روزنامه کیهان **
سوریه، آزادی قلمون، سقوط تدمر/ سعدالله زارعی
روز پنجشنبه گذشته شهر تاریخی«تدمر» در شمال استان حمص به دست داعش سقوط کرد و این گروه تروریستی به ازای منطقه «قلمون» که طی روزهای گذشته از تسلط النصره خارج شد، توانست به یک شهر از استان حمص دست پیدا کند. اثر روانی اشغال تدمر توسط داعش بر مردم سوریه مخرب بود از این رو ارتش سوریه باید در زمان کوتاه عملیاتی را متوجه مناطق تحت اشغال داعش نموده و با ضربه قاطع روحیه مردم را در مواجهه با تروریزم تحت الحمایه بازسازی کند. در خصوص تحولات نظامی امنیتی سوریه نکات قابل تاملی وجود دارد:
1- شهر باستانی تاریخی «تدمر» که در زمان سلطه بیزانس بر شامات (پالماریا» (Palmaria) خوانده میشد و هم اینک حدود 50 هزار نفر جمعیت دارد، دارای ارزش اقتصادی، صنعتی و توریستی میباشد. پیش از بحران سوریه، این شهر بطور متوسط بین 5 تا 6 هزار توریست را در خود جای میداد و از این رو دولت در عمران و آبادی و امکانات رفاهی نظیر هتلهای مجلل این شهر توجه ویژهای داشت. اما بعد از آغاز بحران امنیتی در سوریه این شهر از رونق افتاد. هر چند خود این شهر تا پیش از حمله روز پنجشنبه داعش دارای امنیت کامل بود. شهر تدمر دارای منابع فسفات و از نظر گاز و پتروشیمی منطقهای غنی به حساب میآید و از این رو بعضی از گمانهزنیها و اسناد بیانگر آن است که اشغال تدمر با نوعی همراهی خارجی توام بوده و در این بین از دولت ترکیه نام برده میشود.
2- تدمر از آنجا که در استان حمص- اولین استانی که با دولت درگیری نظامی پیدا کرد- واقع شده است از حساسیت زیادی برخوردار میباشد از این رو داعش با تبلیغات زیاد، تسلط بر تدمر را مقدمه تسلط بر استان پهناور حمص- بعنوان بزرگترین استان- معرفی کرده است اگر چه حدود سه هفته پیش، داعش بر یک منطقه دیگر استان یعنی «سخنه» مسلط شده بود اما کوچکی منطقه سخنه که بین تدمر و دیرالزور قرار دارد، مانع شکلگیری تبلیغات روانی از سوی داعش گردید. فاصله داعش از سمت تدمر با شهر دمشق حدود 215 کیلومتر و با شهر حمص حدود 160 کیلومتر مربع می باشد؟ و این نشاندهنده آن است که با تصرف تدمر، داعش به مراکز استانهای حساس شامل دمشق، دیرالزور و حمص دسترسی پیدا نکرده و موقعیت تثبیت شدهای بدست نیاورده است اما در عین حال از آنجا که این منطقه به مناطق تحت اشغال داعش در دیرالزور و رقه تا حدی نزدیک است، تسلط بر تدمر میتواند یک علامت خطر برای دولت سوریه بخصوص در مناطق دیرالزور باشد. استان دیرالزور در اواسط سال 1391 به تصرف داعش درآمد ولی دولت سوریه با انجام عملیاتهای خود در سالهای 92 و 93 توانست نیمی از مناطق تحت اشغال را از داعش بازپس بگیرد. اگر نیروهای داعش در تدمر تثبیت شوند وضع امنیتی مناطق جنوبی شهر دیرالزور- مرکز استان- تضعیف شده و امکان تسلط دوباره داعش بر آن می رود اما مهمترین نکته در اشغال تدمر از سوی داعش، متلاطم کردن استان حمص که پهناورترین استان سوریه بوده و با کشورهای عراق، اردن و لبنان مرز دارد، است.
3- بعد از بازپسگیری منطقه «قلمون» از سوی ارتش و نیروهای مردمی سوریه، جمعبندی داعش این بود که دولت سوریه روی سرعت دادن به پاکسازی حلب و آغاز عملیات سنگین در دیرالزور تمرکز خواهد کرد. تجربه داعش در مواجهه با نیروهای مقاومت سوریه در فاصله خرداد 92 که عملیات القصیر انجام شد تا عملیات حلب که در اواخر سال قبل تشدید شد، از برتری نیروهای مردمی و ارتش سوریه حکایت میکرد. بر این اساس داعش با پیشبینی عملیات نیروهای مردمی و ارتش سوریه در دیرالزور به منطقه بیدفاع «تدمر» حمله کرد و در واقع بدون درگیری این شهر را به تصرف درآورد. تدمر در زمان سقوط، فاقد یگانهای ارتش و حضور نیروهای مردمی- نیروهای دفاع وطنی- بود و از این رو داعش در تدمر به یک پیروزی آسان و بدون درگیری دست یافت. در این میان دولت سوریه اگر چه در زمان از دست دادن تدمر نیرویی را از دست نداده است اما مسلماً در بازپسگیری این شهر تاریخی باید متحمل تلفات زیادی شود. اما در اینکه آیا در عملیات نظامی، آزادسازی تدمر در اولویت باشد و یا حلب و دیرالزور تردیدهایی وجود دارد. نیروهای داعش و جبهه النصره علاقهمندند تا ارتش سوریه را در مناطق کمتر استراتژیکی مثل ادلب و تدمر درگیر نمایند تا آنان با خیال آسودهتر مناطق تحت سیطره خود در حلب و دیرالزور که از هر جای دیگر استراتژيکتر میباشند، تثبیت نمایند. البته ذکر این نکته هم لازم است که انجام عملیات در ادلب و تدمر بنا به دلایلی برای دولت و ارتش آسانتر میباشد.
وقتی داعش بر تدمر مسلط شد، پادگانهایی را نشان داد که در آن نیروهایی برای اعزام به دیرالزور در حال آموزش و تمرین بودند. این تصاویر میگوید عملیات تدمر یک اقدام پیشگیرانه و با هدف مانع شدن از عملیات ارتش و نیروهای مردمی سوریه در استان دیرالزور صورت گرفته است.
نیروهای سوریه مخفی نمیکردند که با عملیات پاکسازی دیرالزور قصد دارند تا از یک سو منابع انرژی - نفت و گاز - سوریه را از سیطره داعش خارج کنند و از سوی دیگر ارتباط داعش در عراق و سوریه را از هم بگسلند.
4- تصرف تدمر در سوریه و تصرف کامل رمادی مرکز استان الانبار سوریه از سوی داعش طی دو هفته اخیر، یک سوال جدی را در اذهان پدید آورده است. آیا داعش به نیروی جدیدی دست پیدا کرده است و به عبارت دیگر آیا دوره جدیدی از پیشرویهای داعش در عراق و سوریه آغاز گردیده است؛ ظاهر ماجرا بیانگر آن است که داعش دو سال پس از درجا زدن در سوریه و 10 ماه پس از آغاز شکست در عراق، هماینک وضع جدیدی پیدا کرده و بار دیگر به موضع «تهاجمی» دست پیدا کرده است. اما واقعیتهای میدانی این گمانهزنی طبیعی را تایید نمیکنند.
پیروزی روزهای اخیر داعش در شهر رمادی عراق، پس از آن صورت گرفت که در داخل عراق درباره ادامه عملیات نیروهای بسیجی عراقی موسوم به «حشدالشعبی» اختلاف پدید آمد و بعضی از گروههای عراقی و از جمله برخی از گروههای شیعه، در طیفبندی سیاسی، حشدالشبعی را برتریدهنده به بعضی از گروههای شیعی دانسته و درباره ضرورت تداوم حیات آن تردید ایجاد کردند. دولت حیدر العبادی در مقابل حشدالشعبی، دو هفته پیش طرحی را به مجلس عراق ارائه کرد که مطابق آن یک نیروی «حرس وطنی» زیر نظر ارتش عراق شکل گرفته و سایر گروههای شبه نظامی- از جمله حشدالشعبی- باید منحل میشدند. این در حالی است که ارتشهای کلاسیک و از جمله ارتش عراق به هیچوجه ظرفیت پرورش و مدیریت یک نیروی مردمی که باید در یک دفاع و یا هجوم نامتقارن عمل کند، ندارند. پشتیبانی آمریکاییها و سایر مخالفان داخلی و منطقهای اقتدار عراق از این طرح به خوبی ناصواب بودن لایحه مورد اشاره دولت العبادی را یادآور میشد. همزمان با این قضایا و بالا گرفتن این عبارت که «برای آزادسازی بقیه عراق به نیروهای حشدالشعبی نیاز نداریم» و به تبع آن ابومهدی فرمانده این نیروها ناچار شد دستور توقف حرکت آنان به سمت رمادی و فلوجه را صادر کند، داعش آمد و بدون درگیری جدی نیمهجنوبی الرمادی که تا پیش از آن در اختیار ارتش عراق بود را تصرف کرد و از این رو مرکز استان کاملا در اختیار آنان قرار گرفت. از این رو امروز بار دیگر عراقیها روی ضرورت وجودی و فعالیت حشدالشعبی تاکید مینمایند و العبادی هم آن را ضروری میشمرد.
در سوریه نیز پس از تسلط سه هفته پیش داعش بر شهر کوچک «سُخنه»، اینک، «تدمر» دومین منطقهای است که به تصرف داعش درآمده است. داعش سُخنه و تدمر را بدون درگیری به تصرف درآورد و همه خبرها بیانگر آن است که طی ماهها و هفتههای گذشته، نیروی جدیدی به داعش نپیوسته و تسلیحات تازهای هم به دست آن نرسیده است و از این رو تحولات میدانی در عراق و سوریه ارتباطی به سلاح یا نفرات داعش ندارد. این البته در عین حال تا حدی زنگ خطر را در وضعیت طرف مقابل به صدا درآورده است به این معنا که طرف مقابل یعنی نیروهای مردمی و ارتشهای سوریه و عراق باید نشان دهند که در توانایی آنان برای دفع گروههای تروریستی خللی پدید نیامده است.
5- در هفتههای اخیر و پس از پیشروی جبهه النصره- گروه وهابی وابسته به عربستان که البته از حمایت جدی ترکیه و قطر نیز برخوردار میباشد- در ادلب و منطقه قلمون با محوریت جسرالشغور در سوریه، ارتش و نیروهای مردمی سوریه و به طور کلی نیروهای جبهه مقاومت در یک اقدام سریع منطقه قلمون را بار دیگر از تسلط جبهه النصره آزاد کردند. کما اینکه طی یک ماه گذشته ضربات سنگینی بر این گروه تروریستی در استان قنیطره واقع در جنوب سوریه وارد کرده و نیمی از مناطق این استان را از تسلط النصره آزاد و حرکت آنان به سمت شمال این استان را متوقف کردند. عملیات ارتش پس از آن متوجه منطقه دیرالزور شد ولی بنا به دلایلی این عملیات که حدود 10 روز پیش در این استان آغاز شد به نتیجه نرسید و ارتش سوریه با دادن تلفاتی ناچار به عقبنشینی گردید. در واقع عملیاتهای موفق ارتش سوریه در قلمون و قنیطره و عملیات ناموفق ارتش در دیرالزور به خوبی بیانگر آن است که ارتش پس از چهار سال درگیری، هنوز توانایی عملیاتی و آفندی خود را حفظ کرده است و از این رو این فرضیه که ارتش در سوریه در انتهای توانایی تهاجمی قرار گرفته است، درست نمیباشد.
