* بهواسطه دو عمليات تروريستي شديد سیویکم ماه مي و ششم ژوئن که درمجموع 154 کشته و647 زخمي برجاي گذاشت و مضافا حوادث تروريستي پس از آن، اکنون شرايط امنيتي افغانستان در يک وضعيت نابسامان کمسابقه و حتي بيسابقه که ميتوان آن را با دوران جنگهاي داخلي اين کشور يا اشغال در سالهاي اوليه هزاره سوم توسط نيروهاي آمريکايي و ناتو مقايسه کرد، قرار گرفته است؛ از ديد شما در يک نگاه کلي، ريشههاي اين وضعيت نابسامان امنيتي را در چه عواملي بايد جستوجو کرد؟
** در ابتدا بايد گفت که وضعيت اسفبار امنيتي افغانستان، هيچگاه يک دوره درخشانی را با امنيتي ثابت تجربه نکرده و اين کشور همواره در يک ناامني نسبي به سر برده است اما در پاسخ سؤال شما هم بايد گفت که عوامل ناامنيهاي کمسابقه و حتي ميتوان گفت بيسابقه افغانستان، شامل عوامل متعدد و درعينحال متکثر از داخلي تا منطقهاي و حتي ابرقدرتهاي جهاني است؛ اولين عامل، خود واشنگتن و ناتو است. بعد از دخالت نظامي آمريکا و ناتو و به بيرون راندهشدن طالبان از دايره قدرت در سالهاي اوليه هزاره سوم، شرايط به گونهاي رقم خورد که طالبان که قدرت را از دست رفته ديد، به همراه همپيمان استراتژيکش، يعني سازمان القاعده به مناطق قبايلي پاکستان رفته تا در آنجا خود را دوباره بازسازي و تجهيز کند و دوباره به معرکه افغانستان بازگردد اما سؤال مهم اينجاست که چرا واشنگتن و ناتو در همان دوران که ميتوانست پرونده طالبان و القاعده را در افغانستان مختومه کند، چنين کاري نکرد؟
در قبال اين اين مسئله، واشنگتن تا به امروز پاسخ درستي به اين سؤال مهم و اساسي که ريشه بسياري از نابسامانيهاي امروز افغانستان، ازجمله همين وضعيت اسفبار امنيتي اخير بوده، نداده است اما در مقابل، بسياري از کارشناسان بر اين باورند که علت اصلي اين رفتار آمريکا و ناتو بهدليل استفاده ابزاري به منظور پيادهکردن برنامه راهبردي براي حضور مداوم در افغانستان و منطقه آسياي غربي به بهانه مبارزه با تروريسم، القاعده و طالبان است و امروز هم در همين راستا، واشنگتن و شخص ترامپ به بهانه افزايش ناامنيها، تصميم به افزايش نيروهاي خود، آنهم با وجود خروج بخش اعظمي از ارتش آمريکا در دوره اوباما، گرفته است. دستور ترامپ به اعزام سه هزار سرباز ديگر به افغانستان، نشانه بارز اين نکته است که ايالاتمتحده ميخواهد افغانستان را به پايگاه خود براي پيشبرد اهدافش در تقابل با کشورهاي رقيب و مخالف واشنگتن به کار برد که يقينا يکي از بزرگترين رقباي آنان روسيه است اما در ادامه نکته قبل، عامل دومي که در ناامنيهاي اخير بروز و ظهور مييابد يعني طالبان، از زمان سقوط پس از حضور آمريکا و ناتو تا به امروز توانسته خود را باسازي و احيا کند و ازهمينرو، نيرويش چندبرابر شده است و با دريافت سلاح و کمکهاي تجهيزاتي و حمايتهاي سياسي- اقتصادي از حاميان منطقهاي و فرامنطقهاي خود، درمجموع در شرايطي قرار دارد که از 34 ولايت افغانستان توانستهاند در 24 ايالت حضور مؤثر خود را تثبيت کنند و در بستر اين شرايط متأسفانه بايد گفت که طالبان امروز در حدود 30 تا 40 درصد خاک افغانستان را در اشغال خود دارد و تنها در شهرهاي مهم و راهبردي حضور خود را نتوانسته به منصه ظهور برساند اما يکي ديگر از عوامل ناامنيهاي امروز افغانستان به نقش داعش بازميگردد.
