تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱۳۹۶ - ۰۷:۴۰  ، 
شناسه خبر : ۳۰۲۷۴۷
پيرمحمد ملازهي، تحليلگر مسائل بين‌الملل در گفت‌وگو با «اعتماد»:
اشاره: با مرگ ملك عبدالله، پادشاه پيشين عربستان سعودي مولفه‌ها و شخصيت‌هاي جديدي وارد عرصه سياسي اين كشور شدند كه صحنه سياسي آن را غير قابل پيش‌بيني و پيچيده‌تر از هر زمان ديگري كرد. محمد بن سلمان پسر جوان پادشاه عربستان يكي از اصلي‌ترين اين مولفه‌ها بود. از زماني كه محمد بن نايف به عنوان وليعهد و محمد بن سلمان پسر پادشاه در آوريل ٢٠١٥ به عنوان جانشين وليعهد معرفي شدند، تمام گمانه زني‌ها بر اين مبنا بود كه يك روز محمد بن سلمان جايگزين محمد بن نايف خواهد شد و بالاخره روز گذشته اين اتفاق رخ داد. محمد بن سلمان پسر ٣٢ساله پادشاه عربستان سعودي وليعهد اين كشور شد تا به تمام تحليل‌ها پيش از آن جامه عمل بپوشاند. از طرفي با توجه به بيماري پادشاه، محمد بن سلمان بدون هيچ مانع جدي امور را به دست خواهد گرفت و از اين پس بايد شاهد حكومت شاهزاده محمد در عربستان باشيم. هرچند كه پيش از آن به طور نامحسوس نيز اداره عربستان بردوش او بود اما حالا او رسما مي‌تواند در كنار پدر مريض خود كشور را اداره كند. از همين رو گفت‌وگويي داشتيم با پير محمد ملازهي، تحليلگر مسائل بين‌الملل تا ابعاد اين جابه‌جايي قدرت در عربستان سعودي را مورد بررسي قرار دهيم.
پایگاه بصیرت / ميثم سليماني

(روزنامه اعتماد – 1396/04/01 – شماره 3837 – صفحه 10)

* در سال ٢٠١٥ و پس از كناره‌گيري شاهزاده مقرن از وليعهدي عربستان، اگر ملك سلمان قصد داشت محمد بن نايف را در مدت زمان كمي از اين سمت كنار بگذارد چرا اورا در آن دوران به عنوان وليعهد معرفي كرد؟

** واقعيت اين است كه بايد ابتدا ساختار قدرت در عربستان سعودي را مورد بررسي قرار داد. در سنت تاريخي اعراب زماني كه يك حاكم فوت مي‌كرد، اجتماع سران طوايف بودند كه مي‌نشستند و امير و پادشاه آينده را تعيين مي‌كردند. اين سنتي تقريبا هزاران ساله است كه در عربستان سعودي ميان قبايل رواج داشته تا زماني كه ملك عبدالعزيز توانست به قدرت در عربستان تكيه بزند و تركيبي از ديدگاه‌هاي مذهبي از جمله عبدالوهاب و طرفداران آن را كنار خود گرد آورد و با تركيب آنها با يكديگر ساختار جديدي را به وجود آوردند. در اين ساختار قدرت جابه‌جايي سران در واقع بخشي در ارتباط با سنت هزاران‌ساله عرب بود كه شكل گرفت و بخش ديگر آن بازسازي شد به اين معنا كه بعد از مرگ ملك عبدالعزيز، مجموعه كساني كه براي انتخاب جانشين تعيين‌كننده بودند توافق كردند كه يكي از فرزندان ملك عبدالعزيز جانشين وي شود و تا زماني كه فرزندان عبدالعزيز زنده هستند، اين روال ادامه پيدا كند.

