تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۰:۴۶  ، 
شناسه خبر : ۲۹۰۲۳۸
سعيد ابوطالب در گفت‌وگو با آرمان:
مقدمه: سعيد ابوطالب را برخي با اسارتش توسط آمريكايي‌ها در جنگ عراق و برخي با همراهي با محمود احمدي‌نژاد در سال۸۴ مي‌شناسند. او انتقاد كردن را خوب بلد است و با كسي تعارف ندارد. وي با اينكه يك اصولگراست اما از انتقاد به افراطيون اصولگرا هيچ ابايي ندارد و عنوان مي‌كند: «اعضاي جبهه پايداري سعه صدر نداشتند و نمي‌توانستند نظر مخالف را تحمل كنند. به همين دليل دوران جولان جبهه پايداري به پايان رسيده است». ابوطالب به همين صراحت از اصلاح‌طلبان نيز انتقاد مي‌كند و مي‌گويد: «جريان اصلاحات بايد براي خود مرزبندي مشخصي داشته باشد و عنوان كند كساني كه از اين مرز عبور كنند جزو اردوگاه اصلاح‌طلبي نيستند و نمي‌توانند به نام جريان اصلاحات سخن بگويند». وي فيلمساز و از اصولگرايان مستقل است كه نماينده مردم تهران در مجلس هفتم شوراي اسلامي بود. ابوطالب پس از حمله آمريكا به عراق در رأس يك گروه فيلمبرداري به اين كشور رفت و همراه يكي ديگر از اعضاي گروه، توسط نيروهاي آمريكايي بازداشت شد كه حدود چهار ماه طول كشيد و پس از آزادي و بازگشت به ايران به عنوان چهره فرهنگي اصولگرا معرفي شده و به كرسي نمايندگي مجلس رسيد. به بهانه انتخابات مجلس دهم «آرمان» با وي به گفت‌وگو نشسته كه در ادامه متن آن را از نظر مي‌گذرانيد:
پایگاه بصیرت / احسان انصاري
(روزنامه آرمان - 1394/09/22 - شماره 2923 - صفحه 7)

* چه اتفاقي در فضاي سياسي ايران رخ داده كه برخي از جريان‌هاي سياسي به دنبال سرليستي شخصيت‌هاي ناهمجنس با خود هستند؟آيا جريان‌هاي سياسي ايران به پايان راه خود رسيده‌اند يا اينكه خط‌كشي‌هاي سنتي سياسي در حال كمرنگ شدن است؟

** هر سياستمداري براساس مقتضيات زمان مي‌تواند مواضع سياسي خود را تغيير بدهد. اين مساله در بين اصلاح‌طلبان و اصولگرايان در تاريخ سياسي ايران زياد اتفاق افتاده است. سابقه تاريخي در ايران نشان داده كه اغلب سياستمداران كه در دوران کارزار انتخاباتي يك موضع سياسي خاص را دنبال مي‌كنند پس از انتخاب شدن و ورود به مجلس يا دولت موضع سياسي خود را تغيير مي‌دهند. اين مساله به شكلي است كه نمايندگان مجلس در سال اول ورود خود به مجلس با يك سليقه به لوايح مجلس رأي مي‌دهند، سال دوم با سليقه ديگر و سال سوم و چهارم از روشي پيروي مي‌كنند كه از ابتدا اصلا آن را قبول نداشته‌اند. به همين دليل است كه ما نمي‌توانيم رأي نمايندگان مجلس را درباره لوايح دولت از قبل پيش‌بيني كنيم.

همه اين مسائل به دليل فقدان احزاب سازمان‌يافته سياسي در كشور به وجود مي‌آيد. اين در حالي است كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي فعاليت احزاب سياسي آزاد اعلام شده است، اما هيچ‌گاه در ساختار قدرت موجود احزاب سياسي پايدار به وجود نيامده است. به نظر من ساختار قدرت در ايران ساختاري مبتني بر احزاب نيست. به همين دليل به جاي اينكه احزاب ساختارمند وارد مجلس شوند كه داراي يك استراتژي واحد در تصويب يا عدم تصويب لوايح مجلس باشند، مشاهده مي‌كنيم كه طيف‌هاي سياسي وارد مجلس مي‌شوند. مفهوم طيف سياسي با حزب سياسي متفاوت است و اين دو نمي‌توانند جايگزين همديگر شوند. در شرايط كنوني حتي فراكسيون‌هاي مستقر در مجلس هم مرزبندي مشخصي با يكديگر ندارند. نكته ديگر اينكه همين فراكسيون‌ها داراي مواضع بي‌ثباتي هستند و به صورت سليقه‌اي و مقطعي رفتار مي‌كنند.

