انديشه امام مبتني بر ساخت انسان فرهنگي و جامعه فرهنگي و نظام فرهنگي بود تا بتواند به عنوان يك الگو براي جهان رخ دهد. اين اتفاق نيفتاد چون دو مانع بزرگ نفت و هسته‌اي هميشه اين فضاي روشن را تاريك مي‌كردند. در ادبيات غربي‌ها هيچگاه به حوزه فرهنگي ما حمله نمي‌شود و هيچ كس نمي‌تواند ظرفيت فرهنگي ايران را انكار كند.

تقدم ديپلماسي فرهنگي بر ديپلماسي سياسي

صالحي‌اميري در ادامه به تقدم عرصه ديپلماسي فرهنگي بر ديپلماسي سياسي اشاره كرد و گفت: از اواخر آذرماه كه مذاكرات ما تمام مي‌شود يك اتفاق جديد شكل مي‌گيرد و مفهوم ديپلماسي فرهنگي روشن مي‌شود. ديپلماسي فرهنگي با ديپلماسي سياسي تفاوت‌هاي ماهوي زيادي دارد كه من در كتاب ديپلماسي فرهنگي به آنها اشاره كرده‌ام. ديپلماسي سياسي ناظري به قدرت و رقابت و منفعت است، اما ديپلماسي فرهنگي ناظر بر اشتراكات فرهنگي، تعامل و تبادل فرهنگي است. ديپلماسي سياسي زودگذر است، اما ديپلماسي فرهنگي پايدار است، ديپلماسي سياسي ناظر بر دولت‌هاست، اما مخاطب ديپلماسي فرهنگي ملت‌ها هستند. ديپلماسي فرهنگي يعني آگاهي به فنون براي تاثيرگذاري نسبت به افكار ديگران و نفوذ به افكار جهانيان به معناي اصلاح تصوير ايرانيان در ذهنيت جهاني. ذيل ديپلماسي فرهنگي گفت‌وگوي فرهنگي شكل مي‌گيرد. گفت‌وگوي فرهنگي شناسايي نقطه‌ها و كانون‌هاي اشتراك براي تبادل آگاهانه فرهنگي است.

صالحي اميري در بيان مزيت‌هاي گفت‌وگو گفت: نخستين مزيت كاهش عصبيت است، دوم درك متقابل است، سوم ظهور عقلانيت است، چهارمين نكته نوعي سازگاري و همكاري و تبادل فرهنگي ميان دولت‌ها و ملت‌هاست. امروز بخش زيادي از سرمايه‌هاي فرهنگي و اجتماعي و سياسي در اسپانيا، فرانسه و ايتاليا ناشي از همين ظرفيت است، يعني از ظرفيت سرمايه گفت‌وگو بهره گرفته‌اند تا اقتدار ملي توليد كنند. اقتدار ملي امري نرم‌افزاري است، اما قدرت امري سخت‌افزاري است. بنابراين در عصر پساتوافق اقتدار فرهنگي ايران گسترش مي‌يابد.

رونق صنعت فرهنگ

صالحي‌اميري سپس به رونق صنعت فرهنگ در عصر پساتوافق پرداخت و گفت: ما در عرصه صنعتي با غرب امكان رقابت نداريم، اما در حوزه فرهنگ مزيت نسبي داريم كه جزو مزيت‌هاي برتر در ميان ١٠ كشور اول دنياست. من بارها گفته‌ام كه ما ظرفيت جايگزيني صنعت فرهنگ به جاي صنعت نفت را داريم. صنعت فرهنگ از ميراث تا گردشگري گرفته تا صنعت فيلم و نقاشي و تئاتر و خط و عكس و موسيقي و صنايع دستي مثل فرش را در بر مي‌گيرد. بنابراين ما مي‌توانيم ريل جديدي براي توسعه اقتصادي در زير چتر توسعه فرهنگي از طريق صنعت فرهنگ ايجاد كنيم. صنعت فيلم در ايران بسيار قدرتمند است، اما نياز به فضا براي تحرك و پرواز به سمت بيرون دارد و عصر پساتوافق مي‌تواند اين فضا را ايجاد كند. اين در زمينه هنر نقاشي ما و ساير هنرها نيز صادق است. بنابراين هنر ايراني مي‌تواند هم سرمايه فرهنگي و هم سرمايه اقتصادي باشد.

دليل اينكه تاكنون كمتر ديده شده‌اند، اين است كه در زير چتر صنعت نفت امكان ظهور نداشته‌اند. اما وقتي فضاي پساتوافق باز شود، صنعت فرهنگ جايگاه جديدي خواهد يافت كه در دل آن مهم‌ترين صنعت، خود صنعت گردشگري است. گردشگري فرهنگي در ايران بالاترين حجم را دارد. اين حجم مي‌تواند چندين برابر شود، به شرط آنكه سه عنصر امنيت ذهني و رواني، بسترسازي در داخل و امكان ارتباط و تعامل و گفت‌وگو فراهم شود و ايران‌هراسي در ذهنيت ٥٣ كشور اسلامي فروكش كند. اين در ساير اشكال توريسم مثل طبيعت‌گردي، توريسم فرهنگي و مذهبي و توريسم تاريخي نيز صادق است. ما از اين ظرفيت سه بهره خواهيم برد: نخست انتقال و اشاعه فرهنگي، دو اشتغال در داخل و سوم ايجاد سرمايه مالي و اقتصادي در كشور.

