صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۷ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۷:۵۴  ، 
شناسه خبر : ۳۵۵۶۴۲

رهایی صنعت فضائی از حصار «دیپلماسی التماسی»

مسعود اکبری
امروزه صنعت فضائی یکی از مهم‌ترین و استراتژیک‌ترین حوزه‌های علم و فناوری در جهان است. نکته قابل توجه اینجاست که دانشمندان غیور و انقلابی کشورمان با مجاهدت شبانه‌روزی توانستند نام جمهوری اسلامی ایران را در میان معدود کشورهای دارای فناوری پیچیده فضائی ثبت کنند. 
ایران اکنون در حوزه صنعت فضائی در مسیر پیشرفت روزافزون قرار دارد اما در این خصوص چند نکته قابل تأمل وجود دارد.
متأسفانه در دولت قبل ظرفیت‌های بزرگ و مهم کشور به پای «دیپلماسی التماسی» ذبح شد. یکی از این ظرفیت‌های بسیار مهم و بزرگ، صنعت فضائی کشور بود. در دولت مدعی تدبیر و امید، صنعت فضائی تقریبا تعطیل شد.
نکته قابل تأمل اینجاست که از سال ۹۳ تا پایان دولت مدعی اعتدال، هیچ‌گونه پرتاب موفق ماهواره‌ای صورت نگرفت. طبق گزارش کمیته رصد نقشه جامع علمی کشور تا سال ۹۶، فقط ۱۹ درصد اهداف سند توسعه هوافضا محقق شد. درواقع رشد سالانه اهداف سند توسعه هوافضا در سال‌های ۱۳۹۲ و ۱۳۹۳ هر کدام یک درصد، سال ۱۳۹۴ دو درصد و سال ۱۳۹۵ یک درصد بوده است. این اتفاق درحالی‌ است که ایران سریع‌ترین رشد فضائی در دنیا را داشته است و در مدت زمان ۱۷ سال توانسته در صنعت فضائی از نقطه صفر به مرحله پرتاب موفق ماهواره به فضا برسد. همچنین از زمان امضای برجام تا زمان خروج آمریکا از برجام هیچ تلاشی برای پرتاب ماهوارهای بومی صورت نگرفت.
در 8 سال دولت مدعی تدبیر و امید، جلسات شورای عالی فضائی حتی یک‌بار هم برگزار نشد و این شورای عالی بعد از ۱۱ سال تعطیلی در آذرماه ۱۴۰۰ و درست چند ماه بعد از آغاز دوران ریاست جمهوری آقای رئیسی، به ریاست خود ایشان برگزار شد. این در حالی است که طبق قانون، این از وظایف تعریف شده برای رئیس‌جمهور ایران است که با جدیت و اهتمام، جلسات شوراهای عالی را برگزار کند.
دولت سیزدهم علاوه‌بر احیای جلسات شورای عالی فضائی، سند
۱۰ ساله توسعه صنعت فضائی کشور را نیز به تصویب رساند. در این سند، مسیر راه توسعه صنعت فضائی در بازه‌های زمانی یک‌ساله، دوساله و سه‌ساله در حوزه‌هایی چون ساخت ماهواره، ایجاد زیرساخت‌ها، توسعه ایستگاه‌های زمینی تا پرتاب ماهواره در لایه‌های مختلف ترسیم شده است.
در دو سال اخیر در دولت سیزدهم با 10 پرتاب فضائی، بیش از ۸ سال گذشته پرتاب ماهواره صورت گرفته است. در آخرین نمونه، روز شنبه
۳۰ دی‌ماه، ماهواره‌ «ثریا» به کمک ماهواره‌بر «قائم ۱۰۰» با موفقیت به مدار۷۵۰ کیلومتری پرتاب شد. این پرتاب در شرایطی رخ داد که دستگاه‌های عریض و طویل اطلاعاتی و امنیتی دولت‌های غربی نیز نتوانستند به‌رغم ادعاهای فراوان، آن را شناسایی کنند. این در حالی است که یکی از مسائل مهم در خصوص پرتاب‌های فضائی و البته آزمایش‌های موشکی برای کشوری مثل ایران، رعایت مسئله حفاظتی و پنهانکاری است.