جريان‌هاي سياسي در ايران هيچ‌گاه به دنبال ايجاد مانيفيست، مرامنانه و آيين‌نامه نرفته‌اند. به دليل رفتار پیش‌بینی‌ناپذیر نمايندگان مجلس در ادوار مختلف دولت‌ها در ايران هيچ‌گاه توانايي تحليل صحيح از رفتار مجلس را نداشتند و هيچ‌گاه نتوانستند برنامه‌هاي خود را با تحليل دقيقي از آينده به مجلس ارائه كنند. اگر نمايندگان با پشتوانه حزبي وارد مجلس شوند هيچ‌گاه مجلس با شكاف‌هاي جديد و غيرمنتظره در درون خود روبه‌رو نخواهد شد. مساله مهم‌تر اينكه اگر فضاي سياسي ايران با اتكا به احزاب ساختارمند قابل پيش‌بيني بود هيچ‌گاه شخصيت‌هاي اصولگرا در مظان سرليستي اعتداليون يا اصلاح‌طلبان قرار نمي‌گرفتند.

در شرايط كنوني وضعيت به شكلي است كه برای مثال نمي‌توان موضع سياسي شهردار تهران را به درستي تحليل كرد و با قاطعيت عنوان كرد كه آقاي قاليباف در زمين كدام جريان سياسي بازي مي‌كند. چرا آقاي احمدي‌نژاد قبل از اينكه به رياست‌جمهوري انتخاب شود خود را يك اصولگراي واقعي مي‌داند اما پس از اينكه به رياست‌جمهوري مي‌رسد به صراحت عنوان مي‌كند که من اصولگرا نيستم. احمدي‌نژاد پيش از اينكه به رياست‌جمهوري رسيد اصرار عجيبي داشت كه به عنوان اصولگرا شناخته نشود. اين آشفتگي و بي‌شناسنامه بودن شخصيت‌هاي سياسي پديده خوبي نيست.

* به نظر شما گفتمان اعتدال اين مرزبندي‌هاي سياسي را به هم زده است؟ به هر حال گفتمان اعتدال مرزبندي‌هاي جريان‌هاي سياسي را به هم نزديك‌تر كرده است. آيا برخي اعتدال را با امتزاج اشتباه نگرفته‌اند؟

** بنده تقسيم‌بندي اصلاح‌طلبي و اصولگرايي را يك تقسيم‌بندي ژورناليستي مي‌دانم. البته منظور اين نيست كه جرياني به نام اصلاح‌طلبي يا اصولگرايي در كشور وجود ندارد يا اينكه اعتداليون در فضاي سياسي ايران هيچ نقشي ندارند. منظور اين است كه مرزبندي‌هاي سياسي در ايران از ابتدا در هم تنيده بوده است. بسياري از افرادي كه خود را اصلاح‌طلب مي‌نامند فاقد يك تعريف منسجم و قابل قبول از اصلاح‌طلبي هستند و مقابل بسياري از شخصيت‌هاي اصولگرا فاقد تحليل دقيق و صحيحي از محيط پيرامون و مطالبات مردم هستند. يك جريان سياسي بايد در همه زمينه‌ها اعم از سياست خارجي، مسائل فرهنگي، حجاب، بانكداري اسلامي و... داراي ديدگاه و برنامه باشد. اين در حالي است كه جريان‌هاي سياسي موجود در ايران فاقد يك استراتژي واحد و تعريف شده در اين زمينه هستند.

