تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۰:۳۷  ، 
شناسه خبر : ۳۱۰۲۶۱
گزارش «وقايع‌اتفاقيه» از شکست پروژه تضعيف ايران در خاورميانه؛
پایگاه بصیرت / آرمان سليمي

(روزنامه وقايع‌اتفاقيه - 1395/12/16 - شماره 361 - صفحه 4)

بعد از ورود رسمي ترامپ به کاخ سفيد، تلاش براي ايجاد ائتلاف ضدايراني در منطقه خاروميانه، به يکي از سوژه‌هاي داغ کارشناسان و تحليلگران تبديل شده است. سخنان وليد فارِس، مشاور ارشد خاورميانه‌اي رئيس جديد کاخ سفيد، مبني‌بر ايجاد ائتلافي براي مقابله با نفوذ ايران در خاورميانه با مشارکت متحدان آمريکا در منطقه، بيش از هر زمان ديگري، ايجاد جبهه‌اي ضدايراني را به شکل روتين‌ و آشکار مطرح کرد. متعاقب سخنان فارِس، سياستمداران کشورهاي عربي و برخي ديگر از کشورها و رژيم‌هاي منطقه همانند ترکيه و اسرائيل، براي جلب توجه واشنگتن و نشان‌دادن همراهي خود با موجِ جديد مورد حمايت آمريکا، اظهارات ضدايراني خود را آغاز کردند. در واقع، بزرگ‌نمايي و اغراق در تهديد ايران براي منطقه به‌عنوان هدف اصلي تيم سياست خارجي جديد آمريکا با استقبال متحدان منطقه‌اي همراه شد. در نتيجه، اين شرايط اکنون اين مسئله مطرح است که بارزه اصلي اين جبهه‌بندي جديد ضدايراني چه خواهد بود؟ آيا اين ائتلاف مي‌تواند با موفقيت همراه باشد و نفوذ ايران را در منطقه کاهش دهد؟ در بُعدي ديگر، ايران چه راهکارها و ابزارهايي را براي مقابله با اين ائتلاف، روي ميز دارد؟

هماهنگي در زبان ضديت‌ها با تهران

هر طرح ايجاد جبهه‌اي ضدايراني در منطقه، موضوع جديد و بديعی نيست و طي چند دهه گذشته به‌صورت مداوم، شاهد چنين جبهه‌اي عليه ايران بوده‌ايم اما در وضعيت کنوني، دو تفاوت مهم نسبت به گذشته، قابل‌توجه است؛ يکي اينکه برخلاف گذشته که ائتلاف ضدايراني به‌شکل پنهان بود، در شرايط کنوني، به‌صورت آشکار، کشورهاي عربي به رهبري عربستان از ايجاد محوري براي مقابله با ايران سخن به ميان مي‌آورند. تفاوت ديگر، اين است که در گذشته اين ائتلاف با محوريت و مديريت کشورهاي عرب منطقه خليج‌فارس بود اما اکنون اين جبهه بر‌اساس تخمين‌ها احتمالا با ائتلاف سه‌جانبه، کشورهاي عربي، اسرائيل و ترکيه خواهد بود.

با توجه به اين تفاوت‌ها، در عصر جديد يعني بعد از به‌قدرت‌رسيدن دونالد ترامپ، اين مسئله مطرح است که آيا جبهه ضدايراني در منطقه مي‌تواند موفق باشد و زمينه‌هاي منزوي‌شدن تهران را موجب شود؟ واقعيت آن است که بسياري از رسانه‌هاي غربي و عبري، با تبليغات گسترده در پي آن هستند که ايران‌هراسي را نه‌تنها در سطح منطقه بلکه در سطح جهاني اشاعه داده و زمينه‌هاي لازم را براي ضديت‌هاي خود با تهران ايجاد کنند. زماني اين مسئله بيش‌ازپيش مورد توجه قرار مي‌گيرد که مقامات سياسي عربستان‌سعودي (به‌طور ويژه عادل الجبير)، ترکيه، اسرائيل، بحرين و... در اظهاراتي مشابه، ايران را به دخالت در امور کشورهاي عربي و برهم‌زدن ثبات در منطقه متهم کرده‌اند. در آخرين مواضع از اين‌دست، احمد ابوالغيط، دبيرکل اتحاديه عرب در اظهاراتي ضدايراني ابراز کرد: «بايد با ايران قاطعانه برخورد کرد و باب دخالت در امور داخلي کشورهاي عربي را روي آن بست. ايران به‌دنبال سيطره بر منطقه و شيعه‌کردن اهل‌تسنن است. در واقع، ايران انقلاب خود را به منطقه صادر کرده است و بايد سياست‌هاي خود را اصلاح کرده و از دخالت در امور کشورهاي عربي اجتناب کند.»