در حقيقت يعني اينكه وقتي يك برادر فوت مي‌كرد برادر ديگر جانشين پادشاه شود و جانشين وليعهد را از برادر ديگر انتخاب مي‌كردند. اين سلسله مراتب تا زماني كه ملك سلمان، محمد بن نايف را به عنوان وليعهد پادشاه منصوب كرد ادامه داشت. اين نخستين باري بود كه از نسل دوم خاندان سلطنت به عنوان جانشين انتخاب مي‌شد. آن هم به دليل اين بود كه پدر محمد بن نايف، به عنوان وليعهد در زمان ملك عبدالله پيش از آنكه پادشاه فوت كند، از دنيا رفت و يك نوع تغيير نگاهي در جهت مثبت به سمت محمد بن نايف به وجود آمد. ولي همين موضوع زمينه‌اي را فراهم كرد به دليل اينكه سن‌شان بالا هست و ديگر در شرايطي نيستند كه بتوانند همان روال قبلي را ادامه دهند، فضا براي نسل دوم خاندان سلطنت فراهم شده كه اين گشايش با وليعهدي محمد بن نايف به وجود آمد كه اكنون بركنار شد و محمد بن سلمان پسر پادشاه كنوني به عنوان وليعهد انتخاب شد و ساير مقام‌هايي را هم كه دارد در ساختار حفظ كرده است. اين نخستين بار پس از ملك عبدالعزيز است كه اگر پادشاه كنوني فوت كند پسرش جانشين وي خواهد شد و ديگر پسران عبدالعزيز نمي‌توانند جانشين او شوند. اگر از اين زاويه نگاه كنيم اين موضوع يك تحول مهم در ساختار قدرت در عربستان سعودي به وجود آورده است.

* ملك سلمان در سال٢٠١٥ از انتصاب محمد بن نايف به عنوان وليعهد راضي بود يا اين اقدام به اجبار صورت گرفت؟

** اگرچه در درون خود چندان راضي نبود. اما بايد توجه داشت كه پدر محمد بن نايف پيش از پادشاهي فوت كرد و مجموعه سراني كه براي تعيين وليعهد گرد هم آمده بودند، نگاه‌شان اين بود كه امتيازي به پسران وليعهد فوت شده بدهند. به نظر من اگر حتي از اين انتخاب راضي نبود اما چاره‌اي جز آن نداشت ولي در همان زمان تعيين كردن محمد بن سلمان به عنوان جانشين وليعهد اين را نشان مي‌داد كه تصميم نهايي پادشاه اين است كه پسر خودش جانشين او شود و اين موضوع را مي‌توان از همان زمان تشخيص داد.

* آيا درگذشته اختلافي ميان خاندان سلمان و نايف در درون عربستان وجود داشت؟

** به طور كلي اختلاف در خاندان سلطنتي عربستان وجود دارد. اين موضوع مساله تازه‌اي نيست. ولي اين اختلاف در آن حدي نيست كه تصور كنيم ساختار قدرت را دچار مشكل مي‌كند، چرا كه كشور عربستان سعودي پادشاهي متمركزي است و كساني كه در شرايط حساس تصميم‌گيري مي‌كنند راي بسيار تعيين‌كننده‌اي دارند و اينگونه نيست فردي قدرت‌طلب وجود داشته باشد و بتواند تمام نظريات خود را به سايرين تحميل كند. بايد اين موضوع را در نظر گرفت كه نزديك به چهار هزار نفر از خانواده‌هاي سلطنتي و فرزندان و بستگان ملك عبدالعزيز اكنون در عربستان سعودي حاكم هستند. نوعي توزيع توافقي قدرت در ميان خاندان سلطنت آل سعود وجود دارد. اگر يك جايي هم اختلاف نظر باشد از طريق ريش سفيدي و سنت‌هاي قومي خود آن را مي‌توانند حل و فصل كنند. بنابراين نمي‌توان گفت كه تضادي غيرقابل حل ميان آنها وجود دارد.