نکته دیگر اینکه در یک رکوردشکنی افتخارآمیز، ماهواره ثریا در مدار 750 کیلومتری قرار گرفت. در حالی که پیش از این رکورد 500 کیلومتری توسط ماهواره‌برهای ایرانی ثبت شده بود. 
در حال حاضر صنعت فضائی کاربردهای وسیعی در حوزه‌های مختلف دارد که از آن جمله می‌توان به پیش‌بینی آب و هوا و نظارت بر آب و هوا، خدمات ارتباطی مبتنی بر ماهواره‌ها، خدمات موقعیت‌یابی، ناوبری و زمان‌بندی مبتنی بر ماهواره‌ها و...اشاره کرد و کشورهای انگشت‌شماری به این صنعت و تکنولوژی دست یافته‌اند و جمهوری اسلامی ایران نیز در این فهرست قرار دارد. لازم به ذکر است که با پرتاب موفقیت‌آمیز کپسول زیست فضائی که چندی پیش اتفاق افتاد، حالا ایران جزو ۶ کشور دارای این فناوری قرار گرفت که این همان مسیر پیشرفت است. 
به این ماجرا دقت کنید: اولین ماهواره‌ ایرانی در زمان دولت نهم با نام «مصباح» تولید شد. ماهواره «مصباح»، برای پرتاب نیاز به تأیید علمی توسط سازمان فضائی ایتالیا داشت. پس از تأیید علمی این ماهواره، نوبت به آزمایش نهائی می‌رسد. از آنجا که آزمایشگاه تست فقط توسط اروپا قابل انجام بود، ماهواره «مصباح» به ایتالیا منتقل شد. همه امیدها به سمت پرتاب این ماهواره تماما ایرانی بود که با بدقولی و بدعهدی کشور ایتالیا، تمامی امیدها از بین رفت. بدعهدی که نه‌تنها منجر به پرتاب این ماهواره نشد، بلکه حتی به بهانه تحریم، مصادره نیز شد. و اما اکنون ایران با بهره‌مندی از تکنولوژی ماهواره‌بر‌ها، به صورت مستقل به پرتاب ماهواره اقدام می‌کند و نیازمند هیچ کشور و دولت دیگری نیست.
رهبر معظم انقلاب - 27 مهر 1401- در دیدار نخبگان و استعدادهای برتر تحصیلی فرمودند: «انتقال ماهواره به فضا. این مال چند کشور است. همه‌ کشورها این را ندارند. خیلی‌ها ماهواره در فضا دارند، ولی مال خودشان نیست، خودشان پرتاب نکردند. آنهائی که خودشان پرتاب می‌کنند تعداد معدودی کشورند. ما البتّه عقبیم، امّا پرتاب کردیم، توانستیم، رفتیم. دانشمندان ما متمرکز شدند.»
جمهوری اسلامی ایران تاکنون موفق به تولید بیش از ۱۰ ماهواره شده است. اولین ماهواره تماما ایرانی که با موفقیت به فضا پرتاب شد، ماهواره «امید» بود. ساخت ماهواره «امید» از سال ۸۴ شروع شد و تا سال ۸۷ به طول انجامید. این ماهواره در بهمن سال ۸۷ توسط ماهواره‌بر ایرانی «سفیر امید» از پایگاه سمنان به فضا پرتاب شد.  بعد از موفقیت در پرتاب این ماهواره، جمهوری اسلامی ایران به جمع ۱۰ کشور دارای تکنولوژی و دانش فضائی و توانمندی پرتاب ماهواره به مدار پیوست.