بخش قابل‌توجه اظهارات دبير اتحاديه عرب عليه کشورمان اين است که سخنان او کاملا هم‌راستا و مشابه با اظهارات عادل ‌الجبير، وزير امورخارجه عربستان و مولود چاووش‌اوغلو، وزير امورخارجه ترکيه است و در مصاحبه‌هاي مختلف بر دخالت ايران در امور کشورهاي عرب منطقه و تلاش براي گسترش شيعه‌گري از سوی تهران در منطقه، تأکيد کرده بودند. اين مسئله با اين ميزان از زبان مشترک و انسجام، امري اتفاقي نيست و مي‌تواند نشانگر مباني ازپيش تعيين‌شده براي ضديت با تهران باشد. با تمام اين تفاسير، اکنون بايد اين پرسش را دوباره مطرح کرد که «ائتلاف ضدايراني جديد در منطقه که رسانه‌هاي عربي و عبري بر آن تأکيد دارند و از زبان سياستمداران کشورهاي عربي و اسرائيل عليه ایران ابراز مي‌شود، تا چه اندازه مي‌تواند با موفقيت همراه باشد؟»

آب در هاون کوبيدن عربستان و اسرائيل براي تضعيف تهران

در دوماه گذشته و به‌طور خاص در کنفرانس امنيتي مونيخ که در روزهاي 17 تا 19 فوريه 2017 در آلمان برگزار شد، رهبران سياسي عربستان و اسرائيل در مواضعي مشترک و البته در قالب گفتماني مشابه، تهران را آماج حملات خود قرار دادند. به‌نظر مي‌رسد، اين امر کم‌سابقه با ميانجيگري و مديريت تيم جديد سياست خارجي آمريکا به رهبري رکس تيلرسون، وزير امورخارجه اين کشور بوده باشد. در واقع، واشنگتن در پي آن است که ائتلافي عربي - عبري را در منطقه براي ضديت و تقابل با تهران ايجاد کند. براي اثبات اين مدعا مي‌توان به اظهارات آويگدور ليبرمن، وزير دفاع اسرائيل، اشاره کرد. ليبرمن در اظهاراتي بيان مي‌کند: «اکنون، زمان ايجاد يک ائتلاف نظامي رسمي براي اتحاد نيروهاي ميانه‌رو در خاورميانه عليه تروريسم فرارسيده است.» او ادعا مي‌کند که کشورهاي سني ميانه‌رو متوجه ‌هستند که تهران بزرگ‌ترين تهديد عليه آنهاست، نه اسرائيل. بر‌اساس گفته‌هاي ليبرمن، اين ائتلاف جديد مي‌تواند مدلش را از ناتو کپي‌برداري کند.»

در واقع، ائتلاف عربي - عبري که اصطلاحا از آن با عنوان «ناتوی عربي» ياد مي‌کنند، در ظاهر امر، قابليت تحقق و تشکيل دارد و حتي مي‌تواند زمينه منزوي‌شدن ايران را به‌وجود بياورد اما واقعيت اين است که چنين ائتلافي در همان مرحله ابتدايي با تضادهايی بنيادي همراه خواهد بود که امکان ايجاد آن را سلب مي‌کند؛ علاوه بر اين، حتي در صورت ايجاد اين ائتلاف بر‌اساس تجربيات تاريخي مي‌توان ابراز کرد که نمي‌تواند با نتيجه همراه باشد.