* گفته مي‌شود كه ٣١نفر از ٣٤نفر شوراي سلطنتي عربستان به بركناري محمد بن نايف راي دادند، آيا اين شورا تا اين حد قدرتمند است يا اينكه تصميم فردي ملك سلمان بوده است؟

** در عربستان شخص پادشاه در اين زمينه نمي‌تواند به تنهايي تصميم‌گيري كند. گروهي كه اين تصميم را اتخاذ كردند همگي از خاندان سلطنتي هستند و بيشترشان هم از برادران و برادرزاده‌هاي ملك عبدالعزيز هستند. آنها بر اساس يكسري محاسبات دقيق‌تري كه بر اساس حفظ قدرت در خاندان سلطنتي است و با توجه به شرايط منطقه‌اي و جهاني تصميم‌گيري مي‌كنند. تصميم‌گيري آنها نيز لازم‌الاجرا است و حتي اگر محمد بن نايف مخالف اين تصميم نيز باشد توان اين را نخواهد داشت كه معادله را تغيير دهد. به نظر من به اجبار يا به تشويق محمد بن نايف تسليم اين نظر خواهد شد و در ساختار سلطنتي به شكل ديگري خواهد ماند.

* يعني شما بر اين باور هستيد كه محمد بن سلمان به حدي در عربستان قدرتمند شده كه حتي شوراي سلطنتي به نفع او راي دهد و محمد بن نايف با تجربه را كنار مي‌گذارد؟

** بدون ترديد اين‌گونه است. اول اينكه محمد بن سلمان جوان است و ثانيا اينكه يك حالت تهاجمي نسبت به مسائل دارد و روحيه نظامي‌گري در او حاكم است و از سوي ديگر تحصيلكرده است و نقش جديدي در عربستان سعودي به وجود آمده كه معتقدند بايد اصلاحات جدي در كشور براي حفظ قدرت به وجود آورند. به نظر مي‌رسد محمد بن سلمان طرفداران بسيار جدي دارد، به خصوص افرادي كه معتقدند كه با روحيه محافظه‌كارانه‌اي كه روحانيون سطح بالاي عربستاني دارند و هم نسل گذشته خاندان آل سعود كه چندان روي اصلاحات نظري ندارند، به نظر مي‌رسد جايگاه شاهزاده محمد به عنوان وليعهد با توجه به شايعات مريضي ملك سلمان وجود دارد به شكل طبيعي قدرت به سمت محمد بن سلمان و تيمي كه در اطراف ايشان حضوردارند و معتقد به اصلاحات هستند هدايت خواهد شد.

به نظر مي‌رسد كه اگر از اين زاويه به موضوع نگاه كنيم، تحولي كه در عربستان سعودي رخ داده، تحولي مهم در ساختار قدرت به شمار مي‌آيد. مسير جديدي را به احتمال زياد عربستان سعودي در آينده پيش خواهد گرفت و سعي مي‌كند تا ساختار قدرت را اصلاح كند و زمينه‌هايي را فراهم كند كه عربستان وارد دوره جديد شود.

برداشت من اين است، حمايتي كه وليعهد جديد از سند ٢٠٣٠عربستان انجام داد، كه قرار است در عربستان سعودي به عنوان يك راهبرد جديد در آموزش و پرورش و ديگر ساختارهاي قدرت اعمال شود. همچنين حمايتي كه از خصوصي‌سازي شركت آرامكو انجام داد كه مساله بسيار مهمي به حساب مي‌آيد، به نظر مي‌رسد كه يك تيم قدرتمند جديدي از نسل جوان جايگزين تيمي مي‌شود كه در برابر اصلاحات از خود مقاومت نشان مي‌داد. اين تيم راحت‌تر تن به اصلاحات هم در ساختار قدرت و هم ساختار اجتماعي و سياسي خواهد داد كه تاكنون به عنوان كشوري محافظه‌كار در اين زمينه به حساب مي‌آمد. از اين زاويه نيز مي‌توان تحول بسيار مهم و جدي ارزيابي كرد.

