(روزنامه آفتاب يزد – 1395/04/28 – شماره 4662 – صفحه 2)
* آقای داوری! دیدگاه شما به عنوان یکی از حامیان احمدینژاد، درباره اظهارنظرهای اخیر حداد عادل که لیست اصولگرایان تهران در انتخابات سال 94 را نماد وحدت اصولگرایان دانسته و از تکرار این تجربه در انتخابات 96 سخن گفته است، چیست؟
** نمی دانم آقای حداد عادل بر اساس یک تحلیل منسجم چنین اظهاراتی کرده اند و یا اینکه برای از «سربازکنی» وپاسخ به سوال یک خبرنگار. واقعیت این است که مدل لیست اصولگرایان در تهران چه به لحاظ تاکتیکی و چه به لحاظ راهبردی، یک اقدام کاملا شکست خورده بود. وحدتی در آن لیست اتفاق نیفتاد. اگر آن لیست را نگاه کنید در یکسو افرادی مثل ابوترابی فر یا مصباحیمقدم که گرایش به آقای روحانی دارند رامیبینید و از طرفی افراد دیگری مثل بذرپاش که نقاد جدی دولت هستند قرار گرفتند. در آن لیست حامیان آقای لاریجانی و حامیان دولت سابق به طور کامل حذف شدند. به نظرم فهرست اصولگرایان تهران از باب تعارف و رودربایستی چند نفر بایکدیگر و با محوریت جمعیت ایثارگران بسته شد. در آن لیست چهرههایی مثل آقای کوچک زاده یا ظهره وند که در حوزههای مختلف به عنوان چهرههای انقلابی شناخته شدند حذف شدند. واقعیت این است که نطفه آن لیست دچار تباهی و سردرگمی بود و در عمل هم دیدیم که آن لیست 30 به هیچ باخت. آنها از کسانی باختند که برخی شان (لیست امید) در مجتمعهای مسکونی خودشان هم شناخته شده نبودند. یعنی در واقع اصولگرایان به یک لیست سفید باختند.
اما دلیل شکست لیست حداد عادل را باید از سال90 به بعد بررسی کنید، یعنی درست زمانی که اصولگرایان مهم ترین ظرفیت رای آوریشان در سالهای اخیر که آقای احمدینژاد و مجموعه دولتهای نهم و دهم بود را از یاد بردند؛ با او یک مرزبندی شکل دادند و آن دولت را انحرافی اعلام کردند! شکستهای پیاپی شان از همینجا شروع شد. اولین شکست آنها در خرداد 92، و پس از آن اسفند 94 رقم خورد. و من اعتقاد دارم که اصولگرایان در انتخابات شوراها و ریاست جمهوری 96 هم شکست خواهند خورد. مگر آنکه جریان راست به همان نقطه اول بازگردد و فاصلهگرفتنشان از احمدینژاد را که خطای راهبردی آنهابود جبران کند. فراموش نکنیم احمدینژاد ظرفیت 15 درصدی اصولگرایان را با ظرفیت اجتماعی شخصی که داشت تا 50،60درصد افزایش داد.
یعنی اصولگرایان اگر میخواهند پیروز میدان باشند، باید از ریاست جمهوری احمدینژاد در سال 96 حمایت کنند؟
** ببینید! از سال 88 به بعد هویتی به نام اصولگرایی یا اصلاحطلبی با یکدیگر رقابت نمیکنند. شما به من بگویید در حال حاضر چه کسی اصولگراست و چهکسی اصولگرا نیست؟
آیا کاظم جلالی و علی لاریجانی اصولگرا هستند که هر دو در لیست اصلاحطلبان قرار گرفتند؟ آیا آقای کوچک زاده اصولگراست که اصلا در لیست اصولگرایان قرار نگرفت؟! به نظرم هویتهای جناحی دیگر نمیتواند مبنای تحلیلهای ما باشد. در سیاست ایران اتفاقات جدیدی در حال رخ دادن است. مثلا اگر شما اصلاحطلبی را با آن پدیدهای که از درون دوم خرداد ظاهر شد مقایسه کنید! میبینید که آن پدیده دهه 70، امروز با آقای ناطق نوری که رقیب رئیس جمهور اصلاحات بود و یا با آقای روحانی که در مجلس ششم در مقابل اصلاحطلبان ایستاد، ائتلاف میکند. بنابراین در حال حاضر نه هویت اصلاحطلبی و نه هویت اصولگرایی موضوعیتی ندارد. باید تعاریف جدیدی را در عرصه سیاست ایران بیابیم. مثلا به نظرم تقسیمبندی مردمی - غیرمردمی، یا انقلابی- غیرانقلابی، بیشتر فضای سیاسی کشور را توصیف میکند.
