* سؤالی که در درجه اول مطرح میشود این است که آسیبهای اجتماعی دقیقا چیست؟ آیا هر حرکتی در مقابل هنجارهای رایج یک جامعه از سوی نسل جوان به معنای ابتلا به مخاطرات اجتماعی است؟ در ابتدا تعریف خود را بهعنوان یک جامعهشناس دراینباره ارائه دهید؟
** با تغییراتی که در دنیای مدرن رخ داده است، جامعه امروز با جامعهای که در گذشته «اجتماع» نامگذاری میشد، تفاوتهایی دارد. اجتماعها در گذشته کوچکتر و پیوندها در آن مستحکمتر بوده است. از همین رو آسیبدیدن فرد در چنین ساختاری کمتر رخ میداده و به دلیل استحکام روابط در آن، فرد مجالی برای منفکشدن و نابهنجارشدن پیدا نمیکرده است. چراکه در چنین ساختار اجتماعیای از او حمایت و محافظت میشود. ولی در جامعه مدرن چنین نیست. در جوامع مدرن، نوع ارتباطات افراد به نظر جامعهشناسان خللها و گسلهای متعددی دارد و فرد مانند جامعه پیشین پیوند کاملی با جامعه خود ندارد. در بسیاری از مواقع، جامعه یا از فرد غفلت میکند و حمایت کافی را از او به عمل نمیآورد یا فرد از جامعه فاصله میگیرد.
ممکن است این سؤال مطرح شود که آیا در گذشته افراد نابهنجار و خطاکار وجود نداشته است؟ در پاسخ باید گفت وجود داشته ولی میزان آن مانند امروز نبوده است. علاوه بر آن فرد با حمایت بیشتر و همچنین تنبیهات شدیدتری هنگام ارتکاب خطا مواجه میشده است. درحالیکه در جامعه امروز به دلیل انبساط اجتماع و همچنین پیچیدگیهای آن، عملا افراد فرصتهای بیشتری برای انحرافات و آسیبهای اجتماعی پیدا کردهاند. چنین تفاوتی را میشود در مقایسه جامعه روستایی یا یک کلانشهر مشاهده کرد. در جامعه روستایی فرد نمیتواند از اجتماع خود جدا شود، بنابراین فضای محدودتری برای خطا پیدا میکند. ولی در کلانشهرها که افراد امروزه حتی همسایگان خود را نمیشناسند، نظارت اجتماعی به میزان بسیار کمتری وجود دارد. بنابراین زمینه بروز خطا به میزان بیشتری وجود دارد.
حالا اگر بخواهیم تعریف جامعهشناسانه از آسیب اجتماعی ارائه دهیم، باید به نقل از برخی جامعهشناسان بگوییم که فرد زمانی عمل نابهنجار از خود بروز میدهد و رفتارش بهعنوان آسیب اجتماعی اطلاق میشود که آن عمل در قبال جامعه ارزیابی و قضاوت شود. تحلیل این است که جرم و خطای فرد ناشی از سیستمهای اجتماع و خلأ نظارتی آن است. افراد به میزانی که از حیطه نظارت اجتماعی فاصله میگیرند و حمایتهای اجتماعی از آنها تضعیف میشود، بیشتر دچار آسیب اجتماعی میشوند. ازاینرو این مفهوم بسیار معنادار میشود. چراکه با چنین برچسبی، فرد مجرم از سوی یک جامعهشناس تبرئه میشود. از این رو این افراد از دید جامعهشناسانه به صورت صددرصد در قبال عمل خود مقصر نیستند و بخشی از تقصیر بر دوش جامعه و فقدان نظارتها، حمایتها و انسجام اجتماعی است.
مفهوم آسیب اجتماعی با وجود اینکه مفهوم بسیار عمیق جامعهشناسانه است، ولی بسیاری هنگام بهکاربردن این مفهوم، متوجه عمق معنای آن نیستند. از این رو اگر یک مقام مسئول از این واژه استفاده کند، عملا دارد به نقصانها و مشکلات ساختاری جامعه اعم از بیکاری، زمینههای پیدایش جرم، نظارت اجتماعی ضعیف، پایینبودن انسجام اجتماعی و مسائلی از این قبیل اعتراف میکند. درحالیکه خود ممکن است از این آگاه نباشد و آسیب اجتماعی را مترادف با جرم به کار برد و رویکرد او برای پیداکردن راهحل آن نیز به مثابه برخورد با یک مجرم، انتظامی و امنیتی باشد.
