* دانشجو فقط باید درس بخواند یا رسالت دیگری هم دارد؟
** زمانیکه ما در مورد دانشجو صحبت میکنیم، این مساله مطرح میشود که آیا دانشجو به عنوان یک فرد رسالتی دارد یا خیر. از سوی دیگر بحث جنبش دانشجویی مطرح میشود که آیا جنبش دانشجویی رسالتی دارد یا ندارد. از رسالت فردی دانشجو بگذریم، اما باید به این مساله بپردازیم که جنبش دانشجویی یک رسالت جمعی است یا خیر. به طور تسامحی میتوان نگاهی کارکردی به این مساله داشت. این جنبش دانشجویی کارکردهایی دارد که این کارکردها مفید است و باید انجام شود. اگر این کارکرد صورت نگیرد، جامعه دارای یک نقص میشود و میتوان از یک کمبود برای جامعه نام برد. بنابراین در این معنا که من میگویم، جنبش دانشجویی در همه جوامع به نحوی کار میکند. اگر جنبش دانشجویی در جامعه عمل نکند، اتفاقاتی را به دنبال دارد.
* غیرفعال شدن جنبش دانشجویی برای جامعه چه پیامدهایی دارد؟
** اگر دانشگاه را به عنوان یک نهاد در نظر بگیریم، از سوی دیگر میتوان از آن به عنوان یک جنبش نیز نام برد. بنابراین تعبیری که من از دانشگاه دارم به مثابه نهاد- جنبش است. یعنی ما نباید به دانشگاه تنها نگاه نهادی داشته باشیم، بلکه باید دانشگاه را به مثابه یک حرکت نیز در نظر بگیریم. اما چرا باید دانشگاه را به مثابه یک حرکت در نظر گرفت؟ به دلیل اینکه خود دانش، نیاز به تحرک و دگرگونی دارد، با توجه به اینکه دانش در جوامع معاصر نقش مهمی در شکل دادن به جامعه دارد و اگر خود دانش از تحرک برخوردار نباشد، ما با پدیده عدم تحرک جامعه روبهرو میشویم.
بنابراین مشاهده میشود که در جامعه جدید، هم دانش و هم جامعه تحرک خود را از دانشگاه میگیرند. دانشگاه که میخواهد در دانش و جامعه تحرک ایجاد کند، خود نیز باید از تحرک برخوردار باشد. بنابراین دانشگاه باید به مثابه یک جنبش نیز سازماندهی شود. دانشگاه نباید فقط به مثابه یک سازمان یا نهاد سازماندهی شود، یعنی به نحوی شکل یابد که کارکردهای جنبشی نیز داشته باشد. دانشگاه علاوه بر تغییر دانش، باید بتواند الگوهای فکری موجود را مورد نقد و بررسی قرار دهد و در عین حال الگوهای مناسب تری عرضه کند. از طرف دیگر باید توانایی تحرک در جامعه را ایجاد کند.
* تحرک در جامعه به چه شکلی انجام میپذیرد؟
** تحرک در جامعه به این برمی گردد که بتواند محرک سیاست هم باشد، البته نه به عنوان کنشگر مستقیم عرصه سیاست، چون اینها به نهاد سیاست مربوط است. بنابراین دانشگاه محرک سیاست هم میتواند باشد. سازوکار آن هم به شکل طرح ایدهها، مسائل، موضوعات و... است که سیاستمداران به آنها توجه کنند. همچنین میتواند این کار را از مسیر نقد برنامههای موجود انجام دهد، به این شکل که میتواند تحرک را در عرصه سیاست ایجاد کند. بنابراین دانشگاه در کل یک نوع موتور محرک برای جامعه است.
اگر دانشگاه نتواند موتور محرک باشد، جامعه جدید دچار بحران میشود. جامعه جدید تنها میتواند روی دانایی و دانش سوار شود. مسائل دیگر مثل همبستگی، امید اجتماعی، ایمان و... باید با دانایی پیوند بخورند. بنابراین با توجه به اهمیتی که دانایی در جامعه جدید دارد، این مساله نیازمند یک موتور محرک است. دانشگاه نباید تنها موتور مولد باشد که تولید دانش میکند، بلکه باید در عین حال دانش را زیر سوال هم ببرد. بنابراین ما باید از دانشگاه به مثابه یک سازمان یا نهاد صرف، عبور کنیم و سمت یک جنبش- نهاد برویم.