* با توجه به توضيحاتي كه فرموديد اين موضوع را كودتا مانند از سوي يك بخش بر بخش ديگري در عربستان نمي‌بينيد؟

** من فكر نمي‌كنم. زيرا اگر بخواهيم صحبت از يك نوع كودتا كنيم، به اين معني است كه تحول قدرت در عربستان سعودي را از زاويه نظامي و تضاد در خاندان سلطنت مي‌بينيم. اما اينگونه نيست. مجموعه قدرت در عربستان سعودي، متوجه مسائلي كه با آن دست‌وپنجه نرم مي‌كند است. به اين معنا كه از زمان رياست‌جمهوري باراك اوباما در عربستان سعودي اين بحث شكل گرفت كه تا چه اندازه اين كشور مي‌تواند به امريكا در حمايت از قدرت متكي باشد. حقيقت اين است، تيمي كه اكنون در حال روي كار آمدن است معتقد بودند كه نبايد مثل گذشته تمام و كمال متكي به امريكا بود. سياست‌هاي كلان امريكا تغيير كرده و با توجه به اينكه نياز امريكا به نفت خاورميانه كاهش پيدا كرده و تحولاتي در داخل امريكا در زمينه انرژي رخ داده كه بي‌نياز از نفت خاورميانه شده است، آنها معتقدند كه امريكايي‌ها ديگر انگيزه‌اي براي حمايت از سلطنت عربستان سعودي به شكل محافظه‌كار آن ندارند. در زمان باراك اوباما تقريبا روشن شد كه امريكايي‌ها يكسري فشارها را براي اصلاحات بيشتر در اين كشور اعمال مي‌كردند.

بنابراين وقتي مجموعه اين شرايط را در نظر مي‌گيرد، به لحاظ كلي در اين تغيير نگاه و اينكه عربستان بايد شرايط خود را با ساختار جديد بين‌المللي هماهنگ كند، به نظر مي‌آيد جناح محافظه‌كار مجبور به عقب‌نشيني شده است و اگر محمد بن نايف را در آن چارچوب قرار دهيم كه محافظه‌كاري را بيش از محمد بن سلمان قبول داشته و به آن جناح نزديك بوده به نظر مي‌آيد بركناري آن در قالب كودتا نمي‌گنجد و در قالب نوعي ضرورت‌هاي جديد چنين اقدامي صورت گرفته است. به خصوص اينكه منطقه هم دچار مشكلات جدي است. عربستان سعودي در يمن به‌شدت درگير است و از طريق نظامي نتوانسته مشكل را حل كند، در سوريه و عراق نيز نوعي درگير است و نتوانسته به اهدافي كه داشته دست پيدا كند، به نظر مي‌رسد كه از اين زاويه وليعهد جديد به جناحي تعلق دارد كه به حالت تهاجمي‌تري به مسائل نگاه مي‌كند.

* موضوع دقيقا همين نكته‌اي است كه مي‌فرماييد. اين بحران‌ها در چارچوب فكري افرادي مانند محمد بن سلمان رخ داده و اين بحران‌ها در اين چارچوب فكري حل نشده و به آنها افزوده شده است. در چنين شرايطي فكر نمي‌كنيد چنين اتفاقي مشكلات را افزايش دهد؟

** مشكلات در برخي زمينه‌ها قطعا تشديد خواهد شد. ولي بحث اصلي حفظ قدرت در خاندان سعودي است. كه به نظر مي‌آيد اين اقدامات در حفظ خاندان سعودي موثرتر است تا اينكه ساختار قبلي را در نظر بگيريم. ساختار گذشته در مقابل هرنوع تحولي مقاومت مي‌كرد. عربستان سعودي تاكنون اجازه رانندگي به زنان را نداده است و آن را خلاف شرع مي‌داند. قدرت روحانيون و فرزندان عبدالوهاب در عربستان بسيار زياد است و آنها مانع بزرگي در جهت اصلاحات هستند. برداشت من اين است، خط فكري كه آنقدر محافظه‌كار بود كه اجازه رانندگي به زنان را نمي‌داد، اين خط فكري مجبور است با توجه به شرايط كنوني منطقه و جهان مقداري مواضع خود را تعديل كند و جناحي در عربستان در حال قدرت گرفتن است كه معتقدند عربستان سعودي بايد اصلاحات را بپذيرد.