در همين ارتباط، کنستانتين دودارف، تحليلگر روس در گفت‌وگو با اسپوتنيک، بر اين باور است: «ائتلاف نظامي ضدايران، تأثير معکوسي بر وضعيت امنيتي منطقه خاورميانه و مشکلات بيشتري در ارتباط با روابط کشورهاي منطقه با روسيه در پي خواهد داشت.» او گفته منافع اسرائيل و عربستان در مواجهه با ايران با هم همپوشاني پيدا مي‌کند اما کشورهاي ديگر عربي از اينکه اين ائتلاف با مصالحه بين عربستان و اسرائيل شکل بگيرد، راضي نخواهند بود. اگر اين درخواست از سوي آمريکا مطرح مي‌شد، وجهه بهتري داشت. او مدعي شده که در سال‌هاي اخير، شايعاتي درباره اينکه روابط عربستان و اسرائيل در مورد ايران بهتر شده است، وجود دارد. بااين‌حال، بعيد است که رياض با ايجاد يک ائتلاف با اسرائيل موافقت کند.»

انسجام سياسي- نظامي ايران در تقابل با ائتلاف احتمالي عربي - عبري

بُعد ديگري از موضوع که بايد مورد توجه و تحليل قرار گيرد، در ارتباط با واکنش‌هاي تهران در برابر جبهه عربي - عبري است که در برابر نفوذ ايران در منطقه ايجاد خواهد شد. واقعيت آن است که ايران در مؤلفه‌هايي همانند بودجه سالانه نظامي، به ظاهر در سطحي به مراتب پايين‌تر از کشورهاي عربي منطقه و اسرائيل قرار دارد اما آنچه ايران را از اين کشورها متمايز مي‌کند، قدرت ديپلماتيک و انسجام نظامي- سياسي ايران در منطقه است. واقعيت آن است که سطح توانايي ديپلماتيک تهران با مديريت محمدجواد ظريف، وزير امورخارجه کشورمان، نسبت به کشورهاي عرب منطقه به هيچ عنوان قابل‌قياس نيست. از يک‌سو، ديپلماسي واقع‌بينانه ايران نسبت به تحولات منطقه در سال‌هاي بعد از 2011، پيروزي‌هاي بزرگي را براي ايران به‌همراه داشته و در سوي ديگر، ديپلماسي چندسطحي ظريف در حل پرونده هسته‌اي و تعامل با اروپا، اين امکان را ايجاد کرده است که ديپلماسي انعطاف‌پذير ايران را برگ برنده کشورمان در برابر ائتلاف يا جبهه‌بندي ضدايراني در منطقه دانست.

در شرايط کنوني، ايران در جايگاهي قرار دارد که کشورهاي منطقه نسبت به آن، احساس ضعف و ناتواني مي‌کنند اما آنها نمي‌خواهند واقعيت قدرت ايران را بپذيرند. در همين ارتباط، توفيق آباسوف، کارشناس امور ايران بر اين اعتقاد است: «کشورهاي عربي مي‌توانند به ايجاد اين ائتلاف براي مقابله با ترسشان از ايران اميدوار باشند اما کشورهاي حاشیه خليج‌فارس از ايران مي‌ترسند. ايراني‌ها کمتر از اين کشورها ثروت دارند و حتي کمتر از آنها مسلح هستند اما ارتش آنها کيفيت بالاتري دارد و زماني که ديپلماسي مطرح باشد، ايران از انعطاف‌پذيري بالاتري برخوردار است. چنين بلوکي به‌دليل اختلافات داخلي ازهم خواهد پاشيد.» آباسوف معتقد است که ائتلاف نظامي ضدايران، تأثير معکوسي بر وضعيت امنيتي منطقه خاورميانه و مشکلات بيشتري در ارتباط با روابط کشورهاي منطقه با روسيه در پي خواهد داشت. به‌طور کلي، روند تحولات و پيشينه تاريخي ائتلاف‌هاي ضدايراني در منطقه نشان مي‌دهد که منزوي‌کردن و سد نفوذ ايران در منطقه خاورميانه، بيش از آنکه توهمي نزديک به واقعيت باشد، رؤيايي دست‌نيافتني است.

http://vaghayedaily.ir/fa/News/62524

ش.د9504526