* آیا میتوان آسیبها را دستهبندی کرد؟ مثلا به لحاظ دینی، اجتماعی و فردی یا حداقل آماری میتوان به دستهبندی مشخصی درباره ملاکهای شناسایی آسیبهای اجتماعی خصوصا برای نسل جوان جامعه، دست یافت؟
** میتوان گفت خیر. چراکه در یک جامعه مؤلفههای متفاوتی وجود دارد. در یک جامعه، اقتصاد و معیشت بهعنوان مؤلفه اول، ارزشها و باورهای دینی بهعنوان مؤلفه دوم و باورهای عمومی، عرفها و آداب عمومی مؤلفه سوم هستند. همچنین در بخشی دیگر، نظام سیاسی و سلسلهمراتب وجود دارد. بنابراین در جامعهای که آسیب اجتماعی در آن وجود دارد، مجموع نهادهای جامعه که ممکن است متولی امر اقتصاد، سیاست، فرهنگ یا امر قانون باشند، به سهم خود دارای نقیصهای هستند و در بهوجودآمدن آن آسیب اجتماعی دخیل بودهاند. البته میتوان گفت در جوامع مدرن، آسیبهای اجتماعی به نحوی اجتنابناپذیر هستند، از این رو بسته به شدت این آسیبها در هر جامعه، میتوان این جوامع را دستهبندی کرد. برای مثال در جوامعی نظیر ایران شدت این آسیبها ممکن است به حدی باشد که بشود وضعیت آنها را بحرانی دانست.
بنابراین از این نظر میتوان جوامع را دستهبندی کرد. آسیبهای اجتماعی را نیز به دلیل آثاری که میتواند در جامعه داشته باشد، میتوان دستهبندی کرد. مثلا شدیدترین آنها نظیر قتل تا تنفروشی، تکدیگری و اعتیاد. ازاینرو در برخی از جوامع ممکن است برخی آسیبها بیشتر رواج داشته باشد؛ مثلا سطح بالای اعتیاد در ایران که ناشی از تقاضای زیاد برای آن در سطح جامعه است یا طلاق که آمار آن در کشور ما بسیار بالاست. از سوی دیگر برخی آسیبها ممکن است در جوامع، لزوما آسیب تلقی نشوند. مثلا همین طلاق در ایران که خانواده در آن تنها نهاد عمده و کارآمد تلقی میشود، یک آسیب بزرگ است درحالیکه در کشورهای دیگر که ممکن است حتی آمار طلاق بالاتری داشته باشند، لزوما آسیب جدی به حساب نمیآید.
* با این تعریفی که جنابعالی ارائه دادید، کدام آسیب اجتماعی برای جوانان باید با اولویت بالاتر مورد توجه قرار گیرد. در واقع کدام آسیب خود منشأ آسیبهای اجتماعی دیگر هم هست. اساسا چنین اولویتبندیای را میتوان درباره آسیبهای اجتماعی داشت؟
** نکتهای که وجود دارد و باید مورد توجه قرار گیرد، این است که برخی از مواردی که بهعنوان آسیب اجتماعی مطرح میشود، آسیب نیستند بلکه زمینه بروز آسیب هستند. برای مثال طلاق اگر گاهی مفید هم باشد، میتواند منشأ مخاطرات اجتماعی باشد. یا بیکاری به همین صورت. ولی آسیبهایی نظیر اعتیاد علاوه بر اینکه خود آسیب اجتماعی هستند، میتوانند زمینهساز آسیبهای دیگر نیز باشند.
بههمیندلیل برای اولویتدهی، لزوما نیازی نیست که به دنبال آسیبها باشیم؛ میتوانیم اولویتهای خود را درباره زمینههای آن بهکار گیریم. ما در ١٠ سال گذشته شرایط بسیار بدی از نظر اقتصادی داشتهایم و بیکاری بالایی را تجربه کردهایم. درحالیکه ورود متولدان دهه ٦٠ و اکنون دهه ٧٠ به جمع متقاضیان کار، منجر به شکلگیری لشکر عظیم بیکاران شده که خود زمینه تشدید آسیبها را فراهم کرده است. کار ضمن اینکه فرصتی است برای کسب درآمد و یک زندگی آبرومندانه، درعینحال یک نقش اجتماعی است. بنابراین فردی که کار ندارد، یعنی نقش اجتماعی نیز ندارد و در نتیجه هیچ کنش مؤثر اجتماعی هم ندارد. چنین فردی در اجتماع خود به رسمیت شناخته نمیشود. نمیتواند ازدواج کند و دارای پایگاه و تأثیر در جامعه خود باشد.
