تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۸  ، 
کد خبر : ۳۰۶۹۴۸
احمد پورنجاتي در گفت‌وگو با «اعتماد»:

دميدن در احساس يأس، خطاي مكرر است

اشاره: گذر از گردنه تنگ سياست‌ورزي جريان اصلاحات در دولت دهم منتهي به تغيير ژرفي در جغرافياي سياست ايران شد. با اين حال ويژگي‌هاي پيشيني آن در دولت‌هاي گذشته و خواست بدنه اجتماعي نيز در شكل‌گيري اين تغيير بي‌تاثير نبود؛ تغييراتي كه اگر‌چه نمود و بروزش در عرصه سياست بود اما در اصل برخاسته از رفتارهاي كنش و واكنشي بدنه اجتماعي بود كه الزاما راي‌شان در هر انتخابات زير پرچم دو جريان اصلاح‌طلب و اصولگرا نبود. حالا حسن روحاني پس از يك دوره چهار‌ساله دوباره سكان اجرايي كشور را در دست دارد اما اين‌بار تيغ نقدها و فرياد اعتراض‌ها بلند‌تر است. صدا از دانشگاه و زنان و اقوام شنيده مي‌شود. اما آيا روحاني تغيير كرده يا به راست پيچيده است؟ احمد پورنجاتي كه چند ماه گذشته را به سكوت گذرانده بود حالا در اين باره به هشدار رسيده و مي‌گويد دميدن در احساس يأس، خطاي مكرر است. او به آينده‌اي كه در آن روحاني شكست خورده باشد هيچ اميدي ندارد و اوضاع را بدتر از روي كار آمدن يك احمدي‌نژاد ديگر پيش‌بيني مي‌كند.
پایگاه بصیرت / محمد‌حسين مهرزاد
(روزنامه اعتماد - 1396/08/15 - شماره 3948 - صفحه 6)

* با نظر به ماه‌هايي كه از انتخابات و روي كار آمدن دولت دوم آقاي روحاني گذشته شما بين روحاني آبان ماه ٩٦ با روحاني ارديبهشت ٩٦ يعني پيش از انتخابات تفاوتي مي‌بينيد؟

** من يك برداشت كلي‌تر دارم. متاسفانه در جامعه ما و در گستره افكار عمومي و حتي خواص به مفهوم كنشگران سياسي و جريان‌هاي فعال در عرصه سياست كشور، هميشه كم و بيش خطاي محاسبه يا اشتباه اندازه‌گيري وجود داشته و دارد. اين خطا يا اشتباه به اين برمي‌گردد كه آدم‌ها و مشخصا سياستمداراني را كه در عرصه سياست كشور نقش‌آفريني مي‌كنند، چه مرحوم آقاي هاشمي و چه آقايان خاتمي يا احمدي‌نژاد، به عنوان يك پديده حداكثر دو‌وجهي مي‌بينند، يعني نه حتي يك حجم بلكه دو خط كه كنار هم زاويه‌اي را تشكيل داده و به اين صورت محاسبه و قضاوت مي‌كنند. مواضع، ديدگاه‌ها، رويكرد‌ها، شعارها و بيان يك شخصيت با عملكردش پس از اينكه در موضع قدرت قرار گرفت، زاويه مي‌سازد.

اين زاويه برخي اوقات يك زاويه حاده كوچك و برخي اوقات يك زاويه منفرجه و بزرگ است. ما بايد تامل مجددي كنيم. امروز نه نگاه به پديده‌هاي اجتماعي و واقعيت‌هايي كه در گذر زمان در عرصه‌هاي مختلف اجتماعي و سياسي اتفاق مي‌افتد و نه آدم‌ها اين‌طور نيستند و به هر حال دست‌كم يك منشور هستند. تازه اگر نگوييم كه الان مي‌شود به جاي ابعاد چهار يا شش گانه، ابعاد ده‌ها‌گانه درنظر گرفت. نكته‌اي وجود دارد كه بسيار مهم است. وقتي يك شخصيت را ارزيابي كرده يا مورد توجه قرار مي‌دهيم در عين اينكه ويژگي‌هاي آشكار و پنهان چند وجهي و مقتضيات زمان و مكان را بايد در نظر بگيريم، بي‌ترديد يك مختصات محوري از شخصيت آن فرد را بايد بشناسيم.