هرچند ممكن است اين اصلاحات تدريجي باشند و حالت انقلابي به خود نگيرد. ولي در مجموع عربستان سعودي با حضور محمد بن سلمان در جايگاه وليعهد و روي كار آمدن به عنوان پادشاه به نظر مي‌رسد زمينه آن براي پذيرش تحولات جدي در عربستان سعودي هم به لحاظ سياسي و هم فرهنگي مساعد خواهد بود. به احتمال قوي شوراي مشورتي پادشاه عربستان تبديل به يك مجلس ملي يا اسلامي شود و حكومت رفته رفته به سمت پذيرش تحولاتي كه آن را با سياست‌هاي جهان و منطقه وجود دارد هماهنگ كند سوق دهد و كشور از اين رويكرد دگم مذهبي فاصله بگيرند و اكنون بقاي سلطنت را در اين رويكرد مي‌بينند نه پافشاري برروي معيارها و ارزش‌هايي كه پيش‌تر وجود داشته است.

* با توجه به اينكه گفته مي‌شود نيروهاي امنيتي عربستان به‌شدت وفادار به محمد بن نايف هستند و بخشي از خاندان سلطنت از او حمايت مي‌كنند احتمال شورش و يك نافرماني در خاندان سلطنتي را تا چه حد مي‌بينيد؟

** فكر نمي‌كنم؛ در شرايط كنوني كه عربستان سعودي با مسائل و مشكلات زيادي روبه‌رو است اگر در داخل خاندان سلطنت دچار مشكل شوند، ممكن است شرايطي رخ دهد كه كل قدرت را از دست دهند. بنابراين هيچ يك از برادران پادشاه و نوه‌هاي ملك عبدالعزيز در اين حد پيش نخواهند رفت. آنها اگر مخالف باشند در خفا آن را مطرح مي‌كنند ولي اينكه دست به شورش بزنند بسيار بعيد است چرا كه به‌شدت از طرف نيروهاي امنيتي كه هوادار محمد هستند سركوب خواهند شد. به علاوه اينكه در نظر بگيريد به هر حال عربستان سعودي يكسري پيوندهايي با ديگر كشورها دارد كه از آنها كمك مي‌گيرد. پاكستان يكي از آنها است كه اكنون نيروي نظامي در داخل عربستان دارند و اين اجازه را به هيچ گروهي نخواهند داد كه شرايطي را به وجود آورند كه سلطنت دچار مشكل شود.

* به نظر شما تصميمي كه اكنون در عربستان گرفته شده مستقل بوده يا ممكن است تحت تاثير عوامل خارجي همچون امريكا يا حتي اسراييل گرفته شده باشد؟

** من چندان باور ندارم كه قدرت‌هاي خارجي همچون امريكا و اسراييل بتوانند روي تحولي كه در خاندان سعودي رخ داده تاثير بگذارند. ما بايد موضوع را از يك زاويه ديگر ببينيم، اخيرا محمد بن سلمان هم به امريكا سفر كرد و هم به روسيه؛ اتفاقا سفر محمد بن سلمان به روسيه موفقيت‌آميز‌تر از امريكا بود. از اين زاويه كه پوتين را قانع كرد كه براي حفظ قيمت نفت روسيه هم همكاري كند تا توليد نفت خود را افزايش ندهد. اين يك موفقيت بزرگ براي شخص ايشان بود كه توانست در روسيه پوتين را قانع كند تا روسيه با اوپك همكاري كند و افزايش توليد ندهد. از همين رو نبايد اينگونه ديد كه اسراييل يا امريكا دستور بدهند و اين دستورات قابل اجرا باشد. نگاه عربستان سعودي به امريكايي‌ها متفاوت‌تر از گذشته شده است. زيرا از اينكه امريكا بخواهد مثل گذشته در حفظ خاندان سلطنت تلاش كنند نا اميد شده است.