بنابراین بیکاری عظیم در اقتصاد ما که نتیجه ویرانی پایههای اقتصادی کشور به دلیل تحریمها، سوءمدیریتها و فساد گسترده است، امروز جوانان ما را که در چنین جامعهای مظلوم هستند، در معرض آسیب قرار داده است. جوان ایرانی، در چنین جامعهای که نتوانسته برای او فرصت شغلی فراهم کند، به چه دلیل باید به یک فرد مؤثر تبدیل شود؟ بنابراین راههای آسیبزدن به خود و جامعه به وجود میآید که اعم از خشونتورزی، اعتیاد، تکدیگری و... است.
یا حاشیهنشینی که خود آسیب اجتماعی نیست بلکه بستر مشکلات است. امروز به دلیل برنامهریزیهای نادرست اقتصادی، مهاجرتهای گسترده به سمت شهرها صورت گرفته است. وضعیت زندگی امروز این حاشیهنشینها در نتیجه دخالتها و تصمیمات اشتباه بوده است. حالا نیز که عدهای وضعیت حاشیهنشینی پیدا کردهاند، مجددا میبینیم که به رسمیت شناخته نمیشوند. از زیرساختهای لازم برای زندگی نظیر آب و برق محروم هستند. باز هم آنها دیده نمیشوند و این انزوا و دیدهنشدن آنها مشکل ساز میشود.
بااینحال بر این باورم شرایطی که برای جوانان این کشور ایجاد شده است، اگر در هرجای دیگر ایجاد شده بود، جوانان آن جامعه با آسیبهای به مراتب بدتری روبهرو بودند؛ در هر جای دیگر اگر بستری که امروز برای جوانان ما مهیا شده، فراهم میشد، خشونت، قتل، اعتیاد و آسیبهایی نظیر این بیشتر میبود. با این حال خانواده با حمایتهایی که میکند و بخشی از فشاری که تحمل میکند و در کنار آن نجابت خود جوانان ما، باعث شده است شرایط فعلی به آفات بدتر منجر نشود.
* همانطور که خود شما نیز اذعان کردید، در رابطه با هر مشکل یا بحرانی، قدم اول اعتراف به وجود آن مشکل و اطلاعرسانی شفاف درباره ابعاد آن است. درباره آسیبهای اجتماعی و به طور خاص آسیبهای قشر جوان جامعه، چقدر در جامعه ما ظرفیت و امکان شناسایی و برآورد آنها وجود دارد. مثلا تا چه میزان دستگاههای مربوطه در این حوزه بررسی آماری انجام میدهند و وضعیتسنجی میکنند. اگر این بررسیها صورت میگیرد، چرا دسترسی به این اطلاعات وجود ندارد یا اطلاعرسانی نمیشود؟ دلیل چنین امتناعی چیست؟ آیا بدون وجود این مهم و دسترسی به اطلاعات شفاف در این حوزه میتوان فکری برای آسیبهای اجتماعی کرد؟
** اتفاقا این یکی از مشکلات اساسی ما در همین حوزه است. حتی برای من بهعنوان مدرس این درس در دانشگاه تقریبا در ٢٠ سال گذشته با وجود تلاش گسترده برای دسترسی به این آمارها و مراجعه به مرجع اصلی آن که وزارت کشور است، امکان دسترسی فراهم نبوده است. اتفاقا یکی از دلایلی که امروزه با این حجم از آسیبها مواجه شدهایم، به دلیل پنهانکردن این آمارها یا نادیدهگرفتن آنهاست. شاید به این دلیل که فکر میکردیم جامعه ما یک جامعه مبرا از آسیبهاست و طرح این موضوعات برای ما ایراد دارد. از سوی دیگر فکر میکردیم ما بهعنوان یک کشور اسلامی با آرمانهای بزرگ خود در دنیا در حال نظارهشدن هستیم و به همین دلیل نمیتوانیم آمار آسیبهای خود درباره اعتیاد، خشونتورزی، قتل، تنفروشی و... را علنی کنیم.
