* در سالهای آغازین هزاره سوم با حضور نیروهای آمریکایی در قالب ناتو و آیساف در خاک افغانستان وضعیت این کشور از هر نظر و مشخصا بُعد امنیتی به مراتب بدتر از دوران قبلی شد. اما در دوره اوباما و در راستای وعده «تغییر» واشنگتن سربازان خود را از افغانستان خارج کرد. تاثیرات این دوره رفت و برگشتی حضور نیروهای آمریکایی در سالهای اولیه قرن 21 را بر شرایط افغانستان چگونه ارزیابی میکنید؟
** در سالهای اولیه هزاره سوم و در دوران جورج بوش سربازان آمریکایی برای ساقط کردن طالبانی که حاضر به تحویل عناصر القاعده نشد به افغانستان حمله کردند و به این واسطه طالبان از قدرت حذف شد، اما این که واشنگتن با حضور نظامی بتواند به مسئله جنگ و تروریسم در افغانستان پایان بدهد ناموفق بوده است، به رغم تمام کشتارها، بمبارانها و تلفات سنگین نظامی آمریکاییها نتوانستند در بهبود شرایط داخلی افغانستان مثمر ثمر واقع شوند و نه تنها صلح و ثباتی را که در ابتدای ماموریت برای خود ترسیم کرده بودند نتوانستند به دست آورند، که حتی خود حضور آنها (سربازان آمریکایی) از عوامل تشدید جنگ در خاک افغانستان شد. در همین راستا باراک اوباما با شعار پایان دادن به جنگ در خاورمیانه و غرب آسیا روی کار آمد.
لذا او به تدریج دست به خروج نیروهای خود در کشورهای منطقه غرب آسیا و خاورمیانه مشخصا عراق وافغانستان زد – بدون اینکه احساس شکستی برای واشنگتن بوجود آید – در این راستا خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان بستری را فراهم کرد که ارتش، پلیس و نیروهای مردمی اداره نظم افغانستان را بر عهده بگیرند. این سیاستی بود که اوباما تا آخرین روز زمامداری خود پیگیری میکرد.
اما حقیقت این است که شاید در سایه وعده تغییر اوباما از 130 هزار نیروی اعزامی به افغانستان تنها 13 هزار نیرو را در این کشور باقی گذارد که تنها 8500 نفر آنها نیروهای آمریکایی هستند و بقیه سربازان دیگر نقاط جهان در ناتو هستند اما پس از پایان دوره کار اوباما سردرگمی جدیدی در سیاستهای آمریکا با آمدن ترامپ در مسئله افغانستان روی داد به همین دلیل بحثها متمرکز بر ارزیابی مجدد ترامپ از وضعیت افغانستان شد تا از دل آن به تصمیم و استراتژی واشنگتن در قبال کابل دست یابد، که نهایتا روز دوشنبه ترامپ این سیاستها را اعلام کرد. اما اینکه این سیاست هم در راستای استراتژیهای قبلی واشنگتن توان پایان دادن به جنگ و خشونت داخلی را داشته باشد نیازمند تحلیلها و بررسیهای مفصلی است.
* قبل از روشن شدن استراتژی ترامپ در خصوص افغانستان، کابینه او طی درخواستی حضور 3500 تا 5 هزار نیروی آمریکایی در قالب 13 هزار نیروی ناتو برای اعزام به افغانستان را خواستار شده بود. در دوره اوباما واشنگتن سیاست سکوت را دنبال میکرد. اما اکنون اهداف از بازگشت به منطقه چیست؟
** واقعیت این است سیاستهایی که در دوران اوباما پیش گرفته شد به طور کلی در دوره ترامپ کنار گذاشته شده است که این مسئله در خصوص افغانستان هم صدق میکند. هر چند که از تعداد دقیق نیروهای جدید اعزامی واشنگتن خبر موثقی در دست نیست اما اخبار همین آمار 3500 تا 5 هزار نیرو را تایید میکند. در این میان در سیاست و استراتژی اعلامی ترامپ برای افغانستان جمله ای گفته شد که بسیار مهم است و ناظر بر این مسئله است که با توجه به شرایط و تحولات افغانستان و اختیارات و ارزیابی فرماندهان میتوان تعداد نیروهای اعزامی را تغییر داد.
