(روزنامه جوان – 1395/07/26 – شماره 4934 – صفحه 9)
** بسم الله الرحمن الرحيم. آيتالله مهدوي كني جامعيتي دارد كه در ديگران كمتر يافت ميشود. يك بعد از شخصيت ايشان، بعد علمي و فقاهتي است و همه قبول دارند كه ايشان يك فقيه و عالم درجه اول بودند. شايد اطلاع داشته باشيد كه در وقفنامه مدرسه مروي آمدهاست كه توليت اين مدرسه بايد با اعلم علماي تهران باشد. در زمان مرحوم امام، بعد از فوت مرحوم آيتالله ميرزا باقر آشتياني كه توليت مدرسه را برعهده داشتند، تشخيص امام اين بود كه در بين علماي تهران، ايشان واجد اين شرط است و اين كم مسئلهاي نيست. خاطرم هست كه در يك مقطعي، آقاي دكترسيد محمود كاشاني كه در دانشگاه شهيد بهشتي مدرس حقوق بودند، ميگفتند كه علوم فقهي و اصولي و به طور مشخص بخشي از كتاب كفايه الاصول را نزد آيتالله مهدوي كني خواندهاند.
نكته ديگر در شخصيت آقاي مهدوي، بعد اخلاقي است. ايشان با حفظ جنبه فقاهتي و ذهن نقادي كه داشتند، در حكم يك مربي اخلاق بودند. استاد اخلاق ايشان هم برحسب آنچه خودشان ميفرمودند، مرحوم حاج شيخ علياكبر برهان بودند. ايشان در مراسمي كه در مسجد لرزاده در بزرگداشت آقاي برهان برپا شده بود، به تفصيل از دوره نوجواني و طلبگي خود نزد ايشان ياد كردند. اين جنبه اخلاقي، وجه مهمي است.
بعد ديگر شخصيت ايشان، بعد مبارزاتي است. ايشان از سالهاي قبل از انقلاب به عنوان يك روحاني مبارز شناخته شدهبودند كه هميشه بايد سراغ ايشان را از زندان ميگرفتيم. چون معمولاً بعد از آزادي، دوباره دستگير ميشدند. به واقع ايشان از اركان مبارزات انقلابي در تهران به شمار ميرفتند و درآن مقطع، تقريباً با تمام جريانات مبارزه هم مرتبط بودند.
يك جنبه ديگر شخصيت آقاي مهدوي اين است كه با دو قشر دانشگاهي و بازاري، ارتباطات خوبي داشتند. بعد دانشگاهي ايشان، تأسيس دانشگاه امام صادق (ع) است و اينكه حدود 30 سال سجاده خود را بر در اين دانشگاه پهن كرده بودند و در بعد بازاري، ايشان از قبل از انقلاب با متدينين بازار ارتباط داشتند. در واقع يك حلقه وصل بين اين دو قشر بود كه هر دو به شخصيت ايشان احترام ميگذاشتند.
جنبه ديگر، شجاعت و صراحت ايشان است. ايشان در اظهار آن چيزي كه حق ميدانست كوتاهي نميكرد و يكي از نشانههاي شجاعت ايشان اين است كه بعضي وقتها حرفهايي زدهاند كه در واقع شناكردن برخلاف جريان آب بوده است. مثلاً وقتي دور، دور دفتر تحكيم وحدت بود و هيچكس نميتوانست به اين دفتر بگويد كه بالاي چشمتان ابرو است، ايشان در رفتار آنها، نكاتي انحرافي را پيدا ميكردند و به آن اشاره ميفرمودند.
از ديگر خصوصيات آيتالله مهدويكني اطاعت و ارادت نسبت به حضرت امام است. ايشان خودش را يك سربازِ در خدمت امام ميدانست و در اوايل انقلاب هم، مسئوليت خطيري را بر عهده گرفت كه همان رياست كميتهها بود. كميتههاي انقلاب اسلامي كه اكنون اسمش به تاريخ سپرده شده، در اوايل انقلاب همه مملكت را اداره ميكرد، چون هنوز مسئوليتي براي تأمين امنيت تعيين نشده بود و مملكت آشفته بود. نيروهاي جواني كه در خيابان تظاهرات ميكردند به كميتهها ميآمدند و خدمت ميكردند و در واقع اولين مجموعهاي كه به نوعي اداره فعاليتهاي نظام تازه تاسيس را بر عهده داشت، اين كميتهها بودند و مسئوليت آن را هم آيتالله مهدوي كني بر عهده داشتند. آن هم در زماني كه بودجهاي براي تأمين امنيت، به شكل امروزي آن وجود نداشت. گذشته از اين، گاه افراط و تفريطهايي هم در كار اين نهادينه ميشد كه ايشان در مجموع، با اراده انقلابي خود، به خوبي از پس اين مسئوليت برآمدند. نكته ديگر اينكه ايشان در نيمه راه امام تا رهبري متوقف نشد.