بنابراین سالهای سال امتناع سیستمی برای نمایش این آمارها یا اهمیتندادن به جمعآوری اطلاعات مربوط به آن، موجب شده است وضعیت جامعه ما و خصوصا قشر جوان، به لحاظ آسیبپذیری از دید کارشناسان و سیاستگذاران پنهان بماند. این وضعیت در نهایت به جایی میرسد که دیگر امکان پنهانسازی آن نیست و امروز در همین تهران میتوان آسیبهایی نظیر اعتیاد را در همه جا اعم از خیابان و پارک و کوچه و حتی گورستان شاهد بود. امروز دیگر میزان آسیبها به حدی زیاد شده است که دیگر امکان پنهانسازی آنها وجود ندارد و بحرانیشدن آن موجب ورود عالیترین مقامات سیاسی کشور به مسئله شده است.
بااینحال باز میبینیم که با وجود شدت آسیبها، مسئولان حاضر به اعتراف به وجود آن نیستند و هنوز نمیخواهند به شکل ریشهای به این موضوع بپردازند و در این مسیر مجددا با راهحلهای دولتی و با نگاه از بالا، به دنبال حل موضوع هستند. درحالیکه از حالا میتوان پیشبینی کرد که این رویه جز اتلاف وقت و هزینه عمومی نتیجهای ندارد و روزی سونامی این آسیبها کشور را دچار هزینه خواهد کرد. بنابراین باز هم محققاق در این مورد نامحرم شمرده میشوند و به آمارها دسترسی ندارند. در کنار آن، امکان جمعآوری آمارها برای خود محققان هم به سادگی فراهم نیست. چراکه نگاه اشتباه به آسیبهای اجتماعی موجب شده است که مثلا معتادان یا تنفروشان، به جای آنکه بهعنوان آسیبدیده اجتماعی تلقی شوند، مجرم شناخته شوند. بنابراین معتاد یا تنفروش خود را مخفی و از دسترس پژوهشگر خارج میکند.
متأسفانه با توجه به آنچه اشاره کردم، نگاه ما به مفاهیم جامعهشناسانه، غیرعلمی و غیرجامعهشناسانه است. کسانی که به حوزه برنامهریزی و سیاستگذاری در این حوزه وارد میشوند، باید این آسیبها را همان گونه که هستند ببینند و نه آنطور که میخواهند. این اقدامات انتظاماتی و کنترلی جز به اتلاف وقت و هزینه نمیانجامد. ما تا زمانی که نتوانیم جامعه را به خودآگاهی درباره آسیبها برسانیم و با جامعه به صورت شفاف در این مورد سخن بگوییم، امکان عمل مؤثر در مقابل این مشکل را نداریم و کارهایی هم که انجام میشود تنها موجب شدتگرفتن و عمیقترشدن این مشکلات میشود. جامعه، مردم و محققان هم باید درباره آسیبهای اجتماعی محرم در نظر گرفته شوند و با آنها شفاف صحبت شود.
متأسفانه گاهي چون حیثیتی با این مشکلات برخورد شود و تصویری آرمانی از خود ارائه داده ميشود، به پنهانکاری در این حوزه دست زده ميشود. از سوی دیگر در چنين مدلهايي چون امر سیاست امری غالب است، همواره خود را در یک رقابت شدید ميدانند.
* نهادهای آموزشی چه نقشی میتوانند در کنترل آسیبهای اجتماعی جوانان بازی کنند؟ آیا سیستم آموزشی ما از ظرفیت لازم برای ایفای نقشکردن در این حوزه برخوردار بوده است؟ آیا تغییرات در این نهاد همگام با افزایش نگرانی مسئولان درباره مخاطرات اجتماعی بوده است؟
** متأسفانه خیر. نظام آموزشوپرورش ما در همه سطوح خود یک مشکل اساسی در این حوزه دارد. نوع نگاه آموزشوپرورش در ایران درحالیکه سنتی و قدیمی است، ایدئولوژیک هم هست. در واقع این شکل آموزش نظیر پرورشی و اجتماعی به گونهای که دانشآموزان در کلاسها فقط مستمع باشند، دیگر کارایی ندارد. امروز بسیاری از مراکز آموزشی دنیا بیشتر مبتنی بر آموزش مهارتها عمل میکنند. یعنی به شیوهای اجتماعی مهارتهای زندگی اعم از مهارتهای زندگی اجتماعی، مهارتهای زندگی جمعی، مهارتهای سلامتی، ورزشی و... را میآموزند. حتی در مورد آموزشهای علمی نیز رویکرد صرفا علمی نیست و در فرایند اجتماعیشدن و از طریق گفتوگو با هم علم را میآموزند.