اما اینکه تا چه اندازه این نیروها افزایش یابند، بستگی به شرایط افغانستان دارد که این نکته و در واقع ابهام در استراتژی دست ژنرالهای جنگ طلب را بویژه برای تشدید خشونت در افغانستان باز میگذارد اما قدر مسلم به هر میزانی که احساس کنند بدون محدودیت میتوانند درخواست اعزام نیرو را به افغانستان داشته باشند لذا از دید من افزایش نیرو مسئله ای قطعی است، اما تعداد آن بستگی به شرایط و تحولات در افغانستان دارد.
نکته دوم این است که باید مسئله افغانستان را در سطح کلان تر دید، چرا که واشنگتن با هر رئیس جمهور و دیدگاهی که روی کار آید، قطعا افغانستان را رها نخواهد کرد چون که با احداث پایگاههای بسیار زیاد در خاک افغانستان، این کشور را به محل اصلی تجمع نیروهای خود در جنوب و جنوب غرب آسیا بدل کرده است، که هدف آن کنترل چین و رصد فعالیتهای مسکو در منطقه خاورمیانه است. لذا به باور من بازی بزرگ جدیدی میان ابرقدرتها در حال شکل گیری است از همین رو افغانستان شاید در آینده دوباره به سان سوریه به محل جنگهای نیابتی بدل شود. در نتیجه واشنگتن، نه به پایان جنگ بلکه به مدیریت و کنترل جنگ برای حضور خود در افغانستان فکر میکند.
* اما پس از خبر درخواست اعزام نیروهای نظامی آمریکا و ناتو به افغانستان، قبل از اعلام استراتژی جدید واشنگتن برای افغانستان، آقای «لطیف پدرام»، نماینده منطقه «بدخشان» در مجلس کابل به صراحت حضور مجدد نیروهای نظامی آمریکا و ناتو را باعث گسترش جنگ در مناطق غرب و شمال غرب افغانستان دانست و «عبدالرحمن رحمانی»، نماینده منطقه «بلخ» هم اعزام نیروهای خارجی را اشغال مجدد افغانستان تعبیر کرد. در این بستر با توجه به ناکارآمدی دولت ائتلافی در برقراری امنیت و فساد بسیار پر رنگ مالی و اداری در این کشور شرایط خود افغانستان را در یک نگاه کلی در مقابل استراتژی آمریکا چگونه بررسی میکنید؟ از سوی دیگر نقش دهلی نو و اسلام اباد به ویژه ISI در استراتژی جدید ترامپ چگونه و به چه میزان خواهد بود؟
** در این خصوص دو دیدگاه اساسی وجود دارد. دیدگاهی که شما از آقای پدرام و رحمانی مطرح کردید که بخش شمالی قدرت در افغانستان چنین باوری را دارد و اعتقاد دارند حضور مجدد آمریکا به معنای اشغال مجدد افغانستان است. اما دولت ائتلافی آقای عبدالله عبدالله به نمایندگی از شمال و اشرف غنی به نماینگی از قوم پشتو اعتقاد دارند حضور آمریکا گام جدیدی در ایجاد صلح و ثبات پایدار در افغانستان است. مسئله مهمتر این است که استقبال دولت از استراتژی ترامپ برای افغانستان بیشتر به هشدار واشنگتن به نقش اسلام آباد و دهلی نو در مسائل این کشور بازمیگردد چون در این مسئله تردیدی وجود ندارد که طالبان در منطقه بلوچستان پاکستان و شهر کویته هدایت و سازماندهی میشوند.
اگر پاکستان این هشدار آمریکا را جدی بگیرد و طالبان را پای میز مذاکره حاضر کند میتوان بخشی از بدنه طالبان و مشخصا طالبان میانه رو را به عنوان یک حزب سیاسی در ساختار قدرت شریک کند. در سوی دیگر هم جنگ با طالبان تندرو یا داعشی که اکنون در خاک افغانستان مستقر شده احتمال پررنگتری دارد. به بیان دیگر شاید بخشی از طالبان با فشار واشنگتن بر اسلام آباد به بدنه قدرت ملحق شود، اما جنگ با تندروها در افغانستان رنگ غالبی را از واقعیت دارد.