اگر ما به تركيب مجالس پس از انقلاب نگاه كنيم متوجه مي‌شويم كه به جز اصولگرايان و اصلاح‌طلبان شاخص مجلس كه مواضع سياسي آنها براي همه مشخص است مواضع مابقي نمايندگان مشخص نيست و وضعيت مبهمي دارد. اين وضعيت مبهم تصميم‌گيري را سخت و آينده را غيرقابل پيش‌بيني مي‌كند. اين وضعيت باعث مي‌شود در شرايط كنوني كه در آستانه انتخابات هستيم افراد به دنبال ياركشي سياسي و پيدا كردن حزب مناسب و حتي سرليست براي خود بگردند. به همين دليل برخي از مردم اصلاح‌طلبي را به نام رئيس دولت اصلاحات، برخي به نام آقاي عارف و برخي نيز اصلاح‌طلبي را با افرادي چون سعيد حجاريان مي‌شناسند. در مقابل برخي از افراد جريان اصولگرايي را با نام علي لاريجاني، حدادعادل يا ناطق نوري مي‌شناسند.

بنابراين ما با يك طيف مشخص سروكار داريم كه سروته آن مشخص است، اما بدنه آن‌كه اتفاقا بسيار بزرگ هم است، مشخص نيست و وضعيت مبهمي دارد. به نظر من تنها افراد معتدل بايد وارد مجلس شوند. مجلس محل مذاكره، نطق و رايزني است و نمي‌توان با يك باور متصلب غيرقابل انعطاف وارد مجلس شد و عده‌اي را در همان مجلس ضد منافع ملي معرفي كرد. متاسفانه وقت مجلس بعضا به جاي اينكه صرف رفع مشكلات مردم و كشور شود صرف برطرف كردن تنش و درگيري‌هاي سياسي مي‌شود كه هيچ سودي براي كشور ندارد. مهم نيست كه يك تندرو متعلق به چه جرياني اعم از اصولگرا و اصلاح‌طلب است. مهم اين است كه تندروي مي‌كند. يك سياستمدار تندرو هيچ‌گاه براساس منطق تصميم‌گيري نمي‌كند و بلكه به صورت احساسي و متصلب رفتار مي‌كند.

* جريان اصولگرايي با برگزاري جلساتي مانند جلسه چهارنفره ولايتي، ناطق نوري، لاريجاني و مقتدايي چه اهدافي را دنبال مي‌كند؟ آيا اين جلسه در مقابل جلسات موتلفه، پايداري و ايثارگران طراحي شده است؟

** اين مساله كه اصولگرايان باید با يكديگر متحد شوند اتفاق خوشايندي است و بايد آن را به فال نيك گرفت. به نظر من اصولگرايان در انتخابات مجلس حتما بايد با يك ليست وارد شوند. به نظر من هم در آينده همين اتفاق رخ خواهد داد و جريان اصولگرايي با يك ليست واحد وارد رقابت‌هاي انتخاباتي خواهد شد.

* به نظر شما اين مساله ممكن است كه طيف منتسب به علي لاريجاني در كنار طيف جبهه پايداري در يك ليست واحد اصولگرايي قرار بگيرد؟

** من اميدوارم چنين اتفاقي رخ بدهد و در نهايت اين دو طيف در يك جبهه واحد قرار بگيرند. اغلب اين تقسيم‌بندي‌ها براي دوران قبل از انتخابات است. با اين وجود سابقه تاريخي در چهار دوره گذشته مجلس نشان داده هنگامي كه ثبت‌نام‌ها انجام مي‌شود و نتيجه نظارتي شوراي نگهبان مشخص مي‌شود همه اصولگرايان با يك ليست انتخاباتي وارد رقابت‌هاي انتخاباتي خواهند شد. در شرايط كنوني بسياري از افراد به بحث سرليستي مي‌پردازند كه به نظر من قابل اهميت است. اما مساله مهم‌تر ۲۹ نفر ديگر ليست تهران است. اين در حالي است كه ليست تهران به تنهايي نتيجه و كيفيت مجلس آينده را مشخص نمي‌كند و بلكه كليت نمايندگان از استان‌هاي مختلف برآيند كلي مجلس را مشخص خواهد كرد.