درحالیکه ما هنوز با شیوههایی منسوخ، به آموزش فرزندان خود میپردازیم و این روند تا سنین جوانی آنها ادامه دارد. در رابطه با مباحث علمی نیز باید اجتماع علمی وجود داشته باشد، بهگونهای که دانشآموزان فرصت گفتوگوی علمی میان خود و استادانشان را داشته باشند. حتی نسل جوان امروز دیگر حتی همان فضای محدود اجتماعیشدن نسلهای قبلتر از خود در کوچه و خیابان را نیز ندارد. عرصه عمومی و عرصه فعالیت اجتماعی و مدنی به قدری امروز تنگ شده است که جوانان دیگر مهارتهای لازم اجتماعی را به درستی نمیآموزند. همه مسائل را که نمیشود از طریق کتابهای درسی به آنها آموخت.
* در دهههای اخیر شاهد یک دگرگونی در فکر و رفتار نسلهای جدید بودهایم. این دگرگونی البته شاید همیشه و برای همه نسلها نسبت به نسل گذشته خود بوده ولی شاید هیچگاه مانند آن چیزی که امروز شاهدش هستیم، انقطاع بیننسلی نداشته. درواقع دگرگونیهای اخیر را شاید دیگر نتوان تلاش نسلهای جدید برای اصلاح و بهروزکردن آداب و رسوم قدیم نام نهاد. آیا شما موافق این دیدگاه هستید؟ و اگر پاسخ شما مثبت است، دلیل را در چه میدانید و آیا شکل این تغییرات لزوما در بروز آسیب برای نسل جدید دخیل است؟
** من درباره شکاف بیننسلی پیشتر هم در قالب یک مقاله مواردی را مطرح کردهام. آنچه بهعنوان شکاف میان پدران و مادران با فرزندان مطرح میشود، در واقع شکاف بیننسلی نیست بلکه تغییر اقتضائات زندگی است که به روشهای مختلف در زندگی این نسل با نسلهای قبلی وجود داشته است و نمیشود از آن به شکاف نسلی تعبیر کرد. چراکه اگر واقعا این شکاف وجود داشت، اکنون باید شاهد نوعی نزاع واقعی درون خانوادهها میبودیم. درحالیکه با وجود اختلافات دیدگاهی میان فرزندان و والدین آنها، شاهد حمایتهای هرچهبیشتر از فرزندان هستیم. ولی آنچه از آن تعبیر به شکاف بیننسلی میشود، در واقع تعبیری برای پنهانکردن اختلاف نظر گسترده دیگر است و آن شکاف جدی بین نسلهای تاریخی است.
در واقع نسلی که همچنان خود را در سه، چهار دهه گذشته نگه داشته و در آن زمان فریز شده و این نسل در واقع شامل افراد مسن، میانسال و جوان هم میشود. در طرف دیگر نیز نسل مقابل شامل گروههای مختلف سنی است. هرچند در نسل جدیدتر جوانان وزن بیشتری دارند. امروز ما در جامعه خود شاهد دو تفکر هستیم که اولی در حالوهوای چند دهه قبل و همان ارزشهای اجتماعی گذشته است و دیگری که خود را با زمانه تطبیق داده و خود را در وضعیت جدیدی تعریف کرده است. مجموع این عوامل موجب شده است جامعه ایران امروز شاهد شکاف بین دو نسل تاریخی خود شود که متعلق به دو فراز تاریخی متفاوت هستند.