عملیات ارتش سوریه در القلمون تاثیر زیادی بر امنیت سوریه و لبنان بر جای گذاشت چرا که این منطقه با حوزههای امنیتی بریتال و زبدانی در سوریه و بعلبک و هرمل در لبنان پیوند جدی داشته و علاوه بر آن تاثیر عمدهای بر امنیت استانهای حمص، حما، طرطوس، حلب و لاذقیه سوریه دارد اما متاسفانه نه تنها رسانههای خبری سوریه که با ضعف زیادی دست به گریبان میباشند، رسانههای خبری ایران هم توجه درخوری به عملیات حساس قلمون نکردند و لذا مردم سوریه، ایران و... در حالیکه از چند و چون پیروزی بزرگ مقاومت در قلمون و قنیطره خبر ندارند با خبر سقوط ادلب و تدمر شگفتزده شده و گمان میکنند اتفاق مهمی در میدان افتاده است. اما خبرهای زیادی از تجمع دوباره نیروهای عراقی و سوری خبر میدهند که سرنوشت میدان درگیری با تروریزم تحتالحمایه را رقم خواهد زد.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
صدای واحد
بسمالله الرحمن الرحیم
محورهای چهارگانه بیانات رهبری در دانشگاه افسری امام حسین علیهالسلام، مهمترین مسائل روز کشور هستند که باید مورد اهتمام قرار گیرند. این محورها عبارتند از:
1 – اجازه هیچگونه بازرسی از هیچیک از مراکز نظامی داده نخواهد شد.
2- به بیگانگان اجازه مصاحبه با دانشمندان هستهای ایران داده نخواهد شد.
3 – مسئولان کشور، اعم از گروه مذاکره کننده و دولت، در میدان مذاکرات با شجاعت حرکت میکنند و در عین حال باید بدانند که تنها راه مقابله با دشمن وقیح، عزم راسخ و عدم انفعال است.
4 – خبرها حکایت از تلاش مشترک دشمنان و بعضی مسئولان سفیه منطقه خلیج فارس برای کشاندن جنگهای نیابتی به نزدیکی مرزهای ایران حکایت دارند. پاسداران انقلاب اسلامی و همه پاسداران حریم امنیت ملی در نیروهای مسلح هوشیار و بیدارند و اگر شیطنتی صورت بگیرد واکنش جمهوری اسلامی ایران بسیار سخت خواهد بود.
اینها مواضع روشن و قاطعانه نظام جمهوری اسلامی هستند که از زبان رهبری بیان شدهاند و همانطور که رئیسجمهور روحانی در سفر تبریز گفت، ملت و دولت در برابر بدخواهان صدای واحد دارند. علاوه بر رئیس جمهور، سایر مسئولین کشور نیز بر این واقعیت تاکید کردهاند که موضع همگان در مسائل اساسی کشور به ویژه محورهای چهارگانه مورد تاکید رهبری همانست که ایشان در سخنرانی روز چهارشنبه در دانشگاه امام حسین علیه السلام اعلام کردند. اینها مسائل مهم امنیت ملی کشور هستند و طبیعی است که در امنیت ملی، صدای واحد و عملکرد واحدی وجود دارد و اقشار مختلف مردم و دولت پشت سر رهبری و در صف واحد در برابر دشمنان و بدخواهان قرار دارند و در برابر زیادهخواهیها میایستند.
اگر بعضی مسئولان آمریکائی با سخنان بیماخذ و خلاف قانون خود، تلاش میکنند خوی سلطهطلبی و زیادهخواهی ویژه آمریکائی را به نمایش بگذارند، باید بدانند که این سخنان در ایران انقلابی خریدار ندارد. مسئولان امروز آمریکا شاید با شرایط ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی آشنائی ندارند و نمیدانند که مردم ایران در تمام صحنهها اعم از دفاع مقدس، تحریم اقتصادی و مقابله با توطئههای سیاسی دشمنان در طول 35 سال گذشته ایستادهاند و هرگز منافع ملی و مصالح عمومی کشور را با هیچ چیز دیگری معامله نکردهاند و نخواهند کرد. آنها باید بدانند که مردم ایران غیورتر از آنند که به بیگانگان اجازه بازرسی از مراکز نظامی و اطلاع یافتن از اسرار کشور را بدهند کما اینکه هرگز راضی نخواهند شد به دانشمندان هستهای این کشور بیحرمتی شود و کسانی که این صنعت ارزشمند را به سطح بالای علمی رساندهاند و برای ملت ارزش والائی دارند مورد شناسائی و ارزیابی و بازجوئی بیگانگان قرار گیرند. اینها با استقلال کشور در تضاد است و هیچیک از آحاد مردم ایران به چنین اهانتهائی راضی نخواهند شد. به نظر میرسد مسئولان آمریکائی هنوز درحال و هوای زمان رژیم وابسته پهلوی قرار دارند و از اقتضائات انقلاب اسلامی اطلاعات درستی ندارند. مشکل اصلی، مربوط به مجاری اطلاعاتی است که مسئولان آمریکائی در اختیار دارند. عناصر ضدانقلاب و منافق که به مسئولین آمریکائی اطلاعات میدهند، سوداگرانی هستند که میخواهند جیبهای خود را پر کنند و ادامه وابستگی خود به بیگانگان را تضمین نمایند. تا زمانی که مسئولان آمریکائی و سایر دولتهای غربی از این مجاری تغذیه اطلاعاتی میشوند، طبیعی است که ارزیابی صحیحی از شرایط ایران نداشته باشند و به زیادهخواهیهای فاقد پشتوانه عملی دل خوش کنند.
هوس کشاندن جنگهای نیابتی به نزدیکی مرزهای ایران نیز از همین قبیل ارزیابیهای خیالی ناشی میشود. اگر جمهوری اسلامی ایران تا امروز به صورت مستقیم وارد مبارزه با تکفیریهای تروریست نشده، به این دلیل است که هنوز آنها به خطوط قرمز ترسیم شده توسط مسئولین نظام جمهوری اسلامی نزدیک نشدهاند. اگر تروریستهای تکفیری به این خطوط نزدیک شوند، مسئولان و مردم به صورت یکپارچه با آنها برخورد خواهند کرد و همانگونه که رهبر انقلاب در بیانات روز چهارشنبه گفتهاند، واکنش جمهوری اسلامی ایران به این گستاخی بسیار سخت خواهد بود.
سران مرتجع عرب که در کاخهای شیشهای زندگی میکنند، همچون علفهای گلخانهای هستند که با اندک نسیمی ریشه کن میشوند. این عناصر بیریشه در برابر طوفانی که جمهوری اسلامی ایران در مقابله با بدخواهان به راه خواهد انداخت حتی لحظهای هم یارای مقاومت نخواهند داشت.
بیگانگان و مهرههای منطقهای آنها نباید به انتقادهائی که در داخل ایران از دولت یا گروه مذاکره کننده هستهای صورت میگیرد، دل خوش کنند. همانطور که در بیانات روز چهارشنبه رهبری آمده، ایشان برای چندمین بار، حمایت قاطع خود را از دولت و گروه مذاکره کننده هستهای اعلام کردند و شجاعت آنها را ستودند. همین اعلام حمایت و شجاعت ستودنی دولت و گروه مذاکره کننده، به روشنی نشان میدهد که مخالفان و مخالفتها از پشتوانه واقعی برخوردار نیستند و انتقادها نیز موجب قوت عملکرد گروه مذاکره کننده خواهد بود. درست به همین دلیل است که رئیسجمهور روحانی در استقبال از بیانات روز چهارشنبه رهبر انقلاب اعلام کرد: ملت و دولت در برابر مخالفان، صدای واحد دارند.
***************************************
روزنامه خراسان**
مذاکرات هسته اي و خطر بازنمايي نادرست براي افکارعمومي/محمدسعيداحديان
شنيده هايي از امکان برگزاري برخي تجمع هاي هسته اي باعث شد تکليف بدانم و دغدغه اي جدي مبني بر اتفاقي که اين روزها در افکارعمومي در حال شکل گيري است را مطرح کنم اما ضروري است ابتدا تصويري از نخبگان، فعالان سياسي و رسانه اي در نوع مواجهه با مذاکرات هسته اي را در چهار طيف مختلف ارائه کنم.
طيف اول گروهي هستند که موافق هر توافقي هستند و معتقدند به هرصورت بايد به توافق دست يافت حتي توافقي که در آن ما امتياز مهمي نگرفته باشيم و امتيازهاي زيادي داده باشيم.
شايد در شروع دور جديد مذاکرات در آغاز به کار دولت يازدهم طرفداران اين تفکر قابل اعتنا بودند اما با گذشت زمان و با روشن تر شدن نگاه و رفتار واقعي آمريکايي ها و مخصوصا با روشن شدن اين مساله که ممکن است توافقي صورت گيرد اما فقط وعده حذف تحريم ها به عنوان مهمترين دغدغه اين طيف داده شود، حاميان اين تفکر بسيار کم شده اند به همين دليل ضرورتي براي بحث چندان درباره آنان وجود ندارد.
طيف دوم را مي توان «موافقان خوش بين» نام گذاشت که در راس آن ها تيم هسته اي قرار دارد. اين نگاه معتقد به توافقي خوب است اما با خوش بيني ويژه اي که به علاقه دولت اوباما به موفقيت در مذاکرات دارد بر اين باور است که مسيري در حال طي شدن است مخصوصا توافق هاي صورت گرفته در لوزان در راستاي رسيدن به توافقي خوب است و معتقد است با دقت در انجام مذاکره در کنار اعتماد به توافق امضا شده مي توان به توافقي خوب رسيد. به نظر مي رسد سه نقد جدي مي توان بر اين جريان فکري داشت اول اينکه واقعيت اين است که در توافق هاي صورت گرفته در کنار نقاط قوت قابل اعتنا نقاط ضعف مهمي نيز وجود دارد که اگر رفع نشود ما شاهد توافقي بد خواهيم بود دوم اينکه آن ها به صورتي غير منطقي به دولتمردان آمريکا خوش بين هستند به گونه اي که همه سخنان و حرف هاي زياده خواهانه و بعضا تحقير آميز طرف مقابل را به دليل حل مشکلات داخلي و منطقه اي آمريکا مي دانند و به راحتي از کنار آن ها مي گذرند مخصوصا چشمشان را بر بسياري از بدعهدي هاي عملي مختلف آن ها مي بندند و بدتر آن که در برخي موارد به جاي موضع گيري متقابل با عبارت هايي مانند« با روح توافق صورت گرفته مخالف است نه با خود توافق» يا منظور از اين سخنان در چارچوب فلان پيمان بين المللي بوده است در صدد توجيه آن ها بر مي آيند نقد سوم بر اين جريان فکري اين است که جز چند نفري که عضو تيم هسته اي هستند هيچ کارشناس قابل اعتنايي که بتواند با اشراف به موضوع به صورت کارشناسي از بخش مثبت نتايج به دست آمده دفاع کنند، وجود ندارد .
طيف سوم را با نامي که براي خود انتخاب کرده اند «دلواپسان» مي ناميم عمده اعضاي اين طيف نيز معتقد به مذاکره و رسيدن به توافقي خوب هستند اما بر اين باورند که مسيري که در حال طي شدن است با ويژگي هاي يک توافق خوب فاصله بسيار زيادي دارد به عقيده اين جريان مسير فعلي مذاکرات به ناکجاآبادي مي رسد که دستاوردهاي چندساله ما را به باد مي دهد. در نقد اين طيف مي توان مدعي شد که به نظر مي رسد نگاه آرمانگرايانه اين طيف چون با واقع بيني همراه نيست باعث مي شود که اولا دستاوردهاي به دست آمده مورد غفلت قرار بگيرد و ثانيا هدف گذاري که اين طيف براي ويژگي هاي توافقي خوب مدنظر دارند، غير قابل رسيدن باشد و ثالثا فلش نقدهايي که اين طيف در بيان نگراني هاي خود به کار مي برند عمدتا رو به تيم هسته اي است و در بعضي مواقع همراه با ادبياتي است که در آن بي اعتمادي کامل يا تخريب تيم هسته اي برداشت مي شود. البته انصاف حکم مي کند که در نقد اين طيف به سه نکته مهم نيز اشاره کرد اول اينکه اين عده نيز مخالف توافق خوب نيستند فقط ممکن است تصويري که از توافق خوب ترسيم مي کنند به عقيده ما کمي آرمان گرايانه باشد.