اسلام زيباي رحماني عاطفي

صالحي اميري در پايان گفت: اينكه سطح آموزش و تبادل نخبگان و گفت‌وگوي نخبگي افزايش يابد، از ديگر دستاوردهاي فرهنگي پساتوافق است. در دوران قبل از توافق دنيا حاضر نبود دانشجويان ايراني را كه بخواهند در رشته‌هاي هاي تكنولوژي تحصيل كنند بپذيرد. اما در عصر پساتوافق سطح آموزش در ايران از طريق تبادل علمي با ساير مراكز ارتقا پيدا خواهد كرد و علم در ايران به لحاظ توليد علمي گسترش پيدا خواهد كرد. الان ما از بخش زيادي از ظرفيت‌هاي علمي دنيا به دليل تحريم و شرايط سياسي محروم هستيم. اتفاق ديگر كه بسيار مهم است اين است كه با گسترش تبادل و تعامل و گفت‌وگوي فرهنگي، خشونت كه مهم‌ترين تهديد منطقه‌اي ما و همه جهانيان است، كاهش مي‌يابد. يعني ادبيات اصلاح رحماني، صلح و گفت‌وگو كه ايران مي‌تواند محورش باشد، رشد خواهد يافت. هيچ كدام از ديگر كشورهاي منطقه مثل سوريه و يمن و ليبي و عراق نمي‌توانند اين نقش را بر عهده بگيرند. ايران كانون گفت‌وگو و تبادل خواهد شد و از اين منظر تاثير جديدي از اسلام در ذهنيت جهانيان منتقل مي‌شود كه در كاهش خشونت منطقه‌اي مي‌تواند موثر باشد.

بنابراين در مرزبندي فرهنگي كه ايران با اسلام متحجر و اسلام خشن و اسلام داعشي ايجاد مي‌كند، تصوير جديدي از اسلام ارايه مي‌كند كه بدبيني و نگرش سياه جهانيان نسبت به اسلام را به‌شدت كاهش مي‌دهد. در تعامل با اسلام رحماني كه كانونش در تهران خواهد بود، رويكرد جديدي نسبت به اسلام رخ مي‌دهد كه اسلام زيباي رحماني عاطفي معنويت‌گراست و از اين منظر سايه شوم تروريسم از سر اسلام كوتاه خواهد شد. در كنار اين دستاوردها همچنين ظرفيت‌هاي مثبتي مثل گفت‌وگوي تمدن‌ها نيز مي‌تواند احيا شود كه متاسفانه الان كمرنگ شده است و اين لازمه تداوم حيات يك تمدن است و ما متاسفانه گفت‌وگوي تمدن‌ها را رنگ و بوي سياسي داده‌ايم. گفت‌وگوي تمدن يك ضرورت دايمي است كه هر تمدني براي تداوم حيات خودش به آن نياز دارد. در نهايت ما در عصر پساتوافق مي‌توانيم ابرهاي تاريك و سياهي را كه بر سر ايران آمده بود كنار بزنيم و يك فضاي روشن و شفاف را به جهانيان نشان دهيم.

آيا توافق يك نقطه عطف تاريخي است؟

احمد پورنجاتي ديگر سخنران اين نشست بود كه در آغاز مرزبندي توافق براي بحث از پسا‌توافق و پيشاتوافق را نوعي گرته‌برداري از تحولات تاثيرگذار در تاريخ ملت‌ها و تاريخ جهاني خواند و گفت: براي مثال بعد از جنگ جهاني دوم با اتفاقات، رخدادها، معاهدات و مناسبات گوناگون در همه عرصه‌هاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي رخ داد. در كشور خودمان بعد از ظهور اسلام چنين تحولات عظيمي رخ داد. همچنين است اهميت مشروطه در تاريخ ما كه كل تاريخ ما را به دو بخش پيشامشروطه و پسامشروطه تقسيم كرد. اما براي من همچنان پرسش است كه آيا توافق مي‌تواند در عداد چنين فصل‌گذاري‌هايي قرار بگيرد يا خير. پاسخ من اين است كه هم مي‌تواند يا خير. يعني اين مساله امري طبيعي نيست كه خود به خود رخ دهد، بلكه امري مشروط است.