اين احتمال وجود دارد كه ليست اصولگرايان در تهران رأي بياورد اما كليت مجلس را اصلاح‌طلبان ساير استان‌ها تشكيل بدهند. اين وضعيت در حالت عكس اين صادق است و ممكن است اصلاح‌طلبان در تهران پيروز نهايي انتخابات باشند اما كليت مجلس از نمايندگان اصولگراي ساير استان‌ها تشكيل شود. به نظر من مهم‌ترين مساله مجلس آينده سازگاري با دولت تدبير و اميد است و بايد چنين باشد. اگر چنين اتفاقي رخ بدهد همه كشور و مردم سود خواهند برد و اگر چنين اتفاقي رخ ندهد همه از جمله مردم و كشور متضرر خواهند شد. در شرايط كنوني برخي از نمايندگان مجلس نهم موضوعات كليدي و حياتي مردم را رها كرده‌اند و به موضوعاتي مانند «سيب‌زميني» مي‌پردازند.

مطرح كردن اين مسائل سبب به حاشيه رفتن مطالبات اصلي مردم و ايجاد مشكلات براي دولت مي‌شود. به همين دليل رويكرد مجلس نهم به درد دولت نمي‌خورد. دولت آقاي روحاني در طول دو سال گذشته مساله سياست خارجي و برداشتن تحريم‌ها را به شكل آبرومندي حل كرده است. دولت در اين زمينه موفق شده نظر مقام معظم رهبري و همچنين منافع كشور را تامين كند و به دغدغه‌هاي رهبري جامه عمل بپوشاند. توافق هسته‌اي يك مساله بزرگ و يك پيروزي باارزش براي دولت محسوب مي‌شود. با اين وجود مهم‌ترين چالش پيش روي دولت آقاي روحاني مساله اقتصادي است. بدون شك مساله اقتصادي حتي مهم‌ترين چالش پيش روي مجلس دهم نيز خواهد بود.

* چالش اقتصادي به وسيله اصولگرايان بهتر حل خواهد شد يا اصلاح‌طلبان؟

** بهترين نهادي كه بايد چالش اقتصادي را از بين ببرد دولت است. دولت آقاي روحاني يكي دولت منحصربه فرد است و توانايي حل مشكل اقتصادي را دارد. مجلس نيز بايد در اين زمينه دولت را همراهي كند. اين در حالي است كه برخي در مجلس در اين زمينه كارشكني مي‌كنند و مانع از اجراي سياست‌هاي دولت مي‌شوند. اين مساله كه تركيب مجلس آينده اصولگرا يا اصلاح‌طلب باشد داراي اهميت نيست. مساله مهم اين است كه هر كدام از جريان‌هاي سياسي كه در مجلس حضور داشتند توانايي حل مشكلات اقتصادي مردم را داشته باشند.

مساله اساسي و مهم همراهي مجلس با دولت است. متاسفانه در مجلس نهم جريان‌هايي حضور داشتند كه چوب لاي چرخ دولت مي‌گذاشتند. با اين وجود بنده معتقدم مجلس نهم با مديريت آقاي لاريجاني مجلس آبرومندي بود. آقاي لاريجاني تلاش زيادي كرد كه مجلس را با دولت همراه كند و در اين زمينه موفقيت‌هاي خوبي نيز به دست آورد. اين همراهي به ويژه در مساله تصويب برجام مشهود بود. مساله اقتصادي يك مساله پيچيده و تخصصي است و مشكلي نيست كه در صحن مجلس قابل حل باشد. براي حل كردن مشكلات اقتصادي بايد يك برنامه‌ريزي استراتژيك انجام داد. اين برنامه‌ريزي استراتژيك نيز نيازمند همراهي دولت و مجلس است و دولت نبايد در اين زمينه تنها بماند.