* این تقسیم بندی شما که گنگ تر و بیهویت تر است! تعریف از مردمی و انقلابی بودن که معدود فاکتورهای مشخص اصلاحطلبی و اصولگرایی را هم ندارد!
** قبول دارم! ولی به نظرم دوره زایش جدید در حیات سیاسی مافرارسیده است. آن اوایل هم که بحث اصلاحطلبی یا اصولگرایی میشد، دقیقا مشخص نبود اصلاحطلب یا اصولگرا چیست؟ اما دیدیم که پس ازگذشت اندک زمانی، این دو جریان جاافتادند و به مدت یک دهه توانستند در نهاد سیاسی ما نقش داشته باشند اما اکنون بعد از یک دهه دچار زوال شده اند. پس باید جریانهای جدید سیاسی در کشور جا بیفتند. شما کافی است نگاهی به حسن روحانی و حامیان او در مقابل رقیبان وی بکنید. آیا میتوانید تشخیص دهید که حامیانش اصولگرا هستند یا مخالفینش؟
* البته به نظرم نگاه شما درباره پایان کامل هویت اصلاحطلبی و اصولگرایی غیرمنطقی و افراطی است.
** منظور من این است که در مرحله گذار سیاسی هستیم. اینکه هنوزهم عدهای سعی میکنند با ادبیات اصولگرایی یا اصلاحطلبی صحبت کنند یک بحث دیگری است. ولی واقعیت این است که نمیتوانیم مانیفست، جهت دهی یا موضع مشخص در میان این دو جناح تعریف کنیم. مثلا در مورد پدیده برجام آیا جریان اصولگرا موضع مشخصی داشت؟ یک گروه اصولگرا، شیفته و دلباخته برجام بود و یک گروه دیگر آن را خیانت میدانست.
* درباره موضوعات کشوری قرار نیست حتما همه یک موضع داشته باشند. جمهوری خواهان آمریکا نیز درباره بسیاری مسائل با دموکراتها هم عقیدهاند!
** اما اینطور نیست که در حزب دموکرات عدهای توافق با ایران را خوب بدانند و عدهای آن را بد. ممکن است در داخل یک جناح افراد انتقاداتی به هم داشته باشند اما از اساس با یکدیگر در تضاد نیستند.ولی این تضاد پایهای دربین اعضای داخلی یک جناح در ایران وجود دارد.
* پس در حال حاضر چه جریانی در سیاست ایران وجود دارد؟
** یک جریان جدید در کشور حول آقایهاشمی، روحانی و رئیس جمهور اصلاحات در حال شکل گیری است. بازوی راست این جریان از اصولگرایان سابق یارگیری میکند (کسانی مثل لاریجانی، ابوترابی فر و گروهی از جامعه روحانیت مبارز از این دست هستند). بازوی چپ این جریان را هم اصلاحطلبان سابق (مثل بخشی از کارگزاران یا جبهه مشارکت) شکل میدهند.