از سوی دیگر با همراهی احتمالی هند در قبال مسئله افغانستان با واشنگتن پاکستان مجبور به تصمیم گیریهای استراتژیک در قبال افغانستان خواهد شد. اما در کل برداشت من این است که این تصمیم گیریهای اسلام آباد مشابه اقدامات پرویز مشرف است، یعنی در عمل و ظاهر به واشنگتن همکاریهای خود را ادامه میدادند اما در پشت پرده به بازسازی و حمایت از طالبان میپرداختند. به نظر میآید که ارتش پاکستان و ISI از این مهارت و توانایی برخوردار باشند چرا که پاکستان اهداف استراتژیکی را در خاک همسایه خود (افغانستان) دنبال میکند و تا رسیدن به آن بعید است تغییری در این اهداف اسلام آباد حاصل شود.
* بواسطه ناتوانی دولت در اداره امور کشور از فساد رو به گسترش تا مسائل امنیتی، افغانستان هر روز شاهد پیشروی و قدرت گیری روز افزون نیروهای معارض مسلح و انسجام نیروهای اپوزیسیون و منتقد دولت است. در چنین وضعیتی آیا باید منتظر سقوط یا حداقل کناره گیری و استعفای دولت مرکزی ائتلافی کابل باشیم؟ مضافا باتوجه به اینکه بیشتر ولایات و مناطق افغانستان از اقتدار دولت مرکزی خارج شده است و همچنین افزایش نیروهای معارض مسلح و عملیات تروریستی اخیر بخوبی نشان داده که حتی امنیتی ترین مناطق کابل هم از تیررس اقدامات تروریستی دور نیست، آیا باید علاوه بر سقوط دولت احتمال سقوط کابل را هم داد؟
** در این رابطه که اکنون دولت در بدترین و ضعیف ترین حالت خود قرار دارد و فساد در افغانستان جولان میزند شکی نیست که ممکن است چنین اتفاقی بیفتد. چرا که دولت یک دولت ائتلافی است که نتوانست به وعدههای خود عمل کند. اما مسئله اینجاست که دولت ملی از همان ابتدای شکلگیری هم بسیار شکننده بود و در ادامه که قرار بود طی دو سال «لویی جرگه» دوباره تشکیل شود یا بدنه اجرایی که توسط عبدالله عبدالله اداره میشود قرار بود به نخست وزیری تبدیل شود و نظام از حالت ریاستی به حالت فدرالی و پارلمانی تغییر کند، هیچ کدام از آنها اجرایی نشد، همین مسئله اختلاف جدی را بین شمالیها و پشتوها ایجاد کرده است، به گونه ای که حتی آقای «محقق» و ژنرال «عبدالرشید دوستم» انتقادات جدی را به عبدالله عبدالله وارد کردند و در آنکارا ائتلافی را به نام «نجات افغانستان» شکل دادند که به بیانی عدم مقبولیت و عدم اعتبار نمایندگی عبدالله عبدالله در میان شمالیهاست.
لذا نمیتوان منکر وجود بحران در افغانستان بود اما این بحران در حدی نیست که بتواند داعش یا طالبان توان سقوط کابل یا دولت را داشته باشد. از دید من شرایط جنگ در افغانستان به یک بن بست رسیده است، یعنی نه طالبان و داعش توان ساقط کردن دولت را دارند و نه دولت در موقعیتی قرار دارد که توان از میان بردن نیروهای جهادی رادیکال را داشته باشد. بنابراین این بن بست استراتژیک به بهانه ای برای حضور مجدد نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان بدل شده است. اما به باور من در بستر این شرایط آمریکا قطعا اجازه جولان طالبان و داعش را برای ساقط کردن دولت نخواهد داد. ولی شاید در کوتاه مدت جنگ در افغانستان تشدید شود. از همین رو هم با حضور مستقیم نیروهای نظامی از یک سو و حضور دهلی نو و احتمالا پاکستان از سوی دیگر، پس از دوره کوتاه مدت تشدید جنگ، دوران امتیازگیری پای میز مذاکره شکل خواهد گرفت البته در این میان آمریکا هم از دادن امتیاز به طالبان چندان واهمه ای ندارد.