امروز ديگر بر همه مشخص است که داعش در سوريه و عراق با شکست روبهرو شده و ازهمينرو هم قطعا بهدنبال اقليم ديگري در جهت حکومت و سيطره بر آن ميگردد. افغانستان بهدليل بسترهاي انديشههاي تندروانه ديگر مانند القاعده و طالبان و ازسويديگر، نبود يک دولت مقتدر در خاک اين کشور، به يک هدف مناسب براي داعش جهت نقل مکان به آنجا مبدل شده است. امروز به روشني دلايلي وجود دارد که بيشتر نيروهاي داعش در يک انتقال و کوچ استراتژيک روانه افغانستان شدهاند تا اقتدار ديگري را در تکامل و همراهي با نيروهاي طالبان در اين کشور ايجاد کنند. اين عوامل در پس دو حمله شديد تروريستي کمسابقه اخير در کابل بودهاند و حتي اگر نخواهيم بپذيريم که نيروهاي انتحاري داعش در مقر کابل حضور دارند، اما يقينا ميتوان اين را گفت که هسته انديشنده و برنامهريزيکننده ايندست از حوادث و ناامنيهاي اخير در اختيار داعش است؛ البته من اميدوارم که اين اتفاق روي ندهد اما من در بستر اين نکتهاي که طرح کردم، احتمال وقوع عمليات بزرگ تروريستي از ايندست را پيشبيني ميکنم.
پس در کل بايد گفت که هر چه اقتدار مرکزي دولت بر مناطق افغانستان کمتر باشد، يقينا فضاي بيشتر و بهتري را براي انجام عمليات تروريستي کسب خواهد کرد؛ لذا گروههاي تروريستي در شهرهاي بزرگ که مرکز ثقل و بيشتر اقتدار دولت در آنجاست با انجام عمليات تروريستي سعي در به چالش کشيدن و کمرنگکردن امنيت و اقتدار دولت در آن مناطق را دارد. پس در يک برنامهريزي، تروريسم سيستماتيک لحظه به لحظه درپي پررنگکردن اين واقعيت (کاهش اقتدار دولت) در افکار عمومي و جامعه افغانستان است.
دراينزمينه هم دولت بسيار کماثر و کمفروغ در مقابله با گروههاي تروريستي ظاهر شده است؛ لذا امروز در افغانستان مدارس، مساجد، بازار، نهادهاي دولتي، مقرهاي اردوي ملي و پليس، سفارتخانهها، مراسم ديني و تحصيلي، دانشگاهها و به هر جايي که شما فکر بکنيد، ديگر از تيررس عمليات تروريستي اين گروههاي راديکال در شرايط اسفبار امنيتي افغانستان در امان نيستند و هر لحظه و هر جا امکان انجام يک حادثه تروريستي، آنهم در ابعاد بسيار بزرگ با تخريب فراوان و کشتههاي زياد وجود دارد. يقينا زماني که به اين عوامل نگاه ميشود، ميتوان دلايل ناامنيهاي امروز افغانستان را دريافت که اگر به اين شرايط ساير گروههاي معارض مسلح با دولت مرکزي افغانستان را که شمار آن به 20 گروه ميرسد اضافه کنيم، شرايط به مراتب بغرنجتر خواهد شد.
* اما يکي از نکات جالب و حتي بيسابقه در شرايط ناامن بيبديل افغانستان، محکوميت ايندست از حوادث تروريستي توسط گروه طالبان بود. آيا اين حرکت طالبان از منظر شما يک تاکتيک و نمايش است يا درواقع، طالبان خود را در مخالفت با چنين اقداماتي قرار داده و سهمي در برنامهريزي و اجراي آن نداشته است؟
** هر دو مسئله امکان بروز و ظهور دارد، يعني هم طالبان ميتواند اين مسئله را بهعنوان يک تاکتيک و اقدام نمايشي براي جلب نظر بيشتر افغانها به کار برد و هم ممکن است از آن براي رفع اتهام استفاده کند، بايد بپذيريم که جماعت طالباني که از بدو شکلگيري تا به امروز خشونتبارترين اعمال را در حق ملت افغانستان روا داشتهاند، نميتواند در چنين وقايعي خود را از آن دور کند اما بايد در نظر داشت که در اتفاقات تروريستي اخير کابل، هيچ گروه تروريستي تا به امروز به صورت رسمي مسئوليت آن را نپذيرفته، هرچند دولت افغانستان معتقد است که ايندست از حوادث تروريستي اخير از سوي شبکه حقاني برنامهريزي شده و انجام پذيرفته است.