ثانيا نقدهاي اين طيف حتي اگر نادرست باشد کمکي جدي به تيم هسته اي در مذاکرات است هم از اشتباه تيم هسته اي جلوگيري مي کند و هم قدرت چانه زني آن ها را بالا مي برد لذا دولت و تيم هسته اي نبايد با آن ها برخورد حذفي يا تحقير آميز کنند در عين حال نتيجه نوع ادبياتي که اين طيف انتخاب کرده اند باعث شده است که بسياري از مخاطبان عمومي اين گونه برداشت کنند که اين طيف باور به مذاکره ندارند و اصولا مخالف هر نوع توافقي هستند اين درحالي است که اين برداشت نادرست است و باور عمده حاميان اين طيف موافق با توافقي خوب البته با ويژگي هايي که تعريف مي کنند، است.
طيف چهارم را شايد بتوان «موافقان نگران» ناميد. از نگاه اين طيف ، مسير طي شده در مذاکرات قابل دفاع است هرچند نقدهاي بسيار مهمي نيز بر آن وارد است همچنين در نتيجه به دست آمده يعني توافق هاي لوزان در کنار نقاطي که ضروري است در ادامه مسير مذاکرات اصلاح شود، دستاوردهاي قابل اعتنايي نيز کسب شده است اما بر اساس تجربه هاي متعدد و واقعيت هاي غير قابل انکار خوش بيني به دولت اوباما و چشم بستن بر مواضع، اظهارات و ادبيات آمريکايي ها و آژانس ساده انديشانه است لذا اين طيف در کنار انتقاد از برخي تصميمات و مواضع تيم هسته اي، موافق مسير کلي طي شده است اما به شدت نگران بدعهدي، فريب کاري، بازي هاي حقوقي و زياده خواهي هاي آمريکا است که با توجه به خوش بيني تيم هسته اي به آژانس و دولت اوباما اين نگراني هرچه پيش مي رود تشديد مي شود. چون از نگاه کارشناسي با اين نگاه موافقم نقد مهمي که به اين طيف وارد مي دانم «بي عملي» است چرا که اين طيف که بخش اصلي مسئولان و رجال سياسي داراي مناصب اصلي در حاکميت و بسياري از فعالان سياسي يا رسانه اي را شامل مي شود يا در سکوت هستند و نظاره گر يا صرفا به ابراز مواضع کلي بسنده مي کنند.
آنچه هدف نوشتن اين يادداشت است طيف شناسي نخبگان سياسي درمواجهه با مساله هسته اي ايران است تا از رهگذر آن بتوان يک نگراني روشن در مديريت افکار عمومي را به فعالان سياسي و رسانه اي تذکر داد و آن خطر دو قطبي شدن فضاي سياسي کشور به «موافقان توافق» و «مخالفان توافق» است.
از توصيفي که تلاش شد صادقانه و منصفانه صورت گيرد مشخص شد اين دو قطبي به هيچ وجه واقعي نيست يعني هيچ کدام از سه طيف مذکور نه موافق هر توافقي هستند و نه مخالف هر توافقي بلکه همه موافق توافقي خوب هستند فقط در تعريفي که در توافق خوب دارند و در مسيري که براي رسيدن به آن طي مي شود اختلاف سليقه دارند اما واقعيت اين است که نتيجه عملکرد اين چهار طيف مخصوصا نوع مناظرات تلويزيوني و غير تلويزيوني از جمله پخش مستند «شطرنج با گرگ ها» به گونه اي است که تصور عمومي را به سمت دو قطبي شدن موافقان توافق و مخالفان توافق سوق مي دهد.
هنگامي که در طيف «موافقان خوش بين» فقط تيم هسته اي توان کارشناسي دفاع از توافق لوزان را دارد و آن ها نيز، هم به دليل مشغله هاي خود و بيشتر به دليل اين که مذاکره را فقط در پشت ميزهاي مذاکرات مي دانند فقط به ميز مذاکره مي انديشند و جز چند روزي که با فشار رهبري چند جلسه غير علني دفاع از عملکرد خود گذاشتند، اقدام مهمي نکردن�� و هنگامي که طيف «موافقان نگران» ناظران بي عملي هستند که نه خود اقدام مي کنند نه محل دعوت در مناظرات تلويزيوني قرار مي گيرند، و هنگامي که طيف آرمانگرا حسب تکليفي که تشخيص داده اند به نقدهاي صريح و عيني خود وارد عرصه نقادي يک سويه مي شوند، طبيعي است که جامعه برداشت دو قطبي مخالف و موافق توافق کند.
وقتي مردم مدام در رسانه ملي مناظرات دو طرفه اي مي بينيم که يک طرف همه چيز را از دست داده توصيف مي کند و طرف ديگر در نقطه مقابل صرفا از اصل انجام توافق دفاع مي کند بدون آنکه بتواند حتي بخش هاي خوب توافق را دفاع کند، مشخص است که برداشت نادرست فضاي دو قطبي در افکار عمومي تقويت شود همه اين ها در حالي است که همانطور که ذکر شد نه تيم هسته اي و طيف موافقان خوش بين موافق هر توافقي حتي توافق بد هستند، نه طيف دلواپسان مخالف هر توافق حتي توافقي خوب هستند و البته طيف اصلي مسئولان و فعالان سياسي و رسانه اي موافقان نگران نيز در بين اين دو گروه قرار دارند.
ادامه شرايط موجود علاوه بر نگراني از دو قطبي شدن فضا آسيب ديگري را نيز به دنبال دارد و آن هم احساس شکست و تحقير ملي آن هم در شرايطي که در بالاترين جايگاه بين المللي قرار داريم،است اين مساله در حالي است که ما بعد از دوازده سال حرکت رو به جلو، آمريکايي ها را مجبور کرده ايم از سر ضعف و ناچاري از بسياري از خط قرمزهاي خود بگذرند و نسبت به مواضع خود عقب نشيني هاي بسيار زيادي را انجام دهند حتي اگر اين عقب نشيني آن ها براي رسيدن به توافقي خوب کافي نباشد اما نافي پيروزي ما بر آن ها در يک روند 12 ساله و البته مبتني بر ديپلماسي فعال صورت گرفته نيست حال چرا بايد به گونه اي تصوير کنيم که ما تا اينجا شکست خورده کامل مذاکرات بوديم و آمريکايي هاي درمانده درمواجهه با ايران انقلابي، برنده اين نبرد تاريخي؟
پس به نظر مي رسد ضروري است همه رويه هاي خود را اصلاح کنند بعد از رسانه ملي که اصلي ترين نقش را در ارائه تصويري دقيق تر از اين طيف بندي و عقايد آنان برعهده دارد، طيف موافقان خوش بين بايد به وسط صحنه شنيدن و توضيح افکارعمومي بيايد و البته با مواضعي صريح و پاسخ هايي متقابل به زياده خواهي ها نشان دهد فقط موافق توافق خوب است، طيف دلواپسان هم بايد مراقب باشند که دغدغه هاي خود را به گونه اي نگويند که القاي تکرار شرايط ترکمنچاي را آن هم در عصر تمدن سازي انقلاب اسلامي کند و مردم به نادرستي تصور کنند آنان با هر توافقي حتي توافق خوب مخالف اند و طيف« موافقان نگران »نيز عافيت طلبي يا غفلت را کنار بگذارند و به وسط صحنه يکي از حساس ترين روزهاي تاريخ سياسي ايران بيايند چرا که در پيشگاه الهي سکوت بيشتر از عمل به تشخيص حتي تشخيص نادرست، حجت شرعي مي خواهد.
***************************************
روزنامه ایران**
یاران رسانهای مؤسسات مالی غیرقانونی/ محمد نوری
در میان مسائل ریز و درشت دوران دولت یازدهم، دو موضوع سودجویان از خوان تحریم و مؤسسات مالی زنجیرهای بیش از همه به معمایی در اذهان عمومی تبدیل شدهاند. داستان کسانی که در دوران تحریم میلیاردها پول به جیب زدهاند یا چندین مؤسسه مالی غیر مجاز به پا کردهاند دهان به دهان میشود اما گفتهها و نوشتهها به ماهیت و عقبه این مؤسسات راه نمی یابد بلکه صرفاً بیان حیف و میل چند میلیاردی این افراد و مؤسسات است و شرح زخمهای عمیقی است که بر جان تبدار اقتصاد ایران نشسته است، مثل داستان دو میلیارد و 700 میلیون دلار ارزی که سخاوتمندانه در اختیار بابک زنجانی قرار داده شد یا ثروت 100 هزار میلیاردی که مؤسسات مالی از سپردههای مردم به چنگ آوردهاند.
آن گونه که از شواهد پیداست دولت یازدهم از اولین روزهای مسئولیت خویش دریافت که وعده و اهدافش برای اصلاح ساختار آفتزده اقتصاد جز با برهم زدن بساط این سودجوییها و رانتخواریها امکانپذیر نیست، به همین دلیل بخش عمده وقت و عمر دولت روحانی در چالش با این نیروها و مؤسسات غیر قانونی سپری شده است.
متأسفانه بار اصلی مواجهه با این جریانهای قدرت مالی و رانتی بر دوش دولت قرار دارد به گونهای که حتی وظیفه افشای جزئیات سودجویی و حیف و میل عوامل این مؤسسات اغلب از زبان روحانی یا معاون اول او بر دوش کشیدند یعنی کسی ریسک پردهبرداری از فساد گسترده مالی آنها را نمیپذیرد. این در حالی است که در جوامع دموکراتیک، رسالت اصلی مقابله و افشای این نیروها بر عهده رسانه قرار دارد. روزنامهنگاران نخستین کسانی هستند که با افکندن پرتو روشنگری به تاریکخانه این گونه و افشای مناسبات پنهان و ابعاد تخریب مالی آنها، عملاً راه تنفس و ادامه حیات آنها را میبندد.
اما در ایران داستان مؤسسات مالی غیر مجاز و نوع برخورد رسانهها به صورت دیگری رقم خورده است که در این نوشته مواردی از آن را برمیشماریم:
1- مؤسسات مالی یادگاری از دوران بیسامانی اقتصاد و یلهگی در سیاست و تجارت خارجی هستند. آن روزها در حالی که خزانه درآمد ایران به یمن نفت 140 دلاری لبریز شده بود از سرگرمی دولت به پروژههای بیحاصل جدال با قدرتهای خارجی به عنوان فرصتی طلایی بهره می جویند، دورهای که طبق گفته مسئولان دولت با امضای یک مدیر در دفتر رئیس جمهوری میلیاردها تومان از حساب دولتی به حساب شخصی منتقل میشد یا آنکه تحت عنوان وام و تسهیلات صدها میلیارد به فردی داده میشد بیآنکه سندی به عنوان ضمانت بازپرداخت دریافت شود.
2- پشت همه رفتار بازیگران اقتصاد رانتی و زیرزمینی ایران یک تفکر واحد وجود دارد، این تفکر به روشنی با هر گونه شفافیت و نظارتپذیری سر ستیز دارد. تردید نباید داشت که دولت پوپولیستی گذشته ایدهآلترین دولت برای این طیف از مؤسسات و نیروهای اقتصادی است زیرا آن موقع حرف اول را در تصمیمها و سیاستهای اقتصاد یک فرد بویژه رئیس دولت میزد و سخن و امضای رئیس، مقدم بر هر ضابطه و مقرراتی بود. حال اگر دولتی روی کار بیاید که در پی شفافسازی بازار یا رقابتی کردن فعالیت اقتصادی باشد به تهدید اصلی در چشم این مؤسسات تبدیل خواهد شد.