پورنجاتي سپس به توافق مفهومي درباره مفهوم فرهنگ اشاره كرد و گفت: فرهنگ مقوله پيچيده‌اي است و بايد روشن شود كه منظور از فرهنگ چيست كه توافق در آن تاثير مي‌گذارد. آيا منظور از فرهنگ به ذهنيت جامعه از خودش و سرنوشتش و چشم‌اندازش براي زندگي‌اش اشاره دارد؟ يعني آيا فرهنگ عمومي مدنظر است يا فرهنگ به معناي نتيجه فرآورده‌هاي ذوقي و فرهنگي و هنري در عرصه‌هاي مختلف مثل نشر و هنر و... منظور ما است؟ بر اين اساس به سه تصويري كه دكتر صالحي اميري اشاره كردند، يك تصوير مياني ديگري نيز مي‌افزايم.

ما يك ايران نفتي در ذهنيت جهاني داشتيم، اما يك ايران انقلابي هم بعد از انقلاب اسلامي داشتيم كه به نظر من سايه سنگين اين ايران انقلابي به عنوان فيصله بخش دوران انقلاب‌ها و البته تاثيرگذار در مقياس بسيار وسيع بود كه نمي‌توان آن را ناديده گرفت. اين تصوير همچنان وجود دارد، اگرچه هيچ‌كس در هيچ كجاي دنيا آن مدل را تكرار نكرده است. هر چند بعضي از تحولات كه در منطقه آسياي مركزي و اروپاي شرقي به عنوان انقلاب مخملي رخ داد را برخي مشابه انقلاب ايران تلقي كردند. تصوير بعدي نيز ايران هسته‌اي است و در نهايت نيز ايران فرهنگي است كه به تعبير دكتر صالحي ما مي‌خواهيم آن را در عصر پساتوافق به جهانيان عرضه كنيم.

ايراني هميشه پيوندپذير بوده است

پورنجاتي گفت: ايران با پروژه تاكنون موفق برجام به هويت ذاتي و تاريخي خودش بازگشته است. ايران يك ويژگي بسيار مهم و برجسته داشته است كه از نظر من اين است كه ايران به لحاظ موقعيت جغرافيايي و به لحاظ روحيه و شاخص‌هاي شخصيت اجتماعي هميشه پيوند‌پذير بوده است. اين در دوره‌هاي مختلف تاريخي ما امري مشهود است. ايرانيان همواره عناصر فرهنگي ديگر تمدن‌ها و ملت‌ها و اقوام را جذب كرده‌اند و از آن خود كرده‌اند. مثل كليله و دمنه هندي كه به كليله و دمنه ايراني بدل شد يا ادبيات عرب كه به صرف و نحو سيبويه ايراني بدل شد و... بنابراين ايران پسا‌توافق ايران تاريخي و پيوند‌پذير است، ايراني كه با تمام مشخصه‌هاي لازم براي گفت‌وگو و ارتباط و برخورد تعقلي با مسائل آماده است. ايران اگر بتواند جلوه اين پيوندپذيري در عرصه فرهنگ را به‌تدريج نهادينه كند، ايران پيوندپذير احيا خواهد شد. البته اين امر مستلزم مقدماتي است و متضمن نتايجي است. در اينجا نقش توليد‌كنندگان محصولات فرهنگي يعني كساني كه كار خلاقه مي‌كنند و گروه‌هاي مرجع فرهنگي و مجموعه دستگاه‌هايي كه در حوزه فرهنگ مسووليت دارند، بسيار مهم است.

پورنجاتي تاكيد كرد: اگر چشم‌انداز مورد نظر اين باشد كه پساتوافق به موضع منفعلانه منجر شود و سيم خاردار دور خودمان بكشيم، به گمان من بهتر است از فرهنگ پساتوافق نگوييم. اما اگر قرار بر اين باشد از يك موضع فعال و كنشگرانه آنچنان كه در فرآيند چالش عقلاني حل و فصل منازعه هسته‌اي مشاهده كرديم، بهره بگيريم، با اين روش مي‌توانيم شاخص‌هاي قابل قبولي را براي فرهنگ پساتوافق رقم بزنيم. بنابراين بايد به ويژگي پيوندپذيري به عنوان كليدواژه پساتوافق در عرصه فرهنگ كه مي‌تواند ويژگي مشترك هر سه عرصه اقتصادي، سياسي و فرهنگي باشد، اهميت داده شود.

ايرانيان هيچگاه طوطي‌صفتانه چيزي را از ديگران نگرفته‌اند و همواره بر آن چيزي افزوده‌اند به گونه‌اي كه كساني كه چيزي به ايرانيان داده‌اند، بعدها خودشان مصرف‌كننده توليدات فرهنگي ايرانيان شده‌اند. بنابراين اگر اين نكته را به عنوان بيت‌الغزل در نظر بگيريم، مي‌توانيم روشن‌تر تصميم بگيريم كه در عرصه توليدات فرهنگي و در عرصه فرهنگ عمومي چه بايد كرد. مي‌توان با يك رويكرد روانكاوانه يونگي شخصيت بالغ شده عقلاني شده و امتحان پس داده ايراني را كه در رفتار حل و فصل تحريم داشتيم، در عرصه فرهنگ نيز نشان دهيم.