* اگر دانشگاه جنبه جنبشی هم دارد، کنشگر این عرصه فقط دانشجو است؟
** به طور معمول اساتید و حلقههای علمی دانشگاه بیشتر به نقش نهادی دانشگاه توجه دارند، اما دانشجویان که دارای یک گرایش عملیتر هستند، به نقش جنبشی دانشگاه هم توجه دارند و تحقق امر جنبشی دانشگاه، وابسته به حضور دانشجویان است، چون دانشجویان دانش و جوانی را با هم پیوند میزنند. جوانان دارای ویژگیهایی مثل ترقیخواهی و تنوع طلبی هستند که دانش هم همین ویژگیها را دارد و دانشگاه است که جوانی و دانش را پیوند میزند و نقش جنبشی دانشگاه را تقویت میکند.
* دانشگاه باید برای تحقق کارکردهای خود با چه عرصههایی پیوند برقرار کند؟
** دانشگاه برای تحقق نقش نهادی خود در پی پیوند با دولت و اقتصاد است، یعنی نقش تولید دانش خود را در پیوند با نظام تولید قدرت و نظام تولید ثرورت برقرار میکند. از حیث جنبه جنبشی خود نیز با زیستجهان روزمره و عرصه عمومی پیوند برقرار میکند. بنابراین دانشگاه توسط نیروهای اجتماعی مختلف به سمتهایی کشیده میشود و در این راستا جنبههایی مییابد. نهاد دولت و بازار از یک سو دانشگاه را به سمت خود میکشند و از سوی دیگر عامه مردم و حوزه عمومی است که به دانشگاه تعلق دارد و آن را به سمت خود میکشاند.
نقش نهادی است که به سمت دولت و بازار میرود و به طور معمول اساتید هستند که در این بخش ایفای نقش میکنند، اما در پیوند دانشگاه با عرصه عمومی، نقش دانشجویان برجسته میشود و آنها هستند که سعی دارند دانشگاه را به سمت جامعه ببرند. اینجاست که دانشگاه در کشاکش نیروهای مختلف مجبور است شیوههای مختلف دانایی را تولید کند و باید داناییهای موجود را زیر سوال ببرد و مورد تردید قرار دهد. همین امر باعث میشود که دانشگاه موتور محرک باشد.
* دانشگاهی که جنبش دانشجویی نداشته باشد، چه به سرش میآید؟
** دانشگاه در این مورد دچار رکود و توقف میشود و نمیتواند به عنوان نهاد مولد دانایی و خرد، کارکرد خود را انجام دهد. در چنین شرایطی، نمیتواند خود را درمان کند، به این معنا که دانشگاه نیازمند بازاندیشی در حیات خود است، چون دانشگاه به عنوان یک سازمان اجتماعی نیازمند درمانگری و بازبینی در مورد فرایندهای تولید دانش، اهداف آن و همچنین روشها و نظریههاست. اگر دانشگاه کانونی شود برای تولید متخصصان بدون روح که فقط میتوانند ابزار دست بوروکراسی یا بازار باشند و به تولید ثروت و قدرت بپردازند، بدون اینکه حامل هیچ نوع رسالت انسانی باشند، اینجاست که جامعه پیوند خود را با فرهنگ، جامعه و سیاست قطع میکند و به جایی تبدیل شود که نسبت به محیط پیرامون خود در انزواست. جامعه مدرن نیاز دارد که در مورد آن اندیشیده شود و بحرانها و چالشهای آن شناخته شود. اگر به جنبش دانشجویی در دانشگاه وزنی داده نشود هم به رکود دانش و هم به رکود جامعه کمک کرده ایم که باعث ایجاد بحران در هر دو مورد میشود.