3- این یک اصل دیرپا در علم اقتصاد است که صاحبان تجارت زیرزمینی و غیرقانونی زمانی به حداکثر سود دست مییابند که جامعه و مردم از وضع اقتصادی در هراس باشند، هیچ چیز بهاندازه بیثباتی اقتصادی پول مردم را به جیب این گروه از سودجویان سرازیر نمیکند. این واقعیت را ایرانیها با تمام وجود لمس کردند. رانتخواران در تاریکی شب کلاه از سر مردم برداشتند. هر اندازه وضع بازار بیثبات و اقتصاد داخل و خارج کشور آشفته شد بر ثروت و سود عدهای از مؤسسات و کارتلها افزوده گشت. در همه سالهایی که معاش و زندگی شهروندان ایرانی بهواسطه قطعنامههای بیرحمانه تحریم به تنگنا میافتاد عدهای به ایجاد مؤسسات و مراکز مالی و ساختن برجهای ثروت مبادرت کردند.
4- شواهد مختلف دلالت بر این دارد که همه صاحبان مؤسسات مالی که با دور زدن قانون بر اقتصاد کشور چنگ انداخته اند به دعوت و توصیه مسئولان برای قانون پذیری تن نخواهند داد.
ماهیت کار آنها دلالی و کسب سود در بورسبازی و واسطهگریها است، بنابراین چنین نیرویی به هیچ وجه حاضر به مشارکت در بخشهای مولد اقتصاد نخواهد شد کما اینکه در ماههای اخیر خبرهای بسیاری از همدستی آنها با برجسازان منتشر شد و اینکه در خود پایتخت بسیاری از امتیازات ساخت و سازهای غیر مجاز توسط همین مؤسسات انجام شده است. متأسفانه در طول چند سال گذشته شبکه بازیگران اقتصاد زیرزمینی مؤسسات مالی توانستهاند در سایه سودهای افسانهای، بازوهای تبلیغی و خبری پرزوری برای خود فراهم کنند. به گونهای که امروز اولین صدای مخالفت با سیاستهای دولت برای برچیدن مؤسسات غیرمجاز و اقتصاد پنهان از تیتر و صفحات همین رسانهها شنیده میشود. در این روزها که مدیران اقتصادی روحانی در داخل به اصلاح مقررات بانکی و مدیران دیپلماسی او به تدوین متن توافق هستهای برای گشودن گره تحریمها مبادرت کردهاند شبکه رسانهای و تبلیغی این جریان با تمام توان برای تردید افکنی در درستی و موفقیت تصمیمهای دولت تلاش میکند. یاران سیاسی و رسانهای این شبکه این روزها بیش از هر زمان دیگر در کار و بار مدیران اقتصادی دولت و مذاکرهکنندگان هستهای تردید میافکنند تا جایی که برخی افراد نشاندار آنها به شرطبندی بر سر سرنوشت توافق هستهای روی آوردهاند. همه اینها نشانهای از این واقعیت است که فروریختن بنای تحریم، به تزلزل در عمارت قدرت اقتصادی و مالی آنها منجر شده است.
***************************************
روزنامه جام جم **
جاهلیت مدرن و ناامنی جهانی/ دکتر مراد عنادی
دنیای امروز هر چند با چالشهای متعددی از تغییرات آبوهوایی و گرم شدن کره زمین گرفته تا فقر، موج آوارگان، تروریسم و جنگهای تجاوزکارانه منطقهای مواجه است، اما در سالهای اخیر همگان اذعان دارند که تروریسم بزرگترین چالش دنیای قرن بیستویکم است.
خاستگاه و آبشخور فکری این تروریسم لجامگسیخته و سرطانی، جاهلیت مدرن است که بسترهای لازم را برای جولان اندیشه تروریسم و سازمانهای تروریستی فراهم آورده است؛ همان جاهلیت مدرنی که از نمودهای آن، برخی رسانههای مدعی حرفهایگری هستند که هنوز با نعل وارونه زدن حاضر نیستند از اصطلاح تروریسم برای معرفی داعش استفاده کنند و همچنان از این گروه تروریستی با عنوان دولت اسلامی یاد میکنند. جاهلیت مدرن در یک سطح دربرگیرنده دولتهای حامی گروههای تروریستی است که بهرغم ژستظاهری مبارزه با تروریسم و جنجال تبلیغاتی بر سر راهانداختن ائتلاف جهانی برای ریشهکنی آن، در عمل به رشد و گسترش تروریسم کمک میکنند. چنانکه اوجگیری مجدد قدرت داعش و پیشرویهای همزمان آن در عراق و سوریه آن هم پس از 10 ماه، بهاصطلاح بمباران هواپیماهای ائتلاف شاخصی از عملکرد جاهلیت مدرن است، در سطحی دیگر تبلور این گفتمان اقدامات ضدانسانی گروههای تروریستی داعش، جبهه النصره، بوکوحرام، الشباب، احرار شام و دهها گروه خطرناک دیگر است که در تروریسم جنونآمیز خود هیچ حد و مرزی نشناخته، نهتنها از گردن زدن و زنده به آتش کشیدن انسانها ابایی ندارند که حتی به میراث تاریخی جوامع بشری نیز رحم نمیکنند. تخریب آثار تاریخی عراق در موصل یا سوریه و تهدید این روزها برای آثار باستانی در پالمیرا همگی مبین آثار خطرناک چنین تفکری است. زمانی پتروس غالی دبیرکل وقت سازمان ملل متحد تهدیدهای نظامی سنتی، تنشهای قومی و نژادی، بیعدالتیهای اجتماعی و نابرابری فزاینده اقتصادی و تخریب محیطزیست را مهمترین تهدیدات امنیت بینالمللی مینامید و همزمان با این رویکرد غالی، باری بوزان از صاحبنظران امنیت بینالملل با بازسازی مفهوم امنیت این ایده را مطرح ساخت که در اثر تغییرات سیستمی بینالمللی از جمله وابستگی متقابل اقتصادی و دیگر عوامل، در برابر تهدیدات نوعی آسیبپذیریهای همگانی بهوجود آمده است.
به نظر میرسد ادامه بیتفاوتی نسبت به جنایات بدون مرز گروههای تروریستی و گسترش دایره جغرافیایی فعالیت آنها از خاورمیانه تا آفریقا و بعضا آسیای جنوب شرقی و اروپا نوعی آنارشی امنیتی در سطح جهان پدید آورده است که ریشههای آن را در گفتمان جاهلیت مدرن باید جستجو کرد؛ جاهلیت مدرنی که سبب آسیبپذیری همگانی شده است. بنابراین دول غربی مدعی مبارزه با تروریسم دیگر نمیتوانند با برخورد ابزاری نسبت به این پدیده شوم نقش خود را نادیده بگیرند چراکه ترکشهای چنین گفتمان خطرناکی بزودی دامن آنها را نیز خواهد گرفت، پس کارگردانان جاهلیت مدرن بهتر است تا دیر نشده درصدد مبارزه عملی با بزرگترین و خطرناکترین چالش فرا روی دنیای قرن بیست و یکم یعنی تروریسم برآیند.
هر چند با اقدامات تازه آمریکا، ترکیه و عربستان در آموزش و تسلیح النصره بر ضد داعش یا نبرد ساختگی با داعش نشان میدهد جاهلیت مدرن همچنان به این گفتمان وفادار مانده با راه انداختن بازی بین تروریسم خوب و تروریسم بد حاضر به دست کشیدن از آن نیست.
به این ترتیب وظیفه دولتها و ملتهای آگاه و بیدار است که به مقابله با چنین گفتمانی برخیزند چون بین تروریستها و حامیان آنها که همگی زیر چتر جاهلیت مدرن جمع شدهاند، فرقی نیست.
***************************************
روزنامه وطن امروز **
پینوکیوی سادهدل و قصه مذاکرات/ عطیه مسجدی
داستانها و امثال و حکم همواره با مصادیقشان در همه عرصهها ساری و جاری بودهاند. قصههایی مملو از کاراکترهای مثبت و منفی و خاکستری که برای هر فرد به فراخور حال، نماد و نمود پدیدههاست و دنیا همیشه درگیر سیاه و سپیدهای داستانها بوده و هست و مکررا از طمع طماعان قصهها، غصه خورده و خواهد خورد و همیشه تاریخ، روباهان مکار و گربهنرههایی بودهاند که دروغ و دغل، بزرگترین دستاویزشان برای اغنای مطامعشان باشد و صد البته دیگر چاشنی مهم در این میان، آنهایند که هدف فریبکاری این دغلان قرار گرفتهاند تا داستانها ساخته و پرداخته شوند.
قصه غصه خوردن ما از مکر دادن و فریب خوردن از ابتدا همراهمان بود. وقتی پینوکیو، سادهدلانه، اول بار پولهایی را که به سختی به دست آورده بود در زمین کاشت تا به گفته دروغ روباه و گربه صاحب درخت پول شود و روزها به امید سبز شدن درخت پول از پی هم میگذشت، ما با علم از حقه 2 حقهباز برای پینوکیو غصه میخوردیم و آرزو میکردیم ایکاش درخت سبز میشد و او به آرزویش میرسید. اما همراه پینوکیو فهمیدیم که نهتنها درختی در کار نیست که اصل سرمایه کاشته شده هم دزدیده شده. روباه مکار و گربهنره بیش از پیش از چشممان افتادند و بدگمانیمان را پررنگتر کردند. از اینجا به بعد ماجرا حضورشان در هر صحنه مصادف بود با اطمینان از وقوع رخداد ناگوار دیگری. اما امان از دل پینوکیو که هر بار به وعدهای خوش میشد؛ از پول و خوراکی گرفته تا آرمانشهری دروغین آنچنان که تو گویی دل ما هم میخواست باور کند آرمانشهری در راه است که شرط رسیدن ما و پینوکیو به آن صرفا همراهی است؛ همراهی با گروهی که همه دلخوشند و شاد و در کالسکه راهی به شهر آرزوها نمنمک دل دادیم به شادی او و وای به حال و روزمان شد وقتی باز غصه خوردیم از گوشهای دراز پینوکیو و از تحقیرش و از همیشه خوارتر شدنش!
اما مساله ما بینندگان درگیر فیلم امروز مذاکرات این است. پینوکیو بارها آزموده را آزمود. بار اول صرف نظر از روباهی روباه و گربهصفتی گربه فرض بر درست بودن دغل و طمعشان گذاشت و نتیجهاش را دید. بار دوم و بار سوم و هر بار به امیدی و بار آخر نیز آرزوی آرمانشهری دست نیافتنی فریبش داد و مگر نه این است که در هر داستانی آرمانشهری، آرمانثروتی،
آرمانقدرتی، آرمانچیزی هست که در مقابل، سازشی، تسلیمی یا کرنشی را سبب میشود.
سوال اینجاست، «آرمانچیز» ما چیست؟ رفع همه مشکلات اقتصادی؟ ترک برداشتن همه دیوارهای تحریم؟ اگر همه نه! چرا واضح نیست و واضح نمیشود واقعا چقدر؟! چرا ندانیم چقدر از تحریمها قرار است برداشته شود تا چقدر از مشکلات اقتصادیمان را حل کند؟ شما که هیچ وقت قول رفع همه تحریمها را ندادید! البته دادید ولی بعد کارشناسان به ما گفتند منظورتان از رفع همه تحریمها، رفع نه بلکه تعلیق بخشی از تحریمهای هستهای است! منظورتان را خودتان به ما بگویید. بخشی از تحریمهای هستهای یعنی چقدر از کل تحریمها؟ چه درصدی؟ چه جزئی از کل؟ این جزء رافع چه میزان از مشکلات و بلایای اقتصادی گریبانگیر مردم است؟ دانستن هم مثل انرژی هستهای حق مسلم ماست!