* شبکههای اجتماعی و بهطورکل دنیای مجازی با سرعتی باورنکردنی در حال دگرگونکردن دنیای ماست. محافظهکاران کشور بیشتر نگران سویههای منفی این شبکهها خصوصا در بحث تأثیر منفی آنها بر نسل جوان جامعه هستند. فارغ از این نگرانیها که ممکن است ریشههای سیاسی هم داشته باشد، شما درباره شبکههای اجتماعی و تأثیرات آنها چه نظری دارید. آیا واقعا در جامعه بحرانزده ما که پیشتر نیز با تشدید مخاطرات اجتماعی جوانان مواجه بوده، شبکههای اجتماعی میتواند نگرانی ما را بیشتر کند؟
** من نمیخواهم بگویم که دنیای مجازی فاقد هرگونه مضراتی است. ولی این مسئله درباره هرچیز دیگری نیز وجود دارد. فضاهای مجازی و شبکههای اجتماعی یک پتانسیل هستند که میتوانند به واسطه فرصتهایی که برای ما به وجود میآورند، امکان تعامل بهتر برای حیات اجتماعی و زندگی بهتر را به وجود آورند. ولی اینکه این شبکهها در ایران بسیار بیشتر از کشورهای اطراف خود مورد استقبال قرار گرفتهاند، به این دلیل است که متأسفانه در فضاهای واقعی ما فرصت تعامل اجتماعی نداشتهایم. اکنون این مجال از طریق دنیای مجازی فراهم شده و فرصت بههمپیوستن و مبادله دانستهها، شادیها و غمها فراهم شده است، کمااینکه در دنیای واقعی نیز از کوچکترین فرصت برای بههمپیوستن استفاده میکنیم؛ همانند آنچه در مراسم رحلت آیتالله هاشمی شاهد بودیم.
ولی برای مثال فرصت آگاهیسازی فضای مجازی را در نظر بگیرید. امروز رسانههای عمومی ایران امکان بیان و اطلاعرسانی درباره مفاسد اقتصادی را ندارند. درحالیکه شبکههای اجتماعی به طور گسترده این کار را انجام میدهند و موجب میشوند امکان فساد مديران محدودتر شود. ممکن است برخی سوءاستفادههای اخلاقی یا مالی نیز در این شبکهها رخ دهد ولی این مضرات در مقابل محاسن فراوان آن بسیار ناچیز است. بنابراین زیرسؤالبردن آنها به این دلیل کار بسیار غلطی است.
ما زمانی میتوانیم جلوی جنبههای منفی هر چیزی را بگیریم از جمله شبکههای اجتماعی، که اولا آنها را بهعنوان بخشی از واقعیات جامعه بپذیریم و از سوی دیگر فرصت برای شناخت دقیق آنها را فراهم کنیم. در مرحله بعد میتوان این مشکلات را نیز مدیریت کرد. البته نه به وسیله نگاه از بالا و از سوی سیاستمداران که به وسیله خبرگان، آگاهان اجتماعی و فرهیختگان. در جامعهای که همه چیز آن با نگاه امنیتی و انتظامی دیده میشود، ما بهعنوان جامعه دانشگاهی حاضر نخواهیم بود برای جلوگیری برای هرگونه مشکل از جمله مشکلات شبکههای اجتماعی ورود پیدا کنیم.
مگر آنکه استمداد از نخبگان دانشگاهی به دور از دخالتها و نگاههای امنیتی صورت گیرد و آن زمان خواهید دید که حضور دانشگاهیان در این حوزه چقدر تأثیرگذار خواهد بود. در غیاب چنین تعاملی با نخبگان دانشگاهی برای حل مشکلات، شاهد این هستیم که عدهای که به دنبال حل اساسی مشکل نیستند، تنها به دنبال بزرگکردن جنبههای منفی مواردی از جمله شبکههای اجتماعی هستند. بنابراین تا زمانی که چنین نگاهی تغییر نکند، جامعه دانشگاهی نیز نمیتواند نقشهای واقعی خود را ایفا کند و ما تنها نظارهگر مشکلات هستیم و امکان همکاری و تعامل با مسئولان برای بهحداقلرساندن آسیبها وجود ندارد.