بايد بدانيم آن ويژگي‌هاي محوري كه به تعبير روانشناس‌ها پيش‌نويس‌هاي كاراكتر فرد است و در اثر روانكاوي بايد معلوم شود كه چه زماني شكل گرفته است، چيست. اگر ويژگي‌هاي فرد را تا حدودي بشناسيم، نه دچار شگفتي مي‌شويم و نه شعف بيجا، حسرت و اندوه ونوستالژي غم‌انگيز از راه باز ماندن. هر كدام از اين ويژگي‌ها را كه اشاره مي‌كنم، نظر به آدم‌هاي خاص در تاريخ معاصر ايران دارم. بسياري از شخصيت‌هاي سياسي دست‌كم از بعد از كودتاي رضا‌خان و آغاز دگرديسي قاجار به پهلوي را تا امروز در ذهن دارم.

* از منظر يك اصلاح‌طلب اين موضوع را چگونه در مورد روحاني ارزيابي مي‌كنيد؟

** امروز كه در مورد آقاي حسن روحاني صحبت مي‌كنيم در چنين كانتكسي به عنوان يك شخص اظهارنظر مي‌كنم. من تعلق خاطر به روند اصلاح‌طلبي در جامعه ايران دارم و به نوعي به جريان اصلاح‌طلبي كه پس از روند كلي اصلاح‌طلبي در كشور شكل مي‌گيرد و كوچك‌تر از آن است، باور دارم. به عنوان يك شهروند اظهارنظر مي‌كنم كه آن پارامتر‌ها يا عناصر بنيادين شخصيت آقاي حسن روحاني تغيير عمده و اساسي نه تنها نسبت به دوره قبل و نه تنها نسبت به زمان تبليغات انتخابات بلكه حتي نسبت به سال‌هاي ٥٨ و ٥٩ نداشته است. به فكت‌هايي مي‌توان اشاره كرد كه خيال همه راحت شود. بايد بگويم كه آن اشتباه محاسبه و خطا در ارزيابي و گاه عوضي گرفتن يا حتي احساس عوضي گرفتن‌ها از همين جا مي‌آيد. از نظر من مهم‌ترين ويژگي آقاي روحاني عملگرايي همراه با چشم‌اندازها، افق‌ها و دورنماهاي يك مديريت بر مبناي قاعده بازار است.

در قاعده بازار شما ابتدا محاسبه هزينه و فايده مي‌كنيد و براي رسيدن به يك هدف مشخصي كه به هر حال انباشت سرمايه و ارزش افزوده بيشتر است، قدم بر مي‌داريد و در اين راه از روش‌هايي كه حالا در اين مورد مي‌توانيم بگوييم شرافتمندانه و قاعدتا بايد منطبق بر پرنسيب‌هاي پذيرفته‌شده، باشد، فعاليت خود را به پيش مي‌بريد. با اين حال هدف اين نيست كه جهان را نجات دهيد و همه مسائل روي ميز جامعه را لزوما حل و فصل كنيد. هدف اين است كه چيزي به عنوان فعاليت سودبخش براي رسيدن به يك موقعيت را محقق كنيد.

افراد مي‌توانند از يك منظر خارج از تعلقات به نظام، آن را نگرشي ماكياولي بدانند. در اين صورت بي‌پرده مي‌گويند كه از هر وسيله‌اي براي اينكه قدرت حاكميت و قدرت دولت و موقعيت دولت محفوظ بماند، استفاده مي‌شود. يعني اگر لازم باشد، تندترين شعارها را مي‌دهد و بعد در عمل با «نشد انجام بدهيم‌ها» و «خواستيم نگذاشتند‌ها» يا «تلاش كرديم بيش از اين نتوانستيم‌ها» و هر چه از اين دست توجيه مي‌شود. مي‌توان چنين تفسيري داشت كه البته من چنين تفسيري را قبول ندارم.