دلواپسان میگویند نتیجه گذاشتن همه تخممرغهای ما در سبد مذاکرات تنها تعلیق درصد بسیار کوچکی از تحریمهاست. ظاهرا اینها همه اقرارهایی از زبان خود روباهها و گربههای طرف مذاکره است که به بیانهای مختلف و مناسبتهای متعدد بیان داشتهاند. وندی شرمن بود که گفت: «اجازه بدهید در این باره شفاف حرف بزنیم. هیچ معامله بزرگی با ایران وجود ندارد. مذاکرات تنها درباره مسائل هستهای است و تمام تحریمهای ما علیه ایران درباره حمایت از تروریسم، حقوق بشر و بیثباتسازی در خاورمیانه باقی میماند و این داستان برای زمانی بسیار بسیار طولانی باقی خواهد ماند».
این افاضات شفاف و دقیق را ما از زبان تروریستترینها، به لجنکشانندهترینهای حقوق بشر، به خاک و خون کشانندهترین عناصر خاورمیانه و دنیا و دارنده عظیمترین انبارهای سلاح هستهای دنیا شنیدیم. طرف پلید مذاکره ما بارها برایمان اینگونه خط و نشان کشیده است.
ملت و مردم به مثابه پدر ژپتوی داستان پینوکیو به قدر کافی رنج کشیده و صبوری پیشه کردهاند. قصه ما نشود غصه کاشتن آنچه داشتیم به آرزوی برداشتن بیشتر و در نهایت به باد دادن هر چه داشتهایم، نشود آرزوی رسیدن به آرمانشهر دروغین و در پایان تحقیرمان.
***************************************
روزنامه شرق**
هستم چون میفروشم /احمد غلامی
اهالی اراک، مصطفی پیسه را خوب میشناسند. دکان محقر و نامرتبی در دهانه بازار داشت و هر رقم جنسی در دکانش پیدا میشد. لقب «پیسه»، نشانه انزجار مردم از او و دکانش بود. اما هر مشتری که درِ دکانش میرفت، بعید بود دست خالی برگردد. مصطفی پیسه در دهه چهل، با هوش غریزی، از «سوژه انزجار»بودن نان میخورد. حالا برخی از نشریات ما، مصداق دکان مصطفی پیسه شدهاند. البته با فرض اینکه برخی ما را هم از این طیف بدانند و تروخشک با هم بسوزند، که ظلم بالسویه عدل است.
مصطفی پیسه بهطرز غریزی، منطقِ بازار را درک کرده بود. اینکه باید برندی داشته باشد، حتی اگر سوژه انزجار باشد. نشریات ما اما دورهای را با «سوژه قربانی»بودن سود کردند و اینک با سوژه انزجار ساختن. منطق بازار بیرحم است. باید فروخت. فروش رفت. سیاهوسفید، سرخوسیاه هم نمیشناسد. نشریه فروش نرود، آگهی نداشته باشد، کُمیتش لنگ است. منطق بازار در عین پیچیدگی، صراحت و سادگی خود را دارد: هستم چون میفروشم. نمونهاش هم «شرق». سردبیر تلاش میکند روزنامه بهتر بفروشد. حال اینکه چه بفروشد، چطور بفروشد و تا کجا این فروش اهمیت داشته باشد، بماند به قضاوت مخاطبان اما هیچ سردبیری گزاره «باید بفروشیم تا بمانیم» را نفی نمیکند، حالا هرکس به فراخورِ شیوه و مسلک خود. بدترین شیوه اما، سوژه انزجارشدن برای فروش است.
تولید انزجار برای بههمریختن اذهان جامعه و درگیرکردن پوچ و بیهودهاش، برای ارتزاق از بازار، که همان صدای پای پوپولیسم در نشریات ما است. همان پوپولیسمی که در دوران احمدینژاد منتقدش بودیم و بهنیابت از نخبگان، جامعه را از ابتلا به آن برحذر میداشتیم اما گاه این تولیدِ انزجار صورتی آزادیخواهانه و روشنفکرانه هم پیدا میکند و از قضا با نظرات و عوالمِ جامعه هم سازگار و همسو میشود. روزگار دومخرداد را بهیاد بیاورید که روزنامههای اصلاحات چنان در دمیدنِ کوس رسوایی از یکدیگر سبقت میگرفتند که باورکردنی نبود. آن روزها من در روزنامه «خرداد»، دبیر گروه ادبوهنر بودم. هنوز نمیدانم چرا اکبر گنجی مقالاتش را قبل از چاپ میداد تا بخوانم. مقاله که تمام میشد، همیشه جملاتی تکراری بین ما ردوبدل میشد. میگفتم، «واقعا میخواهید این را چاپ کنید؟» میگفت، «اشکال تو این است که هاشمیچی هستی!» روزنامه «خرداد» و «نشاط» هرچه خواستند به هاشمی گفتند. هاشمی هم خم به ابرو نیاورد. او بهتر از دیگران، همکیشان خود را میشناخت. میدانست این جدلها چندان مبنایی ندارد. مسئله فقط بازار است، همین. بگذریم از اینکه بعدها بسیاری از همین روزنامهنگاران نهتنها به خبطشان اعتراف کردند، که طرفدار پروپاقرص هاشمی هم شدند.
بازار هاشمی که کساد شد، برخی از همین روزنامهها و روزنامهنگاران به جان نواندیشان دینی یا روشنفکران دینی افتادند و از شریعتی تا سروش و اصلاحطلبانی چون میردامادی را بیرحمانه نقد کردند، چون بازار داشت. دیگر مهم نبود که خاستگاه و هویت خودشان را از کجا وام گرفته بودند. سرمایه که این چیزها سرش نمیشود. امروز چپها بازار دارند، و در این میان از دیگران بداقبالتر و از سویی خوشاقبالترند. بداقبالترند، چون هرگز در قدرت نبودند تا همین مخالفان، ستایششان کنند. و خوشاقبالتر، که از این حملات مضمونِ نمکخوردن و نمکدان شکستن بیرون نمیآید تا آزارشان بدهد. از قرار معلوم یکی از همین بد/خوشاقبالها، بیژن جزنی است که چهلسال بعد از تیربارانش، بهاقتضای بازار، «اعدام» شده است. و این نه تحلیل خاصِ یک جریان فکری، که دستکاری واقعیت مستند گذشته است. واقعیت آن است که جزنی در سال ٤٧ بازداشت و به پانزده سال زندان محکوم شد. در فروردین ٥٤ هم که او را به قتل رساندند، دستگاه تبلیغات پهلوی ادعا کرد که در حین فرار آنها را کشته است. بعد از انقلاب هم دادگاه انقلاب به ماجرای جزنی و آن شش تن رسیدگی کرد و معلوم شد که حکومت پهلوی آنها را با برنامهریزی به قتل رسانده است. و خلاصه اینکه جزنی و یارانش در هیچ دادگاهی به «اعدام» محکوم نشدند.
کسبوکار این همکاران فعلا، سوژه انزجارساختن است. اینک مسئله این است که سوژه انزجار چه اثرات مخربی در مطبوعات و جامعه داشته است. کلنجار رفتن با رویدادهای تاریخی از سادهترین شیوههای تولید سوژه انزجار است. به بیان دیگر، میتوان جای تقویم و تاریخ را عوض کرد و به طرح تحلیلهای عجیبوغریب در سطح فضای رسانهها پرداخت. یعنی جای «سیاست» را با «تاریخ» عوض کرد و بهجای پرداختن به مسائل روز سیاسی - که همواره دغدغه ژورنالیسم بوده است- تاریخ را دستکاری یا تحریف کرد. فرض اصلی غالب این مطالب، تزریق این باور است که ما زندگان از آنها که مردهاند بهمراتب عاقلتر هستیم. روشنتر آنکه به مخاطب باج میدهیم و چنین القا میکنیم که بلاهت مفهومی است مربوط به گذشته و در آدمِ امروز هیچ رد و اثری از بلاهت نیست. حال اینکه چنین رویکردی مغلطهای بیش نیست. مطابق با این مغلطه، نفسِ معاصربودن خودبهخود معادل است با مدرن بودن. لئو اشتراوس در کتاب «فلسفه سیاسی چیست» که فرهنگ رجایی آن را ترجمه کرده است، تأکید میکند که رویکردهای سیاسی ابطالپذیر نیستند، بلکه در بستر تاریخ یکدیگر را نقض یا تحکیم میکنند. علاوهبر این، باید گفت که بلاهت از بلایای دائمی نوع بشر است. هر بنیبشری در هر دورانی با بلاهتهای خاص خود دستوپنجه نرم میکند و درواقع، هیچگاه نمیتوان ادعا کرد که به صرف اکنونیبودن همواره عاقلتر از گذشتگان هستیم. اما در فرایند تولید و بازتولید سوژه انزجار، پیشاپیش به مخاطب اطمینان میدهیم که عاقلتر است. در کلاف سردرگم محیط پیرامون و حوادثِ واقعه و جاری سکوت میکنیم یا با کلیشهایترین شکل ممکن تحلیلهای خبرگزاریها و آژانسهای خبری بزرگ را با اندکی تغییر ارائه میدهیم. بنابراین چارهای نمیماند جز اینکه به بهانه مناسبتی، بساطی فراهم آوریم و در مقام روزنامهنگار، تحلیلگر و روشنفکر از گذشته انتقام بگیریم. ایراد دیگر این رویکرد، ناتوانی از تعقیب و فهم جامعه است. تاریخ همواره بزنگاههای خود را خلق میکند. سیاست مملو از ائتلافها و انشعابهای نابهنگام است. نمونه اعلایش دوم خرداد بود که از قضا امروز سالگرد آن است. فراموش نکنیم که طرفین رقیب در آن انتخابات، شوکه و شگفتزده بودند و هیچکدام چنین نتیجهای را انتظار نداشتند.
برتولت برشت نمایشنامهای دارد به اسم «کلهگردها و کلهتیزها» که در آن به خوبی نشان میدهد چطور عدهای از دونپایگان با ایجاد تمایز بیربط و جعلی «کلهگردها» و «کلهتیزها» در رابطه بین مردم اخلال میکنند. و البته اخلال آنها حامل هیچ اتفاق خلاقانه و بدیعی نیست. آنها به ایجاد چنین تمایزی رو میآورند تا فقط جایگاه خود را حفظ کنند. در فضای مطبوعات و رسانههای ما هم هرازچندی تمایزاتی شبیه به کلهگردها و کلهتیزها سر بر میکند. دلیل اصلی این رویکرد، همانطور که اشاره شد، اقتضای بازار و افزایش چند ده یا چند صد نسخهای نشریهمان است. تحلیلهای مناسبتی مطبوعاتِ دورانِ رکود تورمی را نمیشود خیلی جدی گرفت. این حرف با آنکه تناقضآمیز به نظر میرسد، به گفتنش میارزد. وجه نامطبوعِ پرده آخر بحران رسانهها در وضعیت موجود، دستکاری و جعل تاریخ است. ظاهرا احمدینژاد بیش از آنچه میپنداریم بر روحیه ما اثر گذاشته است. شاهد این مدعا هم اینکه مفاهیمِ نوظهور را بر گذشته حقنه میکنیم و به نتایج شعبدهواری میرسیم.