برای درک تفاوت ایران با کشورهای همسایه در حوزه صنعت فضائی، به این نمونه توجه کنید: در مرداد 1399 امارات متحده عربی اعلام کرد ماهواره‌ای متعلق به خود به نام «امید» را از ژاپن به سمت کره مریخ پرتاب کرده است. با کمی تحقیق و جست‌وجو در خصوص پروژه ماهواره‌ای امید امارات مشخص می‌شود که مرکز فضائی محمد بن راشد و کارشناسان اماراتی در این پروژه اقدام خاصی نکرده‌اند بلکه دانشگاه  بولدر در ایالت کلرادو، دانشگاه برکلی کالیفرنیا و دانشگاه دولتی آریزونا - همگی از آمریکا - از طراحان و مجریان این پروژه بوده‌اند. 
نکته جالب‌تر آن که این ماهواره نه در خاک امارات بلکه در محل دانشگاه بولدر و عملا توسط متخصصان آمریکایی ساخته شده و کارشناسان اماراتی بیشتر در نقش ناظر و کارآموز در محل حضور داشته‌اند. نکته‌ای که نشان می‌دهد عملا دانشگاه‌های مشهور آمریکایی در زمینه فضائی، تلاش کردند با متقاعد کردن شیخ‌نشین‌های اماراتی به سرمایه‌گذاری گسترده در این پروژه، یکی از طرح‌های مهم خود را کلید زده و با هزینه این کشور کوچک، برنامه‌های علمی خود را پیش ببرند و تیم‌های طراحی و فنی خود را در یک موضوع خاص محک بزنند.
و اما پیشرفت‌های صنعت فضائی ایران، مرهون تلاش‌ها و مجاهدت‌های دلاورمردانی از جمله شهید بزرگوار حاج حسن طهرانی‌مقدم است. این شهید، بنیان‌گذار واحد توپخانه و موشکی سپاه بود و از آنجایی که در ابعاد مختلف عملیاتی و صنعت دفاع موشکی توانست ظرفیت بی‌بدیل و توانی مقهور‌کننده را به ثمر برساند به پدر موشکی جمهوری اسلامی ایران ملقب شد. 
وی همواره درک صحیحی از نیازهای زمان خود داشت و پس از آنکه توانمندی‌های دفاع موشکی کشور به سطح اطمینان‌بخش و امیدوار‌کننده‌ای در مقابل تهدیدات احتمالی رسید، عرصه فضا و فعالیت‌های فضائی را در دستور کار خود قرار داد و تحقیق و توسعه حامل‌های ماهواره‌ای را در سطوح مختلف آغاز کرد.
بر همین اساس شهید طهرانی‌مقدم دستاوردهای ارزشمندی را که برخی از آنها تنها در انحصار چند قدرت علمی جهان است، طراحی و تولید کرد. 
به عقیده کارشناسان، تجربیات بیشتر مجموعه هوافضای سپاه در حوزه موشک‌های سوخت جامد و سرریز این دانش به بخش فضائی باعث شده که گزینه سوخت جامد، بیشتر مورد توجه قرار بگیرد. برای نمونه باید به این مسئله اشاره کرد که عمده پرتاب‌های ناموفق فضائی ما برای ماهواره‌برهای سوخت مایع بوده است. 
در حقیقت این برنامه‌ای بود که سپاه پاسداران از سال‌ها پیش و با هدایت شهید بزرگوار سرلشکر حاج حسن طهرانی‌مقدم و تلاش بی‌وقفه و فرماندهی هوشمندانه سردار حاجی‌زاده آن را دنبال کرده و در این راه به توفیقات قابل توجهی از جمله موتورهای فضائی سوخت جامد سنگین و فوق سنگین دست یافته است.
 و اما همان‌طور که در ابتدای این وجیزه نیز به آن اشاره شد، رویکرد منفعلانه در سیاست خارجی دولت قبل، فرصت‌های بزرگ و مهمی را از کشور گرفت و یکی از آنها پیشرفت در حوزه فضائی بود. ولیکن با تلاش و مجاهدت شبانه‌روزی، بخشی از نواقص در این حوزه جبران شده و در دو سال اخیر گام‌های بلندی در حوزه صنعت فضائی برداشته شده است. 
