قانعیراد نسبت به خطر دو قطبی شدن جامعه با دامن زدن به مباحث پوپولیستی هشدار داد.
دکتر محمد امین قانعیراد عضو هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمیکشور در نشست پوپولیسم در مصر، ترکیه و ایران که با همکاری گروه جامعهشناسی صلح انجمن جامعه شناسی ایران و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی روز ۱۶ اردیبهشت در سالن اندیشه این پژوهشگاه برگزار شد در ابتدا با اشاره مباحث مفهومیپوپولیزم گفت: به نظرم فرایندی به نام فرایند نوسازی یا مدرن شدن جوامع وجود دارد که اتفاق میافتد، این هم به معنای تحول اجتماعی فرهنگی است که رخ میدهد و نه صرفا به معنای محدود مدرن شدن نیمه قرن نوزده. فردی که این تحول فرهنگی - اجتماعی را خوب تبیین میکند ماکس وبر است. او میگوید که اتفاقی که در این فرایند میافتد رشد عقلانیت و سازمان است. یعنی بروکراتیک شدن جامعه در کنار عقلانی شدن جامعه است. یعنی یک صورت زندگی اجتماعی که آنرا«سازمان» مینامد رشد مییابد و از طرف دیگر هم یک شیوه تفکر هم که آن را عقلانیت مینامد رشد میکند. بنابراین عقلانیت و سازمان به نوعی با همدیگر مرتبط و مشروطند.
وی گفت: بنابراین با مدرنیزاسیون یک فرایند سازمان یابی جامعه ایجاد میشود در صورتیکه قبلا جامعه سازمان نداشت. یا به صورتهای ایلی، قبیله ای یا به تعبیری کامیونیتی در جریان بود. اما در اینجا میخواهد سازمانهایی شکل بگیرد. یعنی صورتهای جدید زندگی اجتماعی است و افراد حزب، سازمانهای غیردولتی و... تشکیل میدهند. خود دولت بروکراسی را تشکیل میدهد. این سازمانها همراه خودشان یک سری معیارها و ضوابط میآورند. که هرکدام برای خودشان از یک استاندارد برخوردار هستند. همان چیزی که وبر در کنار سازمان هم تعریف میکند که مبتنی بر یک سری قواعد غیر شخصی است، یعنی قواعد عامگرایانه که در شرایط مختلف باید تحقق پیدا بکند. در این فرایند که اتفاق میافتد یکسری از مردم عادی آسیب میبینند به دلیل اینکه در این سازمانها نخبگان به یک سری امتیازات دسترسی پیدا میکنند.
قانعیراد افزود: مثلا در دانشگاه یک سری دانشگاهیان جایگاهی پیدا میکنند و... ممکن است برخیها در این فرایند احساس بیعدالتی بکنند و احساس کنند که سازمانها و نخبگان موجود نسبت به آنها دارند بیتوجهی میکنند. این افراد معمولا تمایلی به برهم زدن نظم اجتماعی دارند. این سازمانها را دگرگون کرده و این عقلانیت موجود را به چالش میکشند و در مقابل آن یک عقلانیت دیگری را مطرح کنند که مدافع منافعشان باشد. از طرفی ما اشخاصی داریم که دارای یک نظام فکری هستند که از این فرایند سازمان یابی جامعه آسیب دیدهاند و یک رویکرد نوستالژیک به یک وضعیت قدیمیدارند. و تمایل دارند به آن وضعیت نوستالژی برگردند، یعنی در شرایط دموکراسی احساس امنیت نمیکنند. چرا که یکی از ویژگیهای دموکراسی این است که ممکن است در بعضی جاها ناامنی هستی شناختی ایجاد بکند. چون به شما میگوید که انتخاب بکن، همان بحثی که کانت تحت عنوان روشنگری و مسئولیت پذیرفتن تصمیمات خود را بپذیرد میکند.