آقاي مهدوي با همان دل پاك و صفاي باطني كه داشت، همان علاقهاي را به مقام معظم رهبري ابراز ميكرد كه قبلاً به امام ابراز كرده بود. براي ايشان ولايت فقيه، يك اصل بود و با اينكه سنشان از رهبري بيشتر بود، اما رفتارشان را با ايشان تنظيم كرده بودند. آخرين ميداني كه آيتالله مهدوي در آن قدم گذاشت، رياست مجلس خبرگان بود. پس از جريان فتنه88، ايشان احساس خطر كرد و تكليف دانست كه لازم است به رأي و تمايل دلسوزان نظام در باب رياست ايشان بر مجلس خبرگان، پاسخ مثبت بدهد. ايشان هيچوقت دنبال پست و مقام نبودند. اين، كار سنگيني بود و ايشان بسيار حكيمانه، بهگونهاي اين جابجايي را مديريت كردند كه تنشي ايجاد نشود، چون در آن دوره، خيليها به دنبال آن بودند كه جنجال كنند.
اينها و خيلي اوصاف ديگر، چهره آيتالله مهدوي كني را، در انقلاب اسلامي به گونهاي برجسته و درخشان نمايان ميكند، به گونهاي كه درتاريخ انقلاب فراموش نخواهد شد. امام هم به درستي تشخيص داده بودند كه ايشان مردي است توانا براي انواع كارها؛ از نخستوزيري گرفته تا رئيس كميته و متولي دانشگاه و متولي يك حوزه علميه در شهر تهران.
* جنابعالي در دورهاي، در اداره دانشگاه امام صادق با آيتالله مهدوي همكاري داشتيد. لطفاً در باره شيوه مديريتي و نگاهي كه در گزينش اساتيد و دانشجويان داشتند، قدري صحبت بفرماييد.
** بله، من در مقطعي در دانشگاه امام صادق (ع) مسئوليت داشتم و يكي از جنبههاي آشنايي من با آيتالله مهدوي كني، همكاري 10 ساله با ايشان در اين دانشگاه است. تعدادي از دانشجويان رشته تبليغ كه كارشناسي ارشد خود را به پايان رسانده بودند، پيشنهاد دادند كه رشتهاي جديد به نام «فرهنگ و ارتباطات و معارف اسلامي» در دانشگاه ايجاد شود كه در واقع پيوندي بين فرهنگ و معارف ايجاد شود. متعاقب اين پيشنهاد، جلسهاي تشكيل شد و در اين جلسه، ايشان به من گفتند كه ميخواهند مركزي را ايجاد كنند براي اين رشته و مسئوليت آن را به من بدهند. من اصلاً قصد نداشتم كه كار اجرايي بگيرم، چون تازه بعد از 13 سال كه در آموزش و پرورش بودم، توانسته بودم كار مديريتي خودم را كم بكنم و به كارهاي دانشگاهي و علميام برسم. ولي خوب نيت آقاي مهدوي و جايگاه دانشگاه امام صادق(ع) را ميدانستم و از ايشان خواستم كه استخاره بگيرند! ايشان بعد از دو روز تماس گرفتند و گفتند استخاره سوره مريم آمده و خوب است! بعد از آن، من 10 سال در اين سمت در دانشگاه بودم و با ايشان و آقايان باقري كني و علمالهدي و دوستان ديگر ارتباط داشتيم. در آن سالها طبعاً من خدمت ايشان ميرسيدم و گزارش مجلس را هم به ايشان ميدادم و اگر نكتهاي هم بود، به من ميگفتند.
* چه شد كه در انتخابات مجلس ششم، اسم شما در ليست جامعه روحانيت قرار گرفت؟ ظاهراً در اينباره نيز آيتالله مهدوي كني با مشورت دوستانشان تصميم گرفته بودند؟
** بله، در انتخابات مجلس ششم، آيتالله مهدوي كني چند بار گفتند ما ميخواهيم اسم تو را در فهرست تهران قرار دهيم! بنده علاقهاي نداشتم كه به مجلس بيايم و بهرغم علاقهاي كه به ايشان داشتم، دوست نداشتم اين را بپذيرم. تا اينكه در روزهاي آخر، بعد از مراجعات متعدد، نشستم و محاسبه كردم و ديدم كه من اين وظيفه را دارم و بايد كانديدا شوم. بههمين خاطر مداركم را بردم و ثبتنام كردم و بعد به آقاي تقوي گفتم كه من ثبتنام كردم. ايشان هم خيلي خوشحال شدند و به من گفتند در رأيگيري جامعه روحانيت، شما بالاترين رأي را آوردهايد! اينچنين شد كه ما وارد مجلس شديم و تنها نماينده جامعه روحانيت در مجلس بوديم!