* شما از روحاني و ويژگي‌هاي محوري شخصيتي او در اين دوره چه برداشت و پيش‌بيني‌اي داريد؟

** از نظر من واقعي‌ترين برداشت با توجه به كانتكست و زمينه‌اي كه روحاني در سال ٩٢ از آن بركشيده شد، اين است كه بايد پيش از او نوعي سكته را در روند كشور ببينيم؛ سكته‌اي كه در فرآيند آغاز شده از دوره اول رياست‌جمهوري آقاي هاشمي و بعد از جنگ كه تاكيدها در عرصه‌هاي عمدتا زيرساختي جامعه در حوزه اقتصاد و حل‌و‌فصل مشكلات معيشتي بود و در دوره آقاي خاتمي با وجود برجسته‌تر شدن كاملا محسوس حوزه‌هاي سياسي و فرهنگي و به خصوص توسعه سياسي، آن فرآيند و بنيان ادامه پيدا كرده بود، پديد آمد. در دولت آقاي احمدي‌نژاد اين فرآيند دچار يك وقفه و سكته تاريخي شد. حالا بعد از پايان دولت احمدي‌نژاد كه آثار و پيامدهايش كم‌و‌بيش وجود دارد، در سال ٩٢ يك پرانتز باز شده است. بايد توجه داشت كه يك اتصال تاريخي به روند گذشته صورت نگرفته است.

آقاي روحاني پيوند دوباره همان روندي نيست كه در دوره آقاي احمدي‌نژاد قطع شده بود. در برداشت اوليه مثل اين است كه بگوييم كه يكي از عروق اصلي قلب مسدود شده و فرد سكته كرده است و حالا «باي‌پس» كرده و دوباره راه افتاده است. من چنين برداشتي از دوران رياست‌جمهوري آقاي روحاني ندارم. من معتقدم كه در دوران آقاي احمدي‌نژاد بيمار دچار كلپس شده و سكته كرده در‌ آي سي يو رفت. بعد از بازيابي؛ احيا و فرستادن فرد به بخش‌ دو دوره است؛ اين دو دوره همان دولت‌هاي اول و دوم آقاي روحاني است. يعني مريض سكته كرده و حالا از آي سي يو به بخش آمده و تازه هنوز هم تلو‌تلو مي‌خورد. اين را يادمان نرود كه دولت روحاني پرانتز است. خودش اين را مي‌دانسته. ممكن بود از اين حرف من تفسير سياسي شود اما برداشت من اين بود كه دولت روحاني به عنوان نخستين دولت تك‌دوره‌اي خواهد بود.

فقط از سوي جريان‌هاي رقيبش يا جريان‌هاي بازمانده از قبلش چنين چيزي را نمي‌گويم. البته امروز خيلي نام اصولگرا و اصلاح‌طلب و اعتدالگرا به نظر من به كار نمي‌آيد. اگر اين تئوري را بپذيريم كه واقعا فرم محتوا را تعيين مي‌كند چون من خيلي اصالت- ماهيتي نيستم، بنابراين احساس مي‌كنم كه دولت آقاي روحاني يك تنفسگاهي خواهد بود. همه آن را تنفسگاه مي‌دانستند. برداشت خود من هم كه فكر مي‌كنم راه چاره كشور اصلاحات است، اين بود كه دولت آقاي روحاني يك تنفسگاه است. در همان چهار سال بايد روند آي سي يو و بخش مريض را جمع و جور كند و فرصت فراهم شود تا روند اصلاح‌طلبي كم‌‌كم بتواند خودش مستقلا صورت بگيرد.

* اين نگاه در ميان ساير جريان‌ها هم حاكم بود؟

** حتي اصولگرايان هم فكر مي‌كردند كسي قرار است بيايد كه كشور را از تنگناي مشكلات بيرون بياورد و از آنجايي كه قابليت‌هايي هم، در حوزه سياست خارجي دارد، مسائل را رفع كند و آنها را ادامه دهد اما اين‌بار نه با الگوي آقاي احمدي‌نژاد بلكه با الگويي ديگر مسيرشان را ادامه دهند. اجماع ناگفته‌اي وجود داشت. درست است كه اصلاح‌طلبان به دلايل خاصي اين‌طور عمل نكردند. دليل هم اين بود كه آقاي روحاني كارش ناتمام مانده است. اصلاح‌طلبان شرايط را سنجيدند كه بر‌خلاف پيش‌بيني‌ها و محاسبات‌شان خيلي از مسائلي كه فكر مي‌كردند قاعدتا بايد در دوره اول اتفاق مي‌افتاد، در حوزه سياسي اتفاق نيفتاد. بنابراين از نظر من آقاي روحاني به عنوان يك سياستمدار با تمام اين گوناگوني‌ها و با تمام اين «هر لحظه به رنگي بت عيار درآمد»ها، اين همه زحمت كشيده است. اين همان آقاي روحاني قبل است. آقاي روحاني همان است كه قبل‌تر بوده و بعدا خواهد بود. البته نمي‌خواهم بگويم كه هيچ تغييري نكرده و تاثيري نگذاشته است.