امید است که این روند، بیش از پیش با سرعت ادامه یافته و جمهوری اسلامی ایران، افتخارات روزافزونی را در این حوزه کسب کند. 
حکم لاهه از چند زاویه
دکترحامد رحیم‌پور 
مدت زمان زیادی از اعلام موضع دولت آفریقای جنوبی مبنی بر طرح شکایت از رژیم اشغالگر قدس در دیوان بین‌المللی دادگستری لاهه به دلیل اقدامات این رژیم در ارتکاب نسل‌کشی علیه مردم نوار غزه نمی‌گذرد که حکم اولیه صادر شد. دادگاه لاهه در این حکم گرچه سخنی از آتش‌بس به میان نیاورده اما رای بر صلاحیت خود برای بررسی جنایت جنگی و نسل کشی رژیم  صهیونسیتی در غزه داده است. در این خصوص نکاتی قابل ذکر است:
1-تا قبل از این رژیم صهیونیستی تنها در رسانه‌ها و به دلیل اشغال سرزمینی متهم بود اما حالا بر پایه شواهد و مستندات و از منظر حقوقی و توسط مرجع معتبر قضایی همچون دادگاه لاهه در مورد ارتکاب به نسل کشی  متهم شناخته می‌شود. این حکم در واقع مستندسازی جنایات اسرائیل در یک دادگاه بین المللی است.
2- با آن‌که این حکم ضمانت اجرایی ندارد اما یک رسوایی سیاسی ، حقوقی برای رژیم صهیونیستی محسوب می‌شود و بر اساس این حکم اسرائیل مجبور است برای حفظ جایگاه بین المللی خود اقداماتی انجام دهد، چراکه رسانه‌ها و افکار عمومی در این مورد نمی‌توانند بی تفاوت باشند.
3-صدور این حکم از سوی دادگاه بین المللی در لاهه موید این واقعیت است که هرچند این دادگاه‌ها تحت نفوذ قدرت‌ها هستند اما زمانی که در دفاع از خود ادله کافی حقوقی و همراه با سندهای غیر قابل تردید ارائه شود می‌توان این دادگاه‌ها را تا حدود بسیاری  به صدور حکم  در چارچوب مد نظر متقاعد کرد.
4-پیگیری این پرونده از سوی آفریقای جنوبی به دادگاه لاهه از آن جهت موضوعیت دارد که  طرح شکایت اکنون محدود به کشوری عربی و مسلمان نیست. طبیعتا این اقدام حقوقی از سوی کشوری که خود نیز طعم اسارت و تبعیض را چشیده می‌تواند این امکان را به وجود بیاورد که اجماعی از کشورهای جهان علیه نسل کشی اسرائیل ایجاد شود.
5-البته در ارزیابی حکم لاهه نباید دچار افراط و تفریط شد. شاید قدرت‌های جهانی با وارونه نمایی در جهت  تلاش برای اعاده اعتبار نهادهای بین‌المللی مقابل یکه‌تازی جنون آمیز اسرائیل در غزه باشند، به طوری که گفته شود جامعه جهانی مقابل این کشتار جمعی منفعل نبود و نظام بین‌المللی موجود بر خلاف ادعای مخالفانش به این واقعه واکنش نشان داد، باید مراقب بود فضای خشمی که در جوامع بین‌الملل نسبت به شدت کشتار در غزه شکل گرفته دچار خود کنترلی نشود.