از همين زاويه است كه سعي مي‌كنند به منابع ديگر قدرت جهاني نزديك شوند و نزديكي محمد بن سلمان با روسيه را در همين چارچوب مي‌بينم. حتي منابع ديگر مثل كشورهاي اروپايي و حتي هند و چين در نگاه جديد عربستان سعودي از جايگاه ويژه‌اي برخوردار شده است كه بتواند يك توازن قوا با امريكا برقرار كند. در سطح منطقه نيز شاهد نزديكي عربستان سعودي به مصر و پاكستان هستيم. فارغ از آن نيز مي‌توان به ائتلاف نظامي در جنگ يمن اشاره كرد كه اگر همه اينها را در نظر بگيريم به نظر مي‌رسد چندان نمي‌توان قضاوت كرد كه از ديگران در اين رابطه دستوري گرفته است. به نظر مي‌رسد كه منافع خود را به درستي تشخيص دادند و خود را آماده مي‌كنند براي پذيرش يكسري تغييراتي كه به لحاظ سنتي تفكر گذشته اجازه انجام آن را نمي‌داد و اصلاحات در آينده بيشتر مد نظر خواهد بود.

* بسياري از تحليلگران غربي معتقد هستند كه كنش‌هاي غيرمنطقي سلمان مي‌تواند عربستان را به سمت يك آشوب پيش ببرد، اين موضوع را تا چه حد به واقعيت نزديك مي‌دانيد؟

** اين موضوع بستگي به مجموعه شرايط دارد. نبايد فراموش كرد كه خط فكري محمد بن سلمان بود كه به دخالت نظامي در يمن انجاميد و اين دخالت واقعيتش اين است كه تاكنون دستاوردي نداشته است. ولي بايد توجه داشته باشيم كه عربستان سعودي اكنون با وجود مشكلاتي كه در داخل و سطرح منطقه دارد، از زاويه ديگري در حال افزايش تمركز قدرت در درون خاندان سلطنت به وجود مي‌آورد و سپس تصميم‌گيري را در درون مسائل خارجي تسهيل خواهد كرد. از اين زاويه ممكن است نتايج متضادي با آنچه كه تحليل مي‌شود كه ممكن است دچار مشكل شوند به وجود آورد. زيرا اگر پادشاه كنوني فوت كند و محمد بن سلمان به سلطنت برسد با تيم جواني روي كار مي‌آيد كه اين تيم با شرايط دنيا و منطقه آگاهي بيشتري دارد و با وجود اينكه جوان هستند مي‌توانند تصميم‌گيري‌هاي عاقلانه‌تري را اتخاذ كنند.

ولي در مجموعه شرايط منطقه پيامدي كه در تحول عربستان سعودي پيش آمده است، بسيار مهم خواهد بود. آنها اگر اصلاحات را زمينه‌سازي كنند بقاي سلطنت را تضمين مي‌كنند كه در شرايط كنوني محافظه‌كاران دست به چنين اقدامي نمي‌زنند و ممكن بود در آينده خطر سرنگوي نظام سلطنت را بيشتر كند. اين بحث بسيار جدي است كه نمي‌توان چارچوب‌هاي آن را به صراحت ديد. گذشته از اين اگر روحيه و حالت تهاجمي آنها را ببينيد، ممكن است تيمي كه روي كار مي‌آيد ممكن است جنگ يمن را نيز از طريق سياسي يا نظامي به نفع خودشان تمام كنند اين شرايط در عراق و سوريه هم مي‌تواند به وجود‌ آيد و حتي فضاي ضديت با ايران را نيز تشديد كنند.