افراد كه سنگ نيستند. نمي‌خواهم بگويم در دوره دوم آقاي روحاني نوعي كشيدن ترمز دستي يا حتي شايد نگاه به دنده عقب نمي‌بينيم. اينها وجود دارد و گلايه‌ها سر جاي خود هستند اما نكته مهم اين است كه اگر كسي احساس فريب خوردگي يا اغواي سياسي كند، بدون اينكه بخواهم راجع به كسي از موضع دفاع حمايت كنم يا قضاوت خاصي داشته باشم، مي‌گويم كه شما معيار اندازه‌گيري‌ات را يك بار بررسي كن شايد ترازويت خراب است.

اگر چنين تلقي داريم در گذشته درست اندازه نگرفته بوديم. كسي كه احساس فريب‌خوردگي دارد اين بسته‌اي كه به نام روحاني انتخاب كرده را درست اندازه نگرفته و كم و كيفش را درست نشناخته بوده است. همه سخنان و گفته‌ها اظهارنظر‌هايش هم در اين بستر بايد ارزيابي كرد. از نظر من روحاني همان روحاني است و با همين روش البته در اشل‌هاي كوچك‌تر خوشبختانه از بعد از انقلاب ردپاي همين شخصيت با همين رويكرد در بزنگاه‌هاي مهمي در مقياس خاص آن پديده و سوژه، اثر سازنده و تاثيرگذار و مهمي داشته است.

* اگر گستره احساس ياس بيش از امروز بشود، آيا پايگاه و بدنه اجتماعي جريان اصلاحات را به مخاطره نمي‌اندازد؟

** مشكل جريان اصلاحات اين است كه پايگاه اجتماعي دارد اما سازمان اجتماعي ندارد. يكي از بنيادي‌ترين كاستي‌هاي جرياني كه به نام اصلاحات شناخته مي‌شود و از يك طيف‌بندي گسترده و گوناگوني هم برخوردار است، اين است كه پايگاه اجتماعي دارد اما سازمان اجتماعي ندارد. طيف بندي‌اي كه در آخرين نمودش يعني انتخاب آقاي وزير علوم مي‌توان ديد. با اينكه بخشي از جريان اصلاح‌طلبي از اين انتخاب دفاع مي‌كند كه اتفاقا جريان آكادميك و استخوان‌داري است، بخش ديگري از آن نيز به عنوان يك خيانت و سازش سياسي و معامله سياسي ياد مي‌كند. دليل اين كاستي اين است كه حزب و گروه گسترده ندارد چون نمي‌گذارند پا بگيرد. اينها درست است اما از آن مهم‌تر اين است كه جريان اصلاحات كه تبارش به جريان چپ خط امامي مي‌رسد و هم از سال ٧٦ به بعد به عنوان يك جريان با اين نام متولد شده، معتاد يك شرايط حضور در قدرت براي حفظ موجوديت شده است.

هميشه ديدگاه من اين بوده كه ملازمه بين بقاي يك جريان با حضورش در قدرت به خصوص براي يك جريان پيشرو كه مي‌خواهد تغيير و تحول معناداري را در جامعه به وجود بياورد، يك پاشنه آشيل است. بنابراين اينكه اشاره مي‌كنيم كه آيا باعث ضربه خوردن به پايگاه اجتماعي جريان اصلاح‌طلب مي‌شود يا نه، از اين منظر بايد پاسخ داد. از يك منظر خوشبختانه چون خواست اصلاح‌طلبي فراتر از جريان اصلاح‌طلب در جامعه است، اين خواست اينقدر دروني و بنيادين است كه در يك تحليل حتي شايد خيلي حرف من مضحك به نظر برسد. اينكه به نظر من حتي رويكرد انتخابات ٨٤ و بخشي از انتخاب آقاي احمدي‌نژاد را برخاسته از مطالبه اصلاح‌طلبي مي‌دانم. نه از وجه سياسي اصلاح‌طلبي بلكه از وجه دگرگون‌سازي بسياري از روندهاي جاافتاده در نظام اين انتخاب صورت گرفته است. واقعا هر كسي بشنود مي‌گويد اين حرف خنده‌دار است و بپرسند كه آيا مردم به احمدي‌نژاد از موضع اصلاح‌طلبي راي داده‌اند.