در یکی از قسمتهای سریال «سوپرانوها» که به مراسم و جشن سالگرد کشف آمریکا اختصاص دارد، پدر خانواده که اصالتا ایتالیایی است از اینکه کشور زادگاهش در این اتفاق میمون نقش مهمی داشته است، باد به غبغب میاندازد و پزش را به این و آن میدهد. در نقطه مقابل، پسر او بر این باور است که اگر کریستف کلمب در این دوران میزیست بهدلیل اقدام به شکنجه، قتل، قاچاق، بردهداری و چند جرم دیگر مورد تعقیب اف.بی.آی قرار میگرفت. پدر که سواد چندانی ندارد، در برابر پسرش کم میآورد و به مدرسه پسرش میرود و با معلم تاریخ دعوا راه میاندازد. طنز ماجرا هم در این برخورد نهفته است. واقعیت این است که در دوران کریستف کلمب، چیزی به اسم اف.بی.آی وجود نداشته و همه آن اتفاقات هم در برابر کشف قاره آمریکا چیزی جز عوارض زیستن در دورانی خاص نیست.
به همین قیاس، مصدق نمیتوانست پوپولیست به معنای کنونی آن باشد، زیرا بهسادگی در دهه بیست و سی قرن جاری چیزی به اسم پوپولیسم وجود نداشته است. حال بگذریم از اینکه کاربست پوپولیسم در علوم انسانی ربط چندانی بهاصطلاحِ رایج در مطبوعات یک دهه اخیر ما ندارد. در رسانههای ما پوپولیسم معادل عوامفریبی است و بیشتر نوعی لقب گزنده و انتقادی بهشمار میرود. پوپولیسم تعبیری ارزشی نیست و اینقدر سایهدار و طعنهآمیز به حساب نمیآید.
چطور میتوان برای نخستوزیر کشوری که با قحطی، اشغال و بیماریهای واگیردار دستبهگریبان است و بخش عظیمی از اتباع آن سواد خواندنونوشتن ندارند و روستانشیناند، اصطلاح پوپولیست را به کار برد.
با ادغام «تاریخ در تقویم» و دستکاری رویدادهای گذشته میتوان چند صباحی بخشی از مخاطبان را به هیجان آورد و بازار را تا حدی حفظ کرد. ولی در میانمدت، اعتمادِ تتمه مخاطبان مطبوعات به باد میرود. دیری نمیگذرد که همین مخاطبان به هیجانآمده فعلی، ما اصحاب رسانه را به جنگ زرگری متهم میکنند و بیاعتنایی و انفعالی فراگیر تروخشکمان را با هم میسوزاند.
**************************************
هفته نامه پرتو **
كدام خطوط قرمز نقض نشده است؟!/ قاسم روانبخش
يكي از تاكتيكهاي برخي متصديان در دوران كنوني براي پيشبرد اهدافشان آن است كه از رهبري هزينه ميكنند ولي در مقام عمل، توجه لازم را ندارند. در موضوع هستهاي برخي فقط بر اين نكته تاكيد ميكنند كه رهبري از مذاكرات و تيم مذاكره كننده حمايت ميكنند ولي كمتر به اين نكته توجه ميشود كه خطوط قرمز رهبري چيست و تا چه اندازه رعايت شده و ميشود! برخي از خطوط قرمز هستهاي كه تا كنون مورد بيمهري و بيتوجهي قرار گرفته شده، از اين قرار است:
1. دو مرحله شدن توافق هستهاي
مقام معظم رهبري درخصوص توافق دو مرحلهاي كه ابتدا توافق بر اصول كلي و بعد از مدتي توافق بر جزئيات باشد، خاطرنشان كردند: چنين توافقي پسنديده نيست زيرا با تجربهاي كه از رفتار طرف مقابل داريم، توافقِ صِرف در كليات، وسيلهاي خواهد شد براي بهانه گيريهاي پي در پي در جزئيات. اگر توافقي انجام شود، بايد در يك مرحله و در بردارنده كليات و جزئيات، با يكديگر باشد.»
اكنون خوب است تيم مذاكره كننده توضيح دهند كه آيا اين خط قرمز نظام در مذاكرات و در توافق لوزان رعايت شده است؟ بيانيه لوزان يك سلسله كلياتي است كه قرار است جزئيات آن را در مذاكرات بعدي بنويسند. بنابر اين، اگر متن منتشره از سوي امريكا همان توافق باشد كه جزئيات آن را نيز نوشته باشند، فاجعه ملي اتفاق افتاده و عملا كشور و حيثيت ما را به معامله گذاشتهاند ولي اگر متن امريكايي يك فكت شيت باشد نه توافق،از خط قرمز نظام عدول شده زيرا پس از 18 ماه مذاكره به يك متن كلي دست يافتهاند كه قرار است جزييات آن را در آينده بنويسند. البته بعيد است كه جزئيات آن را ننوشته باشند؛ زيرا اگر كليات يك توافق 18 ماه زمان برده است بي ترديد توافق بر جزئيات چند برابر توافق كليات فرصت ميخواهد.
2. پنهان كاري
مقام معظم رهبري بر خلاف استراتژي دولت و وزارتخارجه تصريح ميكنند» من به خود مسؤولين هم اين را گفتهام همين چند روز؛ مسؤولين بايد بيايند مردم را و بخصوص نخبگان را از جزئيّات و واقعيّات مطّلع كنند؛ ما چيز محرمانه نداريم، چيز مخفي نداريم.» ايشان ساز و كار اطلاع رساني را در قالب همدلي دانسته فرموده اند» اين مصداق همدلي با مردم است؛. الان فرصت خوبي است براي همدلي؛ يك عدّهاي مخالفند، يك عدّهاي اعتراض دارند؛ خيلي خب، مسؤولين ما كه مردمان صادقي هستند، مردمان علاقهمند به منافع ملّياند، بسيار خب، يك جمعي از مخالفين را از آن افرادي را كه شاخصند دعوت كنند، حرفهاي آنها را بشنوند؛اي بسا در حرفهاي آنها يك نكتهاي باشد كه اين نكته را اگر رعايت كنند، كارشان بهتر پيش برود؛ اگر چنان چه نكتهاي هم نبود، آنها را قانع كنند؛ اين ميشود همدلي؛ اين ميشود يكسانسازي دلها و احساس ها، و به تبع آن عملها. به نظر من بنشينند، بشنوند، بحث كنند. حالا ممكن است بگويند آقا ما سه ماه بيشتر زمان نداريم؛ خب، حالا سه ماه بشود چهار ماه، آسمان كه به زمين نميآيد؛ چه اشكالي دارد؟» آيا دولت محترم در اين مدت كه بيش از يك ماه ميگذرد چنين نشستي راترتيب داده است؟ آيا كوچك ترين اطلاعات روشني از توافق نهايي لوزان به اطلاع مردم يانخبگان جامعه رسيده است؟ مگر دانستن حق مردم نيست؟ آيامردم نبايد بدانند در اين مذاكرات و توافق نامه چه بر سرشان ميآيد و چه ميدهند و چه چيزي ميگيرند؟ مع الاسف مردم در اين ميدان به نوعي دستكم گرفته شده اند؛ يك بار ميگويند فكت شيت ميدهيم،يك بار ميگويند سخنان آقايان ظريف و صالحي خودش فكت شيت است.
يك بار نيز ميگويند فكت شيت تهيه شده و در نزد وزير خارجه موجود است اگر صلاح بدانند منتشر ميكنند. و يك بار ميگويند در نزد رييس جمهور ميباشد و در آخرين بار نيز رييس جمهور در شيراز آب پاكي روي درخواست ملت و نمايندگان مجلس ميريزد و ميگويد ما يك ساعت زودتر از 1+ 5 فكت شيت دادهايم! چرا بعضيها اين قدر بي حافظه هستند و آن را فراموش كردهاند!! به هرحال فرمايش رهبري مبني بر اطلاع دادن جزييات توافق به نخبگان و مردم همچنان متوقف مانده است.
3. لغو يكجاي همه تحريمها
يكي ديگر از خطوط مهم قرمز نظام و رهبري برداشته شدن همه تحريمها به صورت كامل و يك جاست؛ موضوعي كه رئيس جمهور محترم نيز بارها به مردم وعده داده اند، اين موضوع به اندازهاي مهم است كه ايشان در يك جمله چندين بار از واژه «بايد» استفاده كرده اند:» رفع تحريمها بايد بلافاصله بعد از توافق انجام شود. در اين جزئيّات مذاكرات كه خيلي هم اين چند ماه آينده مهم است اتّفاقي كه بايد بيفتد اين است كه تحريمها بهطور كامل و يكجا بايستي لغو بشود.» ايشان با نفي اظهارات غربيها كه برداشتن تحريمها را مرحلهاي ميدانند ميفرمايد» اينكه يكي از آنها ميگويد تحريمها شش ماه ديگر لغو ميشود، يكي ميگويد نه ممكن است يك سال هم طول بكشد، يكي ديگر ميگويد ممكن است از يك سال هم بيش تر بشود، اينها بازيهاي متعارف معمول اينها است؛ اينها هيچ قابل اعتناء و قابل قبول نيست؛ تحريمها بايستي اگر چنان چه حالا خداي متعال مقدّر فرموده بود و توانستند به يك توافقي برسند در همان روز توافق بهطور كامل لغو بشود؛ اين بايد اتّفاق بيفتد. اگر قرار باشد كه لغو تحريمها باز متوقّف بشود بر يك فرايند ديگري، پس چرا ما اصلا مذاكره كرديم؟ اصلا مذاكره و نشستن پشت ميز مذاكره و بحث كردن و بگومگو كردن براي چه بود؟ براي همين بود كه تحريمها برداشته بشود؛ اين را باز بخواهند متوقّف كنند به يك چيز ديگري، اصلا قابل قبول نيست.» مع الاسف باز هم تيم مذاكره كننده و مسوولان امر بر طبق ادبيات غربيها سخن ميگويند و اظهار ميدارند كه تنها تحريمهاي مرتبط با هستهاي آن هم تحريمهاي ثانوي با چند قيد و شرط تعليق ميشود. زماني كه از تيم سوال ميشود كه چرا چنين توافقي صورت گرفته است ميگويند رسالت ما در مذاكره فقط مذاكره هستهاي بوده است و ماموريت ديگري نداشتهايم؛ در حالي كه اين سخنان مغالطهاي بيش نيست، زيرا درست است كه آنها حق مذاكره در باره حقوق بشر و موشكهاي بالستيك و موضوع تروريسم نداشتهاند و لي آيا حق نداشتهاند در برابر دادن اين همه امتياز هستهاي به دشمن، لغو همه تحريمها را به صورت يكجا مطالبه كنند؟ به راستي مگر دشمنان ما در تحريمهاي خود در چارچوب هستهاي عمل كردهاند كه ما نيز در مذاكرات همان چارچوب را رعايت كنيم؟ تحريم نفتي و بانكي يك كشور چه ارتباطي با موضوع هستهاي يك كشور داشته است؟ اگر قرار نيست تحريمها برداشته شود اصلا براي چه مذاكره كرده ايم؟ مذاكره براي مذاكره چه سودي براي ملت ايران دارد؟ آيا دلمان براي ديدن غربيها تنگ شده بود؟ يا تاسيسات هستهاي نطنز و فردو و آب سنگين اراك و 400 كيلو مواد غني شده 20درصد و 10000 هزار كيلو مواد 5درصد براي ما مشكلي ايجاد كرده بود كه ميخواستيم با مذاكره آنها را نابود كنيم ؟! اين همان نكتهاي است كه مقام معظم رهبري آن راتوافق بد ميخوانند و ميفرمايند: «من با توافقي كه بتواند انجام شود موافقم اما با توافق «بد» موافق نيستم.
زيرا «توافق نكردن بهتر از توافق بد است. توافق نكردن بهتر از توافقي است كه به ضرر منافع ملي و زمينه ساز تحقير ملت بزرگ ايران شود.»