* به نظر مي‌رسد جبهه پايداري «نقطه كور» وحدت اصولگريان در انتخابات مجلس آينده خواهد بود. به نظر شما آيا اصولگرايان با حضور جبهه پايداري به وحدت خواهند رسيد؟

** جبهه پايداري از عده محدودي از اصولگرايان تشكيل شده كه عمدتا در مجلس نهم حضور داشتند. به نظر من با پايان مجلس و بيرون از مجلس جبهه پايداري وجود خارجي نخواهد داشت. در نتيجه جبهه پايداي بالاخره روزي به پايان راه خود خواهد رسيد. به نظر من افرادي كه به جبهه پايداري منتسب هستند در انتخابات شكست خواهند خورد و در مجلس آينده حضور نخواهند داشت. افرادي از جنس جبهه پايداري حتي اگر در ليست اصولگرايان نيز قرار داشته باشند در انتخابات رأي نخواهند آورد. جبهه پايداري هيچ‌گاه داراي بدنه مردمي و پشتوانه اجتماعي نبوده و نخواهد بود. اين جبهه تنها شامل ۱۰ تا ۱۵ سياستمدار شاخص است. اين عده حتي از انسجام تشكيلاتي نيز برخوردار نيستند و در يك موضع خاص هر كدام ‌ساز خود را مي‌زنند.

تنها راهي كه ممكن است اعضاي جبهه پايداري در مجلس آينده حضور داشته باشند اين است كه افراد ناشناخته اما با همان تفكر از شهرستان‌هايي به جز تهران وارد مجلس شوند. البته اين احتمال نيز وجود دارد كه اعضاي شاخص جبهه پايداري با تغيير حوزه انتخاباتي از تهران به شهرستان‌هاي كوچك موفق شوند دوباره وارد مجلس شوند. مواضع جبهه پايداري در مجلس نهم در برخي مسائل كاملا اشتباه بود و در برخي زمينه‌ها تندروي‌هاي نابجا صورت گرفت. پايداري‌ها فاقد سعه صدر و تحمل نظر مخالف در مجلس بودند. به نظر مي‌رسد مجلس آينده مجلس معتدل‌تر و معقول‌تري نسبت به مجلس نهم خواهد بود. در نتيجه دوران جولان‌دهي جبهه پايداري به پايان رسيده است.

* نقش علي لاريجاني در انتخابات مجلس از دو جنبه قابل تحليل است. اول اينكه وي گرايش به همكاري با دولت دارد و دوم اينكه از جايگاه قابل قبولي در بين اصولگرايان و به تازگي اصلاح‌طلبان برخوردار شده است. به نظر شما لاريجاني به چه ميزان در انتخابات آينده تاثيرگذار است؟

** آقاي لاريجاني در طول مجلس نهم موفق شد مجلس را تاحدودي به جايگاه اصلي خود بازگرداند. مجلس شوراي اسلامي در دوره ششم تاحدود زيادي از شأن واقعي خود نزول كرد. با اين وجود آقاي لاريجاني موفق شد جايگاه مجلس را به شأن آن در قانون اساسي نزديك كند. البته هنوز مجلس در جايگاه واقعي خود قرار ندارد و با آنچه در قانون اساسي تصريح شده فاصله زيادي دارد. يكي از لوازمي كه كمك مي‌كند مجلس به جايگاه واقعي خود بازگردد استاني شدن انتخابات است. به نظر من اگر قرار است مجلس به شأنيت خود بازگردد بايد شبيه مجلس اول شود. در مجلس اول شخصيت‌هاي شاخص، تاثيرگذار، عميق و با اهداف و آرمان‌هاي ملي و اسلامي حضور داشتند. من تعبير شما را قبول ندارم كه آقاي لاريجاني به آقاي روحاني يا دولت نزديك است. به نظر من آقاي لاريجاني رئيس مجلس بود و دقيقا وظيفه خود را انجام مي‌داد.

مجلس از اساس نبايد روب«ح.ف.ه» دولت بايستد و بايد با دولت همراهي كند. بنده حتي تحليل برخي روزنامه‌نگاران مبني بر اينكه آقاي ناطق نوري مرز بين اصولگرايان و اصلاح‌طلبان است را نيز قبول ندارم. آقاي ناطق نوري يك شناسنامه مشخص و تعريف‌شده سياسي دارد. مهم‌ترين ويژگي ايشان نيز سعه‌صدر در مقابل نظريات مخالف و جريان مقابل بود. همين ويژگي ايشان نيز باعث شده جريان اصلاح‌طلب نسبت به حضور ايشان در انتخابات تمايل نشان بدهد. با اين وجود آقاي ناطق نوري داراي شناسنامه مشخص سياسي است. اين مساله كه جريان‌هاي سياسي تنها در هنگام انتخابات به دنبال يارگيري و سرليست هستند نشان‌دهنده يك نقصان و چالش بزرگ در ساختار سياسي كشور است. مشكل اساسي ما عدم چرخش نخبگان و عدم شايسته‌سالاري است. همه اين مسائل نيز به فقدان تحزب در كشور بازمي‌گردد.