تحول فرهنگي درازمدت است

هادي خانيكي، استاد ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي بحث خود را با تاكيد بر درازمدت بودن تحولات فرهنگي آغاز كرد و با اشاره به مفروضات بحث مشابهي كه چندي پيش در همين زمينه ارايه كرده بود، گفت: مفروض اول من اين بود كه به لحاظ مفهومي تفكيك سياست و فرهنگ و اقتصاد بر اساس توقعات و خواسته‌ها آسان نيست، زيرا امروز مثل گذشته نمي‌توان در مفهوم توسعه يا روندهاي توسعه‌اي ميان حوزه‌هاي فرهنگ و سياست و اقتصاد به روشني تمايز گذاشت. مفروض دوم اين پرسش است كه آيا ظرفيت‌هاي نظام ملي و اجتماعي ما در اين شرايط به صورت متضلع و چندوجهي بيشتر مي‌شود يا كمتر؟ به نظر من در پاسخ به اين پرسش بايد با نگاه عجم اوغلي در كتاب چرا كشورها شكست مي‌خورند؟ نگريست. به عبارت روشن‌تر فرصتي پيش آمده كه انتظاراتي به وجود آورده است. بسياري از مشكلات جامعه در اين فرصت تازه امكان مهار يافته است. اما اگر با نگاه عجم اوغلي بنگريم، استفاده از اين فرصت مستلزم نهادهاست.

اگر نهادهايي وجود داشته باشد كه بتواند از اين موقعيت استفاده كند، بهره‌وري از اين فرصت رخ مي‌دهد، اما اگر نشود از اين فرصت استفاده كرد، به سرخوردگي‌هاي فزاينده منجر مي‌شود. مفروض سوم اين است كه امروزه فرهنگ برجسته شده است، يعني مسائل اقتصادي يا سياسي يا اجتماعي الزاما در همان سطوح اقتصادي يا سياسي يا اجتماعي قابل حل نيستند، بلكه نگاه فرهنگي مهم است. بهترين شاهد اين قضيه نظرسنجي‌هايي است كه نشان‌دهنده تفاوت عميق ميان آنچه هست و تصويري كه در ذهنيت جامعه شكل گرفته، است. به عبارت ديگر جوانان ايراني دو و نيم برابر جامعه را بدتر از آنچه كه هست مي‌بينند. اين شكاف ميان نگاه و واقعيت نشان‌دهنده اهميت امر فرهنگي است. مفروض چهارم به لحاظ روشي امري آينده‌پژوهانه است. در آينده‌پژوهي مهم‌تر از آينده، شناسايي روابط ميان مسائل است.

اگر روابط ميان مسائل را بتوانيم به درستي دنبال كنيم، خودش مشروط‌شوندگي كه دكتر پورنجاتي بر آن تاكيد كرد را روشن مي‌كند. در عالم واقع متغيرها بر هم تاثير مي‌گذارند و آن زمينه‌اي كه اين تاثيرگذاري در آن رخ مي‌دهد، بستر و زمينه فرهنگي است. ما با شبكه‌اي از مسائل مواجه هستيم و مسائل مختلف با يكديگر پيوند دارند و بستر اين مناسبات فرهنگ است. مفروض پنجم نيز اين است كه بهبود فضاي ذهني جامعه ما نيازمند ترميم سرمايه اجتماعي است. يعني براي اينكه فضاي ذهني را ترميم بخشيم و به واقعيت نزديك كنيم، بايد احساس خوبي و بدي را به واقعيت خوبي و بدي تبديل كنيم. اين امري است كه به مساله تحريم و مذاكرات هسته‌اي گره خورده است. به عبارتي شاهد بوديم كه مذاكرات ميزان الحراره سياست و علم شد و حتي شاهد بوديم بعضي جوان‌ها وقتي مي‌خواستند ازدواج كنند، مي‌گفتند اجازه دهيد ببينيم مذاكرات چه مي‌شود!

خانيكي مساله ديگر را كاربردي كردن مفهوم گفت‌وگو خواند و گفت: متاسفانه مساله گفت‌وگوي تمدن‌ها و فرهنگ در ايران دچار سياست‌زدگي شد و اگر يك كشور از ميان پنج كشور در جهان اين موضوع را جدي نگرفت، قطعا يكي ايران بود، اين در حالي است كه رييس‌جمهور وقت ايران اين موضوع را مطرح كرد. اما الان به نظر من مشخص شد كه مساله گفت‌وگوي تمدن‌ها چه اهميت و كارايي‌ها و پيامدهايي دارد. يكي از اين پيامدها آن است كه وقتي گفت‌وگو و مذاكره در سطح جهاني به نتيجه مي‌رسد، چرا در سطح داخلي گفت‌وگو نداشته باشيم. بنابراين در عرصه فرهنگ مساله گفت‌وگو اهميت يافت.