من نمي‌گويم همگان اما اين ماده مستعدي كه باعث مي‌شود در انتخابات مجلس در سال ٩٤ و بعد از آن شوراي شهر و حتي در جنوب تهران به اصلاح‌طلبان راي دهند، بخشي از پايگاه اجتماعي احمدي‌نژاد است. همه‌اش به خاطر اين نيست كه احمدي‌نژاد از نظام فاصله گرفته و به آن پشت كرده است، برخي جنبه اعتقادي آنچناني ندارند اما احساس كردند كه تحولي كه مي‌خواستند در دوره احمدي‌نژاد اتفاق بيفتد، رخ نداده است. فساد ١٠ برابر شد درحالي كه او آمده بود فساد را از بين ببرد. همان‌ها قبلش به خاتمي راي داده بودند. ٧٠ درصد راي خاتمي از همين‌جا آمده بود. بعد از پايان دولت خاتمي در مواجهه خاتمي و احمدي‌نژاد، دوباره به كسي برگشتند كه مي‌خواهد اصلاحات مدنظر آنها را عمل كند. ما بر آن لايه‌ها نامي نمي‌خواهيم بگذاريم اما به هر حال سياست خيلي براي‌شان اصل نيست. بنابراين حتما اگر با نگاه نادرست و اشتباه محاسبه ارزيابي شود، به پايگاه اصلاح‌طلبان ضربه مي‌زند. كمااينكه مي‌بينيم دميدن در فضاي واگرايي و نااميدي و احساس باخت از راي به روحاني، اشتباه مكرر است. به فرض اينكه اينها درست هم باشد. تكرار همان خطاي محاسبه است.

* چقدر اين فضا و فرم را شبيه دوره دوم آقاي خاتمي مي‌بينيد؟ ممكن است همان خطر دوباره جريان اصلاحات را تهديد كند؟

** بدتر از آن است. آن خطا يا ايده‌آل‌گرايي بي‌پايه يك بار اتفاق افتاده است و بعد از آن دوره‌اي از عقلانيت اجتماعي و سياسي هم در جامعه و هم به خصوص در بطن بدنه اصلاح‌طلبي ديده و تجربه شده است. اين‌بار مي‌گويند آن دوره را كه تجربه كرديم، اين دوره را هم كه ديديم؛ عقلايي و آسه برو آسه بيا رفتار كرديم؛ يقه‌گيري نكرديم؛ ساختار‌شكني‌اي اصلا نداشته و نداريم اما باز آخرش مناسب نبود. اين‌بار اصلا واهمه از اين نيست كه جريان رقيب مي‌آيد. حتي واهمه از اين نيست كه احمدي‌نژاد ديگري مي‌آيد، تلقي من اين است كه الان اين احساس باخت منجر به نوعي وادادگي فراگير به صورت اپيدميك در جامعه شود و عوامل بيرون و برون ساختاري نظام در رقم زدن سرنوشت كشور غلبه كند. اينها هميشه بايد در محاسبات ديده شود. ممكن است كه نوعي تشتت يا از هم گسيختگي كم‌سابقه در تاريخ ايران پيش روي جامعه ايران قرار بگيرد كه آن وقت تنها راه‌حلش يك منجي مقتدر است كه فقط اين مملكت باقي بماند.

يعني به نظر من ديگر فوبيا جريان رقيب و احمدي‌نژاد نيست؛ بحث ترساندن هم نيست. بحث نتيجه يك فرآيند است. جامعه ايران بايد بداند طولاني‌تر كردن پرانتز الگوي روحاني تا حد امكان، اگر منجر به اين شود كه آن بخش‌هاي اصلي و آسيب‌پذير ثبات سياست در كشور از بين برود، اين براي توقع از روحاني كفايت مي‌كند. معني اين حرف به هيچ‌وجه خود سانسوري نيست. به هيچ‌وجه عدم مطالبه جويي و كنترل زبان انتقاد از آنچه خواسته مي‌شود، نيست. در همين پرانتز روحاني بايد نقاط مهم ساختاري و كاستي‌هاي جريان‌هاي اصلاح‌طلبي رفع شود. يعني همان نقطه ضعف كه به سازمان اجتماعي اشاره كردم. جريان‌هاي اصلاح‌طلب آسان خور سياسي نبايد باشند. كجاي دنيا سراغ داريد رخدادي مثبت به نفع گسترش برخورداري از حقوق شهروندي اتفاق افتاده باشد كه بدون اينكه جامعه مدني مربوط به آن موضوع تا خرخره گرفتار فعاليت و جان كندن و تلاش نبوده باشند. در همين امروز مدعي‌ترين كشور دموكراتيك در دنيا كه امريكا است نيز چنين است كه البته واقعي‌ترينش نيست چون اروپا به اين لحاظ بهتر بوده است.