اما در طرف مقابل این جریان هنوز جبههای شکل نگرفته است، تنها کسی که توان شکل دهی این جبهه متفاوت را دارد، شخص محمود احمدینژاد به جهت پایگاه مردمی اش، است. احمدینژاد میتواند جبهه مقابل این مثلث (هاشمیروحانی رئیس جمهور اصلاحات) را شکل دهد. ولی فعلا چون آقای احمدینژاد خود را در موضع سکوت قرار داده و فعالیتی ندارد، این جبهه، شکل نگرفته است. بنابراین، یکه تاز عرصه سیاست کشور مثلثهاشمی، روحانی و رئیس جمهور اصلاحات است.
اما اگر احمدینژاد به صحنه نیاید و جریانی را در مقابل این جریان ساماندهی نکند، تردید نکنید، که گامهای فراتر بعدی سرنوشت سه دهه آینده کشور را رقم میزند.(!) تنها مولفهای که میتواند برنامههای این جریان را ناکام بگذارد شخص محمود احمدینژاد است.
* خیلی مطمئن از چنین برنامهای صحبت میکنید. اگر اینطور است! من هم میگویم از کجا معلوم که جبهه احمدینژاد چنین برنامههایی در سر نداشته باشد؟
** احمدینژاد چنین کاری نمیکند.
* احتمال میدهید روحانی در سال96 کاندیدا نشود؟
** اتفاقا حسن روحانی برای رسیدن به هدفش، باید دوره هشت ساله خود را کامل کند و تمام تلاشش این است تا با رایی بیشتر از سال 92 انتخاب شود.
* اما جواب سوالم را نگرفتم؛ اگر حداد عادلها یا باهنرها بخواهند در سال 96 پیروز انتخابات باشند باید از احمدینژاد حمایت کنند؟
** واقعیت این است که آقای روحانی در سال 96، هیچ رقیبی به غیر از آقای احمدینژاد نخواهد داشت. بخشی از حداد عادلها و باهنرها به سمت ائتلاف با دولت خواهند رفت، یعنی من مطمئنم آقای باهنر از هم اکنون تلاش میکند تا سهمی در دولت دوم حسن روحانی داشته باشد. جریانهایی مثل جامعه روحانیت مبارز، پیروان امام و رهبری هم به سمت روحانی خواهند رفت و بخشهایی هم که حسن روحانی را نپسندند، ناگزیر در حرکت به سمت احمدینژادند. اما اگر احمدینژاد وارد عرصه رقابت نشود، مخالفین حسن روحانی سناریوی سال80 در زمان اصلاحات را اجرا میکنند، یعنی لشکری از کاندیداها را وارد صحنه میکنند (حتی 9،10 نفر) تا هر یک از آنها با نفوذ شخصی یا منطقهایشان بتوانند بخشی از آرای روحانی را تحت تاثیر قراردهند تا آقای روحانی با آرای کمتری انتخاب شود. آنها سعی میکنند که او (روحانی) رئیس جمهوری با آرای متوسط مایل به پایین و قابل کنترل باشد. اما اگر احمدینژاد اراده کرده و کاندیدا شود تردید نکنید کل معادلات به هم میریزد. در آن صورت پیروزی آقای احمدینژاد قطعی خواهد بود و در صورت کاندیداتوری احمدینژاد هیچ شانسی برای آقای روحانی وجود ندارد.
* حداد عادل بین حسن روحانی و احمدینژاد کدام را ترجیح میدهد؟
** من خیلی حمایت این افراد را واجد اهمیت نمیدانم، این افراد اگر حمایتی هم بکنند برای خودشان اهمیت دارد که بتوانند در این پازل سیاسی جایگاهی داشته باشند.
* خیلیها میگویند حداد عادل با صحبتها و سخنرانیهایی که انجام داده، سعی دارد خودش را لیدر جریان راست معرفی کند.