خانيكي ديگر نتيجه بلافصل مذاكرات هسته‌اي را تسريع و گسترش روند عقلاني شدن جامعه خواند و گفت: اگر بخواهيم از انتخابات ١٣٩٢ تحليلي ارايه دهيم، به تعبير دكتر رناني مي‌توان گفت كه انتخابات ٩٢ نشانگر غلبه عقل معنايي و گريز از مخاطره بود. به اين معنا مي‌توان گفت كه تاثير برجام تسريع و گسترش عقلانيت در جامعه و انتخاب روش‌هاي عقلاني بود. ديگر پيامد برجام اين است كه دامنه فرهنگ نقد در جامعه وسيع‌تر شد و تفاوت پذيرفته شد. مشروط پذيرفتن يكي از الزامات و نتايج تفكر انتقادي است، يعني كاهش دوگانه‌هاي سياه و سفيد كم شدن، از پيامدهاي توافق در عرصه فرهنگي بود.

با توافق زندگي آسان‌تر مي‌شود

اين استاد ارتباطات تاكيد كرد: آثار توافق را بايد با آينده‌پژوهي دنبال كرد. در اين زمينه به سه عامل اشاره مي‌كنم: نخست اثر دروني اين شرايط در ذهنيت جامعه است. توافق انتظار جامعه را نسبت به افزايش فضاهاي آزادي، پذيرش تنوع و تفاوت در زندگي، توجه به شادي و نشاط، توجه به آزادي‌هاي مدني، توجه مساله سبك زندگي بيشتر كرده است. يعني رفع تحريم اين است كه زندگي آسان‌تر مي‌شود، آسان‌تر شدن زندگي به معناي افزايش اميد، نشاط، آزادي‌هاي مدني و... است. اين مسائل به عنوان يك توقع و خواسته بيشتر مي‌شوند، اين يك تحول متافيزيكي است. اما تحول در فضاي كالبدي و فيزيكي اين است كه به هر حال مساله اقتصاد و رونق اقتصادي اولويت مي‌يابد. جلب سرمايه و سرمايه‌گذاري خارجي و ايراني از لوازم رونق اقتصادي است. گسترش توريسم و گردشگري پيامدهاي فرهنگي خاص خودش را دارد و البته به عنوان چالش هم براي جامعه مطرح مي‌شود كه بايد در اين زمينه بحث شود.

به هر حال حساسيت‌هاي بخش‌هاي مختلف جامعه و بخش‌هاي مختلف دستگاه‌هاي اجرايي را بايد در نظر گرفت. خانيكي نكته مهم‌تر پيدايش فرصت‌هاي جديد را در ارتباطات علمي و فرهنگي خواند و گفت: وقتي ايران در فضاي بين‌المللي حضور بيشتري مي‌يابد و جوامع علمي ديگر در اينجا حضور بيشتري مي‌يابند، طبيعتا فضاي محدود ما بازتر مي‌شود. در فضاي علوم انساني و علوم اجتماعي اين تاثير اهميت بيشتري دارد. ما در اين علوم كمتر از ساير علوم جهاني‌شده بوديم و مدام در ويژگي‌هاي جامعه خودمان تاكيد مي‌كرديم، اما حالا وارد عرصه جهاني مي‌شويم. بخش خصوصي هم فعال مي‌شود. خيلي جدي از يك منظر ديني و ملي بايد نسبت به اين مساله حساس باشيم كه اگر به درستي عمل نكنيم، بازارهاي فرهنگي ايراني از ايران خارج مي‌شود. امروز متاسفانه دوبي و امارات تنها بازار اقتصادي ما نيستند، بلكه بازار فرهنگي و هنري ما نيز شده‌اند.

جامعه ما نظاره‌گر است نه كنشگر

وي در پايان به پرسش چه بايد كرد در اين فضا پرداخت و گفت: نخستين نياز ما در اين شرايط در حوزه فرهنگي نياز به ترميم سرمايه اجتماعي و بالا بردن اميد اجتماعي و نشان اجتماعي و اعتماد اجتماعي است. مهم‌تر از همه جايگزيني كنش بر نظاره‌گري است. بالاترين نقدي كه به جامعه ما مي‌توان چه در ميان نخبگان و چه در ميان ساير بخش‌ها، وارد كرد اين است كه جامعه نظاره‌گر شده است. در هر امري منتظر اين است كه چه مي‌شود. اين منتظر بودن براي جامعه‌اي كه نبايد فرصت‌ها را از دست بدهد، اهميت دارد. دومين مساله ضرورت بهسازي حوزه عمومي با توجه به انتظارات جامعه از آينده است. بهبود رقابت‌هاي سياسي و سياست داخلي و بهبود فضاي كسب و كار به كاهش فاصله ميان ذهنيت و عينيت مي‌انجامد. سومين مساله اين است كه حوزه عمومي را بتوان به جاي سياست رسانه‌اي‌شده مطرح كرد.