به گونه ای که در طرح ژنرال پترائوس قرار بود اداره بخشهایی از جنوب و شرق افغانستان به نیروهای طالبان داده شود و در ادامه هم چند وزارتخانه در کابل در اختیار طالبان برای دست کشیدن از جنگ نظامی قرار بگیرد. شاید در کوتاه مدت این مسئله دست نیافتنی باشد اما یقینا در استراتژی بلند مدت این مسئله رخ خواهد داد. نکته مهم در این خصوص این است که همین مسئله هم در صورت وقوع به معنای پایان جنگ هم نیست، چرا که با حضور مجدد آمریکا احساس خطر در کشورهای همسایه افغانستان بوجود میآید، که این احساس خطر در پکن و مسکو به عنوان رقبای اصلی واشنگتن بیشتر خواهد بود. به عبارت دیگر احتمال شکل گیری یک جنگ اطلاعاتی – استخباراتی وجود دارد و حتی این احتمال هم میرود که بخش رادیکال طالبان و داعش که حاضر به مذاکره نیستند مورد حمایت مسکو قرار بگیرد یا امکان شکل گیری گروههای جدیدی با نامهای جدید برای تغییر بازی قدرت در افغانستان هم وجود دارد. پس بسیار بعید است رقبای واشنگتن تسلیم تصمیم ترامپ شوند.
* اما با توجه به برخی مخالفتهای نمایندگان پارلمان، آیا احتمال به بن بست رسیدن اعزام نیرو حتی در بستر قرارداد امنیتی واشنگتن- کابل وجود دارد؟
** به بن بست رسیدن اعزام نیرو به واسطه مخالفت پارلمان افغانستان بسیار بعید به نظر میرسد چرا که اساسا پارلمان افغانستان در حدی از قدرت قرار ندارد که بتواند مانع از حضور نظامیان آمریکایی و ناتو در افغانستان شود. از سوی دیگر هم چنانی که اشاره داشتید قراردادی امنیتی که بین آمریکا و افغانستان در روز دوم روی کار آمدن دولت ائتلافی امضاء شد (حامد کرزی از امضای آن امتناع کرده بود) این قدرت را از مجلس میگیرد. پس این قرارداد امنیتی چنین اختیار عملی را به نیروهای آمریکایی خواهد داد، آن هم قراردادی که به تایید پارلمان افغانستان هم رسیده است. اما شاید در این میان تعدادی از نمایندگان مجلس اعتراضات و مخالفت خود را با بازگشت نیروهای آمریکایی داشته باشند اما مسئله اعتراضات بسیار محدود خواهد بود و توان تاثیرگذاری را ندارد.
* در دوره حامد کرزی و دولت اشرف غنی هزینههای سیاسی برای صلح حکمتیار با دولت مرکزی افغانستان پدید آمد. اکنون با مشخص شدن استراتژی آمریکا، حکمتیار اعتراضات بسیار شدیدی را نسبت به این مسئله داشته است. در بستر چنین شرایطی آیا امکان به هم خوردن توافق و بازگشت حکمتیار به جرگه مبارزات مسلحانه وجود دارد؟
** حکمتیار در طی سالها کار سیاسی و مبارزاتی و بر اساس یک محاسبه دقیق با دولت مذاکره کرده و به کابل بازگشته است. به بیان دیگر حکمتیار، هم با واشنگتن و هم با اسلام آباد هماهنگی و مذاکرات خود را انجام داده است بنابراین بخش تبلیغاتی رفتار حکمتیار مانند اعتراض به استراتژی آمریکا را نباید در این مسئله چندان موثر دانست و شاید حتی علاوه بر اعتراض، تهدیداتی هم مبنی بر بازگشت به مبارزه مسلحانه علیه نیروهای آمریکایی داشته باشد.