** واقعیت این است که ظرفیت جریان سازی در بین این افراد به شدت کاهش پیدا کرده است. وقتی عدهای از این افراد هنوز در توهم جریان انحرافی باشند نشان میدهد که درک درستی از شرایط صحنه سیاست ندارند. آقای حداد عادل قبل از انتخابات 94 گفت ما با جریان انحرافی مرزبندی داریم. من معتقدم همین صحبت ایشان باعث شد تا او از رفتن به مجلس بازبماند. وقتی ایشان این حرف را زد خودش را از حامیان دولت سابق محروم کرد. معتقدم کسانی مثل حداد عادل تحلیل درستی ندارند و نمیدانند چه اتفاقات مهمی از سال92 به بعد در حوزههای راهبردی در کشور افتاده و نمیتوانند خودشان را با این فضا تنظیم کنند.
به نظرم افرادی مثل ایشان با یک تاخیر زمانی متوجه تحولات میشوند یعنی در ابتدا تحولات رخمیدهد وتازهاین افراد میخواهند بنشینند و تحلیل کنند که چرا این اتفاق افتاده است. این عده امکانآینده پژوهی و ساختار سازی برای زمان را ندارند. در حالیکه آقایهاشمی رفسنجانی به عنوان یک بازیگر متبحر صحنه سیاست را گام به گام مدیریت کرده و جلو میبرد و افرادی مثل حداد عادل با پازلهایهاشمی بازی میکنند. آقایهاشمی با پازل جریان انحرافی فضایی را ایجاد کرد تا در سال92 فرد نزدیک بهایشان رئیس جمهور شود. در گامهای بعدی فضای کشور را به سمتی برد که باز هم حداد عادلها در همان تله افتادند و انتخابات94 را باختند. تا زمانیکهاین عده با پازلهاشمی بازی کنند شکست میخورند.
* آقای احمدینژاد تحرکات سیاسی اش را افزایش داده است و نزدیکان ایشان رایزنیها رابرای تایید صلاحیت او با شورای نگهبان آغاز کرده اند، نکتهای که نشان بر عزم جدی محمود احمدینژاد برای ریاست جمهوری 96 دارد.
** آقای احمدینژاد 8 سال رئیس جمهور بوده است، رئیس جمهور شدن مجدد نه جذابیت شخصی برای ایشان دارد و نه فضیلتی برای وی حساب میشود. تا آنجایی هم که من میدانم شخص ایشان، انگیزه و علاقهای برای ریاست جمهوری ندارد. ولی آقای احمدینژاد دغدغهای نسبت به انحراف جامعه از معیارهای انقلاب وامام دارند و سعی میکنند آن را تبیین کنند.
* آقای داوری! باور بفرمایید این دغدغه خیلی دغدغه شعاری و غیرقابل باوری است. به علاوهاینکه من نمیفهمم از چه روی آقای احمدینژاد خود را یگانه منادی تبیین خط امام تصور کرده است؟
** بازهم میگویم آقای احمدینژاد دغدغه اجرایی ندارد.بلکه دغدغه آرمانهای امام را دارد و هشت سال کارنامهایشان مشخص است و فعالیتهایشان را هم انجام داده اند. در ضمن اینکه میگویید عدهای به دنبال رایزنی با شورای نگهبان هستند را تکذیب میکنم. آقای احمدینژاد اگر تصمیم بگیرد که وارد صحنه شود تردید نکنید که با صراحت این موضوع را اعلام خواهد کرد. احمدینژاد آن قدر جسارت و شجاعت دارد که مستقیما خودش اعلام کاندیداتوری کند.
* طبیعی است که او نباید در چنین برههای اعلام کاندیداتوری کند. در انتخابات 92 تا لحظه آخر ثبت نام معلوم نبود که آیا آقای رحیم مشایی به همراهی احمدینژاد کاندیدا میشود و یا نه! که دیدیم علیرغم همه طفرهرفتنها و تکذیبها، رحیم مشایی نامزد ریاست جمهوری شد.