وضع رسانه‌اي موجود يعني رسانه‌اي شدن و مجازي شدن نبايد ما را به اشتباه بيندازد. اين الزاما به معناي افكار عمومي و حوزه عمومي نيست. به ميزاني كه حوزه عمومي و افكار عمومي محدوديت داشته باشد، فضاي رسانه‌اي و سياست رسانه‌اي‌شده به جاي آن فهميده مي‌شود. چهارمين ضرورت ايجاد يك تصوير امن از جامعه است؛ آن چيزي كه متاسفانه در بخش مهمي از رسانه‌هاي منتقد دولت رعايت نمي‌شود و مرتب مي‌كوشند تصوير ناامني از جامعه اشاعه شود. پنجمين ضرورت توجه به نهادهاي مدني به عنوان نهادهاي واسطه است. البته اين يك برنامه درازمدت و ميان‌مدت است، اما تا زماني كه نهادهايي كه مكان‌هاي گفت‌وگويي كه مكان و امكان گفت‌وگو را فراهم مي‌كنند، تقويت نشوند، فرهنگ متناسب نيز كمتر شكل مي‌گيرد. ششمين ضرورت اين است كه در فضاي فرهنگي كشور بايد به اخلاقي‌تر شدن توجه كرد.

توسعه فرهنگ بدون توجه به اخلاق غيرممكن است. بايد از فضاي افراط، كينه، گريز از واقعيت و توهم، دروغ دور شويم و به سمت فضاي عقلاني، انتقادي و اخلاقي برسيم و در نتيجه به نهادهايي كه عجم اوغلو گفته نزديك مي‌شويم. هفتمين ضرورت توجه به ابعاد تخريب سرمايه‌هاي فرهنگي و نمادين است. اگر اين هفت نكته را رعايت كنيم، مي‌توان گفت فاصله ميان توقعات يا خواسته‌هاي انباشته‌شده‌اي كه بعضا مزمن و بعضا جديد است، با واقعيت كم مي‌شود و اگر به اين نكات توجه نشود، به تعبير اهالي ارتباطات به انقلاب توقعات و سرخوردگي‌هاي فزاينده منجر مي‌شود. ضرورت دارد كه انتظار از پساتحريم در حوزه فرهنگ به واقعيت نزديك شود و اين به معناي آن است كه بتوانيم شكاف‌ها و گسست‌ها را با گفت‌وگو كاهش دهيم.

جامعه در لاك دفاعي فرو رفته است

سعيد معيدفر، استاد پيشين جامعه‌شناسي دانشگاه تهران ديگر سخنران اين نشست بود كه موضوع بحث خود را آسيب‌شناسي پساتوافق خواند و گفت: آيا اين پساتحريم و پساتوافق برساخته‌اي از سوي دولتمردان ما نيست كه با توجه به آن تلاش دارند جامعه گامي بردارد و حركتي بكند. انتظاري كه دولتمردان ما داشتند اين بود كه جامعه بعد از انتخابات ١٣٩٢ كاري نكند تا در عرصه بين‌المللي از سوي دولتمردان اتفاقي بيفتد و همه چيز آرام شود و گامي برداشته شود و در نهايت بعد از آن گام اتفاقات مشعشعي خواهد افتاد و ما بايد خودمان را براي پساتوافق آماده كنيم، زيرا قرار است اتفاقات عجيبي بيفتد! اما با اين نگاه ما عملا جامعه را در يك لاك دفاعي فرو برده‌ايم كه امروز آثارش را ملاحظه مي‌كنيد.

جامعه‌اي كه با آن انرژي عظيم حركت عظيمي را شروع كرد و انتخابات سال ١٣٩٢ را رقم زد، پس از آن دچار رخوت شد. در واقع بايد از دولتمردان پرسيد كه بعد از آن حركت عظيم چه كاري كرد كه از جامعه انتظار داشته باشد؟ با اين وضعيتي كه جامعه به خودش گرفته فعلا نبايد انتظار خاصي داشت، كمااينكه ديديم بعد از توافق مردم آن طور كه انتظار دولتمردان بود، در صحنه حضور پيدا نكردند، زيرا احساس كردند كه در اين مدت مذاكرات نقشي براي خودشان در آن احساس نكردند. البته دولتمردان مدعي هستند كه اين توافق با حضور مردم صورت گرفته است، اما به عنوان يك جامعه‌شناس پرسش من اين است كه جامعه جز سكوت چه نقشي داشت؟!

معيدفر تاكيد كرد: مساله اين است كه دولت با اين جامعه‌اي كه در لاك دفاعي فرو رفته چه بايد بكند؟ امروز شاهديم كه معارضان دولت در رسانه‌ها و ساير حوزه‌ها مسلط هستند، اين در حالي است كه جمعيت مقابل به‌شدت فراوان است. انتخابات ٩٢ را تمام جامعه ايران حتي در دورترين نقاطش رقم زدند و بر اين اساس مي‌توان گفت جامعه ايران در اقصي نقاطش آمادگي تحولات عظيم را دارد، اما مشكل ما اين است كه متاسفانه شرايطي براي كنش نيست و مردم چاره‌اي جز نظاره‌گري ندارند. نخبگان هم به همين مشكل دچار هستند. دانشگاه‌هايي كه فعال بودند و موتور قوي داشتند، در آستانه انتخابات راكد هستند. اين نشان مي‌دهد كه ما جامعه را در لاك دفاعي فرو برده‌ايم و در عين حال انتظار داريم كه اتفاقات خاصي بيفتد. بنابراين به نظر من دولتمردان ما بايد دركي از شرايط موجود داشته باشند، در غير اين صورت شاهد پيشرفت خاصي نخواهيم بود.