* مسالهای در مورد جنبشهای دانشجویی ما وجود دارد که بیشتر بر پایه کنش احساسی است و فعالیتهای عقلانی را کمتر مورد توجه قرار میدهند. فعالیت علمی و عقلانی چه نسبتی با جنبش دانشجویی پیدا میکند؟
** هرنوع جنبشی دارای یک نوع ویژگی عملی است و از طرفی گفته میشود که دانشگاه باید کانون کار عملی و عقلانی باشد، اما بحث اینجاست که اگر این دو بعد در ارتباط با یکدیگر قرار نگیرند، تولید دانش با بحران مواجه میشود. اگر فقط روی عقلانیت دانشگاهی تاکید شود، میتواند در نهایت منجر به این شود که فقط نظامهای فکری موجود و رسمی، همچنین شیوههای اندیشه رایج، به عنوان شیوههای عقلانی تلقی شود و دانش را دچار رکود کند. جنبش دانشجویی چند جنبه را با هم جمع میکند و اگر بگوییم جنبش دانشجویی یک کنش عقلانی است، باید در نظر داشته باشیم که در عین حال یک کنش ارزشی هم هست. کنش ارزشی چیزی است که میتوان به آن عقلانیت جوهری گفت چون گاهی میتواند اهداف را زیر سوال ببرد یا تولید دانش را مورد تردید قرار دهد.
برای مثال شاید گفته شود که تولید دانش چه نقشی در زندگی مردم دارد؟ این تعداد از مقاله و رشد علمی چه دردی را دوا میکند؟ بنابراین باید توجه داشت که این مساله چگونه با ارزشها، زندگی اجتماعی، شادی و... پیوند میخورد. بنابراین یک نوع کنش ارزشی در کنار کنش عقلانی ظهور میکند. کنش سوم کنش عاطفی است، به این معنا که باید توجه داشت بالاخره ضریب حساسیت و بعد عاطفی رفتار دانشجویان نسبت به اساتید بیشتر است که خونسردتر و غیرعاطفیتر عمل میکنند. جنبش دانشجویی آمیخته ای است از کنش عقلانی، ارزشی و همچنین عاطفی که باید توجه داشت هر کدام از این جنبهها باید وزن مناسب خود را داشته باشد. ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که دانشجویان، خیلی خونسرد و بدون احساس عمل کنند.
بدون عاطفه عمل کردن ویژگی یک فرد بوروکرات است، اما دانشجو بنا به اینکه جوان است و حساس، عواطفی هم از خود بروز میدهد و این، ویژگی یک جنبش اجتماعی است و نمیتوان انتظار داشت که جنبشهای اجتماعی هم مانند نهادها عمل کنند و باید این دوگانگی را بپذیریم که اگر بخواهیم نهادهای اجتماعی خود را با جنبشهای اجتماعی پیوند دهیم، این دوگانگی وجود دارد، به این معنا که باید پذیرفت نهادها مبتنی بر کنش عقلانی هستند ولی جنبشهای ما باید کنشهای عقلانی، ارزشی و عاطفی را با هم داشته باشند. نپذیرفتن این امر باعث میشود نهادهای ما در برهههای خاصی، دچار فروپاشی شوند و با یک بحران مواجه شوند که زیر پای آنها را خالی کند. وقتی این نهادها در ارتباط با جنبشها باشند، به طور روزمره خود را بازسازی میکنند. بنابراین هرچند جنبش دانشجویی باید پیوند خود را با دانش حفظ کند، اما این مساله به معنای نادیده گرفتن دو بعد ارزش و عاطفه نیست.
* ارزیابی شما از وضعیت حال دانشجویان چیست؟ نقش آنها پررنگ شده یا به حاشیه رفته اند؟
** متاسفانه اهمیت جنبش دانشجویی شناخته نشده و ما نسبت به مسائل مربوط به جنبش دانشجویی نگاهی کوتاه مدت داریم. جنبش دانشجویی بیشتر به مثابه یک خطر تلقی میشود، نه به عنوان یک فرصت. بنابراین جنبش دانشجویی در کشور تحت فشار است، به طوری که گویی به یک نوع رکود نزدیک میشود و وضع مناسبی ندارد. این مساله از عواملی ناشی میشود که نگاه سیاسی صرف به جنبش دانشجویی یکی از این عوامل است، به این معنا که جنبش دانشجویی قصد آفرینش بحران دارد و فقط نقد میکند و تنها جنبه اعتراضی آن از بیرون دیده میشود. از داخل هم خود جنبش دانشجویی به یک چشمانداز مشخصی نرسیده و نتوانسته اند از نقش اجتماعی خود به یک ارزیابی برسند. بنابراین ما نیازمند یک گفتوگو در داخل جنبش دانشجویی هستیم تا بتواند خود فعالان و نهادهای دانشجویی را به طرف تعریف مسائل ببرد.
