طی روزهای اخیر نظرسنجیهای قابل تاملی در آمریکا منتشر میشود که حکایت از عدم تحقق پیش فرضها و محاسبات مشترک صورت گرفته توسط کاخ سفید و رژیم اشغالگر قدس میباشد. تازهترین نظرسنجی رویترز/ ایپسوس نشاندهنده کاهش شدید حمایت از رژیم اشغالگر قدس در آمریکاست. رمزگشایی از این نظرسنجی چندان دشوار به نظر نمیرسد: گذشت زمان نه تنها به عاملی تسریکننده در ارتقای محبوبیت صهیونیستها در بین شهروندان آمریکایی تبدیل نشده، بلکه آنها را به عنوان بازیگرانی کودککش، هزینهساز (برای امنیت ملی آمریکا) و ناتوان در برابر مقاومت به افکار عمومی این کشور معرفی کرده است.
نکته دیگر اینکه ۶۸ درصد افراد خواستار آتشبس در غزه و مذاکره با حماس هستند. در رأیدهندگان به حزب دموکرات این رقم معادل سه چهارم یا ۷۵ درصد است. اما جالب توجه این است که حتی نیمی از رأیدهندگان به حزب جمهوریخواه نیز از این مطالبه حمایت میکنند. فراموش نکنیم که در روزهای ابتدایی جنگ غزه، اکثر شهروندان آمریکایی تحت تاثیر تبلیغات وسیع رسانههای غربی-صهیونیستی حامی جنایات و نسلکشی تلاویو در نوار غزه بودند. اما اکنون با فرسایشی شدن نبرد و عدم دستیابی رژیم اشغالگر قدس در دستیابی به هدف اصلی اعلامی خود (نابودی حماس)، نگاه واقعگرایانه نسبت به تحولات منطقه جایگزین نگاه کاذب اولیه در قبال پرونده جنگ غزه شده است.
رویگردانی افکار عمومی آمریکا از رژیم اشغالگر قدس همواره خط قرمز وزارت خارجه آمریکا محسوب شده است. یکی از ماموریتهای تعریف شده در وزارت خارجه آمریکا در عرصه دیپلماسی عمومی، تصویرسازی مطلوب از موجودیت رژیم صهیونیستی و توجیه جنایات آن در قالب دفاع مشروع بوده است. اما نظرسنجیهای اخیر به وضوح نشان میدهد که این روایتگری از سوی افکار عمومی آمریکا پس زده شده است. بازنده این معادله، صرفاً بایدن و نتانیاهو نیستند، بلکه ساختارهای آشکار و پنهان قدرت در تلآویو و واشنگتن برای نخستین بار طی دهههای اخیر در مقابل پدیدهای بیسابقه و غیر قابل ترمیم قرار گرفتهاند. قطعا مدیریت این صحنه از عهده نهادهای حاکمیتی آمریکا و حتی شبکه رسانهای گستردهای که وابسته به لابی صهیونیسم میباشد خارج بوده و گذشت زمان نیز صرفا در استمرار این روند تاثیری معکوس (به ضرر دشمنان مقاومت) خواهد داشت. این موضوع در بخش دیگری از نظرسنجی رویترز به گونهای آشکار منعکس شده است، جایی که تنها ۳۲ درصد معتقدند که آمریکا باید از اسرائیل حمایت کند. رقمی که در نظرسنجی قبلی رویترز/ایپسوس معادل ۴۱ درصد بوده است. نکته جالب توجه اینکه ۳۹ درصد نیز خواهان آنند که آمریکا بیطرفانه به عنوان میانجی وارد عمل شود که افزایش ۱۲ درصدی نسبت به قبل را نشان میدهد. به عبارت بهتر، شهروندان آمریکایی نقشآفرینی سیاستمداران دموکرات و جمهوریخواه در زمین رژیم صهیونیستی را نفی کرده و خواستار تغییر استراتژی، و نه صرفاً تغییر تاکتیک کاخ سفید و پنتاگون، در قبال رژیم اشغالگر قدس هستند. انتشار این نظرسنجی و موارد مشابه، زنگ خطر را شدیدا در آشیانه صهیونیستها و کاخ سفید به صدا در آورده است.