** طبیعتا در بازه یکساله مانده به انتخابات، کاندیداها رونمایی میشوند. بنابراین تا زمانیکهایشان (احمدینژاد) خودشان اعلام نامزدی برای ریاست جمهوری نکرده ما باید فرض را بر این بگذاریم که او تمایلی بهاین کار ندارد. امامطمئن باشید که اگر ایشان تصمیم بگیرد در سال 96 کاندیدای ریاست جمهوری شود، صددرصد تایید خواهد شد. بحث رد صلاحیت احمدینژاد یک بحث کاذب و انحرافی است. رهبری دولت ایشان را دولت انقلاب و احیاکننده گفتمان انقلاب دانستند. مباحثی مثل رد صلاحیت احمدینژاد صرفا سوژههای رسانهای و ژورنالیستی است.
* اگر احمدینژاد بنا به هر دلیلی یا رد صلاحیت یا عدم تمایل،کاندیدا نشود چهبرنامهای در سال 96 خواهد داشت و از چهکسی حمایت می کند؟
** انتخابات 96، یک انتخابات تک پارامتری است. احمدینژاد یا می آید یا نمی آید.اگر احمدینژاد وارد انتخابات 96 شود، آقای روحانی تک دورهای خواهد شد و رئیس جمهور دوازدهم آقای احمدینژاد است. و اگر هم او نیاید، آقای روحانی رئیس دولت دوازدهم است.
* چرا احمدینژاد، کاری که آقایهاشمی در سال 92 با حمایت از روحانی انجام داد را انجام نمی دهد و از یک کاندیدای خاص حمایت نمی کند؟
** همیشه خاطرتان باشد که ظرفیت آرای افراد تا حد زیادی متکی به آن شخصیت و کاریزمای همان فرد است. چون روحانی رئیس جمهور فعلی است، عملا کسی باید با او رقابت کند که خودش نیز در تراز با رئیس دولت باشد. آقای روحانی به غیر از احمدینژاد هیچ رقیب دیگری ندارد. بنابراین معتقدم اگر احمدینژاد بخواهد از کسی در سال 96 حمایت کند، تنها بخشی از آرای طرفداران احمدینژاد به سمت آن فرد روانه می شود و نه تمام آن. در میان رقبای آقای روحانی کسی به غیر از احمدینژاد نیست که سبد آرای مشخص و منحصر به فردی داشته باشد. بنابراین آقای احمدینژاد یا باید خودش کاندیدای ریاست جمهوری شود و یا به طور کلی بیرون از صحنه رقابت قرار گیرد، چرا که حمایت صرف او از کسی نمی تواند پیروزی رقیب آقای روحانی را تامین کند.
* ولی حمایت او ممکن است آرای روحانی را کم کند.
** ما که به دنبال بازی انتخاباتی نیستیم!شرایط فعلی یا تغییر میکند یا تغییر نمیکند. اگر بنا به تغییر آن است تنها احمدینژاد با حضورش در ریاست جمهوری 96 می تواند آن را تغییر دهد.
* شما همیشه با یک قاطعیت خاص از پیروزی احمدینژاد در برابر روحانی صحبت می کنید. من هرگز نمی توانم دلیل این اطمینان شما را درک کنم! شاید بتوانید مرا قانع کنید که آرای حسن روحانی نسبت به سال 92 کاهش خواهد داشت. اما اینکه احمدینژاد هنوز آرای سال 84 را دارد یا می تواند روحانی را شکست دهد را نمی شود پذیرفت. شما کافی است در بین دوستان و آشنایان سوال کنید و یا در مترو و اماکن عمومی پای حرف دل مردم بنشینید آن وقت می فهمید که احمدینژاد اصلا شخص محبوبی نیست.
** نوع رابطه شما با شبکههای ارتباطی که دارید روی ذهنیتتان از برآوردهای اجتماعی اثر گذاشته است. اولا یادتان باشد انتخابات یک مسئله نسبی است. آقای روحانی در سال 92، در انتخاباتی که یک سر آن آقای قالیباف و جلیلی است 51 درصد آرا را بهخود اختصاص می دهد. همین آقای روحانی اگر در شرایط دیگری قرار بگیرد ممکن است آرایش بیشتر یا کمتر شود. بنابراین آقای روحانی هوادارانی به معنی سینه چاک معتقد ندارد. ولی اگر همین الان شبکههای اجتماعی را رصد کنید، درمییابید رئیس جمهور اصلاحات یک بخشی از جامعه را به عنوان هوادار واقعی و علاقه مند به خود اختصاص داده است، در حالیکه حسن روحانی فاقد چنین ظرفیتی است. بخشی از آنهایی هم که به حسن روحانی رای داده اند به پشتوانههاشمی و رئیس جمهور اصلاحات چنین کردند.
حتی ممکن است بخشی از کسانی که به حسن روحانی رای داده اند در انتخابات 96 به احمدینژاد رای بدهند. به عنوان مثال بخش زیادی از آرای رئیس جمهور فعلی در شهرهای کوچک بوده است. تردید نکنید که اگر رقابت بین روحانی و احمدینژاد دایر شود، شهرهای کوچک، دیگر به آقای روحانی رای نمی دهند. بهتر است شما در رقابتهای انتخاباتی گاهی صحنه را سیاسی نبینید بلکه آن را اجتماعی نگاه کنید اساسا یکی از اشکالات اصولگرایان و اصلاحطلبان این است که براساس حلقههای سیاسی راجع به احمدینژاد قضاوت می کنند.
این درست است که آقای احمدینژاد بین نخبگان حزبی و سیاسی هوادار ندارد، تا اینجای کار حق با شماست و درست می گویید. ولی شما اگر از وزارت کشور آمار بگیرید درمیابید کل نخبگان احزاب کشور بیشتر از 5 هزار نفر نیستند. شما نظرسنجیهایی که خود مراکز دولت انجام داده را پیدا کنید و شرایط را ببینید. در حال حاضر آقای احمدینژاد در کل کشور حدود 65 تا 67 درصد اقبال دارد. یعنی، در صورت ایجاد دو قطبی روحانی و احمدینژاد 65 درصد به او رای می دهند و در شهرهای بزرگ (از جمله تهران) اقبال به احمدینژاد 45 تا 55 درصد است.
* به من بگویید منبع این آمار از کجاست؟
** منابع و مراکز رسمیو نزدیک به دولت این موضوع را قید میکنند. شما همین الان هم در سفرهایی که آقای احمدینژاد می رود اقبال مردم را مشاهده می کنید.
* البته، بیشتر از استقبال، حاشیهها و عدم اقبال مردم و برخی پلاکاردها علیهایشان را در این سفرها می بینیم!
** من نمی گویم آقای احمدینژاد مخالفی ندارد. آقای احمدینژاد در دو دهک درآمدی بالا و بخشی از اقشار متوسط که سرجمع بین 15 تا 20 درصد رای دهندگان هستند مخالفانی دارد که تحت هیچ شرایطی به او رای نخواهند داد.
* اما در سخنرانی که اخیرا آقای احمدینژاد در ملارد همدان داشتند یعنی شهری که نه مرفه نشین است و نه ثروتمند، گروهی از مردم، علیه او شعار دادند. یا شاید هم منظور شما این است که تمام آنهایی که من با آنها صحبت کردم و یا در اماکن عمومیحرفهایشان را میشنوم، جزء آن 15 تا 20 درصد قشر مرفه اند؟
** اگر شما علمی نظرسنجی کنید بهاین آماری که من می گویم می رسید. این آمار را هم من تهیه نکردم. بلکه گزارشهایی است که از مراکز نزدیک به خود دولت به دست ما رسیده است مطمئن باشید حرف من براساس نظرسنجی شخصی من نیست بلکه براساس متد علمی نظرسنجیهاست.
http://aftabeyazd.ir/?newsid=43297
ش.د9501194