دانشجویان باید بدانند دانشگاه با چه مسائلی روبهرو است و بروند به سمتی که بدانند جامعه با چه مسائلی مواجه است. دانشجو صرف نظر از مسائل دانشگاه و جامعه، به خودی خود مساله ندارد و اگر هم باشد یک مساله صنفی است که امروز این جهتگیری رویت میشود که مسائل صنفی در حال اهمیت یافتن است. سیاستمداران فکر میکنند اگر دانشجو به مسائل صنفی خود بپردازد بهتر است و در مسائل سیاسی دخالتی نمیکند، بنابراین معتقدند بگذاریم دانشجویان فقط به مسائل خوابگاهها، وضعیت غذا، وام دانشجویی و مسائلی این چنینی بپردازند. از سوی دیگر دانشجویان هم میپندارند که پرداختن به مسائل صنفی ایمنتر است و ورود آنها به عرصههای سیاسی برایشان مشکل میسازد. جنبش دانشجویی در کشور دچار یک گرایش تقلیل گرایانه شده و آن را به یک فعالیت صنفی صرف تقلیل میدهد، در حالی که دانشجویان باید فراتر از این فعالیت صنفی به دانشگاه و جامعه بپردازند.
باید سیاستگذاران ما زمینهای فراهم کنند تا دانشجویان بتوانند بدون دغدغه خاطر و به شیوه مناسبتری به مسائل دانشگاه و جامعه بیندیشند. پس باید دانشجو بتواند این کار را انجام دهد، چون اداره جامعه در آینده به دست همین دانشجویان خواهد بود. این افراد مدیران آینده کشور هستند، پس باید درک درستی از چالشها و مشکلات داشته باشند تا بتوانند راهحلهای مناسبی طرح کنند. در کنار تمامی دستگاههای دولتی و غیردولتی که در جامعه به مسائل و مشکلات میاندیشند، باید این فرصت برای جنبش دانشجویی هم فراهم شود که به این مسائل بپردازد و کمکی به تبیین و شناخت درست مسائل کند و در انتخاب راهبردهای مناسب نقش داشته باشد. ما باید دانشجو را وارد این فرایند کنیم و از ورود آنها استقبال کنیم. در غیر این صورت اگر دانشجویان تنها به مسائل صنفی خود بپردازند، به یک معنا میتوان گفت که ما دانشجو را پرولتاریزه کرده ایم.
این پرولتاریزه کردن در معنای منفی است نه یک پرولتاریایی که آگاهی طبقاتی دارد بلکه تنها به دنبال بهبود شرایط کار خود است. اینجاست که دانشجو به یک طلبکار از جامعه تبدیل میشود. ما به دانشجویان القا کرده ایم که فقط به فکر خودشان و مسائل خاص خود باشند، چراکه همه صنفها به فکر خود هستند و شما هم صنفی هستید که باید به مسائل خود بپردازید. این یک نوع کوچک اندیشی و یک نوع تقلیل نقش و افقهای فکری داشجویان است که آنها را مشغول مسائل شخصی و صنفی کرده است. البته جنبش دانشجویی همیشه به مسائل صنفی خود نیز توجه داشته اما این مسائل را در پرتو وسیع تری میدیده و فقط خود را منحصر به اعتراض در مورد غذا و شهریه نمیکرده است.
تا جایی که من دیدهام، دانشجویانی که درگیر مسائل صنفی هستند شعارشان این است که امر صنفی امر سیاسی است، به این معنا که میگویند اگر ما به شهریهها اعتراض داریم نسبت به کالایی شدن دانش اعتراض داریم و پدیده بازاری شدن دانش را نقد میکنیم. دانشجویان تلاش میکنند که این مساله را نشان دهند که در پرتو وسیعتری پرداخت دارند و فقط اعتراض صنفی ندارند. بنابراین اعتراض به این مسائل، اعتراض به تبدیل دانشگاه از یک نهاد مولد دانش به یک نهاد بنگاهی است. به هرحال به نظر میرسد که در شرایط کنونی، یک مقدار نقش جنبش دانشجویی در تحریک سیاست و دانش و کارکرد محرک بودن برای فرایندهای سیاسی و دانشی، کاهش پیدا کرده است. در عین حال جنبش دانشجویی در شرایط بازاندیشی در خود به سر میبرد و نمیتوان به طور کلی دوران حاضر را دوران رکود قلمداد کرد.