برای مثال حزب موتلفه به عنوان ريشه‌دارترين حزب ايران تنها با چند چهره شاخص مانند مرحوم عسگراولادي، بادامچيان يا حبيبي شناخته مي‌شوند و درباره ديگران نمي‌تواند با قاطعيت عنوان كرد كه آيا اين افراد عضو حزب موتلفه هستند يا اينكه نيستند. درباره اصلاح‌طلبان نيز همين وضعيت است. اگر ما ۲۰ چهره شاخص اصلاح‌طلب را كنار بگذاريم نمي‌توانيم درباره ديگران با قاطعيت عنوان كنيم كه آيا اصلاح‌طلب هستند يا اينكه با توجه به شرايط زماني خود را اصلاح‌طلب معرفي مي‌كنند. وجود اين حالت در فضاي سياسي ايران خوب نيست. اينكه نتوان افراد را به صورت قطعي در يك جريان سياسي تقسيم‌بندي كرد يك چالش بزرگ براي فضاي سياسي ايران است. البته من دليل اصلي اين مساله را فقدان تحزب در ايران مي‌دانم چرا كه معتقدم ساختار نظام سياسي ايران حزبي نيست.

* چرا ساختار نظام سياسي ايران حزبي نيست؟

** به چند دليل تحزب در ايران شكل نمي‌گيرد. نخست اينكه تحزب نيازمند يك جامعه طبقاتي است. جامعه مدني ايران هيچ‌گاه مسير طبقاتي را براي رسيدن به تحزب طي نكرده است. اين در حالي است كه غرب اين مسير را طي كرده و در نهايت به نظام‌هاي پارلماني يا رياستي رسيده كه در آن احزاب نقش مهمي در تعيين سرنوشت مردم ايفا مي‌كنند. در جامعه ايران هيچ‌گاه طبقه شكل نگرفته است. البته قشر در جامعه ايران وجود دارد اما قشر نمي‌تواند نقش طبقه را براي جامعه مدني ايران بازي كند. مساله دوم اينكه تحزب در ايران داراي پشتوانه و پيشینه مناسبي نيست. در تاريخ ايران همواره اين دولت‌ها بوده‌اند كه براي خود حزب تشكيل داده‌اند. در نتيجه تجربه تاريخي نشان داده احزاب در ايران همواره برآمده از قدرت رسمي هستند.

در دهه‌هاي اخير نيز همين وضعيت صورت گرفته و احزابي مانند كارگزاران سازندگي منتسب به دولت سازندگي، جبهه مشاركت منتسب به دولت اصلاحات و رايحه خوش خدمت و جبهه پايداري منتسب به دولت محمود احمدي‌نژاد همگي براساس نيازهاي دولت‌هاي متبوع خود شكل گرفته‌اند. همه اين احزاب به قدرت رسمي وابسته بودند. اگر وابستگي اين احزاب به قدرت رسمي از بين برود اين احزاب رو به اضمحلال مي‌روند و ساختار و بدنه آنها از هم مي‌پاشد. نكته ديگر اينكه دبيركل اين احزاب را توده مردم انتخاب نمي‌كنند و به صورت سنتي و در درون تشكل انتخاب مي‌شوند.

اين مساله به معناي فاصله مردم با اين احزاب است. جامعه‌شناسي سياسي كنوني كه در دانشگاه‌هاي كشور تدريس مي‌شود و مورد مطالعه قرار مي‌گيرد مبتني بر تجربه غرب در زمينه جامعه مدني است. اين در حالي است كه ما فاقد جامعه‌شناسي سياسي اسلامي هستيم. قانون اساسي جمهوري اسلامي نيز با اينكه فعاليت احزاب را آزاد مي‌شمارد اما تعريف و مبناي اصولي و دقيقي براي وجود حزب در كشور صورت نداده است. به همين دليل من معتقدم حتي تلاش براي تحزب در ساختار سياسي ايران بي‌فايده است و تحزب در ايران شكل نخواهد گرفت.