توهمات مشترک بایدن و نتانیاهو
همانگونه که تاکید شد، حمایت مطلق دولت آمریکا از جنایات کاخ سفید طی سالهای گذشته، همراه با پیوست تبلیغاتی و رسانهای گستردهای بوده و همین مسئله، تا حدود زیادی مانع از کشف و درک حقایق توسط افکار عمومی کشورهای غربی (از جمله آمریکا) شده بود. اما فرسایشی شدن جنگ غزه نه تنها منجر به تحقق اهداف وقیحانه مشترک دولت بایدن و کابینه نتانیاهو در نوار غزه نشده است، بلکه حقایق جاری در فلسطین را به صورتی آشکار در معرض دید و قضاوت افکار عمومی دنیا قرار داده است. همین مسئله باعث شده است تا واسطهگران رسانهای در غرب دیگر کارویژه و قدرت قبلی خود را نتوانند در تمرکززدایی از جنایات بی حد و حصر رژیم صهیونیستی صورت دهند.
یکی دیگر از پیش فرضهای ابطال شده در این خصوص، مربوط به جدال آشکار میان گروههای صهیونیستی و پردهبرداری آشکار از انهدام زیرساختهای سیاسی -اجتماعی در اراضی اشغالی باز میگردد. رسانههای آمریکایی و صاحبان قدرت در این کشور همواره تلاش کرده بودند رژیم صهونیستی را مجموعهای منسجم با قدرت پیش بینی، مدیریت بحران و اقدام موثر در قبال معضلات جاری در برابر این رژیم به تصویر بکشند. اما این تصویرسازی در همه ابعاد به چالش کشیده شده است. فرسایشی شدن نبرد غزه بر خلاف آنچه نتانیاهو و حتی مقامات ارشد ارتش رژیم اشغالگر قدس تصور کرده بودند، به جای نقطه پیونددهنده صهونیستها، به نقطه واگرایی و اختلاف آنها تبدیل شده است. این اختلافات در روزهای ابتدایی نبرد در مناسبات و لایههای پنهان قدرت در تلآویو تبلور پیدا کرد و اکنون خود را به مناسبات آشکار در اراضی اشغالی تسری داده است.
مثلث ارتش، نهادهای امنیتی و کابینه ائتلافی عملا منهدم شده و بازی "مقصرسازی" در خصوص ماهیت و تبعات عملیات طوفانالاقصی میان این سه رکن تشکیلدهنده قدرت در تل آویو آغاز شده است. هر سه بازیگر این معادله، تلاش میکنند یکدیگر را نسبت به سوء محاسبه در قبال عملیات هفتم اکتبر و فراتر از آن، ناتوانی در سنجش ابعاد و دامنه ورود به جنگ زمینی غزه متهم سازند. پیام این واگرایی مشخص است: جنگ غزه به سود صهیونیستها پیش نمیرود و هدف نابودی کامل حماس در نوار غزه، بییش از پیش دست نیافتنی به نظر میرسد. در چنین موقعیتی کمتر استراتژیست و تحلیلگر عاقلی در نظام بینالملل از قدرت تسلط تل آویو بر بحرانهای کنونی و آتی سخن به میان میآورد. گزارههای ذهنی و انتزاعی اولیه مقامات نظامی و سیاسی آمریکا و رژیم صهیونیستی در قبال جنگ غزه (خصوصاً پس از ورود به فاز عملیات زمینی) یکی پس از دیگری در حال ابطال و انقضا میباشد و طرفین بحرانساز (آمریکا و رژیم صهیونیستی) قدرت خلق منظومهای جدید را در مواجهه با بحران کنونی ندارند. تنها راه پیش روی کاخ سفید و صهیونستها در برهه کنونی، اعتراف رسمی نسبت به شکست در جنگ غزه و عقب نشینی کامل از جنگ میباشد. انتخاب هر راه دیگری صرفاً هزینههای شکست غرب و صهیونیستها در جنگ را به صورت تصاعدی افزایش خواهد داد.