* ايشان در مورد آن دوره از مجلس چه نظري داشتند؟ نظرشان درباره كاركرد برخي نمايندگان در آن مقطع چه بود؟ دراينباره چه خاطراتي داريد؟
** يكي از خصوصيات آيتالله مهدوي كني اين بود كه در عين قاطعيت و انقلابي بودن، دافعهشان زياد نبود و با مخالفان خودشان هم، حتیالامكان ارتباط داشتند. حتي مخالفان هم احترام ايشان را لازم ميدانستند و نيز باورداشتند كه ايشان از روي اصول عمل ميكنند. مثلاً ايشان از همان اول انقلاب، نوع نگاهشان با مهندس بازرگان و همچنين بعدها با دوم خرداديها متفاوت بود و با جريان چپ هم، مرزهاي روشن و دقيقي داشتند. ولي در عينحال هيچوقت، نه آيتالله مهدوي به آنها توهين ميكرد و نه اينگونه بود كه آنها احترام ايشان را نگه ندارند.
نقش آيتالله مهدوي كني، بيشتر در مجالس هشتم و نهم برجسته بود و اگر من بخواهم اكتفا بكنم به خاطرات خودم در عرصه سياست، بايد به نقش ايشان بر انتخابات مجلس نهم متمركز شوم كه ايشان به خواهش ما و این احساس تكليف كه جامعه روحانيت مبارز بايد در عرصه انتخابات فعال باشد، وارد ميدان شدند و براي تشكيل جبهه متحد اصولگرايان، محور شدند. اعتقاد آقاي مهدوي كني كه صراحتاً به ما فرمودند اين بود كه روحانيت نبايد خود را از عرصه عمل انقلاب كنار بكشد. ايشان بر حضور و وجود روحانيون در متن مسئوليتها تأكيد شديد داشتند، نه اينكه همه مسئوليتها را بايد گرفت و به روحانيون داد، ولي ايشان نگران اين بودند كه نكند انقلاب يكسره در دست كساني بيفتد كه ارتباطي با اصول ديني ندارند. البته ايشان تلاش زيادي هم داشتند كه جامعه مدرسين حوزه علميه قم را هم در كنار خودشان داشتهباشند و نهايتاً هم آيتالله يزدي با بينشي كه داشتند، در كنار آيتالله مهدوي قرار گرفتند.
هدف آقاي مهدوي در آن برهه، ايجاد وحدت و اتحاد در بين تمامي طيف اصولگرايان بود كه متأسفانه برخي نپذيرفتند و نيامدند! بنده هم از ابتدا تا آخر در شورا بودم و موضعگيريهاي خودم را داشتم ولي آقاي مهدوي، در جزئيات دخالت نميكردند. ايشان بعد از انتخابات مجلس نهم، خيلي رنجيدهخاطر شدند چراكه آنطور كه دلشان ميخواست، اين وحدت محقق نشد و انتظار ايشان بيش از اينها بود.
* ايشان در انتخابات رياست جمهوري دهم، چه نقشي داشتند؟ با توجه به آنكه به آشكاري انتخابات مجلس، به صحنه نيامدند؟
** در انتخابات رياستجمهوري هم، ايشان اين انتخابات را مهم ميدانستند، اما بيشتر از اينكه ايشان از ما بخواهند كه كاري بكنيم، اين ما بوديم كه از ايشان راهنمايي ميخواستيم و به ايشان مراجعه ميكرديم. يعني هميشه فكر ميكرديم كه ايشان براي اصولگرايان مرجع هستند زيرا رهبر معظم انقلاب در انتخابات، از نظر تعيين مصداق، دخالت نميكردند و كسي كه ما بتوانيم به ايشان مراجعه كنيم باقي نميماند جز آقاي مهدوي كني. ما پنج جلسه با ايشان ديدار و بحثهايي در اين رابطه داشتيم. شايد روزي اسناد اين گفت وگوها منتشر شود تا نقطه نظرات ايشان در اين دوره از تاريخ انقلاب آشكار شوند.