مساله اين است كه اين را به همه عرصه‌ها تعميم دهيم. در حوزه دانشگاه و فرهنگ و هنر و موسيقي، روندي كه در مورد برگزاري كنسرت‌ها اتفاق مي‌افتاد، چه تلاشي از طرف اهالي آن شكل گرفت؟ كل اين مجموعه انگار همه نامه نوشته‌اند يا يك لايحه تهيه كرده‌اند و اين را روبه روي كسي كه كانديداي رياست‌جمهوري شده به نام حسن روحاني گرفته‌اند و گفته‌اند اينها را مي‌خواهيم. او هم سري تكان داده و مشتي بلند كرده كه ما براي هنرمندان ارزش قائل هستيم. ما چرا نبايد بگذاريم، هنر در اين كشور پا بگيرد. شعارهايي كلي داده شده و بعد همه كف زده‌اند و خرسند از اينكه ان شالله قرار است ماشاالله شود. اينطور كه نمي‌شود. من نمي‌خواهم بگويم يك شورش عمومي اتفاق بيفتد. تازه اگر حتي فضاي تبليغات و قول و وعده‌ها را كنار بگذاريم كه بطور طبيعي شعار هم دارد، بايد متوجه مي‌بودند كه در دنيا نه سياه پوست‌ها با شعارهاي آقاي كندي و نه زنان به اين صورت به حقوق‌شان رسيدند و نه هيچ كس ديگري.

هنوز كه هنوز است بر سر قضيه سن ازدواج دختران در امريكا فعاليت‌هاي مدني صورت مي‌گيرد تا چيزي را عوض كنند. واقعا اين را نبايد ناديده بگيريم. به جامعه راست بگوييم و آن را به ارزيابي بكشيم. من نمي‌خواهم جامعه را متهم كنم. عده‌اي مي‌گويند كه اين مردم شريف همه جوره مايه گذاشتند و ديگر چه كار كنند؛ آنها راي دادند. اينها يك فهرست بلند بالاي تاريخي شده‌اي از خشت كجي است كه گذاشته شده است. بسياري از اين ماجرا‌ها به صورت سيستمي، ساختار و سياست كشور را معتاد الگوي خاصي كرده كه دولت تبديل به يك بنگاه شده است كه در كنار بنگاه‌هاي ديگر است. فقط شانسش اين است كه سرمايه‌اش را از طريق منابع عمومي مي‌گيرد كه اين البته بدتر هم است.

زماني آقاي مهندس موسوي به آقاي خاتمي مي‌گفت دولت مجري است و قدرت بسيار زيادي دارد و تمام دستگاه‌ها به اعتبار اينكه بايد بودجه‌شان را از دولت بگيرند نيازمند آن هستند. بنابراين مي‌تواند ساماندهي و برنامه خود را به آنها تحميل كند و آنها را همراه كند. تازه اين حرف زماني بود كه البته دولت مقداري محدود شده بود. روي خيالات دولت دوران جنگ كه تازه همان موقع هم به گواهي متن استعفانامه‌اي كه داده بود، معلوم مي‌شد كه دولت آنقدر قوي نيست. بنابراين به اين صورت به اشتباه محاسبه در همه جا و همه‌چيز مي‌رسيم. اصلا توصيه به خيزش نمي‌كنم اما توصيه به كنش مي‌كنم. اين به معني دلسرد كردن و نااميد شدن و ابراز غلط كردن نيست.