* به نظر مي‌رسد كه شاكله اصلي مجلس آينده را طيف معتدل هر دو جريان سياسي شكل خواهند داد. به نظر شما چه اتفاقي در فضاي سياسي ايران در سال‌هاي اخير صورت گرفته كه اعتداليون به نقطه ثقل و كانون اصلي انتخابات مجلس آينده تبديل شده‌اند؟

** به نظر من بازنده اصلي مجلس ششم جريان‌هاي افراطي اصلاح‌طلب بودند. اين در حالي است كه مجلس نهم سند شكست و باخت بزرگ افراطيون اصولگرا بوده است. مردم مدت‌هاست از تندروي بيزاري مي‌كنند و كساني كه به صورت ديگران چنگ مي‌زنند را نمي‌پسندند. به نظر من با بسته شدن پرونده مجلس نهم پرونده تندروهاي جريان اصولگرايي نيز بسته خواهد شد. بدون شك بسياري از تنش‌هاي اجتماعي از رفتار تندروها در مجلس نشأت مي‌گرفت. برای مثال اگر عده‌اي در حرم حضرت معصومه (س) به سمت رئيس مجلس مُهر پرتاب كردند يا افرادي كه عليه شخصيت‌هاي مورد احترام مردم (آيت‌ا... سيد حسن خميني) در حرم امام (ره) شعار مي‌دادند به نوعي از رفتار تندروهاي اصولگرا در مجلس الگو‌برداري مي‌كردند.

تندروها بايد بازتاب رفتار خود را در بستر اجتماعي بپذيرند و متوجه باشند كه رفتار آنان ممكن است عامل اصلي تشنج در فضاي كشور باشد. انتخاب آقاي روحاني به عنوان رئيس‌جمهور كشور نشان‌دهنده نوعي بلوغ اجتماعي در بين مردم است. مردم به دنبال رئيس‌جمهوري هستند كه دنبال دعوا و جنگيدن نباشد و براي حل كردن مشكلات مردم تلاش كند. مردم از فرط نااميدي از عملكرد احمدي‌نژاد به روحاني رأي دادند. احمدي‌نژاد در هشت سال رياست‌جمهوري خود همه را آزرد.

* اصلاح‌طلبان از انسجام بيشتري نسبت به اصولگرايان در انتخابات مجلس برخوردارند و به نظر مي‌رسد با مدیریت واحدي به رقابت‌هاي انتخاباتي ورود خواهند كرد. اين در حالي است كه برخي از اصلاح‌طلبان معتقدند كه اين جريان براي تصاحب۲۰۰ كرسي مجلس دهم برنامه‌ريزي كرده است. ارزيابي شما از وضعيت اصلاح‌طلبان براي انتخابات مجلس چيست؟

** اين مساله كه اصلاح‌طلبان موفق شدند از اتفاقاتي مانند مجلس ششم، فتنه۸۸ و به صورت كلي از تندروي عبور كنند اتفاق مهمي براي اين جريان بوده است. اگر اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس دهم به يك ليست واحد دست پيدا كنند موفقيت بزرگي براي اين جريان خواهد بود. جريان اصلاحات بايد براي خود مرزبندي مشخصي داشته باشد و عنوان كند كساني كه از اين مرز عبور كنند جزو اردوگاه اصلاح‌طلبي نيستند و نمي‌توانند به نام جريان اصلاحات سخن بگويند. همراهي با دولت آقاي روحاني بايد مهم‌ترين اولويت براي مجلس دهم باشد. اولويت دوم مجلس بايد پرهيز از هرگونه تندروي باشد. در شرايط كنوني نيز مهم‌ترين دغدغه اصلاح‌طلبان حضور در مجلس براي همراهي با دولت است. به همين دليل من اميد زيادي به مجلس دهم و عملكرد آن دارم.

http://www.armandaily.ir/fa/Main/Detail/136924

ش.د9404725