وی یادآور شد: اینکه انسان قدرت انتخاب داشته باشد، در واقع یک وضعیت هولناکی ایجاد میکند که همه آماده نیستند که این وضعیت را بپذیرند. انسانها مایلند که در یک فضای امن زندگی بکنند و برایشان تصمیم گرفته شود، و نخواهند در موقعیتهای مختلف تصمیم بگیرند، چرا که انتخاب یک پدیده دشوار است. مثلا مکاتبی مانند اگزیستانسیالیسم بوجود میآیند که مسئلهشان انتخاب است. درواقع اضطراب انتخاب مطرح میشود و اگزیستانسیالیسم هم در جامعه مدرن شکل میگیرد. به فرض مثال در جامعه قرون وسطی مسئله انتخاب جایگاهی ندارد. بنابراین یکسری افراد هستند که در عرصه اجتماعی از وضعیت سازمانیابی جامعه احساس نارضایتی میکنند. از طرفی هم افرادی هستند که به کانونهای سیاسی نزدیکند و اساسا از شکلگیری این فرایند سازمانیابی اجتماعی که به تدریج نیروی تصمیمگیری را از مراجع اقتدار سنتی سلب میکند و به سازمانهای مدرن میدهد احساس رنج میکنند. احساس یک آشوب میکنند که بعضا فرد احساس میکند که باید از آن جایگاههای اقتدار پیشین به صورت محکم دفاع کند.
قانعیراد در ادامه گفت: من این دو گروه را پوپولیزم سیاسی و پوپولیزم اجتماعی مینامم که به نظرم پوپولیزم اجتماعی در جامعه خودمان بسیار قوی است. یعنی تنها گروههایی در عرصه سیاست نیستند که فکر میکنند که جامعه را باید سازمانزدایی کرد که طبیعتا برای آن کار باید نخبهزدایی کرد. مثلا کاری که آقای احمدینژاد در تعطیل کردن سازمان برنامه و بودجه کرد؛ یعنی ابتدا سازمانزادیی کرد و دوم نخبهها را کنار زد. چراکه منظورم از نخبگان، نخبگان سازمانی است که در شرایط جدید پیدا میشوند نه نخبهای که درون خانهاش نشسته است. پوپولیزم در واقع نمیخواهد که بر روی نیروی کارشناسی کشور حساب باز کند. هدفش هم توزیع پول و بهبود وضعیت مردم نیست بلکه بیشتر هدفش بازگشت به یک وضعیت نوستالژیک است.
وی تصریح کرد: به همین دلیل است که میبینیم با وقوع انقلاب اسلامی فقط اقتدار شاه نیست که از بین میرود بلکه اقتدارهای دیگر مثلا در حوزه خانواده هم کاهش پیدا میکنند. در واقع دورهای به نام دموکراسی به وجود میآید که باید رای مردم را به دست بیاوری. حالا چگونه این رای را به دست بیاوری؟ اینجاست که باج میدهد و از ثروتهای ملی هزینه میکند. متاسفانه در جاهایی هم از باورهای ملی، دینی یا اعتقادات مردم هزینه میشود. این دو وجهالمصالحهای میشود که با آنها به نوعی بازی شود تا بتوانند آن وضعیت پیشین را استمرار ببخشند.
قانعیراد با اشاره به پوپولیزم علمیگفت: چیزی که در دانشگاهها است و برخی افراد فکر میکنند که یک شبه میتوانند بدون خوردن دود چراغی همه مدارج را طی بکنند. وقتی این دو با همدیگر تعامل برقرار میکند، فاجعه ایجاد میشود. به همین دلیل است که در همه جای دنیا وقتی قانون اساسی گذاشته میشود جایگاه نهادهای نخبهگرا تعریف میشود. مثلا آقای ترامپ سیاست پوپولیستی را به عنوان یک سیاست انتخاباتی نه یک سیاست عمومی، اتخاذ کرد. یعنی بلافاصله بعد از انتخاب شدن ایشان درآمریکا هیچ سازمانی را نمیتواند دست بزند و هیچ نخبهای را هم نمیتواند جابجا کند. یعنی بیشتر یک تاکتیک بود تا یک استراتژی. بنابراین من فکر میکنم که جامعه آمریکا شرایط ادامه پوپولیزم را به ترامپ نخواهد داد.