اما این گونه رفتارها در قالب اصلی صلح حکمتیار با دولت مرکزی چندان خدشه ای وارد نمیکند، چرا که حکمتیار از همان ابتدا قصد داشت که در بستر صلح خود را وارد معادلات کلان سیاسی کند و امید دارد در این میان به آرامی در بدنه قدرت در انتخابات آینده با توجه به تشتت گروهها و احزاب جای خود را باز کند. از سوی دیگر بازگشت حکمتیار به دوران جنگ مسلحانه علیه آمریکا یا دولت مرکزی افغانستان به هیچ وجه به صلاح حکمتیار نیست. البته باید گفت حکمتیار در سایه این موضع گیریهای گاه تند بدنبال مطرح کردن خود در عرصه معادلات کلان افغانستان است. بنابراین «حزب اسلامی» (حرب حکمتیار) پس از صلح با دولت مرکزی تصمیم خود را گرفته است و بنایی برای جنگ مجدد ندارد.
* در راستای نکات قبلی، ترامپ در استراتژی اعلامی خود پاکستان و هندوستان را هم در این استراتژی دخیل دانست که با واکنش بسیار شدید دولت، رسانهها و مردم پاکستان روبه رو شد، از دید شما جایگاه این دو کشور و مشخصا اسلام آباد با توجه به اختلافات و مناقشات این کشور با افغانستان، مضافا هشدار جدی اسلام آباد در استراتژی ترامپ چه سمت وسویی پیدا خواهد کرد؟
** در خصوص دهلی نو باید گفت که این کشور در هماهنگی کامل با واشنگتن قرار دارد. لذا مشارکت دادن هند، هم در مبارزه با تروریسم و هم در بازسازی افغانستان به نحوی غیر مستقیم به مثابه تحت فشار قرار دادن پاکستان است. پس میبینید اگر پای هندوستان به افغانستان باز شود عملا دولت اسلام آباد خود را در محاصره هندوستان میبیند که میتواند تهدیدی جدی برای این کشور باشد. اما در خصوص پاکستان هم باید گفت که ترامپ در استراتژی جدید اعلامی خود برای اولین بار نظر افغانستان و هند را تایید کرده است چرا که این دو کشور (افغانستان وهند) معتقدند منبع صدور تروریسم به افغانستان در قالب «طالبان»، «سپاه صحابه»، و به ویژه در کشمیر در قالب «جیش محمد» و «لشکر طیبه»، پاکستان است. این مسئله برای اسلام آباد بسیار سنگین تمام شده است.
چرا که اولا پاکستان باید تصمیم بگیرد که در همراهی با واشنگتن قرار دارد یا در سیاستی مستقل از او عمل میکند. دوم تحولاتی است که در بستر ایجاد زاویه بین اسلام آباد – واشنگتن رخ خواهد داد. چون که ممکن است حتی خود پاکستان مورد تهدید جدی واشنگتن قرار بگیرد، چنانی که در دوره بوش هم شرایط مشابهی برای پاکستان رخ داد. اما پرویز مشرف با در پیش گرفتن سیاستی دوگانه درعمل همراهی با آمریکا را نشان میداد اما در سایه سیاست حمایتی از طالبان را دنبال میکرد. اما امروز ترامپ هم در رفتاری مشابه با بوش با لحنی ملایم تر و سیاستمدارانه تر پاکستان را در یک انتخاب جدی قرار داده است. پس دو انتخاب برای اسلام آباد وجود دارد، یا عدم حمایت از طالبان و کشاندن آنان پای میز مذاکره یا تداوم و پیگیری سیاستهای حمایتی از این گروهها.