6-شکایت آفریقای جنوبی از بعد دیگری نیز دارای اهمیت نمادین خاصی است و آن ایجاد شرمساری برای بیش از 50 کشور اسلامی و عربی است. کشورهای عربی به دلیل اشتراکات دینی، زبانی و فرهنگی با فلسطینیان، باید مواضع قاطعی در قبال نسل‌کشی در غزه می‌گرفتند ولی این کشورها هیچ اقدامی برای مجازات رژیم اشغالگر انجام ندادند و تنها به صدور بیانیه‌های نیم بندی اکتفا کردند. شیوخ عرب می‌توانستند با تحریم نفتی و کالاهای صهیونیستی، ضربه سنگینی به این رژیم وارد کنند تا اشغالگران را به توقف حملات در غزه مجبور کنند اما به جای آن برخی از این کشورها درصد هستند تا کریدور زمینی از «دبی تا ایلات» را برای انتقال سالم کالاهای صهیونیستی از خلیج فارس به سرزمین‌های اشغالی راه‌اندازی کنند تا مبادا صهیونیست‌ها به خاطر حملات انصارا... یمن در دریای سرخ، به لحاظ اقتصادی متضرر شوند.
7-حتی اگر حکم صد درصد علیه اسرائیل نیز بود، به صورت «عملی و فوری» اثری روی زمین نداشت و تنها آثار میان‌مدت در «ادراک جمعی» جوامع غربی نسبت به اسرائیل ایفا خواهد کرد. به هر روی، حکم لاهه چون در مجموع به نفع فلسطینی‌ها است، مبارک است، اما برای تغییر واقعیت‌های عینی، بیش از انگشتان قضات لاهه باید چشم به بازوان مقاومان غزه داشت.
 
جنگ غزه و روسیاهی برخی سران اسلامی
عباس حاجی‌نجاری

در حالی که ایستادگی و مقاومت مردم غزه در برابر اقدامات جنون آمیز رژیم صهیونیستی جهانیان را به تحیر واداشته و رزمندگان فلسطینی نیز بیشترین ضربات نظامی ممکن را بر پیکره رو به فروپاشی رژیم مجعول صهیونیستی وارد کرده‌اند، به گونه‌ای که حجم تلفات انسانی و تجهیزات نظامی وارد شده بر صهیو نیست‌ها در طول تاریخ شکل‌گیری این رژیم سابقه نداشته است، آنچه را که سران رژیم و قدرت‌های حامی‌اش به آن دل بسته‌اند، همراهی سران برخی از کشور‌های عربی و اسلامی با راهبرد‌ها و سیاست آن‌ها برای شکست مقاومت مردم غزه است که این روز‌ها به ویژه در پی سفر وزیر خارجه امریکا به منطقه و دیدارهایش با سران برخی از این کشور‌ها انعکاس یافته است.
رهبر معظم انقلاب در دیدار دست اندرکاران کنگره ۲۴ هزار شهید استان تهران، نسبت به این عملکرد سران کشور‌های اسلامی هشدار داده و خاطرنشان کردند که برخی مواقع موضع‌گیری‌ها و اظهارات مسئولان کشور‌های اسلامی اشتباه است، زیرا درباره موضوعی همچون آتش بس در غزه صحبت می‌کنند که از اختیار آن‌ها خارج است و در دست دشمن خبیث صهیونیستی است، مسئولان کشور‌های اسلامی باید نسبت به موضوعاتی که در اختیار آن‌ها است اقدام کنند.
مروری بر تحولات بیش از ۱۰۰ روز گذشته جنگ غزه در کنار مقاومت و ایستادگی فلسطینی‌ها، بیانگر آن است که دو راهبرد متفاوت از سوی نیرو‌های مؤثر در منطقه سرنوشت این جنگ را تحت تأثیر قرار داده است.