اين استاد جامعه‌شناسي به شكاف بين تحولات در بطن جامعه و دولت اشاره كرد و گفت: قصد من تاييد هر چه در جامعه هست نيست، اما به هر حال شاهديم كه تحولاتي در جامعه رخ مي‌دهد، عقلانيتي در جوانان شكل مي‌گيرد، سبك‌هاي زندگي جديد در حال ظهور و بروز هستند و اينها به‌طور كلي نشان‌دهنده يك پوست‌اندازي جدي در جامعه است. دولتمردان همه اين تحولات را به مثابه اتهام در نظر مي‌گيرند و به عنوان آسيب اجتماعي از آنها ياد مي‌كنند، يعني هر چيزي كه در جامعه رخ مي‌دهد، به شكل منفي ارزيابي مي‌شود.

در حالي كه اگر بخواهيم اتفاقي در عرصه فرهنگ رخ دهد، نخستين گام آن است كه با اين نگاه امنيتي و انتظامي با جامعه مواجه نشويم، بلكه دگرگوني‌هاي آن را به رسميت بشناسيم و تلاش كنيم اگر مشكلاتي هست، حل كنيم. الان رابطه دولت و ملت متاسفانه چنين رابطه‌اي شده است. البته منظور از دولت حاكميت است كه نوع نگاهش همچنان سياست‌زده است و طوري است كه جامعه را به لاك دفاعي فرو مي‌برد و اگر هم مشكلي است، آن را تقويت مي‌كند.

تحولات جامعه خود به خودي است

معيدفر گفت: در عرصه بين‌المللي دولتمردان ما به هر حال پذيرفتند كه با آن ديگر كشورها مذاكره كنند، به نظر مي‌رسد كه در داخل هم بايد اين وضعيت به وجود‌ آيد. يعني گويي در عرصه داخلي هنوز تحت فشار نيستند كه اين تنوع و تكثر فرهنگي و اجتماعي را بپذيرند. متاسفانه امروز در جامعه ما تحولات خود به خودي رخ مي‌دهد. اين تحولات خودبه‌خودي با مداخله انديشمندان و دولتمردان ما مي‌تواند با سرعت بيشتر و جهت‌گيري بهتر صورت بگيرد. براي مثال امروز فضاي مجازي در جامعه ما به نحو ناباورانه‌اي گسترش مي‌يابد، اين نشان مي‌دهد كه جامعه ميل عظيمي به تعامل و تبادل دارد و اگر در عرصه واقعي فرصت لازم داشته باشد، به خوبي مي‌تواند از آن بهره ‌مند شود. بنابراين حاكميت بايد شرايط جامعه را به رسميت بشناسد. اگر اين رخ بدهد، اتفاقات بزرگي خواهد افتاد.

وي در پايان گفت: مي‌توان پساتوافق را به عنوان يك حلقه از رويدادهايي خواند كه به دوره تاريخي وسيع‌تري تعلق دارد. دوره تاريخي‌اي كه در آن جامعه توانسته به‌رغم همه گرفتاري‌ها و ناباوري‌هاي حاكميت، كارگزار و نقش‌آفرين باشد. جامعه در اين زمينه به واقع خوب عمل كرده است. ايران در منطقه پرآشوب خاورميانه يكي از موقعيت‌هاي عالي را براي صلح و تحولات آتي منطقه دارد. اين امر تنها در سايه حاكميت اتفاق نيفتاده است، بلكه در سايه عقلانيتي بوده كه اين جامعه در مسير تحولات تاريخي بارها آن را از خود نشان داده است و توانسته حاكميت را به سمت الزامات خاص خودش بكشاند. با اين نگاه مي‌توان گفت اين توافق نتيجه كنشگري فعال ملتي است كه در اين مسير به خوبي عمل كرده و دولت را به سمت توافق بكشاند. ايراني‌ها در دوراني بيشترين كارگزاري را داشتند كه شرايط صلح‌آميز و چندفرهنگي حاكم بوده است. اين توافق نيز مي‌تواند فرصتي براي آن زمينه‌هاي بكر فرهنگ ايراني باشد كه باز محصول كار خود جامعه است.

فرهنگ امر پيوسته است

محمود شهابي، جامعه‌شناس و پژوهشگر حوزه مطالعات فرهنگي‌ آخرين سخنران اين نشست بود كه بحث خود را با اشاره به برداشت غلط موافقان و مخالفان برجام از مفهوم فرهنگ و تحولات فرهنگي آغاز كرد و گفت: موافقان توافق فكر مي‌كنند يك شبه مي‌توان فرهنگ را تغيير داد و مخالفان فكر مي‌كنند تهديدهاي خارجي مي‌تواند يك شبه به فرهنگ ما رخنه و ايجاد خطر كند. به همين دليل معتقدم اين مرز قاطعي كه بين قبل و بعد تحريم‌ها و توافقات ترسيم مي‌شود، كاملا قراردادي است و نمي‌توان با آنها شرايط فرهنگي جامعه را تقسيم‌بندي كرد، در بسياري از موارد اين تقسيم‌بندي حتي منافعي را نيز تامين نمي‌كند. بنابراين مشكل اوليه ما اين است كه در مورد اين وضعيت جديد نمي‌توانيم حرف بزنيم و در اين زمينه دچار فقر تئوريك هستيم.