اما چنانی که قبلا هم به آن اشاره داشتم نکته مهم این است که ارتش پاکستان و بخصوص ISI از این توانایی و مهارت برخوردار است که ضمن همراهی با آمریکا، به صورتی پنهانی حمایتها و ارتباطات خود را با طالبان و سایر گروهها داشته باشد. چنانی که در زمان پرویز مشرف این سیاستها پی گرفته شد. هر چند که با اعمال فشار پاکستان برای حضور طالبان در میز مذاکره میتواند در صورت واگذار شدن مناطق پشتونشین به طالبان نفوذ خود را در خاک افغانستان تا این مرزها گسترش دهد. اما باز تاکید دارم پاکستان در خاک افغانستان اهداف استراتژیکی را دنبال میکند و مادامی که به این اهداف دست نیابد از استراتژی خود در قبال این کشور عدول نخواهد کرد، هر چند که شاید بواسطه فشار واشنگتن در بستر استراتژی اعلامی جدید ترامپ در حد رفتارهای تاکتیکی تغییراتی را شاهد باشیم.
* به تهران میرسیم که همواره برای واشنگتن یک تهدید جدی بالقوه بوده است. آیا در بستر استراتژی جدید ترامپ به سان جورج بوش، یکی از اهداف این استراتژی رصد فعالیتهای تهران بواسطه مرزهای افغانستان با ایران است؟ چرا که علاوه بر پایگاه بگرام، فرودگاه و پایگاه نظامی قندهار، کابل، هرات، نورستان و... پایگاههای دیگری هم احداث شده است. در جدیدترین مورد برنامه احداث پایگاه پهبادی در لشگرگاه، مرز ولایت هلمند به بهانه مبارزه با طالبان و داعش در دستور کار است. در چنین شرایطی تاثیرات بازگشت نیروهای آمریکایی به افغانستان را بر تهران چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا واشنگتن در سایه چنین اقداماتی افزون بر رصد تهران درصدد محاصره ایران در منطقه غرب آسیا است؟
** سیاست تهران در قبال افغانستان همواره حضور و استقرار یک دولت مرکزی قدرتمند بوده است. اما یقینا واشنگتن یکی از اهداف و دلایل خود را در بازگشت به افغانستان تهدید و کنترل تهران میداند. شما به چند پایگاه نظامی اشاره داشتید اما افزون بر این پایگاهها بسیاری از اماکن نظامی آمریکا در افغانستان تنها با هدف نظارت و کنترل بر تهران شکل گرفته که یکی از این پایگاهها پایگاه «شورآباد» است که در فاصله ده کیلومتری با خاک ایران قرار دارد. لذا بازگشت نیروهای آمریکایی به نفع تهران نخواهد بود، چنانی که تشدید جنگ هم در افغانستان به نفع تهران نخواهد بود. بنابراین اگر تهران و واشنگتن نتوانند از طریق مذاکره مشکلات و اختلافات خود را کاهش دهند در این صورت انجام فعالیتهای نظامی عملیاتی از این پایگاهها علیه تهران دور از انتظار نخواهد بود.
* اما در قرارداد مذکور نظامی – امنیتی آمریکا با افغانستان، واشنگتن حق انجام عملیات نظامی را علیه همسایگان افغانستان در خاک این کشور نخواهد داشت.
** هر چند که در قرارداد نظامی چنین تعهدی برای آمریکا مبنی بر عدم انجام عملیات علیه همسایگان افغانستان وجود دارد اما همان طور که گفتم تهران از چنان اهمیتی برای واشنگتن برخوردار است که برخی از پایگاهها فقط برای رصد تهران شکل گرفته و مضافا در صورت تشدید وضعیت امنیتی، واشنگتن قطعا به بهانه و اتهام زنی علیه تهران فعالیتهای خود را از خاک افغانستان برای رصد تهران انجام خواهد داد. البته خطر دیگری هم که برای تهران در بازگشت نیروهای آمریکایی به خاک افغانستان وجود دارد این است که امکان هماهنگی داعش و طالبان با واشنگتن در خاک افغانستان برای حمله به تهران وجود دارد، چرا که داعش عامل اصلی شکست خود را در سوریه و عراق، مسلما تهران و مسکو میداند.