وی در ادامه به شخصیت محمد مُرسی پرداخت و گفت: در سال ۲۰۱۱ انقلاب مصر اتفاق افتاد و ۲۰۱۲ مرسی با فرایند انتخابات انتخاب شد. ایشان به جای اینکه کمک بکند که فرایندهای دموکراسی در جامعه پیش برود به همان وضعیت نوستالژیک اندیشیدن پرداخت. مثلا شریعتگرایی را در جامعه مصر مطرح کرد و درواقع مقداری لبه سنت را بیشتر کرد. حالا برای پیشبرد برنامههای خود چکار باید میکرد: یک راه این است که مجلس برنامههای او را بررسی و تصویب یا رد بکند. راه دیگر این است که توده مردم را به میدان بیاورید. تودههای مردم را به این دلیل که میخواهید سازمانزادیی بکنید به میدان میآورید. به یک معنا میتوان گفت ایشان موجب به بنبست رسیدن انقلاب مصر شد و نهایتا در سال ۲۰۱۳ با یک کودتا که نظامیان کردند، که استدلالشان هم این بود که اگر میتوان در میدان تحریر جمع شد و مبارک را سرنگون کرد، پس مرسی را هم میتوان سرنگون کرد. بنابراین ارتش دخالت کرد که کاش این اتفاق نمیافتاد و مُرسی از این موقعیتی که مصر برای عبور از این گردنه پیدا کرده بود استفاده میکرد.
قانعیراد در ادامه به شخصیت اردوغان پرداخت و گفت: او تحصیلات دین دارد و مدرکی هم از دانشگاه مرمره در رشته اقتصاد ارائه کرده که محل بحث است. او یکی از محدود رئیس جمهورهاست که هیچ زبان خارجی بلد نیست، با طرح کنترل جمعیت مخالف است، هدفش هم تبدیل ریاست جمهوری به یک پست تشریفاتی است که بتواند قدرت داشته باشد. بحث بازسازی امپراتوری ترکها را مطرح کرد، مثلا در استقبال از محمود عباس شانزده سرباز را در لباس سپاهیان شانزده امپراتوری ترک به کار برد.
وی افزود: دو بحث در اینجا وجود دارد یکی بحث شخصیتهای این افراد است که با هم شباهت دارند و یکی هم جایگاه جوامعی که در آن هستند است. شباهتهای شخصیتی مانند بلندپروازی، توهم اندیشی، اغراق کردن درباره واقعیتها و ناصادق بودن و...است. اما وضعیت تمدنی که اینها در آن زندگی میکنند که به نظرم بر پوپولیزمشان تاثیر دارد، یکی این است که اینها به امپراتوریهای باستانی تعلق دارند. یعنی (پارسیان، فراعنه و عثمانی) اینها یک تاریخ بزرگ در پشت سر دارند که میتواند انرژی عاطفی ایجاد بکند. مثلا شهرهای بزرگ داشتهاند. کشور ایران و عثمانی در برخورد با مدرنیته آسیب خوردند که این آسیبدیدگی شاید در ذهنیت این افراد بیتاثیر نباشد. به نظرم این شباهتها در پوپولیزم بیتاثیر نیست.
قانعیراد در ادامه با اشاره به وضعیت آسیبپذیری کشورهای منطقه گفت: آقای مُرسی فرصتش را از دست داد و من معتقدم که اردوغان هم در معرض این خطر قرار دارد. به دلیل اینکه اگر پوپولیزیم خیلی پیش برود نهایتا ایجاد دوملت است. بعد ایستادن دو ملت در برابر همدیگر و فروپاشی و تجزیه و جنگ داخلی است. مثلا شما ببینید که درصدهای ۵۱- ۴۹ درصدی درصدهای انفجاری است که ما عین این درصد را در مصر، ترکیه و ممکن است که چیزی شبیه این را در ایران داشته باشیم. یعنی وضعیت ایران هم در این زمینه مستثنی نیست. من معتقدم که ترکیه وضعیت اسفباری دارد، شکافهای قومی، اجتماعی، مذهبی دارد. شکافهای مدرن و سنتی وجود دارد، این را در مصر هم میبینیم. بنابراین ترکیه اردوغان در مرز خطر قرار دارد. به نظرم ایران هم اگر در این بازی بیفتد با این خطرات روبرو خواهد شد. یعنی آینده این کشور ظرفیت دوقطبی شدن را ندارد.
http://www.mardomsalari.net/4315/page/7/13162
ش.د9600213