مشكلي كه با اجراي توافق لوزان به وجود ميآيد اين است كه تحريمهاي اصلي باقي ميماند و پس از توافق اين بار براي برداشتن تحريمهاي اصلي بايد بالاتر از هستهاي را به دشمن تقديم كرد تا ديوار تحريمها ترك بردارد؛ مقام معظم رهبري به اين نكته مهم اشاره كرده اند: «حالا اگر آمدند شرط برداشتن تحريم را يك چيزى قرار دادند كه شما غيرتت نميگنجد كه آن را انجام بدهى؛ چه كار ميكنيد؟ شرط ميگذارند دست از اسلام برداريد، دست از استقلال برداريد، دست از حركت به سوى علم برداريد، دست از فلان پديده افتخارآميز برداريد تا ما تحريم را برداريم؛ شما چه كار ميكنيد؟»
4. در امان بودن مراكز نظامي كشور
نكتهاي كه دشمن همواره در فرآيند مذاكرات به آن تصريح كرده اين است كه هدفش دستيابي به مراكز نظامي ايران است. امريكاييها ميگويند در صورتي كه نتوانيم به مراكز نظامي ايران دست پيدا كنيم اين توافقنامه براي ما ارزشي نخواهد داشت. يعني دشمن ميخواهد مهم ترين خط قرمز نظام و رهبري را در نوردد و باكسب اطلاعات از مراكز نظامي ايران، خود را براي ضربه زدن نظامي به ايران اسلامي آماده كند. اين اتفاق زماني در حال وقوع است كه عربستان سعودي سفارش بمب هستهاي به پاكستان ميدهد و با خريد تسليحات نظامي اش از غرب طبق گزارش نشريه فرانسوي لوتان به مبلغ 80 ميليارد دلار در زمره يكي از بهترين خريداران جنگ افزارهاي امريكايي است. و رژيم صهيونيستي در همين زمان ملت ايران را تهديد به بمب هستهاي ميكند. و ائتلاف عربي عبري غربي با محوريت عربستان سعودي شبانه روز يمن مظلوم را با انواع بمبها و موشكها هدف قرار ميدهد. در چنين شرايطي است كه رهبر ي عزيز ميفرمايد:
«نكته بعدي كه به مسوولين محترم تذكّر داديم و به شما هم عرض ميكنيم، اين است كه به هيچوجه اجازه داده نشود كه به بهانه نظارت، اينها به حريم امنيّتي و دفاعي كشور نفوذ كنند؛ مطلقاً. مسؤولين نظامي كشور بههيچوجه مأذون نيستند كه به بهانه نظارت و به بهانه بازرسي و مانند اين حرف ها، بيگانگان را به حريم و حصار امنيّتي و دفاعي كشور راه بدهند، يا توسعه دفاعي كشور را متوقّف كنند؛ توسعه دفاعي كشور، توانايي دفاعي كشور، مشت محكم ملّت در عرصه نظامي، اين بايستي همچنان محكم بماند و محكمتر بشود؛ يا حمايت ما از برادران مقاوممان در نقاط مختلف؛ اينها مطلقاً نبايستي در مذاكرات مورد خدشه قرار بگيرد.»
ولي متاسفانه اين خط قرمز نيز شكسته شده يا در حال شكسته شدن است. مصاحبههاي برخي اعضاي تيم هستهاي در اين روزها بهگونهاي است كه اين خط قرمز را نيز نقض ميكند. آقاي عراقچي ميگويد با اين توافق به مراكز نظامي به صورت كنترل شده دست پيدا خواهند كرد. البته معلوم نيست كه كنترل شده يعني چه؟ و اگر جاسوسان دشمن كه در قالب بازرسهاي آژانس به ايران ميآيند با بازرسيهاي كنترل شده قانع نشوند و پاك بودن آن مركز نظامي را از مواد هستهاي تاييد نكنند چه خواهيم كرد؟ امروز بايد به گونهاي توافق كرد كه فردا به چنين دردسرهايي مبتلا نشويم و توپ در زمين نيروهاي مسلح كشور نيفتد كه چرا آنها اجازه بازرسي ندادهاند!
***********************************
هفته نامه 9 دی**
تحلیلی بر«رفتار جامعه ساز» و «صبر راهبردی» رهبر انقلاب در مذاکرات هسته ای«جام زهر» تَرََک برداشت، نَه دیوار تحریم ها/علیرضا معاف
گـــاهـــــی «تحلیل» هــــای سیاسیـون آن روی دیگر «تصمیم» های آنهاست راه لغزنده ای را که دولت «بی تئوری» یازدهم برای اداره کشور انتخاب کرد و از «چرخ کارخانه ها» و «چرخ سانتریفیوژها» دوگانه ای جعلی و غیرمنطقی ساخت اکنون به پایان مسیر خود رسیده است. متأسفانه ماه هاست مسئولان دولتی برای هم «انشاء» می خوانند و به هم تبریک می گویند؛ برای رسانه های منتقد و مردم «املاء» می خوانند؛ «دیکته» آمریکایی ها را «توافق» می نامند و با «گفتار درمانی» و گاهی «تهمت درمانی»، اقتصاد نیازمند جهاد را معطل «نقاط خیالیِ» گشایش آمریکایی کرده اند و از یمین و یسار، قلب و جناح و ارض و سماء به کارشناسان و منتقدان و نخبگان «توهین» تقدیم! می کنند و تا منتقدان گفتند که تیم مذاکرات باید قویتر شود و «پوست بیندازد»، «پوست منتقدان را کندند». پاندول «خوش بینی دولتمردان ایرانی» و «خباثت دولتمردان آمریکایی» می آید و می رود تا به تعادل پایانی خود - که تحقق پیش بینی رهبر حکیم انقلاب مبنی بر ضرورت بدبینی به گرگ ها بود- برسد که «کلام الامام، امام الکلام». امان از «ارباب جدل» و «اصحاب مغالطه» و «پیاده نظام مراء» که در معدود طرفداران این دولت فراوانند و نخواستند حرف واضح رهبری را بفهمند، اما بالاخره مذاکرات هسته ای به حساسترین و پیچیده ترین روزها و ساعات خود نزدیک شد و هفته های آینده شاهد پرحجم ترین عملیات فکری- سیاسی و رسانه ای یاران و دغدغه مندان انقلاب اسلامی و ایران عزیز از سویی و جریان غرب گرا، غرب اندیش، آمریکا پرست و کدخدا باور از سویی دیگر هستیم و متاسفانه هرچه به زمان انجام توافق احتمالی هسته ای نزدیک تر می شویم، نگرانی ها از عملکرد تیم مذاکره کننده و تحمیل توافقی بسیار بد و ذلت بار به نظام اسلامی و مردم بیشتر می شود. آنچه در طول انجام مذاکرات پراشتباه هسته ای از ابتدای تشکیل دولت جدید تاکنون به وضوح نمایان بود، موضع منفی و عدم خوش بینی رهبر انقلاب نسبت به انجام مذاکراتی بود که در آن خطوط قرمز نظام شکسته شود. ایشان هرچند بارها از تیم مذاکره کننده - به جهت انتساب حقوقی آنان به جمهوری اسلامی - حمایت کرده اند، اما از بسیاری از سخنان تصریحی و تلویحی ایشان به وضوح این حقیقت را می توان دریافت که ایشان نسبت به آینده مذاکرات هیچگاه خوش بین نبوده اند و همواره درباره آن نگرانی داشته اند. درباره «صبر راهبردی» رهبر انقلاب در دو سال اخیر باید به «تئوری پردازی» نشست تا جلوه ای دیگر از مدیریت هوشمند نظام اسلامی آشکار شود.
اصل ثابت در مدیریت سیاسی رهبر انقلاب؛ «سعه صدر» همراه با «روشن گری»
قلوب و عقول توده های مردم همچون «آب» بسیار نرم است؛ وقتی دست خود را به آرامی در دل آب می بریم فرو می رود اما اگر دست خود را با سرعت روی همین آب بکوبیم، مقاوم می شود و اجازه ورود نمی دهد؛ یعنی سرعت و زمان انتقال یک مفهوم به مردم در پذیرش آن توسط مردم بسیار تاثیرگذار است.
در تحلیل رفتار سیاسی رهبر انقلاب باید گفت اصولاً ایشان همواره - علی رغم مخالفت با برخی سیاست های دولت های مختلف - با سعه صدر اجازه داده اند مسئولان- تا زمانیکه خطوط قرمز نظام را رعایت نمایند- طبق دیدگاههای سیاسی خود به اداره کشور بپردازند. ایشان همواره با ترسیم راهبردهای کلی و خطوط قرمز نظام، به آگاهی بخشی عمومی و گفتمان سازی در این زمینه پرداخته اند. بگونه ای که در بسیاری موارد، این گفتمان سازی پس از مدتی تبدیل به مطالبه عمومی مردم از دولت ها شد. اصولاً مدیریت سیاسی جامعه در نظام ولایی مبتنی بر هدایت اختیاری مردم به سمت آرمان هاست و اگر در مواردی هم دولت ها از آرمان های اصلی انقلاب فاصله بگیرند، مطالبه و خواست عمومی مردم است که راه غلط دولت ها را اصلاح می کند.
مردم باید خود به آگاهی برسند و از دولت ها مطالبه کنند. و یکی از اصلی ترین وظایف حاکم اسلامی، هدایت گفتمانی افکار عمومی و به آگاهی رساندن آنان از واقعیت هایی است که بعضاً ممکن است مورد غفلت واقع شود.
حاکم اسلامی هیچگاه مردم را به وادار به انتخاب یک مسیر نمی کند. بلکه با سعه صدر به آنان فرصت تجربه می دهد تا حتی اگر مسیر اشتباهی را برگزیده اند، با بصیرت کاملی که از گفتمان سازی او حاصل شده است، خود از آن مسیر برگردند، امام در حکومت اسلامی معرفت مردم را بالا می برد.
از بت شکنی ابراهیم(ع) تا ماجرای پذیرش حکمیّت توسط امیرالمومنین
تاریخ اسلام و تاریخ پیامبران الهی پر است از مصادیق این نوع رفتار سیاسی. یک نمونه مربوط به صحنه سازی حضرت ابراهیم(ع) در شکستن بت ها و گذاردن تبر بر دوش بت بزرگ است. زمانی که حضرت ابراهیم (ع) خطاب به مردمی که از او پرسیده بودند: «أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهِیمُ؛ آیا تو این کار را با خدایان ما کردهاى؟ اى ابراهیم!»(انبیاء/62)، از او پاسخ شنیدند: «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ؛ بلکه این کار را این بت بزرگ آنها کرده! از آنها سؤال کنید اگر سخن مىگویند.»(انبیاء/63)
در روایتى از امام صادق (ع) در ذیل این آیه شریفه مىخوانیم: «إِنَّ إِبْرَاهِیمَ (ع) إِنَّمَا قَالَ- بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا إِرَادَةَ الْإِصْلَاحِ؛ هدف ابراهیم (ع) از بیان این سخن که «بت بزرگ این کار را کرده»، فقط و فقط اصلاح فکر مردم بود.»(الکافی، ص 338)
و پس از این جدل کاملاً منطقی بود که مردم به درونشان رجوع کردند و به حقانیت سخن او پی بردند: «فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ؛آنها به و جدان و فطرتشان بازگشتند و به خود گفتند حقا که شما ظالم و ستمگرید.»(انبیاء/64)
بنابراین خداوند گاه با محسوس کردن یک امر معقول و عقیده در جلو چشم همه مردم، به علاوه گفتمان سازی و روشن گری حاکم اسلامی، کاری می کند که همان «فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ» اتفاق بیفتد و مردم به یقین برسند. اصولاً در بسیاری موارد، گفتمان سازی و روشنگری به تنهایی برای آگاهی بخشی به مردم کافی نیست، بلکه در کنار آن و شاید حتی مهم تر از آن، مشاهده عینی و محسوس یک عقیده است که اثربخشی فوق العاده ای دارد.