لذا شاید داعش افغانستان در مقاطعی با واشنگتن درگیر شود اما در بلند مدت پتانسیل ایجاد ائتلاف گروههای تندرو با آمریکا با تعریف منافع مشترک بین این دو (داعش و آمریکا) علیه تهران وجود دارد. پس امکان استفاده ابزاری آمریکا از داعش برای تغییر رفتار در تهران، مسکو و پکن دور از ذهن نیست. به همین دلیل اگر این اتفاق روی دهد احتمال استقرار نیروهای داعش در شمال افغانستان وجود دارد، هر چند من معتقدم حتی اگر این ائتلاف هم صورت نگیرد باز واشنگتن مزاحمت چندان جدی را برای فعالیتهای داعش در غرب آسیای میانه و مشخصا منطقه خاورمیانه در خاک افغانستان ایجاد نمیکند. پس از خاک افغانستان احتمال صدور داعش به مناطقی مانند استان سین کیانگ چین، آسیای مرکزی و حتی آسیای جنوب شرقی هم وجود دارد. بنابراین در هر صورت این استراتژی جدید ترامپ در قالب بازگشت نیروهای نظامی به خاک افغانستان به سود تهران نخواهد بود.
* علی رغم برنامه از پیش اعلام شده اعزام 3500 تا 5 هزار نیروی نظامی آمریکایی در قالب 13 هزار نیروی ناتو به افغانستان در همین دوران هفت ماهه زمامداری ترامپ 350 نیروی نظامی به افغانستان اعزام شده است. لذا از دید شما در صورت نهایی شدن، اعزام نیرو به افغانستان را تا چند نفر تخمین میزنید؟ آیا تعداد نیروهای اعزامی به افغانستان تعداد نیروهای اعزامی دوران بوش خواهد بود؟
** ببینید در راستای نکته مهم شما ترامپ در استراتژی جدید اعلامی خود نکته ابهام آمیزی را مطرح کرده و آن دال بر این مسئله است که تعداد نیروهای اعزامی آمریکایی و ناتو در بستر تحولات افغانستان و برآورد فرماندهان نظامی آمریکایی خواهد بود، لذا هیچ گونه محدودیتی برای اعزام نیروی نظامی به افغانستان وجود ندارد. به این واسطه تخمین تعداد نیروها فقط به برآورد و درخواست ژنرالهای آمریکایی بستگی دارد. اما چیزی که مسلم است این است که هر چقدر تعداد نیروهای اعزامی به خاک افغانستان بیشتر شود احتمال تشدید تنش در این کشور وجود دارد. اما نکته مهمتر این است که اگر در دوران اوباما ماموریت نیروهای نظامی باقی مانده در خاک افغانستان فقط به عملیات مستشاری یا آموزش ارتش محدود میشد اما ترامپ به نحوی مجوز ورود به جنگ را در استراتژی جدید برای نیروهای نظامی آمریکایی برای افغانستان صادر کرده است.
در این صورت دقیقا مصداق بارز جمله آقای پدرام که شما هم به آن اشاره داشتید، است یعنی «اشغال مجدد خاک افغانستان». پس باز تاکید دارم که در کوتاه مدت بدون شک جنگ تشدید خواهد شد اما در میان مدت و بلند مدت با توجه به حجم نیروهای اعزامی حتی در سال 2024 (زمان پایان قرارداد امنیتی کابل – واشنگتن) در صورت عدم تمایل کابل برای خروج، میتوان این مسئله را نزدیک به واقعیت دانست که آمریکا برای همیشه به صورت گسترده در افغانستان باقی خواهد ماند. چنانی که آمریکا پس از پایان جنگ جهانی دوم در ژاپن، کره جنوبی، ترکیه، آلمان و ... پایگاههای خود را تا به امروز حفظ کرده است.
بنابراین سرنوشت افغانستان هم محکوم به این مسئله است و خود افغانستان و کشورهای همسایه باید واقعیت حضور دائمی آمریکا را در غرب آسیا بپذیرند، مگر اینکه معادلات بینالمللی و رقابتها در حدی جدی باشد که کمکهای شایانی به طالبان برای سرنگونی آمریکا داده شود و مسئله ای مانند شکست آمریکا در ویتنام رقم بخورد که این مسئله هم بسیار بعید به نظر میرسد.
http://www.mardomsalari.net/4398/page/7/20484
ش.د9602277