مقامات دولت مرکزي کابل بارها اين مسئله را عليه شبکه حقاني اعلام کردهاند و عليرغم رد اين اتهامات از سوي جريان حقاني، طالبان هم اين اتهامات را عليه اين جريان (حقاني) رد کرده زيرا شبکه حقاني، متحد طالبان است و رهبر شبکه حقاني، معاون رهبر کنوني طالبان است؛ بنابراين بسيار دور از ذهن است که طالبان دست به چنين اقداماتي بزند و بعد در يک حرکت نمايشي، آن را محکوم کند که در اين صورت به نوعي محکومکردن متحد خود است اما با تمام اين تفاسير احتمالي که وجود دارد، اين عمليات به قدري فجيع بوده که بانيان و اجراکنندگان آن انتظار اين حجم از محکوميت عليه آن و همچنين تبعات منفياش را نداشتند؛ بنابراين حاضر به پذيرفتن مسئوليت آن نشدند. حال اينکه عمليات توسط حقاني، القاعده، طالبان، داعش يا هر گروه تروريستي ديگر انجام گرفته، بهواسطه اين شرايط هنوز پس از گذشت اين مدت از عمليات تروريستي مشخص نيست که کداميک از اين گروهها و جريانها دست به آن زدهاند.
* شما در گفتههايتان به شبکه «حقاني» اشاره داشتيد که با نامبردن از اين شبکه تروريستي، هميشه دو مطلب در امتداد آن وجود دارد؛ اول حملات پيدرپي و اتهامزنيهاي دولت کابل درباره مسئولدانستن حرکتهاي تروريستي بسيار زننده و فاجعهبار نظير ترور برهانالدين رباني در بيستم سپتامبر 2011 و دو انفجار تروريستي خونبار اخير (مي و ژوئن سال جاري ميلادي) است که همواره از سوي شبکه حقاني اين اتهامات و حملات دولت رد شده و مسئوليت هيچ کدام از اين عمليات را برعهده نگرفته و دومين نکته، مسئله حمايت سازمان اطلاعات نظامي پاکستان (ISI) از شبکه حقاني است؛ نقش و جايگاه شبکه تروريستي حقاني و از آن مهمتر، نقش پاکستان در ناامنيهاي افغانستان را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
** براي تحليل نکات مطرحشده در سؤال دوتکهاي شما بايد مسئله را در دو بخش تحليل کرد؛ اول، اختلافات کابل- اسلامآباد بر سر خطوط مرزي که مسائل ارضي اين دو کشور بسيار جدي است؛ اما اينکه افغانستان مدعي است اسلامآباد و ISI پشتيبان و حامي گروههاي تروريستي مانند شبکه حقاني است که از سوي دولت اسلامآباد و پاکستانيها رد شده است اما در سوي ديگر پاکستان هم معتقد است برخي از گروههاي چريکي که در منطقه بلوچستان فعاليت ميکنند، از سوي دولت کابل حمايت ميشوند. ازهمينرو درباره ادعاهاي دو کشور اگر قضاوت منصفانهاي داشته باشيم، تاکنون مشخص نيست که اين ادعاها تا چه اندازه حقيقت دارد، چون در لواي اين طرح ادعاي يک جنگ استخباراتي و اطلاعاتي نهفته است.
ازهمينرو هم هر دو طرف دلايلي براي ادعاهاي مطرحشده خود دارند و شايد در کل بتوان گفت که هر دو سوي اين اختلاف تا اندازهاي درست ميگويند اما همانطور که گفتم، بهدليل اينکه مشکلات ارضي دو کشور بسيار جدي و عميق است و متأسفانه در سايه اين مسئله رقابت بين اين دو کشور وجود دارد تا زماني که اين رقابتها وجود دارد، نميتوان راهحلي براي دستيابي به ثبات بهويژه براي افغانستان دست يافت. دومين مسئله به خود شبکه حقاني بازميگردد. يقينا نميتوان نزديکي اين شبکه تروريستي را با ISI پاکستان کتمان کرد.