* سال ٩٢ شما مي‌گفتيد روحاني را براي يك دوران گذار مي‌خواهيم. به تعبيري همان پرانتز را آن موقع هم مي‌گفتيد. اين پرانتز با پايان دولت روحاني بسته مي‌شود يا همچنان در دوران گذار خواهيم ماند؟

** بستگي به اين دارد كه در اين كمتر از چهار سال باقي مانده بازنگري جدي و فوري در نوع نگاه و زاويه ديد و معيار سنجش و اندازه‌گيري مشخصا جريان اصلاح‌طلب و با واسطه مديا، در ارزيابي واقعيت كشور از همه جهات و تعيين اولويت‌ها داشته باشيم. واقعا احساس مي‌كنم اولويت‌ها شخصي است و اولويت اجماع عمومي كم است؛ مگر اينكه حادثه يا خطري پيش بيايد كه آن هم به صورت فيگوري اجتماعي نمايش داده مي‌شود. ترامپ حرف مفتي راجع به خليج‌فارس مي‌زند و همه واكنش نشان مي‌دهند. يا مشابه آن در مورد سپاه اتفاق افتاده است. در فهرست اولويت‌ها بايد بازنگري واقع‌گرايانه و دقيقي انجام شود.

من با محدود كردن آقاي موسوي و كروبي مخالف بودم و بخش عمده‌اي از اينها را مضر به اهداف انجام‌دهندگانش مي‌دانم. بسيار دوست داشتم و علاقه‌مند بودم كه به هر نحوي اين وضعيت تمام مي‌شود. من در ستاد آقاي موسوي و كنارش بودم، از نظر انساني بسيار ناراحت هستم كه اين افراد در اين شرايط هستند اما از نظر خودم فكر نمي‌كنم كه نخستين و مهم‌ترين پيش‌شرط و حتي نخستين آزمون راستي‌آزمايي روحاني حتي در دوره اولش اين باشد كه مشكل حصر را حل كند. اگر مي‌شد خيلي خوب بود. قول دادن آقاي روحاني در اين مورد به همان اندازه ذهني بود كه مطالبه درخواست‌كنندگان. موضوع يك به يك است.

* حدود دو سال ديگر انتخابات مجلس شوراي اسلامي است و دوباره انتخابات رياست‌جمهوري در راه است. آيا هيچ‌وقت به بازخواني با غيرفوريتي كه شما مي‌گوييد نخواهيم رسيد؟ همه تا از انتخاباتي فارغ مي‌شويم، تبعات انتخابات با ما مي‌آيد. بنابراين هيچ‌وقت فرصت سامان‌يابي نداريم. الان هم قرار است كه اين موفقيت‌هاي نيم‌بند شوراي عالي سياستگذاري با همين سازوكار ادامه دهيم و به همين صورت بايد جلو برويم؟ در اين كيسه چند سكه ديگر باقي مانده است كه از اعتبار يك آدم يا جريان خرج كنيم؟

** اين حرف تازه‌اي نيست كه مي‌گويم و مساله كهنه‌اي است. مجموعه جرياني كه به نام اصلاح‌طلبي فعاليت مي‌كند، بايد اين توانايي را داشته باشد. اگر ندارد بايد بپذيرد كه در اين حد است و حد و اندازه‌اش با موقعيت‌هاي مقطعي يا استفاده از حيثيت يك آدم تعيين نمي‌شود. بايد بپذيرد كه به لحاظ سازماندهي بدنه اجتماعي‌اش خيلي كاستي دارد. يعني يكي از دلايل آن اين است كه انگار نوعي برخورد شرمگينانه نسبت به چيزي دارد كه بدنه اجتماعي‌اش را وعده داده يا توقع آن را تاييد كرده است. رو راست بايد تلاش كند كه اين واقع‌گرايي نه از موضع تسليم به وضع موجود بلكه واقع‌گرايي مبتني بر يك رويكرد هدفمند را تبديل به يك گفتمان پذيرفته شده كند. يعني پيشران جريان اصلاحات، نه به عنوان ترمز بلكه به عنوان يك هدايتگر بتواند بدنه اجتماعي را متوجه كند كه اينها نياز به تلاش و كار دارد. با برگزاري كنگره يك حزب همه‌چيز تمام نمي‌شود. من امروز چالش‌هاي كلي براي كل نظام و كشور را مي‌بينيم.