* شما در صحبتهای خود چندین بار به رویکردهای نه چندان مؤثر مسئولان برای درمان آسیبهای اجتماعی اشاره کردید. طرف مقابل این برنامهریزی دولتی، شاید سرمایه اجتماعی باشد که اتفاقا بخش عمدهای از این سرمایه اجتماعی میتواند به جامعه جوان ما مربوط شود. ولی میتوان گفت سرمایه اجتماعی به میزانی که از جانب نخبگان دانشگاهی مورد تأکید قرار گرفته، مورد استقبال و توجه دولتمردان در ایران واقع نبوده است. امروز شاهد این هستیم که جای سرمایه اجتماعی را آسیبهای اجتماعی میگیرد. آیا در این وضعیت دیگر میتوان امیدی به تقویت بنیانهای سرمایه اجتماعی خصوصا در میان قشر جوان جامعه داشت؟
** من فکر میکنم هنوز که هنوز است ما ایرانیان از جنبههایی قوی از سرمایه اجتماعی بالا برخوردار هستیم. ما با وجود همه سوءاستفادههایی که از اعتماد ما میشود، هنوز علاقهمند به بهرهگیری مثبت از این شاخص سرمایه اجتماعی و تعامل با اطرافیان خود بر مبنای اعتماد متقابل هستیم. متأسفانه دستگاههای رسمی که توان برقراری امنیت لازم برای گسترش اعتمادسازی در جامعه را ندارند تا جامعه بتواند براساس اعتماد با یکدیگر تعامل کند، در تبلیغات رسمی خود دانسته یا ندانسته با هشدارهای خود درباره اعتماد بهعنوان اصلیترین شاخص سرمایه اجتماعی مردم را از اعتماد به یکدیگر برحذر میدارند و بنیانهای سرمایه اجتماعی را تضعیف میکنند. متأسفانه این رویه برخي مسئولان فقط میتواند مسیر بهجریانافتادن سرمایه اجتماعی را مسدود کند.
با این حال باز هم وقتی فرصتی در جامعه پدید میآید، بلافاصله مردم به کمک میآیند. کشور ما در صد سال گذشته بارها و بارها ظرفیتهای اجتماعی خود را در قالب جنبشهای اجتماعی در بزنگاهها به نمایش گذاشته است. ما هنوز هم پتانسیل درخورتوجهی برای جریاندادن سرمایههای اجتماعی در اختیار داریم ولی باید دید که چرا ما نمیتوانیم از این سرمایه عظیم در عرصه عمومی استفاده کنیم. یک علت آن همان نگاه امنیتی به سرمایه اجتماعی است. چراکه عدهای آن را تهدیدی برای امنیت جایگاه خود میدانند. ما میبینیم به محض آنکه جریان سرمایه اجتماعی مثلا در قالب شکلگیری کمپینی برای جلوگیری از مشکلی نظیر کودکان کار شکل میگیرد، با آن مقابله و از آن جلوگیری میشود. بااینحال باز هم اگر موانع جریانپیداکردن سرمایه اجتماعی برطرف شود، میشود فرصتهای ازدسترفته گذشته را جبران کرد.
* در پایان درباره بزرگنمایی آسیبهای اجتماعی جوانان گلایهای داشتید. در این مورد بیشتر توضیح دهید؟
** همیشه اینگونه فکر میکنم که من در زمان تحصیل در دانشگاه همیشه این امید را داشتم که بعد از فراغت از تحصیل فرصتهای زیادی برای اشتغال و انتخاب دارم. ولی زمانی که جوان امروز را با جوانی خودم مقایسه میکنم، میبینم که اولا افقهای شغلی برای آنها کاملا ناامیدکننده است و از سوی دیگر زمینههای نقشپذیری جوان امروز بسیار محدود است. من نمیدانم اگر من در جایگاه جوان امروز با محدودیتها و تهدیدهای او بودم، چه میکردم و چقدر آسیبهای نسل من بالاتر میبود. برای همین میگویم در شرایط دشوار کنونی، جوانان ما هنوز بسیار بهنجارتر از گذشته هستند که بخشی از آن به خاطر حمایتهای گستردهای است که نهاد خانواده از جوان خود دارد. در مجموع به نظر من برخلاف آنکه متأسفانه جوانان به جای آنکه فرصت تلقی شوند، یک تهدید تلقی میشوند، بزرگکردن آسیبهای اجتماعی جوانان عملا یک نگاه محافظهکارانه نسبت به آنها و نادیدهگرفتن تغییرات و دگرگونیهای اجتماعی است.
http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/9475
ش.د9504373