يقينا در تجهيز و تسليح گروه حقاني، ارتش پاکستان نقش مؤثري دارد و اطلاعات به قدري مستند است که نميتوان رابطه اين دو را انکار کرد اما نکته اساسيتر در اين حوزه اين است که مرزهاي مشترک بين دو کشور بههيچوجه کنترلي رويش صورت نميگيرد و اساسا هيچ اشرافي بر رفت و آمدها و فعاليتهاي آن بهدليل نبود يک دولت مقتدر وجود نداشته و نظارت چندان قوي از سوي افغانستان صورت نميگيرد. ازهمينرو شبکه حقاني در اين مرزها به راحتي مراودات خود را با پاکستان انجام ميدهد و ازسويديگر، خود اختلافات مرزي ديرينه بين دو کشور مزيد بر علت شده تا همواره با حمايت از گروههاي تروريستي اين مرزها پر تنش و متشنج شود اما اينکه اين ميزان از حمايتها تا به چه اندازه است، همواره جاي شبهه و سؤال بوده که آيا اين ميزان از حمايت به قصد ناامني فراگير در افغانستان صورت ميگيرد يا خير؟
* باتوجه به کارنامه عملکرد دولت ائتلافي، اشرفغني احمدزي و عبدالله عبدالله در قياس با دولت حامد کرزي بسيار ضعيفتر و بيبرنامهتر عمل کردهاند، آيا دلايل اين ضعف عملکرد به اختلاف ميان آقاي اشرفغني و عبدالله عبدالله بر سر تشکيل دولت بازميگردد يا اينکه دلايل ديگري وجود دارد؟
** درباره اين مسئله دو نکته اساسي وجود دارد، اول اينکه در تاريخ افغانستان هيچگاه يک دولت مرکزي قدرتمند که نفوذش بر همه مناطق اين کشور گسترده باشد، وجود نداشته و همواره دولتها از هر جريان و تفکري با مشکل عدم مشروعيت و نفوذ خود در مناطق افغانستان با شدت و ضعف روبهرو بوده است اما درهمينراستا دولت وحدت ملي افغانستان هم با برنامه و نقشه واشنگتن بعد از افزايش تنشها بهواسطه شائبه تقلب انتخاباتي از سوي هر دو طرف مدعي در انتخابات شکل گرفت و در سايه اين مسئله قرار بود که قدرت 50-50 به صورت مساوي بين طرفين (اشرفغني احمدزي و عبدالله عبدالله) تقسيم شود که اين مسئله روي نداد. همچنين قرار بود بعد از دو سال از شکلگيري دولت دوباره «لويي جرگه» تشکيل شود و قانون اساسي اين کشور در سايه آن اصلاح شود. مضافا قرار بود نظام حکومتي افغانستان از رياستي به پارلماني تغيير کند که اين اتفاقات هم متأسفانه تاکنون روي نداده است.
اين از ناکارآمدي و ناتواني دولت مرکزي حکايت دارد، ازهمينرو اختلافات عميق بين عبدالله عبدالله و اشرفغني احمدزي بيشازپيش پررنگ شده و کار اکنون به جايي رسيده که طرفداران عبدالله عبدالله از شمال بسيار او را تحت فشار قرار دادهاند و حتي در اجلاس اخير خود نيز از عبدالله به نشانه اعتراض و انتقادات دعوت به عمل نيامد. در يک گام جلوتر هم ميزان تشتت تا جايي است که آقاي رباني (وزير امورخارجه افغانستان) بهشدت از سياستهاي عبدالله و حتي دولتي که خود در آن حضور دارد انتقاد کرده، پس در چنين فضايي به خوبي روشن است دولت تا چه اندازه شکننده، متشتت و ناکارآمد است؛ ازهمينرو مخالفان دولت مرکزي به راحتي ميتوانند بهواسطه همين ناتواني با خيال آسوده در مناطق مختلف افغانستان و حتي خود کابل عمليات تروريستي انجام دهند.
ديگر اينکه در اين ميان البته نبايد ناکارآمدي حضور ناتو و آمريکا درباره حوادث تروريستي اخير و ناامنيهاي بيسابقه در اين کشور را ناديده گرفت زيرا همچنانکه قبلا هم به آن اشاره داشتم، اساسا بهانه حضور اين دو بازيگر فرامنطقهاي در خاک افغانستان مبارزه با تروريسم بود که متأسفانه تاکنون هيچ کار مثبتي را در اين مورد انجام نداده و نهتنها هيچ اقدام مثبتي از سوي آنان صورت نپذيرفته که حتي وضعيت امنيتي به مراتب وخيمتر از سابق شده است. اگر مجموعه شرايطي که گفته شد، به درستي در کنار هم قرار دهيم ميتوان نتيجه گرفت که توان و قدرت دولت مرکزي براي برقراري امنيت و ثبات پايدار در کل خاک اين کشور تا چه اندازه است و متأسفانه با بدترشدن شرايط دولت که انتظار آن هم دور از ذهن نيست و يقينا در چنين وضعيتي توانايي دولت در برقراري امنيت و مبارزه با تروريسم و درنهايت بهبود وضعيت امنيتي کشور در مقايسه با دولت حامد کرزي کمرنگتر خواهد بود.