* به نقش ايشان در مهار فتنه 88 و رياست بر مجلس خبرگان اشاره كرديد. فعاليت ايشان در آن دوره چقدر مؤثر و تعيينكننده بود؟ در اين دوره چه خط و مشياي را درپيش گرفتند و نهايتاً به چه نتايجي منتهي شد؟
** آيتالله مهدوي كني اهل شعار نبود، ولي اهل شعور بود و به خوبي خطر را در ماجراي فتنه 88 تشخيص داد. ايشان به تعبيري، فردي كهنهكار در عرصه سياست بود و از زمان آيتالله كاشاني، دكتر مصدق و بعد حضرت امام تجربه داشت. از سال 41 در كنار امام بود، در زندان با مجاهدين خلق، كمونيستها و ماركسيستها دست و پنجه نرم كرده و در دوران زندان در كنار چهرههايي چون آيتالله طالقاني و آيتالله رباني شيرازي بود و كاملاً اين مراحل را طي كرده و مليگراها را ديده بود و چنين شخصيتي، اينگونه نيست كه نداند فتنه 88 چيست؟ايشان با وجود كسالتي كه داشتند و همه ميدانستند نبايد بار سنگين مسئوليت به دوششان قرار بگيرد در سن نزديك به 80 سالگي، احساس كرد انتظار انقلاب، نظام و كشور اين است كه بيايد و كانديداي رياست خبرگان شود و اين نشان از درستي ديد، آگاهي، اخلاص، ايمان و شجاعت ايشان است.
البته اين احساس مسئوليت، در همه ادوار تاريخ انقلاب در ايشان مشاهده ميشد. خاطرم هست ما در سالهاي نخست انقلاب، يك سري جلسات هفتگي داشتيم كه اعضايش آيتالله مهدوي كني، آقاي موسوي اردكاني، بنده و يكي دو نفر ديگر از دوستان بود. در آن دوره منافقين هم خيلي شلوغ ميكردند، ولي هنوز مشي مسلحانه در پيش نگرفته بودند كه فراري و تحت تعقيب عمومي باشند. يك روز آقاي مهدوي كني آمدند و گفتند: امروز مسعود رجوي پيش من آمده بود. به او گفتم: آقاي رجوي! در دوران مبارزه من بيشتر انفرادي كشيدم يا شما؟ گفت: شما.
گفتم: من بيشتر شكنجه شدم يا شما بيشتر شكنجه شديد؟ گفت شما. . . اينها را به ايشان يادآوري كردم و گفتم: پس اين بازيها چيست كه در حق نظام و انقلاب در ميآوري؟. . . گفتن چنين عباراتي براي آقاي مهدوي كني سخت بود، چون ايشان عادت نداشت بگويد من كاري كردم، مثل خود امام و آقا كه هيچ وقت چيزي نميگويند. اين اولين بار بود كه ايشان در مورد خودشان چنين ميگفتند. آقاي مهدوي كني اين جور بود و دستش از لحاظ مبارزاتي پر بود كه كسي نميتوانست به ايشان بگويد: شما هنگام مبارزه كجا بوديد؟ با همين سرمايه هم ايشان به وظيفه خودشان در انقلاب عمل ميكردند.
* اشاره كرديد به همكاري خود با آيتالله مهدوي در اداره دانشگاه امام صادق(ع). شما نقش ايشان را در تربيت نسلي نو و تازهنفس از نخبگان متدين براي خدمت به نظام اسلامي تا چه حد مؤثر ارزيابي ميكنيد؟
** ايشان همه عشقشان تربيت جوانان و نيروهاي انقلاب بود. ايشان با تأسيس دانشگاه امام صادق(ع)، كار بيبديلي كرده است و آرزويش اين بود كه ميوههاي اين دانشگاه به درد انقلاب بخورد كه همينطور هم بود. ايشان گاهي از برخي تندرويها گله داشت. در عين اينكه حكم پدري داشت، اما برخي افراطكاريها را هم تذكر ميداد، اما در عين حال دانشگاه را اداره ميكرد و نميگذاشت اين تندرويها به دانشگاه لطمه بزند. ايشان خط قرمزش انقلاب بود و البته در سالهاي آغازين تأسيس دانشگاه، براي انتخاب استاد، دستشان چندان باز نبود و اضطراراً ممكن بود در آن سالها افرادي كه چندان سليقه آنها را هم نميپسندند هم، به دانشگاه آمده باشند، اما بعداً كه دست ما باز شد و نيروهاي بيشتري تربيت شدند كه در داخل و خارج درس خوانده بودند، در واقع اين مشكلات هم حل شد، ولي در عين حال ايشان اينگونه نبود كه تنگنظر باشند و ميدان خدمت را در انقلاب و در دانشگاه، محدود به يك قشر نميدانستند و تلاش ميكردند با حفظ اصول، قشرهاي مختلف با هم كار كنند و اين را هم در دانشگاه امام صادق(ع) ديديم و هم در جاهاي ديگر. خداوند بر درجاتشان بيفزايد.
http://www.javanonline.ir/fa/news/817075
ش.د9505034