شهابي با تاكيد بر اينكه معتقد به گسست بين شرايط قبل و بعد از توافق نيست، گفت: من معتقدم پيوستگي‌هايي وجود دارد كه منبعث از سياست و اقتصاد است. همين حالا مي‌بينيم حتي با تغيير مديران دانشگاه‌ها، گفتمان‌هاي حاكم بر فضاي دانشگاهي تغييري نكرده است. ما اسير مكانيسم‌هايي هستيم كه خودمان ساخته‌ايم مثل نابرابري‌ها، فساد‌هاي اقتصادي و... اين مسائل ممكن است طعم پساتحريم‌ را به كام ما تلخ كند. بنابراين زياد خوش‌بين نيستم. البته از اين جهت كه وارد فضاي تازه‌اي مي‌شويم خوش‌بين هستم، اما فكر مي‌كنم در چند دهه اخير فرصت‌هاي زيادي به وجود آمده كه قدر آنها را ندانستيم.

وي گفت: ما بايد بدانيم منظور ما از فرهنگ چيست و وقتي از آن صحبت مي‌كنيم منظورمان چيست. فرهنگ عمومي كه به اين سادگي تغيير نمي‌كند. مثلا فرهنگ ترافيكي ما كه با تحولات سياسي در جامعه و در دولت‌هاي مختلف عوض نشده است. ما تصور مي‌كنيم دولت اعتدال به تنهايي مختار است و هيچ متغير ديگري نه از سوي معارضان و منتقدان و نه از سوي مردم و خرده‌فرهنگ‌ها و نه از دولت‌هاي خارجي بر سر راهش نيست، در حالي كه اين طور نيست. من به قضيه نگاه پارسونزي ندارم. به نظر من بازيگران در صحنه اعم دولت، ‌منتقدان و مردم واكنش‌هايي به اتفاقات نشان مي‌دهند كه خروجي‌هاي مختلفي مي‌تواند داشته باشد. معلوم نيست نتيجه نهايي چه خواهد بود.

شهابي با تاكيد بر اينكه موضوع را از منظر تحولات فرهنگي مي‌نگرد، گفت: ما نمي‌توانيم ساده‌انگارانه حوزه‌هاي فرهنگ را جدا از هم بررسي كنيم. چه‌مقدار از تغييرات فرهنگي پساتحريم به حوزه سياست و اقتصاد مربوط مي‌شود؟ مثلا وقتي اقتصاد متحول شود، مصرف فرهنگي مردم نيز عوض مي‌شود. يكي از بدفهمي‌ها در خصوص فرهنگ، نداشتن تفكر سيستمي است. ما فكر مي‌كنيم هر اتفاقي كه در سياست و اقتصاد بيفتد، مي‌توان با نصيحت و پند در فرهنگ مشكل را حل كنيم. اين سخيف‌ترين نوع فرهنگ‌گرايي است. من هم معتقدم جامعه‌اي كه نيازهايش تامين شود، كمتر پرخاشگري‌ خواهد كرد. به نظر من بعد از توافقات مي‌توان به اين سمت رفت. اما ما بايد به تغييرات فرهنگي درازمدت توجه كنيم.

توسعه فرهنگي كاهش يافته است

وي سپس به كاهش توسعه فرهنگي در ٤٠ سال اخير اشاره كرد و گفت: شايد يكي از عوامل آن شيوع تكنولوژي و فرار مردم از جامعه باشد. امروزه آدم‌ها مي‌توانند در خانه خود، جهان‌وطن شوند. ما خودمان زمينه‌ ارتباط با جهان را ايجاد كرده‌ايم، پس چرا بايد نگران رخنه كردن فرهنگ بيگانه در ايران باشيم؟ اين‌طور نيست كه اگر فلان برند به ايران بيايد، ما اصالت فرهنگي خود را از دست داده‌ايم. بدبيني‌هاي من در آنجا خلاصه شده كه جامعه ما در دوره پساتحريم، ‌مرتب با هراس‌هاي اخلاقي درگير مي‌شود. نگاه‌هاي منفعتي به اين وضعيت تضادهايي را ايجاد مي‌كند و سنگلاخ‌هايي را پيش‌پاي ما ايجاد مي‌كند كه اين ادامه همان نگاه جامعه جنبشي است. اگر فرهنگ سياسي را به حال خود رها كنيم، اين حركت پاندولي جامعه ادامه خواهد داشت اما فرصت خوبي است كه دولت با نهادسازي، اين وضعيت را اصلاح كند.

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=30048

ش.د9404300