* پس پيرو سخنان شما با نگاهي به تشتت سياسي در دولت و علاوه بر آن با غربال جامعه نخبگان سياسي افغانستان، شخصي در اشل آقاي کرزي در سطح مديريت کلان وجود ندارد، کسي که 13 سال مديريت کلان افغانستان را عهدهدار بود و دولتش به مراتب کارآمدتر از دولت کنوني بود، لذا باتوجه به اين مسئله و مضاف بر آن محبوبيت خود کرزي و عدم استقبال از دولت کنوني، چه از سوي نخبگان سياسي، چه عموم جامعه افغانستان، آيا شرايط مطرحشده به معناي بازگشت حامد کرزي درانتخابات سال 2019 است؟
** بزرگترين مشکل حامد کرزي، آمريکاست. واشنگتن در دوران صدارت کرزي به اين نتيجه رسيد که نميتواند با او کنار بيايد؛ هرچند مردم و جامعه افغانستان به شدت کرزي را قبول دارند، بنابراين اگر کرزي بتواند مشکل خود را با واشنگتن حل کند، در سايه عملکرد ضعيف دولت فعلي به احتمال زياد او به قدرت باز خواهد گشت.
* اما از نکات متفاوت ديگر وضعيت وخيم امنيتي افغانستان، شرايط نامطلوب اجتماعي مردم است زيرا از يک سو هر چند مردم افغانستان در يک ناامني نسبي هميشه به سر بردهاند اما شدت ناامنيهاي اخير آنان را بهشدت نگران کرده است. ازسويديگر، در راهپيمايي و اعتراض به شرايط اسفبار ناامني در دوم ژوئن با درگيري مردم با پليس و گشودن آتش به سمت مردم از جانب نيروهاي امنيتي که به کشتهشدن پنج نفر و زخمي شدن 20 نفر انجاميد، درمجموع به يک سرخوردگي رسيدهاند، از ديد شما آينده اين سرخوردگي و سرنوشت مردم و جامعه افغانستان در بستر اين سرخوردگيها چه خواهد بود؟
** قبلا هم اشاره داشتم، متأسفانه افغانستان نزديک به چهار دهه است که درگير ناامني و جنگ داخلي است و جامعه افغانستان هم به تبع آن هيچگاه روي آرامش را در اين کشور به خود نديده اما درهمينراستا برداشت من اينگونه است که افغانستان زماني به يک صلح و امنيت پايدار دست خواهد يافت که در سه سطح تقابل و تنش پايان يابد؛ اول، تقابل و تنش در درون دولت و همچنين مسئله ميان قوميتهاي افغانستان که به روابط حقوقي بين اقوام شمال و جنوب اين کشور بازميگردد. يقينا اگر اين سطح از تقابل به همگرايي بدل شود با بروز يک وحدت ملي، افغانستان تا حد بسيار زيادي توان حل مشکلات خود ازجمله خارج شدن از اين وضعيت بيسامان امنيتي اخير را خواهد شد؛ دوم، رقابتها بين کشورهاي منطقهاي افغانستان که به نوعي در مسئله و شرايط افغانستان حضور دارند که در درجه اول برخي همسايگان اين کشور و در درجه دوم کشورهايي مانند عربستان سعودي، ترکيه و هندوستان را شامل ميشود که بايد به يک نتيجه واحد دست يابند.
در غيراين صورت، تداوم اين شرايط و بدتر شدن آن دور از ذهن نيست. رقابت سوم، رقابت بين ابرقدرتهاي جهاني که ناظر بر رقابت مسکو- واشنگتن است بازميگردد. درباره همين رقابت سوم در چند وقت اخير، ما شاهد ايجاد يک رابطه معنادار بين روسيه و طالبان بودهايم، پس درواقع روسيه با تجهيز طالبان به شدت بهدنبال تقابل و رقابت با واشنگتن در صحنه افغانستان است و قطعا ضعيفشدن دولت مرکزي افغانستان مطلوب و موردنظر مسکو است؛ بنابراين در مجموع اين سه سطح از رقابت اگر خود را به يک سامان نسبي رسانند، يقينا وضعيت امنيتي افغانستان به مراتب بدتر از امروز خواهد شد. بههميندليل جامعه امروز افغانستان در آينده افق روشني را براي خود متصور نيست، همچنان که امروز مردم افغانستان در بستر ناامنيهاي اخير به ستوه آمدهاند، ازاينرو، جامعه افغانستان به هر قيمتي بهدنبال کسب آرامش و امنيت است؛ لذا جامعه در قالب شرايط اسفبار امنيتي به شدت خواستار رسيدن اجماع دولت با گروههاي تروريستي براي رسيدن به يک راهحل برونرفت از اين مسائل است.