آنچه در این 2 سال مذاکره هسته ای اتفاق افتاد، چیزی جز این نبود. شاید بتوان گفت عملکرد دشمن در طول سال های پس از انقلاب، هیچگاه به اندازه این 2 سال برای مردم و بخصوص جوانان محسوس نبود. دشمن در این مدت از هیچ کاری برای نشان دادن باطن خبیث خود فروگذار نکرد. تهدید، تحقیر، فریب، عهدشکنی، زیاده خواهی و. ... شاید اگر برای آگاهی بخشی به مردم درباره دشمن ساعت ها «سخنرانی» می شد، به اندازه آنچه مردم در این مدت «مشاهده» کردند، اثرگذار نبود. و این نبود جز صحنه پردازی خداوند برای نشان دادن واقعیّات به مردم؛ تا مردم خود به فطرتشان رجوع کنند و بیابند که دشمن هیچگاه قابل اعتماد نیست و هرچه بیشتر به او امتیاز داده شود، او تهدید و تحقیرش را بیشتر می کند.
نمونه دیگر تاریخی، ماجرای پذیرش حکمیت توسط امیرالمؤمنین (ع) بود. حضرت با وجود مخالفت صریح با این کار، اما به دلایلی که خود آن را بیان فرمودند، نهایتاً آن را پذیرفتند. امیرالمؤمنین(ع) یکی از دلایل تعیین مدت در ماجرای حکمیت را افزایش آگاهی مردم و پی بردن آنان به اشتباهشان بیان می کنند: «وَ أَمَّا قَوْلُکُمْ لِمَ جَعَلْتَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ أَجَلًا فِی التَّحْکِیمِ فَإِنَّمَا فَعَلْتُ ذَلِکَ لِیَتَبَیَّنَ الْجَاهِلُ وَ یَتَثَبَّتَ الْعَالِمُ وَ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یُصْلِحَ فِی هَذِهِ الْهُدْنَةِ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ لَا تُؤْخَذَ بِأَکْظَامِهَا فَتَعْجَلَ عَنْ تَبَیُّنِ الْحَقِّ وَ تَنْقَادَ لِأَوَّلِ الْغَیِّ؛ امّا سخن شما که چرا میان خود و آنان براى حکمیّت مدّت تعیین کردى، من این کار را کردم تا نادان خطاى خود را بشناسد، و دانا بر عقیده خود استوار بماند، و اینکه شاید در این مدّت آشتى و صلح، خدا کار امّت را اصلاح کند. و راه تحقیق و شناخت حق باز باشد، تا در جستجوى حق شتاب نورزند، و تسلیم اوّلین فکر گمراه کننده نگردند.» (نهج البلاغه؛ خطبه125)
امام(ع) با پذیرش حکمیت، به مردم فرصت تجربه دادند تا خود بفهمند که با چه دشمن خبیث و عهد شکنی مذاکره کردند. دشمنی که در آستانه شکست قطعی بود. که اتفاقاً همینگونه هم شد. یعنی مردم به چشم خود آن سوی چهره معاویه - که همواره از سوی منافقین داخلی همچون اشعث بزک می شد- را دیدند. چهره ای مملو از عهدشکنی و فریب؛ و به فاصله کوتاهی پس از پذیرش حکمیت، همان افرادی که حضرت را مجبور به قبول صلح کردند، از کار خود پشیمان شدند.
به عقیده نگارنده رفتار سیاسی رهبر انقلاب در مذاکرات هسته ای، تاکنون، کاملاً مبتنی بر همین اصل بود. خداوند صحنه ای ترتیب داد تا مردم به چشم خود باطن خباثت آلود دشمن را که در ورای ظاهری بزک شده مخفی شده بود را ببینند. و با آگاهی بخشی رهبر انقلاب، به این یقین برسند که دشمن هیچگاه قابل اعتماد نیست و امتیاز دادن به او، تنها و تنها زورگویی، توهین و تحقیرش را بیشتر می کند.
تَرَک بر «جام زهـــر»
حال سؤال مهم این است که وقتی مردم به این شناخت و بصیرت بالا از دشمن رسیدند، آیا حاکم اسلامی باز هم بخاطر حفظ مصلحت جامعه اسلامی و جلوگیری از تفرقه، مجبور به پذیرش صلح است؟ علت پذیرش مذاکره برای صلح با دشمن، همراهی نکردن بخشی از مردم و خواص بود و هدف از آن هم، آگاه شدن مردم و جلوگیری از ایجاد تفرقه در جامعه اسلامی بود. حال، زمانیکه مردم در طول زمان مذاکره و پیش از بستن قراردادی الزام آور، به بصیرتی بالا در این باره رسیدند، دیگر پذیرش صلح و توافقی الزام آور که خطوط قرمز را هم زیرپا می گذارد، چه وجهی دارد؟ صلحی که از قِبَل آن، نه تنها تحریمی برداشته نمی شود، بلکه امتیازات ذلت باری هم به دشمن داده می شود. صراحت ادبیات سیاسی رهبر انقلاب در ماههای اخیر و مواضع واضح، مبین و صریح تر ایشان از علائم جدیدی در مواجهه ایشان با ادامه مذاکرات هسته ای حکایت می کند و به نظر می رسد، نوع مواجهه سیاسی رهبر انقلاب در «ادامه» مذاکرات هسته ای، نه مانند صلح امام حسن(ع) و نه مانند پذیرش قطعنامه 598 توسط امام(ره) باشد. چراکه اولاً دولت فعلی نه تنها از ابتدای شروع کار از آراء شکننده برخوردار بود و به شدت از مشکل محبوبیت رنج می بُرد، در ادامه کار نیز عملکرد اقتصادی و سیاسی اش بگونه ای بود که به شدت از محبوبیت او کاسته شده است. شاید علت تأکید رهبر انقلاب به «همدلی و همزبانی دولت و ملت» و اشاره ایشان به دوگانه «محبوبیت» - «مشروعیت» در سخنرانی ابتدای سال را بتوان در این چارچوب تحلیل کرد. ثانیاً مردم در طول این 2 سال، با رفتاری که - با عنایت و مهندسی خداوند - دشمن از خود به نمایش گذارده و با روشن گری هایی که رهبر انقلاب و خواص انقلابی انجام داده اند، به سطح بالایی از بصیرت دست یافته اند. به عبارتی دیگر، آن «فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ»(انبیاء/64) در ماجرای ابراهیم(ع) و آن «لِیَتَبَیَّنَ الْجَاهِلُ وَ یَتَثَبَّتَ الْعَالِمُ»(خطبه 125) در ماجرای حکمیّت، در کوتاه ترین زمان ممکن به ثمر نشست. ثالثاً شرایط سیاسی منطقه و دنیای اسلام بگونه ایست که پذیرش تحمیلی صلح با دشمن از سوی ایران که تبدیل به الگو و نقطه اتکای ملت های منطقه شده است، چیزی جز تذبذب، سازش و خالی کردن پشت مجاهدان انقلابی تفسیر نخواهد شد و این یعنی صدها سال عقب گرد از بیداری اسلامی که در طول سال های پس از انقلاب با زحمت فراوان به دست آمده است. علاوه بر اینکه رهبر انقلاب، هم در سال 79 فرمودند دیگر چیزی شبیه به صلح امام حسن(ع) تکرار نخواهد شد: «من به شما عرض کنم که امروز دشمن قادر نیست. امروز به برکت ملتِ هوشیارى مثل ملت ایران، به برکت افکار برانگیختهاى مثل افکار ملت ایران، به برکت انقلاب بزرگى مثل انقلاب اسلامى ایران، نه امریکا و نه بزرگتر از امریکا اگر در قدرتهاى مادّى باشد قادر نیستند حادثهاى مثل حادثهى صلح امام حسن(ع) را بر دنیاى اسلام تحمیل کنند. اینجا اگر دشمن زیاد فشار بیاورد، حادثهى کربلا اتّفاق خواهد افتاد.» (01/ 02/ 1379)
و هم در سال 90 فرمودند شرایط امروز ما همچون شرایط «بدر و خیبر» است: «یک روز در صدر اسلام، دشمنان به نظرشان رسید که با شِعب ابىطالب و محاصرهى اقتصادى مسلمانها، آنها را از پا بیندازند؛ اما نتوانستند. این روسیاههاى بدمحاسبهگر خیال مىکنند ما امروز در شرائط شِعب ابىطالبیم. اینجور نیست. ما امروز در شرائط شِعب ابىطالب نیستیم؛ ما در شرائط بدر و خیبریم. ما در شرائطى هستیم که ملت ما نشانههاى پیروزى را به چشم دیده است؛ به آنها نزدیک شده است؛ به بسیارى از مراحل پیروزى، با سرافرازى دست پیدا کرده است. امروز مردم ما را از محاصرهى اقتصادى مىترسانند؟ با این حرفها، با این ترفندها مىخواهند مردم را از صحنه بیرون کنند؟ مگر چنین چیزى ممکن است؟ امروز مىخواهند در ارادهى مسئولین اختلال ایجاد کنند؟ «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی؛ بگو: «این راه من است من و پیروانم، و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوى خدا دعوت مىکنی»(یوسف/108)؛ این راهى است که با بصیرت انتخاب شده است، این راهى است که با مجاهدت باز شده است، این راهى است که با خون عزیزترین ها هموار شده است. ما از این راه رفتیم، به قلههائى هم دست پیدا کردیم. ما متوقف نمىشویم، انشاءالله پیش مىرویم؛ ولى تا امروز هم به قلههاى بسیارى دست پیدا کردهایم. جمهورى اسلامى، امروز کجا، بیست سال و سى سال قبل کجا؟ دشمنان جمهورى اسلامى، هیمنه و باد و بروتِ آن روزشان کجا، ضعف و انکسار امروزشان کجا؟ اینها نشانههائى است که ملت ایران را تشویق مىکند. نخیر، در ادامهى راه اسلام- که راه خداست، راه دین است، راه سعادت دنیا و آخرت است- ارادهى مسئولین همچنان مستحکم خواهد ماند؛ مردم هم امروز و در آینده، پاى ثابت این حرکت عظیم خواهند بود.» (19/10/90)
اینها همه نشانه هایی است در تأیید این تحلیل که اگر دشمن با سکوت و یا اشتباه برخی خواص خائن بخواهد صلح ذلت باری را به نظام اسلامی تحمیل کند و جام زهر دیگری بنوشاند، این بار دیگر ولیّ محبوب و مقتدر ما زیر جام خواهد زد و آن را نخواهد پذیرفت. اگر رفتار سیاسی رهبر انقلاب تا امروز قابل پیش بینی و قابل تطبیق بر نمونه های تاریخی به شکل مصداقی بود، از این پس دیگر اینگونه نیست و هیچ نمونه تاریخی برای آن یافت نمی شود. جریان تحمیل، آرزوی شبیه سازی مذاکرات هسته ای با صلح امام حسن (ع) و قطعنامه 598 را به گور خواهد برد. در روزهای حساس، تاریخی و در یک پیچ بزرگ تاریخی قرار داریم و تاریخ اسلام و شیعه، باید دقیقه به دقیقه این ایام را ثبت کند. متد و مدل جدیدی از نظام ولایی شیعه در حال رُخ نمایی است. این بار، ولیّ خدا، برگ دیگری از ظرفیت های عظیم نظام امت- امامت را رو خواهد کرد و پروژه فریب منافقان را ناکام خواهد گذاشت.
****************************