نظام را به عنوان ساختار سياسي نمي‌بينيم و به عنوان كل كشور آن را مي‌بينيم. الان گره خوردگي اينها به حدي است كه نمي‌توان آن را از هم جدا كرد. زماني به راحتي مي‌شد گفت كه يك ايران و يك رژيم داريم. به قول آقاي هاشمي نظام‌ها آمده‌اند و رفته‌اند و ممكن است ما برويم و نظام ديگري به جاي ما بيايد. مساله اساس كشور است. در بازنگري بايد از حالت بي‌وزني و پرواز با بال‌هاي تصنعي و ساختگي كه با سر زمين مي‌خوريم دوري كنيم. تغيير نگرش و واقع‌گرا كردن بايد صورت بگيرد. متاسفانه هنوز ارتباط جريان اصلاح‌طلبي با بخش مهمي از جامعه به صورت برهه‌اي در انتخابات و به صورت احساسي و عاطفي است.

* عقلاني و منطقي نيست؟

** بله، مستند نيست. يعني دل دادن به مسائل و مشكلات جامعه كارگري و جامعه فرهنگي فقط از اين موضع نيست كه دستگيري فعاليت كسي كه در صنفي بوده پررنگ بكند؛ بايد پيگيري و دنبال كند و با آنها برود و چه بسا بخشي از مطالبات بي‌ربط به معني ظرف زمان و مكان را تعديل كند. نوعي نقش كاتاليزوري مثبت و البته به سمت تحقق خواسته‌هاي واقعي و درست را پيش ببرد و زحمت بكشد تا بدنه اجتماعي بپذيرد كه كلاه سرش نرفته كه روحاني را براي اين دوره انتخاب كرده است. من اطلاع ندارم جريان اصلاحات چقدر براي حل مشكلات صنفي اهالي رسانه جريان اصلاح‌طلب تلاش كرده است. در مورد بحث ناتواني دولت در پرداخت‌هاي خودش به پيمانكاري‌هاي مختلف، نهايتا مشكل اين است كه پول نداده‌اند به كارگران مي‌گويند پول ‌نمي‌دهند.

به صورت پيگير و سازمان‌يافته آيا چيزي وجود دارد كه واحد كارگري يك NGO با اين رويكرد باشد و وجه سياسي رو به ساختار‌شكني نداشته باشد؟ آيا چنين NGO در اين زمينه فعاليت مي‌كند كه فشاري روي دولت و يك ارتباط فعال با بدنه داشته باشد؟ چنين چيزي وجود ندارد. ما الان مشكلات بسياري داريم كه مردم به طور ملموسي احساسش مي‌كنند و خود دولتي‌ها هم كم و بيش از آن اطلاع دارند. تازه بخشي از اين اقيانوس ديده مي‌شود. خيلي چيزها هوش از سر مي‌پراند و ما را از خماري در‌مي‌آورد.

* در اين ميانه روحاني كجاست و چه بايد بكند؟

** حسن روحاني براي خودش با آن كاراكتري كه گفتم برنامه دارد و نمي‌شود او را شماتت كرد كه محاسبه شخصي به معناي كاراكتر سياسي‌اش داشته باشد، هر چه هست از نظر من با آن رويكرد عملگرايانه چيز مضري براي كليت كشور نيست و بلكه مفيد است. اين را به گواهي اتصال نقطه‌هاي مختلفي كه خطي از اين آدم را در ذهنم تصوير مي‌كنم، مي‌گويم. نقش او در پايان جنگ در كنار آقاي هاشمي و نقش او در مذاكرات اوليه هسته‌اي زمان خاتمي را مي‌بينيم. آينده‌نگري آقاي روحاني بعد از ٩٢ در همين راستا است. احتمالا تمام اين مشت خوردن‌هايش از همه طرف، تحمل و سكوت كردن‌هاي آقاي روحاني و پاپس كشيدن‌هايش برنامه‌اي دارد.

من نمي‌گويم اين برنامه معجزه‌آسا است و شبيه چيزي است كه آقاي خاتمي و اصلاح‌طلبان مي‌گويند ولي احساس بدي ندارم. بلافاصله سراغ اين مي‌رويم كه خواسته‌هاي اجتماعي چه مي‌شود و من پاسخ مي‌دهم كه بايد به طور جد دنبال شود. به همين دليل از نظر من حاصل جمع عملكرد حسن روحاني امروز و مطالبه‌گري و انتقاد جامعه اصلاح‌طلب مدني از او به گمان من اگر به نفع پايدار كردن وضعيت ثبات سياسي در كشور از يك طرف و تا حدودي اصلاح روند‌هاي غلط گذشته از طرف ديگر باشد، مثبت است و هر دو بايد در سفره ما باشد.

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=90929

ش.د9603316

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات