چهارچوب نظري
سياست خارجي يعني سازگاري دائمي هم در درون دوستها، هم بين دوستها و هم موقعيتي كه در آن ذينفع هستند.1 موقعيت هميشه ثابت و يكسان نيست، بلكه دائماً در نوسان است. سياست خارجي هر كشوري، فارغ از پارهاي امور روزمره، معطوف به اهدافي ميشود كه «منعكس كننده نيازها و مقاصدي هستند كه بازيگران مؤثر آنها را به شكل آگاهانه طرح و پيگيري ميكنند. اهداف سياست خارجي نيز با توجه به زمان، اولويت و اهميتشان تعريف ميشوند.»2 بنابراين، همواره سلسله مراتبي از اهداف در سياست خارجي ترسيم ميشود كه به تعبير هالستي، ميتوان آنها را به اهداف بلندمدت، كوتاهمدت و حياتي تقسيم كرد.3
بدين ترتيب، سه پرسش كليدي كه در سياست خارجي طرح ميشود عبارت است از: منافع ملي كدامند؟ اهدافي كه اين منافع را با بهترين شيوه تامين ميكنند و افزايش ميدهند، كدامند؟ و در آخر اينكه از چه سياستها يا ابزارهايي بايد براي رسيدن به اين اهداف استفاده كرد؟4 در واقع، تامين، حفظ و ارتقاي منافع ملي در روابط بينالملل، همواره از اولويتهاي اصلي سياست خارجي كشورها بوده است و آنها همواره تلاش كردهاند از طريق لوازم ديپلماتيك و گاهي غير ديپلماتيك اين تكليف مهم را انجام دهند. رويكردهاي نظري مختلفي اين مسئله را بررسي كردهاند. رويكرد نظري ما نيز در اين مقاله متأثر از نگاه واقعگرايي به تحولات سياسي و بينالمللي است.
مكتب واقعگرايي در تبيين سياست خارجي كشورها به رابطه منطقي بين منافع ملي و قدرت ملي توجه ميكند و هنگام ترسيم چشماندازي كلي از اهداف و منافع ملي، ظرفيتهاي طبيعي و غيرطبيعي كشور را مهم ميداند. «در تفاسير كلاسيك اين مكتب كه در آثار اشخاصي چون هابز و واقعگرايان متاخري چون مورگنتا نمود مييابد، شرارت، ذاتي انسان تلقي شده و پايداري آن با تبلور در عملكرد دولتها سبب ميشود عنصر تعارض به مقوله اصلي در الگوهاي رفتاري كشورها تبديل شود. اين عنصر در كنار خطوط راهنمايي چون منافع ملي و ماهيت آنارشيك نظام بينالملل باعث شده است.»5 هر كشوري اولويتهاي خود را بر اساس نيازهاي عيني خويش تعيين و براي تامين آنها اقدام به جنگ يا مبادرت به همكاري و تعامل با واحدهاي بينالمللي ديگر كند. در اين روند تعامل «نظامي حاكم ميشود كه در آن كشورهاي مختلف به اقتضاي موقعيتي كه در صحنه بينالمللي دارند، خواهان سه استراتژي حفظ وضع موجود، توسعهطلبي امپرياليستي يا كسب اعتبار باشند.»6
اتخاذ هر كدام از اين سه استراتژي در بستري از علائق و تمايلاتي شكل ميگيرد كه ممكن است منشاء تاريخي داشته باشند اما، به تدريج به صورت اصلي از اصول سياست خارجي تبديل شده و اكنون معطوف به اهداف مشخصي هستند.
الف) اهداف راهبردي روسيه در خاورميانه
از منظر واقعگرايي، همه بازيگران بينالمللي، سياست خارجي خود را براساس سه استراتژي حفظ، افزايش و نمايش قدرت تنظيم ميكنند. اين تنظيم ميتواند تلفيقي از هر سه استراتژي باشد.7 اين استراتژي با تأكيد بسيار بر موانع و امكانات، موجب پيدايش و اعمال نوعي محافظهكاري شديد در اقدام ميشود.8
تحليل رفتار نخبگان سياسي كرملين در روابط خارجي طي سالهاي متمادي، از فرصتطلبي و امتيازگيري يا به تعبيري، محافظهكاري و حفظ مصلحت در هر شرايطي حكايت ميكند. در اين مسير حتي ممكن است دوستاني كه در اولويت استراتژيك قرار ندارند فدا شوند. نگاه كلان به روابط بينالملل امروز نيز از ضعف بنيانهاي اخلاقي در سياست خارجي كشورها حكايت ميكند و همه مسائل در پرتو منطقي موسوم به «منافع ملي» توجيه ميشود. اما اين شيوه، بيش از همه در رويكرد روسها و تعاملشان با واحدهاي بينالمللي ديگر ديده ميشود.
در چهارچوب اين منطق، پوتين مدتي پيش از ورود مجددش به كاخ كرملين، در فوريه 2012، طي مقالهاي در روزنامه «مسكو نيوز»، ضمن هشدار به عوامل مزاحم و متغيرهاي مداخلهگر در تحولات منطقه و احتمال انحراف در انقلابهاي عربي، از وقوع تحولات در خاورميانه استقبال كرد و خواستار آن شد تا در اين كشورها مسلمانان ميانهرو و نخبگان اسلامي معتدل بيايند. وي همچنين از حل نشدن مناقشه عربها و اسراييل گلايه و اعلام كرد كه آمادگي دارد براي حل مشكل تاريخي فلسطينيها، به راهحلهاي اتحاديه عرب در منطقه بپيوندد.9 سپس، در نخستين روزهاي شروع كار خود در كاخ رياست جمهوري، اصول جديد سياست خارجي خود را در حوزه خاورميانه ابلاغ كرد و دستور داد از روند حل و فصل مناقشه عربها و اسراييل و حل بحرانهاي داخلي كشورهاي منطقه بدون دخالت متغيرهاي خارجي حمايت و همكاريهاي لازم در اين زمينه انجام شود.10
بر اين اساس، اهداف راهبردي روسيه در تعامل با خاورميانه عبارت است از:
1- مديريت تحولات و دگرگونيهاي جديد منطقه؛ در اين زمينه، تلاش كرده است ديپلماسي منطقهاي و بينالمللي خود را بيش از پيش فعال كند، همچنين در پي آن است از طريق نشستهاي منطقهاي با كشورهايي چون جمهوري اسلامي ايران به عنوان بازيگري فعال و تاثيرگذار در منطقه و استفاده از ظرفيت نهادهاي بينالمللي چون سازمان ملل و اركان اصلي آن و نيز حمايت از نهادهاي همكاري منطقهاي مانند اتحاديه عرب، تحولات منطقه را به نفع خود مديريت كند. البته براي دستيابي به اين هدف ناچار است با بازيگران مهم جهاني و منطقهاي مانند ايالات متحده و تركيه رقابت كند.
2- حمايت از نخبگان جديد ميانهرو در كشورهاي مسلمان منطقه؛ اضمحلال نظامهاي سنتي در منطقه و موج دموكراسيخواهي در اكثر كشورهاي خاورميانه، آخرين سنگرهاي رژيمهاي غير دموكراتيك را نابود كرده و هزينه حمايت از اين رژيمها را به شكل باورنكردني افزايش داده است. روسيه كه خود (پس از سقوط ديكتاتوري كمونيستي) سالهاست تمرين دموكراسي را در دستور كار قرار داده و در حال گذار از وضع پيشين به دوران جديد است، نسبت به موج دگرگونيهاي منطقه بيتفاوت نبوده و نگران حاكميت تندروهاي سلفي است. روسيه به رغم آنكه ميداند ابزارهاي تاثيرگذار اندكي در اختيار دارد، همچون كشورهاي ديگر تلاش ميكند در اين مسير نفوذ كند تا بازنده بازيهاي جديد منطقهاي نباشد.
3- حمايت از حل بحران عربها و اسراييل؛ پوتين در اقدامي كمنظير پس از انتخاب مجدد به سمت رياست جمهوري در سال 2012 طي سفري ديپلماتيك به فلسطين و از آنجا به تلآويو و اردن، تصميم خود را مبني بر حل جديترين مناقشه منطقهاي اعلام و از سازوكارهاي مسالمتآميز حل بحران حمايت كرد.
اين اهداف كه تامينكننده بخشي از منافع ملي روسيه در وضعيت موجود است نشاندهنده برخي از دغدغههاي روسيه است:
1- دغدغههاي اقتصادي
پس از گذشت بيش از دو دهه از فروپاشي شوروي سابق و تمركز مسكو بر سياستهاي توسعه اقتصادي، روسيه همچنان اقتصاد مناسبي ندارد و اگر بخش انرژي و درآمدهاي اكتسابي از نفت و گاز از اقتصاد آن حذف شود، كل نظام اقتصادي آن، كه زماني نه چندان دور، خود را ابرقدرت و پرچمدار مبارزه با امپرياليسم سرمايهداري ميدانست و براي آن بديلي (كمونيست) نيز ارائه ميكرد، در معرض خطر قرار خواهد گرفت. به همين دليل است كه پوتين در آستانه انتخابات رياست جمهوري سال پيش، طي مقالهاي در روزنامه «كامرسانت» با عنوان «دموكراسي و كيفيت دولت» وعده اصلاحات كيفي ميدهد11 و در مقاله ديگري از نياز شديد كشورش به بازسازي و نوسازي آقتصادي به منظور گسترش رفاه ملي ياد ميكند.12 البته نبايد فراموش كرد كه روسيه با حدود 1800 ميليارد دلار گردش اقتصادي، هشتمين اقتصاد بزرگ دنيا13 را دارد و تلاش ميكند اوضاع را بهبود ببخشد و جايگاه بهتري يابد.
در اين ميان خاورميانه با درآمد فراوان نفتي در همسايگي روسيه ميتواند براي اقتصاد ورشكسته روسيه فرصت خوبي باشد. نياز به يادآوري است كه روسيه به نفت و گاز خاورميانه نيازي ندارد، ولي به درآمد و سرمايههاي اكتسابي از بخش نفت و گاز خاورميانه نياز مبرم دارد. در واقع، مسكو در ديپلماسي اقتصادي خود، جذب سرمايههاي بلامحل خاورميانه را در دستور قرار داده است، به ويژه كه در چند سال اخير، با صعود قيمت نفت، درآمدهاي باورنكردني عايد كشورهاي خاورميانه شده است. اين امر سبب شد مسكو نيز از رشد خوبي در بخش اقتصادي برخوردار و پتانسيلهاي صادراتي آن به ويژه در بخش نظامي بارور شود. بنابراين، تلاش ميكند تا كشورش را محل امني براي سرمايهگذاريهاي عربي معرفي كند، همچنين بازاري براي كالاهاي نظامي و غير نظامي خود در منطقه بيابد.
2- دغدغههاي سياسي و امنيتي
روسيه به دليل آنكه تقريباً 10 درصد از جمعيت آن مسلمان است و اين مسلمانان گروههاي قومي و جغرافيايي ولگا، قفقاز و آسياي ميانه را شامل ميشوند14 همواره به تحولات همسايگان مسلمانش حساس بوده است، زيرا تصور ميكند هرگونه دگرگوني در كشورهاي مسلمان خاورميانه ممكن است بر مناطق مسلماننشين روسيه تأثير بگذارد و مطالبات آنان را از حكومت مركزي افزايش دهد. براي مثال، جنبشهاي استقلالطلبانه در جمهوريهاي چچن، اينگوش و داغستان در آخرين سالهاي قرن بيستم درست پس از ظهور القاعده و گروههاي افراطي در خاورميانه اتفاق افتاد. اين امر سبب شد نگاه نخبگان روسي نسبت به مسلمانان امنيتي شود.
گسترش ناتو به سمت شرق و حوزه سرزميني شوروي سابق و دخالت اين نهاد امنيتي در معادلات قدرت خاورميانه به ويژه مناطقي كه تحت نفوذ روسيه قرار دارند مانند ليبي و به احتمال زياد در سوريه، براي روسيه نگرانكننده است. اين امر سبب شد روسها از موضع انفعالي كه در دهه 1990 اتخاذ كردند، بيرون آيند و صرفاً فروشنده سلاح به كشورهاي منطقه نباشند، به تعبير واسيلي برزوفسكي، به دنبال نقش «پليس منطقهاي» باشند.15
پس از سقوط كمونيسم و فروپاشي شوروي، ايالات متحده در تمام مناطق از جمله در خاورميانه عرصه را بر روسيه، تنگ و بدين ترتيب، فضا را براي مسكو براي بازي در منطقه به شدت محدود كرد. پس از مدتي، با تشويق يا مداخله مستقيم و غيرمستقيم آمريكا، تحولات بنيادي و بحرانهاي عميق داخلي در بسياري از كشورهاي مشتركالمنافع روسيه مانند گرجستان، اوكراين، آذربايجان و برخي كشورهاي حوزه آسياي ميانه و نيز خاورميانه مانند تونس، مصر، ليبي، بحرين، يمن و سوريه رخ داد اين در حالي بود كه بيشتر اين كشورها در دوران جنگ سرد و گاهي پس از آن، حيات خلوت مسكو بودند. اكنون نيز، روسيه و كشورهاي متأثر از سياستهاي روسيه در خاورميانه درگير بحرانهاي عميق سياسي و امنيتي شدهاند كه براي مسكو نگرانكننده است.
3- دغدغههاي موقعيتي - حيثيتي
هنوز از آن زمان كه روسيه (شوروي سابق) خود را قدرت برتر جهان ميپنداشت و به مدت نيمقرن با قدرت ديگر برتر دنيا (ايالات متحده) هماوردي ميكرد زمان زيادي نگذشته است. البته، پيش از آن نيز با قدرتهاي بزرگ آن زمان مانند انگليس، فرانسه و آلمان چالشهاي بسياري داشت. اما اكنون در وضعيتي قرار گرفته است كه در بخشهاي مختلف با دشواريها و معضلات بسيار روبهرو است و ناچار است بر اساس قواعدي بازي كند كه آمريكا، رقيب ديروزش مؤلفههايش را تعيين كرده است. آمريكا با بازي در محيط امنيتي روسيه، عملاً، به تحقير مضاعف آن ميپردازد.
اين اقدام آمريكا سياستمداران بلند پرواز و داراي اعتماد به نفسي چون پوتين را بر آن داشت تا حداقل، در ظاهر رويكردي اتخاذ كنند كه به منزلت اين كشور خدشه كمتري وارد شود و حتي جايگاه بينالمللي و منطقهاي كشور را ارتقاء دهد. به همين دليل تلاش كردند با افزايش كمي و كيفي محصولات داخلي به ويژه، به روز رساني صنايع نظامي كشور سيستم سياسي و اقتصادي را بهبود بخشند. با وجود اين، تا بهبود اوضاع و يافتن جايگاه مناسب بينالمللي به عنوان «قدرت بزرگ» و بازيگردان مهم در بازيهاي منطقهاي فاصله بسياري دارد.
ب) ملاحظات اسراييلي سياست خارجي روسيه
اسراييل از ديرباز تا كنون در سياست خاورميانهاي روسيه از جايگاه ويژهاي برخوردار بوده است. اين كشور به عنوان پارهاي از پيكره غرب، در دوران جنگ سرد، مشمول رويكرد نه چندان مثبت روسها ميشد و در سياست خارجي روسيه به عنوان رژيم صهيونيستي از آن نام برده ميشد. اما پس از جنگ سرد و شكلگيري رويكرد مثبت نسبت به غرب، جايگاه اين رژيم نيز در سياست روسها تغيير يافت. به گونهاي كه با بازشدن درهاي مسكو به روي غرب و از ابتداي دهه 1990، حدود يك ميليون نفر از يهوديان16 روسي براي كمك به رژيم صهيونيستي به منظور دگرگوني در تركيب جمعيتي فلسطين به نفع اين رژيم راهي سرزمينهاي اشغالي فلسطين شدند. بنابراين، با توجه به دگرگونيهاي رخ داده در دو دهه اخير، تحول در سياست خارجي روسيه نسبت به اسراييل تابع ملاحظاتي است:
1- ملاحظات اقتصادي
با توجه به مشكلات فراوان اقتصادي در روسيه، «يافتن بازاري» هرچند كوچك براي اقتصاد نامناسب آنها فرصت مغتنمي به شمار ميرود. براي رژيم صهيونيستي نيز كه به علت ضعف مشروعيت منطقهاي در تنگنا قرار دارد و با مشكل ارتباطات منطقهاي روبهرو است، روابط با كشور بزرگي چون روسيه كه در همسايگي خاورميانه قرار دارد، فرصتهاي بسياري را به همراه دارد. اسراييل كه تا سه دهه پيش، ارتباط زيادي با روسيه نداشت و حتي به سبب حمايت روسها از عربها در مناقشه با اسراييل، روابطش متوقف نيز شده بود، از اواخر دهه 1980، روابط خود را با روسيه وارد بستر جديدي كرد. به گونهاي تا سال 2008 مراودات تجاري آنها به حدود سه ميليارد دلار رسيد كه تقريباً 2/5 ميليارد دلار آن را صادرات روسيه به اسراييل تشكيل ميداد. اين در حالي است كه يك سال قبل يعني در سال 2007 مبادلات تجاري دو كشور حدود 2/4 ميليارد دلار بود.17
2- مراودات اجتماعي
روسيه از كشورهايي است كه بيشترين جمعيت يهودي جهان را داراست و يهوديان اين كشور اقليت بزرگي را تشكيل ميدهند18 كه با توجه به اوضاع نه چندان مناسب اقليتها در روسيه، خواهان ترك اين كشور و عزيمت به فلسطين اشغالي هستند. پس از بازگشايي مرزهاي روسيه به روي يهوديان، طي مدت تقريباً دو دهه (از 1990 الي 2012) حدود يك ميليون يهودي اين كشور به قصد مهاجرت به اسراييل، روسيه را ترك كردند كه امروز، تقريباً يك ششم جمعيت سرزمينهاي اشغالي را به خود اختصاص ميدهند.19 آنها ضمن سكونت در شهركهاي يهودي فلسطين، با تردد دائمي بين دو كشور به مانند حلقه اتصال آنها عمل ميكنند و با توجه به ارتباطهاي بسياري كه با سرزمين مادريشان دارند لابي بانفوذي براي سياستگذاريهاي روسيه در جهت منافع اسراييل هستند.
3- دغدغههاي مشترك ناشي از روند روبه رشد موج بيداري اسلامي
موج انقلابهاي عربي، روابط اسراييل و روسيه را نيز تهديد ميكند. همين امر سبب شده است آنها به تكاپو بيفتند و در صدد مديريت بحران برآيند. البته روسيه به دليل داشتن پيشينه يك قدرت بزرگ و ارتباطات گسترده با اكثر كشورهاي بحران زده منطقه، از توان بيشتري براي مديريت بحران برخوردار است، هرچند ممكن است در معادلات جديد منطقهاي چندان تعيين كننده نباشد. رژيم صهيونيستي، نيز به مثابه بهرهبردار اصلي شرايط جديد منطقه و همسايه بحران، مشوق روسها در اين عرصه بوده و درصدد استفاده از پتانسيلهاي ثمربخش روسها در تحولات منطقه به نفع خود است. در اين مسير، منطق مشتركي دو رژيم صهيونيستي و شبهتزاري روسيه را بيشتر به هم نزديك ميكند. در واقع هر دو، فرصتطلب و منفعتطلب حداكثري هستند. بنابراين، در حوزههايي كه نفع مشتركي دارند تلاش بيشتري ميكنند تا آن را به حداكثر برسانند. اما انقلابهاي منطقه و در واقع، بيداري اسلامي تهديد مشترك اسراييليها (در درجه نخست) و روسها خواهد بود.
4- قدرتگيري كشورهاي غيرعربي منطقه
اسراييل كشوري غير عربي و محصور در ميان عربها است كه گسترش روابط با كشورهاي غير عربي منطقه مانند ايران و تركيه را مطلوب تلقي ميكند، اين در حالي است كه كشورهاي غير عرب منطقه از نظر اعتقادي و نظام سياسي متفاوت از اسراييل و به عربها نزديكترند. بنابراين، نه تنها با رژيم صهيونيستي همگام نيستند، بلكه سياستهايي كه اتخاذ ميكنند نيز عليه اين رژيم است.
تركيه به عنوان شريك راهبردي غرب در منطقه و با داشتن حكومتي اسلامگرا در سالهاي اخير تغييراتي در تاكتيكها و استراتژيهاي منطقهاي خود ايجاد كرده است. اسلامگرايي تركيه، اسراييل را ميرنجاند و غربگرايياش، روسيه را. ضمن اينكه سياستمداران مسلمان اين كشور برنامه نسبتاً منسجمي براي مقابله با بحرانهاي منطقهاي تدوين كردهاند و با شتاب زيادي در حال قدرتگيري و اتخاذ خط مشيهاي مناسبي به منظور تاثيرگذاري هرچه بيشتر بر روند تحولات منطقه هستند. از يكسو كارگزاران جديد آنكارا به آرامي و با اتخاذ سياست گامبهگام درصدد تقويت موضع فلسطين (و حتي حماس) در مقابل رژيم صهيونيستي هستند كه اصلاً خوشايند اين رژيم نيست. از سوي ديگر موضعي كه آنها در مقابل بحرانهاي منطقه به ويژه بحران سوريه اتخاذ كردهاند همان موضع آمريكا و غرب تلقي ميشود كه براي روسيه چالشساز است.
جمهوري اسلامي ايران نيز به مثابه كشوري غير عربي در منطقه نه تنها فرصتي براي اسراييل تلقي نميشود بلكه به دليل مواضع شديداً ضد صهيونيستياش، تهديدي جدي براي آن است. موضع منطقهاي ايران كاملاً مخالف موضع اسراييل و حاميان بينالمللي آن است. جمهوري اسلامي ايران در مناقشات داخلي سوريه با روسيه مواضع مشترك بسيار دارد، اما مبناي موضعش با روسها كاملاً متفاوت است. به همين دليل، با توجه به روابط گسترده با روسيه طي سالهاي اخير، هرگز اعتماد متقابل و كاملي بين آنها ايجاد نشده است. در واقع خطمشي استقلالطلبانه جمهوري اسلامي ايران هيچگاه مطلوب روسيه نبوده است. مطلوبيت ايران براي روسيه، مقابلهجويي با غرب و بازي در محدودهاي است كه روسيه مشخص كرده است.
هرگاه روسيه احساس كند ايران، سه سود منافع آن كشور رفتار نميكند بلكه مستقلاً و در قالب قواعد خاص خود بازي ميكند، رويكردي مخالف با آن در پيش ميگيرد. براي مثال، هنگام ميانجيگري تركيه و برزيل در قضيه فعاليتهاي هستهاي جمهوري اسلامي ايران، شاهد بوديم كه روسيه در شوراي امنيت عليه كشورمان رأي مثبت داد. در اين زمينه همچنين ميتوان به تعلل در تحويل راكتورهاي هستهاي بوشهر و استنكاف از اجراي قرارداد فروش موشكهاي S300 اشاره كرد.
5- احتمال درگير شدن ناتو و آمريكا در بحران سوريه
پوتين براي حل بحران سوريه يا مديريت آن به نفع خود اعلام كرد كه نخستين مقصدش در خاورميانه در دور جديد رياست جمهوريش اسراييل است و پس از رايزني با سران آن رژيم وارد سوريه شد. سقوط حكومت علوي اسد بدون در نظر گرفتن بديلهايش، هرچند به نفع اسراييل و به ضرر روسيه است، بر سر كارآمدن رژيمي سلفي يا اخواني به عنوان بديل رژيم اسد نيز به زيان هر دو كشور است. بدين ترتيب، با توجه به نبود مكانيزمهاي تاثيرگذار بر بحران سوريه از طرف اسراييل و حتي روسيه، شايد مداخله ناتو و آمريكا در بحران سوريه براي اسراييل و حتي روسيه خالي از فايده نباشد.
اين امر براي اسراييل به دليل تسريع در روند سقوط حكومت ضد صهيونيستي اسد و احتمالا مهار بازيگران آتي عرصه سياسي سوريه به نفع غرب و اسراييل، مطلوبيت بسياري دارد. براي روسيه نيز درگير شدن ناتو و آمريكا در باتلاقي ديگر و مشغول شدن آنها در يك بازي خارج از حوزه سرزميني و محيط امنيتي اين كشور، احتمالاً نامطلوب نخواهد بود. البته، روسها هم ممكن است در شرايط موجود منطقهاي، چارهاي نداشته باشند جز آنكه اين سناريو را بپذيرند. چنانكه، ده سال پيش هنگام حمله به عراق و سقوط صدام اين امر را تجربه كردند.
6- احتمال سقوط حكومت اسد
حكومت اسد تامينكننده منافع روسها در منطقه است. اما پوتين با توجه به فشارهاي مختلف منطقهاي و فرامنطقهاي و نيز رويكرد واقعگرايانه در مسائل سياسي، سقوط تنها حكومت مدافع سياست روسيه در منطقه و تنها خاندان روسفيل بازمانده از دوران جنگ سرد را بعيد نميداند. بنابراين، به دنبال پايگاه جديدي است تا كشورش بتواند همچنان به عنوان يك قدرت بزرگ در منطقه حضور داشته باشد. گزينه پوتين براي جايگزيني سوريه در شرايط آتي منطقهاي كه در حال دگرگوني است، احتمالاً رژيم صهيونيستي خواهد بود. اين رژيم در قياس با كشورهاي ديگر منطقه، براي روسيه از مزيت نسبي برخوردار است. زيرا اولاً، اين رژيم از ثباتي نسبي برخوردار است و در كوتاهمدت احتمال دگرگوني بنيادي در اين رژيم اندك خواهد بود. ثانياً، با توجه به نياز روزافزون روسيه به غرب براي بازسازي اقتصاد و صنعت خود، انتخاب اسراييل به عنوان متحد سنتي و استراتژيك غرب در منطقه، علاوه بر آنكه تامينكننده منافع منطقهاي روسيه خواهد بود، ميتواند منافع بينالمللي اين كشور را در تعامل بهينه با غرب تأمين كند.
ج) ظرفيت فلسطين در نگاه روسيه به خاورميانه
فلسطين كشوري است در غرب خاورميانه كه در مبارزه براي احقاق حقوق خويش و كسب استقلال و تماميت ارضياش با «دشمنانِ در خانه» سابقه طولاني دارد. امروزه حتي حاميان بزرگ و بينالمللي رژيم صهيونيستي نيز به گونهاي اين حق را پذيرفتهاند. اوباما رئيسجمهور ايالات متحده، اخيراً طي نطقي درباره تحولات خاورميانه اذعان كرد كه «آنها اين حق را دارند كه بر خودشان حكومت كنند و به ظرفيتهاي خود در ايجاد دولت مستقل دست يابند.»20
نخستين بار در نوامبر 1988، شوراي ملي (پارلمان در تبعيد) فلسطين اعلام كرد كه قصد دارد كشوري مستقل در مرزهاي 1967 تأسيس كند. پس از اعلام اين قصد مسكو نيز فوراً اعلام كرد استقلال فلسطين را به رسميت خواهد شناخت.21 بر همين اساس و به دنبال گفتگوهاي اسلو، كه تشكيلات خودگردان اعلان موجوديت كرد روسيه بلافاصله از آن حمايت كرد. طي سالهاي اخير نيز روسيه تردد بسياري در سطح وزارت خارجه و رياست جمهوري به بيتالمقدس شرقي داشته و ميزبان هيئتهاي مختلف از ساف و حماس در مسكو بوده است.
با وجود اين، فلسطين در نگاه خاورميانهاي روسها، جايگاه مستقل و تعريفشدهاي ندارد. در واقع، نگاه آنها تا حدودي، تابع تعاملات بينالمللي و منطقهاي، به ويژه روابطشان با رژيم صهيونيستي است. بنابراين، روسيه در چهارچوب سياست كلان خويش، از فلسطين به مثابه برگهاي در اختيار استفاده ميكند. بر همين اساس، گاهي از منافع فلسطين و حقوق ملت آن حمايت و گاهي سكوت ميكند. حمايت از فلسطين در دستگاه سياست خارجي روسيه علاوه بر آنكه ممكن است عرصهاي باشد براي مقابله با آمريكا، ميتواند اعتماد عربها و مسلمانان منطقه را جلب و بدين ترتيب سرمايههاي سرگردان آنها را از طريق فروش تسليحات و ابزارهاي غيرنظامي كه براي اقتصاد روسيه ضروري است، جذب كند. ارتباط گسترده با مسلمانان خاورميانه و ابراز همدردي و اعلان حمايت از مسلمانان فلسطين نيز ميتواند سبب تعامل مثبت با جمعيت مسلمان داخل كشور شود.
بدين ترتيب، روسيه درباره فلسطين بايستي ملاحظاتي به مراتب بيشتر و كلانتري را رعايت كند. از جمله اين ملاحظات، گذار روابط روسيه و فلسطين از كانال اسراييل است. در يك ارزيابي كلي از منظر هزينه – فايده ميتوان گفت روابط روسيه و فلسطين در كانال هدايت غرب و اسراييل براي فلسطينيها هزينه بسياري داشته است.
د) هزينههاي فلسطين از ارتباط روسيه با اسراييل
روابط روسيه و اسراييل، تا دو دهه پيش متأثر از فضاي دو قطبي بينالمللي، سرد و حداقلي بود. اما پس از آن و به دنبال تغيير فضاي عمومي منطقهاي و بينالمللي اين روابط به تدريج گرم شد و ارتقا يافت. ارزيابي وقايع تاريخي و اوضاع جاري منطقهاي و بينالمللي بيانگر آن است كه مجموعهاي از متغيرهاي دور و نزديك، ارتباط روسيه و اسراييل را گسترش ميدهد و در مقابل، بر هزينه ملت فلسطين ميافزايد. متغيرهايي چون خاستگاه واحد تمدني (غربي / اروپايي)، چالش امنيتي مشابه (از ناحيه مسلمانان)، منطق مشترك در روابط با كشورهاي ديگر (فرصتطلبي و منفعتگرايي حداكثري و يكجانبه)، رابطه با آمريكا، نظم در حال ظهور خاورميانه، بحران سوريه، فعاليتهاي هستهاي جمهوري اسلامي ايران فرصتهايي براي رژيم صهيونيستي با هزينه ديگران به ويژه ملت فلسطين فراهم كرده است تا در پرتو اين مسائل موقعيت خود را تعريف و جايگاه فلسطين را تضعيف كند.
هزينههاي فلسطين در قبال بهبود و افزايش روابط روسيه با غرب و رژيم صهيونيستي حداقل در سه حوزه انكارناپذير است:
1- نسلكشي در فلسطين
رژيم صهيونيستي با وجود آنكه از ابتداي استقرار و تثبيت در فلسطين با سياست نسلكشي و طرد ملت فلسطين از موطن اصلي خويش اقدام به تعريف موقعيت خويش كرد و با پشتيباني قدرتهاي بزرگ، بر اين رويكرد ضد انساني خويش اصرار ورزيد، هرگاه با فشار و تنگناهاي بينالمللي روبهرو ميشود حداقل به صورت تاكتيكي و كوتاهمدت از اين سياست عقبنشيني ميكند. سلف روسيه يعني اتحاد جماهير شوروي كه در فضاي رقابتي و بعضاً خصمانه دوران جنگ سرد، خود را جزو حاميان عربها و فلسطين (در منازعه عربها و اسراييل) معرفي و موضع نه چندان دوستانهاي با اسراييل اتخاذ كرده بود، شايد ميتوانست در پيشگيري از اقدامات جسورانه رژيم صهيونيستي عليه ملت فلسطين اندكي مؤثر باشد.
اما با سقوط شوروي و فروپاشي كمونيسم بينالملل، اين حداقل عامل بازدارنده رژيم صهيونيستي نيز كنار رفت و اين رژيم در تداوم سياستهاي ضد انسانياش گستاختر شد. به گونهاي كه امروز به رغم قطعنامههاي مكرر نهادهاي بينالمللي و سياستهاي ظاهراً حمايتگرايانه روسها از فلسطين، همچنان شاهد نسلكشي در سطح وسيع در فلسطين هستيم. نمونهاي از اين سياست، كشتار بيش از «2587 نفر فلسطيني» در ازاي اسارت يك سرباز اسراييل (گيلاد شاليت) در سالهاي اخير است.22
2- استمرار انزواي بينالمللي فلسطين
به رغم آنكه در نظام موجود بينالمللي كه «اعلام استقلال و پذيرش بينالمللي» اكنون روشي نسبتاً معمول در سياست جهان به شمار ميرود، به گونهاي كه در نيمقرن اخير تعداد كشورهاي دنيا بالغ بر دو برابر شده است و آخرين آنها اعلان موجوديت سودان جنوبي و به رسميت شناختن آن توسط جهانيان بوده است، فلسطين از زمان فروپاشي امپراطوري عثماني در سرگرداني و بلاتكليفي و بلكه تحت بدترين اوضاع استثماري و فلاكت بهسر ميبرد. فلسطينيها بعد از نزديك به يك قرن جدايي از امپراطوري عثماني، همچنان براي دست يافتن به بديهيترين حقوق خويش يعني اعلان كشور مستقل فلسطيني در سازمان ملل متحد مبارزه ميكند.
يكي از عواملي كه در سالهاي اخير سبب شده است فلسطينيها به رغم تلاشهاي بسيارشان نتوانند از انزواي بينالمللي خارج شوند و بر مانع تراشيها فائق آيند، عدم اراده مجامع بينالمللي و قدرتهاي مؤثر در روابط بينالملل براي فشار بر رژيم صهيونيستي بوده است.23 اگر روسيه به مثابه عضو موثر در نظام بينالملل، متعهدانه پيگيري اين حق مسلم شود و آن را در دستور كار كشورهاي قدرتمند و تاثيرگذار قرار دهد شايد اين ظلم زودتر به پايان برسد و ديگر مردم فلسطين ناچار نباشند در هزاره سوم ميلادي بر سر بديهيترين حقوق خود چانهزني كنند.
3- تشديد رويكرد جزيرهاي مانند كشورهاي مسلمان
علاوه بر فروپاشي امپراطوري عثماني كه باعث شد كشورهاي مسلمان، به ويژه عرب منطقه به صورت جزاير مستقل و مجزا درآيند ارتباط راهبردي و كاربردي آنها با هم به حداقل برسد، سياستهاي استعماري قدرتهاي بزرگ در منطقه نيز اين وضعيت را بدتر كرد. روسيه كه در داخل، به ويژه در پيرامون خود داراي جمعيت نسبتاً زياد مسلمان است از همبستگي كشورهاي مسلمان احساس خوشايندي ندارد و تصور ميكند كه اين همبستگي ممكن است منافع وي را در حوزههاي مختلف تهديد كند. بنابراين، نخبگان روسيه به اين مسئله نگاه امنيتي دارند و تلاش ميكنند با اتخاذ سياستهاي ويژه باعث واگرايي كشورهاي مسلمان و جزيرهاي نگهداشتن آنها شوند. راهبردي كه تامينكننده منافع روسيه و نيز اسراييل اما به زيان مردم منطقه به ويژه ملت فلسطين است.
چنانچه كشورهاي مسلمان، به ويژه عربها وابستگي متقابلي به يكديگر داشتند، فلسطين به عنوان كشوري مسلمان و عرب در قلب كشورهاي عربي و اسلامي، اين گونه قرباني نظام ناعادلانه بينالمللي نميشد و يك سده تاوان بيتصميمي و بيارادگي نخبگان حاكم بر اين كشورها را نميپرداخت. اميد كه «بهار عربي، قواعد بازي سياسي در خاورميانه را تغيير دهد»24 و فرصتي براي ملتهاي منطقه براي ساختن آيندهاي بهتر فراهم كند.
نتيجهگيري
منطق رفتاري، خاستگاه تمدني و چالش امنيتي مشترك بين رژيم صهيونيستي و رژيم شبهتزاري روسيه باعث شده است ملتهاي منطقه، به ويژه فلسطينيها نسبت به آنها «بياعتماد» شوند. در واقع به رغم آنكه در عصر وابستگي متقابل و نياز ملتها نسبت به يكديگر به سر ميبريم و شرط اين وابستگي، اعتماد متقابل ملتها نسبت به يكديگر است، به هيچ يك از اين دو رژيم نميتوان اعتماد كرد. البته شرط پايداري و زيست عزتمند ملي و ديني براي ملتهاي منطقه نه در نزديكي يا دوري از اين يا آن دولت است كه چهره ناموجهي دارد، بلكه تصميمگيري عاقلانه، مستقلانه و به دور از هيجانات كوتاهمدت و بر مبناي شناخت واقعيات است.
طي دو سال اخير، روسها ديپلماسي نسبتاً فعالي در خاورميانه در پيش گرفته و تحت عنوان حمايت از ملت ليبي، سوريه و امثال آن، ظاهراً سياست مقابله با آمريكا را اتخاذ كردهاند. ولي بر كسي پوشيده نيست كه تمام ملتهاي به پا خاسته در منطقه، چون مصر، ليبي، يمن و سوريه كه در همين دو سال در مقابل دولتهايشان ايستادند، سابقه استعماري روسيه را در پيشينه تاريخي خود دارند. حال سوال اين است كه روسيه با سابقه حضور استعماري در اين كشورها و اتحاد به زعم خويش استراتژيك با حاكمان اين كشورها، چرا تاكنون اين دولتها را مجاب نكرده است كه احترام ملت خويش را نگه دارند و براي خواستهها و مطالباتشان گوش شنوايي داشته باشند و نيز از حقوق ملت همسايه، همكيش و همزبان خود (فلسطين) دفاع كنند؟ پاسخ به اين سوال چندان دشوار نيست.
روسيه، خود از حكومت پاسخگويي برخوردار نيست تا حامي ملتهاي پرسشگر باشد. ضمناً اين كشور تصوير خوشايندي از اسلام و مسلمانان در ذهن ندارد تا كشورهاي عربي و مسلمان را به دفاع از حقوق فلسطينيها مجاب كند. طبعاً از چنين حكومتي، نميتوان انتظار داشت سياست صريح و شفافي درباره حقوق ملتها اتخاذ كند. ضمن آنكه از ديرباز، مانند رقيب ديرين خويش (انگليس) با سياست «اختلاف بيانداز و حكومت كن» در منطقه به دنبال منافع ملي خود بوده است.
روابط روسيه و اسراييل متأثر از عواملي چون روابط با آمريكا، بحران سوريه، نظم در حال ظهور منطقه و مسائل هستهاي جمهوري اسلامي ايران مرحله گذار را طي ميكند و ورود آنها به دوران تثبيت و تحكيم، دور از انتظار نيست؛ سناريويي كه براي فلسطين، به ويژه جبهه مقاومت خوشايند نخواهد بود. هدف عمده رژيم صهيونيستي در مناقشه با عربها، كه عبارت از سازش حداقلي است، در تحكيم روابط با روسيه قابليت تحقق بيشتري دارد. روسيه نيز با توجه به اوضاع سياسي و نياز اقتصادي خود نه تمايلي دارد كه وارد جنگ جهاني ديگري شود (سناريويي كه عدهاي به دليل بحران سياست در خاورميانه، بدان قائلند)، نه رغبتي به جنگ سرد ديگري با آمريكا و جهان غرب دارد. آنچه اكنون براي روسها اهميت دارد تامين منافع ملي حتي با مشاركت در بازياي است كه غرب آن را تنظيم كرده است.
بنابراين، روسيه و نيز رژيم صهيونيستي با استفاده از كارت فلسطين به منافع ملي خود ميانديشند. كارتي كه برد تاكتيكي منافع استراتژيكشان را در تعامل با بازيگران منطقهاي و بينالمللي افزايش ميدهد.
پينوشتها:
1-Howard H. Lenter(1947), Fareign Policy Analaysis: A Comparative and Conceptual Approach, jhio, Charles E. Merrill Publishing Company, p. 7.
2- محمود يزدانفام، «چهارچوبي نظري براي تجزيه و تحليل سياست خارجي آمريكا در قبال ايران» در؛ داود غراياق زندي و ديگران، سياست خارجي آمريكا در قبال ايران، تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1389، صفحه 41.
3- كي. جي. هالستي، مباني تحليل سياست بينالملل، بهرام مستقيمي و مسعود طارمسري، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، 1376، صفحه 222.
4- در اين باره جهت اطلاعات بيشتر رجوع كنيد به:
سيداحمد موثقي، «توسعه و سياست خارجي توسعهگرا»، در سياست خارجي توسعهگرا، تهران: پژوهشكده تحقيقات استراتژيك، صفحه 1387.
S. Ira Cohen, Real Politik: Theory and Practice, California: Dichenson Publishing Company, 1975, INC. pp52-54.
5- محمدرضا تخشيد، فريبرز ارغواني پيرسلامي، مرتضي اسماعيلي، ظرفيتسازي براي ارتقاء منافع ملي: افغانستان؛ عرصه منازعه يا همكاري سياسي ايران و ايالات متحده، فصلنامه رهيافتهاي سياسي و بينالمللي (دانشگاه شهيد بهشتي)، 1390، شماره 26، تابستان، صفحه،151.
6- سيدحسين سيفزاده، نظريهپردازي در روابط بينالملل: مباني و قالبهاي فكري، تهران: سمت، 1376، صفحه 152
7-Hans G Morgenta, In Defence of the National Interest,New York, Knopf, 1951, p. 36
8- سيدحسين سيفزاده، مباني و مدلهاي تصميمگيري در سياست خارجي، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، 1376 صفحه 116.
9- ولاديمير پوتين، «روسيه و جهان در حال تغيير»، ايراس، 26 اسفند 1390. در سايت: www.iras.ir/vdcg3u9x.ak9xz4prra.html?22706
10- «متن كامل حكم سياست خارجي پوتين، در سايت:
Dari.ruvr.ru/2013-02-18/105207107/
11- ولاديمير پوتين، «دموكراسي و كيفيت دولت»، در سايت:
Dari.ru/2012/02/06/65437194.html
12- peace. Ipso.org
13- جهانگير كرمي (گفتگو) «جهتگيريهاي جديد استراتژيك روسيه در خاورميانه»، خبرگزاري فارس، 16 ارديبهشت 1391.
14- www.rusiran.co
15- واسيلي برزوفسكي، «افسانههاي آمريكايي و منافع روسيه در خاورميانه»، ترجمه زهرا شريفزاده، در سايت:
www.arianfar.com/books/2010090118.pdf
16- www.entekhab.ir/fa/news/71140
17-http://www.rusiran.com/13880913/191html
18-www.peojetaladin.org/holocaust/pr/40/question-40-answersl.html
19-www.entekhab.ir/fa/news/71140
20- http://www.Fardanews.com/fa/news/1482206.
21- سعيد شكوهي، «سياست خارجي تحول گرايانه روسيه در خاورميانه در دوره مدودف»، مجله ديپلماسي صلح عادلانه، شماره 6، بهار 1391.
22-http://basaer-online.com/basaer/alquds/184-qudsreports/1227-q-qhtml
23- حسن احمديان، «ابتكار دولت مستقل فلسطيني در سازمان ملل متحد؛ زمينهها و چشمانداز پيشرو»، فصلنامه مطالعات فلسطين، شماره پياپي 13-14، تابستان و پاييز 1390، صفحه 64
24- Roula khalaf,"Arab Spring Propels Abbas to UN Ploy," Financial Times, 19 September 2011, at: www.ft.com/intl/cms/s/0/a6317f20-e2a5-11e0-897a 00144feabdc0.html
ش.د910050ف