مضاف بر اين مسئله، جامعه امروز افغانستان خواستار تقسيم قدرت سياسي- اجتماعي در اين کشور است، تقسيم قدرتي که به صورت مساوي همه اقوام و جريانها را دربربگيرد تا از هرگونه تنش و تقابل بهواسطه تبعيض جلوگيري شود که فدراليزهکردن افغانستان، يکي از طرحهاي مورد نظر براي رسيدن به اين مهم است. در سايه اين پيشنهاد، يقينا هر منطقه با يک پارلمان محلي و مشارکت در دولت مرکزي ميتواند ساختار سياسي را محکمتر کند؛ لذا جامعه امروز که در اعتراض به شرايط ناامني دست به يک راهپيمايي و تظاهرات آرام و صلحآميز ميزند و از سوي نيروهاي امنيتي بر روي آنان آتش گشوده ميشود، امروز چنين رفتاري براي آنها به يک سؤال مهم و اساسي بدل شده است و يقينا در صورت عدم پاسخگويي، جامعه افغانستان هم ميتواند به پتانسيلي براي بدترشدن شرايط امنيتي امروز بدل شود و يقينا دراينراستا اگر دولت به صورتي جدي پيگير خواستهها و مطالبات مردم و پاسخگويي به اين سؤالات جامعه افغانستان نباشد، بسيار دور از ذهن نخواهد بود که اين دولت بتواند به حيات خود ادامه دهد.
يقينا در صورت بروز چنين مسئلهاي طالبان، داعش، جريان حقاني و ساير گروههاي تروريستي از اين مسئله بهره خود را خواهند برد و مناطق بيشتري را تصرف خواهند کرد لذا دولت وحدت ملي براي برونرفت از اين چالش بايد بازنگري اساسيای در سياستهاي خود داشته باشد تا حداقل از تشديد بحران مشروعيت دولت مرکزي جلوگيري کند زيرا بهواسطه نکتهاي که شما در سؤال مطرح کردي، اکنون مشروعيت دولت کابل نزد افکار عمومي و مردم اين کشور زير سؤال رفته است زيرا هيچ کدام از انتظارات جامعه افغانستان از سوي دولت اين کشور برآورده نشده، لذا در اين فضا احتمال هرگونه اتفاقي وجود دارد.
* باتوجه به تمام نکاتي که به تحليل آن نشستيم، آينده افغانستان را چگونه ميبينيد؟
** پيشبيني شرايط و آينده افغانستان بهواسطه اين شرايط پيچيده و تشتت و تعدد بازيگران در صحنهگرداني ناامني اين کشور کمي دشوار است اما يقينا اگر طالبان با دولت مرکزي به يک پروسه و روند صلح اقدام نکنند، ناامنيها در آينده تشديد خواهد يافت و متأسفانه شايد اين ناامنيها به قدري گسترده شود که دوباره جامعه افغانستان شاهد يک جنگ داخلي فراگير شود؛ ازهمينرو آينده افغانستان در بستر شرايطي که تحليل کرديم، آينده روشني نخواهد داشت. همواره تاريخ نشان داده است که هر ملتي سرنوشت خود را به سايرين سپرده، يقينا آينده مختوم آن ملت تداوم جنگ و کشتار است.
متأسفانه بايد گفت که شرايط امروز افغانستان در چنين مسيري قرار دارد. ابتکار عمل براي برونرفت از اين ناامنيها در اختيار دولت مرکزي نيست. يک جنگ امنيتي- استخباراتي به نيابت از کشورهاي منطقهاي، فرامنطقهاي و حتي ابرقدرتهاي جهان در ميدان افغانستان صورت گرفته است و در پايان همانطور که گفتم، اگر تقابل در آن چهار سطح کنار گذاشته نشود، مطمئنا ما بايد شاهد بدتر شدن وضعيت امنيتي افغانستان نسبت به امروز باشيم.
http://vaghayedaily.ir/fa/News/75806
ش.د9600929