* در طول دو سال گذشته تيم سياسي و نظامي كه در عربستان حضور داشته تحت تاثير محمد بن سلمان بوده، چه رويكرد متفاوتي از ايشان ديديد كه با روي كار آمدن ايشان به عنوان پادشاه و حضور تيم جديد اتفاقي رخ دهد و اصلاحاتي در عربستان انجام شود؟

** اين بستگي به شرايط داخلي عربستان دارد. در عربستان دو ديدگاه وجود دارد و هر دو نيز هدف‌شان حفظ سلطنت و قدرت در دست خاندان آل‌سعود است. اما اين دو جناح دو نگاه متفاوت براي حفظ قدرت دارند، يكي جناح محافظه‌كار است كه مورد حمايت روحانيون ارشد وهابي مسلك هستند كه معتقدند هيچگونه اصلاحي نبايد صورت گيرد و اسلام نابي كه در ذهن‌شان وجود دارد حاكم شود و همان اسلام را به ساير كشورهاي اهل سنت ارسال كند. اين با واكنش منفي هم در داخل و هم در خارج از عربستان در سطح منطقه‌اي و جهان اسلام روبه‌رو شده است. اكنون هيچ كس نمي‌پذيرد ديدگاهي كه عربستان سعودي دارد همان اسلام ناب است و سايرين بايد بر مبناي آن خود را اصلاح كنند. به نظر مي‌آيد اين ديدگاه واقع‌بينانه نيست.

اما ديدگاهي كه محمد بن سلمان و نسل جوان عربستان سعودي دارند، معتقدند كه بايد اصلاحاتي را پذيرفت و عربستان را نمي‌توان با شرايط سنتي گذشته اداره كرد و بايد شكل ظاهري حكومت را به نوعي تغيير داد و شكلي از دموكراسي را مدنظر قرار داد و ساختار مذهبي را نيز از لحاظ دگم خارج كرد براي اينكه بقاي سلطنت تضمين شود. در رويارويي اين دو ديدگاه ترديدي نيست، اما رويارويي به حدي نيست كه با هم درگير شوند. از اين زاويه محمد بن سلمان مي‌تواند فضا را به گونه‌اي طراحي كند كه نقش اصلي را گروه متمايل به اصلاحات در عربستان بر عهده گيرد.

* محمد بن نايف گزينه مطلوب اروپايي‌ها بود، آيا بركناري ايشان يك فصل جدايي ميان اروپا و عربستان به وجود خواهد آورد؟

** فكر نمي‌كنم چنين اتفاقي رخ دهد. اروپايي‌ها بر اساس منافع ملي خودشان حركت مي‌كنند و مساله عربستان سعودي در ارتباط با انرژي براي اروپا مطرح است و زمينه گسترده‌اي براي بازار مصرفي اين منطقه دارد اين نگاه تغيير نخواهد كرد.

* با تحولات جديد در عربستان، آينده روابط ايران و عربستان را چگونه مي‌بينيد؟ آيا شرايط بحراني‌تر خواهد شد؟

** متاسفانه برداشت من اين است كه شرايط بحراني‌تر خواهد شد و شرايط به سمت يك راه‌حل سياسي كه تضادها و رقابت‌هاي ميان ايران و عربستان كاهش پيدا كند پيش نمي‌رود. چرا كه تضادها متاسفانه ايدئولوژيك شده و آن‌چيزي كه در سوريه، عراق، يمن و بحرين مي‌گذرد رقابت‌ها از حالت سياسي به رقابت ايدئولوژيك در قالب شيعه و سني تبديل كرده است. به نظر من اين موضوع بسيار خطرناك است و اگر طرفين نتوانند مواضع خود را در اين زمينه تعديل كنند و نگاه واقع‌بينانه‌تري به مسائل نگاه نكنند، به نظر مي‌رسد كه ابتكار عمل از دست هر دو كشور خارج خواهد شد و سود آن در نهايت به جيب اسراييل و امريكا خواهد رفت.

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=78475

ش.د9600978