* اقتصاد و منطق سرمایه به دانشگاه هم کشیده شده و به نوعی اخلاق علمی را زیر سوال برده است. توقع از دانشجو در شرایطی که خودش هم در این وضعیت حل شده سخت است. میتوان جنبش دانشجویی را راهی برای گریز از این اوضاع دانست؟
** جنبش دانشجویی دو وظیفه دارد: اول دفاع از جامعه و دوم دفاع از دانش و این بدین معناست که جنبش دانشجویی باید یک ایده نسبت به دانش و ایده ای هم نسبت به جامعه داشته باشد. اگر جنبش دانشجویی ایده نداشته باشد، چگونه میتواند رسالت خود را تحقق ببخشد. اینکه درکی در مورد چیستی دانش و دانشگاه و همچنین چیستی جامعه نداشته باشد، نمیتواند مدافع آنها باشد. من معتقدم جنبش دانشجویی مدافع غیرسیاسی جامعه است و باید از کلیت جامعه دفاع کند. حتی میتوان دانشجویان و جنبش دانشجویی را نماینده غیرسیاسی جامعه قلمداد کرد؛ همانطور که نمایندگان مجلس، نمایندگان سیاسی جامعه هستند، چه اشکالی دارد که ما نمایندگان غیرسیاسی هم داشته باشیم. نماینده غیرسیاسی کسی است که به نام جامعه سخن میگوید و سعی در فهمیدن، شناختن و مطرح کردن مشکلات دارد و از حرمت جامعه دفاع میکند.
همین مساله در مورد حرمت دانش باید صورت گیرد و دانشجویان مدافع حریم دانش هستند. البته این نقشی است که اساتید و همه دانشوران نیز دارند اما به طور خاص دانشجویان به دلیل برخورداری از جوانی و داشتن کنش ارزشی و عاطفی، جدیتر در این عرصه دفاع و عرصه ایجاد تحرک وارد میشوند. بنابراین دانشجو باید نسبت به دانش ایده ای داشته باشد. باید دید که ایده جنبش دانشجویی فرایندهای بازاری شدن دانشگاه را تایید میکند و یا معتقد است که دانش دچار زوال شده و دانشگاه آسیب میبیند؟ آنطور که من دیده ام دانشجویان به دیدگاه دوم نزدیکتر هستند. چندی پیش به دانشگاه علامه دعوت شدم و در مورد کالایی شدن دانش، مباحثی مطرح شد. چنین مسائلی نشان میدهد که دانشجویان نسبت به این مساله حساس هستند و این فرایند کالایی شدن دانش را فرایند مناسبی نمیدانند.
بنابراین باید مقاومت کنند و راهحل ارائه کنند. مقاومت هم به اعتراض عاطفی خلاصه نمیشود و دانشجویان نباید به چنین موضوعاتی اعتراض عاطفی صرف داشته باشند بلکه باید از نظر عقلانی و معرفتی نقاط ضعف را بگویند و از نظر ارزشی هم به این مساله بپردازند که چنین پروژه ای به کجا آسیب میرساند و کدامیک از ارزشها را هدف گرفته است. اگر نگاه شرکتی به دانشگاهها گسترش یابد، به برخی ارزشهای مهم جامعه آسیب میزند و اینجاست که جنبش دانشجویی باید وارد عمل شود و آسیبشناسی کند. نشان دادن نارضایتی عاطفی از این مساله، نمیتواند به بهبود بینجامد.
تاکنون شاید بیشتر از تاریخ جنبش دانشجویی در ایران، آنچه وجود داشته بازنمایی عاطفی دانشجویان بوده تا اینکه ابعاد عقلانی و ارزشی داشته باشد. جنبش دانشجویی باید به این دو بعد هم توجه کند و سعی در ایجاد توازن میان این دو جنبه داشته باشد. دانشجویان باید شجاعت طرح مسائل را داشته باشند و هزینه آن را هم بدهند. نباید دانشجویانی داشته باشیم که تنها رگهای گردنشان برافراشته میشود بلکه باید بتوانند ایده ای مطرح کنند. دانشجو باید قدرت تحلیل داشته باشد و بتواند وارد گفتوگو شود. اگر فقط بعد عاطفی جنبش دانشجویی اتفاق بیفتد، جنبش به یک نیروی صرف آمیخته به هیجانات تبدیل میشود، درحالی که ما نیاز به آن جنبش دانشجویی داریم که از ظرفیت و توانایی گفتوگو برخوردار باشد.
http://www.armandaily.ir/fa/Main/Detail/171372
ش.د9502945