از یک سو همراهی نیرو‌های جبهه مقاومت با مردم غزه، سبب استیصال صهیونیست‌ها و حامیانشان شده است، انصارالله با محاصره دریایی رژیم علاوه بر وارد کردن خسارات سنگین اقتصادی و هدف‌گیری مستقیم برخی مراکز حیاتی صهیونیست‌ها عملاً پای امریکا و انگلیس را به حمایت مستقیم از این رژیم کشانده و صحنه‌هایی را آفریده است که ناکارآمدی نیروی دریایی دو ابرقدرت بزرگ جهان یعنی امریکا و انگلیس را در برابر دولت مقاومتی انصارالله در یمن اثبات کرده است، به گونه‌ای که بایدن رئیس‌جمهور امریکا در کمال ناامیدی از نتیجه بخشی عملیات ناوگان امریکا در باب المندب سخن به میان آورده است و از سوی دیگر حزب الله توانسته بخش اعظمی از نیرو‌های نظامی صهیونیست‌ها را در شمال درگیر کرده و ضمن وارد آوردن ضربات سنگین نظامی، بر فشار‌ها و بحران‌های درونی این رژیم بیفزاید. نیرو‌های مقاومت در سوریه و عراق نیز با حملات بازدارنده خود علیه منافع امریکا در عراق و سوریه با هدف کاهش حمایت از صهیونیست‌ها تا بدانجا پیش رفته‌اند که در روز‌های اخیر منابع رسانه‌ای امریکا از برنامه این کشور برای خروج (بخوانید) فرار از منطقه خبر می‌دهند، مضاف بر اینکه این نیرو‌ها برنامه‌های خود را برای هدف‌گیری منافع حیاتی رژیم صهیونیستی و تکمیل محاصره دریایی رژیم از طریق دریای مدیترانه و کانال سوئز آغازکرده‌اند.
روند اقدامات نیرو‌های مقاومت بیانگر آن است که رژیم صهیونیستی وامریکا با جبهه‌ای منسجم و قدرتمند مواجهند که هیچ ابزاری جز گسترش جبهه جنگ با آن‌ها را ندارند که این به نفعشان نیست و ضربه‌پذیری آن‌ها را بیشتر می‌کند.
اما در دیگر سوی این ماجرا به رغم ظرفیت بسیار بالای کشور‌های اسلامی برای بازداشتن امریکا و رژیم صهیونیستی از ادامه جنایات علیه مردم غزه و توقف بمباران زنان و کودکان بی‌پناه فلسطینی، متأسفانه کمک‌های مختلف اقتصادی و سیاسی و حتی نظامی برخی از سران آن‌ها به این رژیم، نه تنها سبب تشدید جنایات صهیونیست‌ها شده، بلکه آن‌ها را در بی‌اعتنایی به هشدار‌ها و قطعنامه‌های نیم بند شورای امنیت و مجمع عمومی سازمان ملل و دیگر مراجع بین‌المللی برای پرهیز از کشتار زنان و کودکان فلسطینی جری‌تر کرده است. مروری کوتاه بر کمک‌ها و حمایت‌های این سران، واقعیت‌های تلخی از صحنه‌های جنگ غزه را آشکار می‌کند:
برخی از این کشور‌های عربی نظیر مصر، اردن، امارات، بحرین، مراکش، سودان و همچنین کشور‌های غیر عرب نظیر ترکیه، آذربایجان، قزاقستان، ازبکستان. با رژیم صهیونیستی قرارداد‌های تجاری مهمی دارند که در طول دوران این جنگ نه تنها همکاری‌های خود را متوقف نکرده‌اند، بلکه به دلیل محاصره دریایی این رژیم از طریق باب‌المندب به آن شدت بخشیده که در این میان نقش آذربایجان که در سال‌های اخیر به عنوان پایگاه منطقه‌ای رژیم صهیونیستی عمل کرده، در تأمین سوخت رژیم صهیونیستی نقش اول را ایفا کرده است.
اما انفعال و روابط سیاسی و اقتصادی برخی از کشور‌های عربی نظیر عربستان، مصر، امارات، قطر و... که در گذشته سابقه روشنی از مبارزه با صهیونیست‌ها را داشته و حتی در جنگ ۱۹۷۳ اعراب و اسرائیل شیر‌های نفت خود را در حمایت از مردم فلسطین به سمت کشور‌های غربی حامی رژیم صهیونیستی بستند، برجسته‌تر از گروه قبلی است چراکه آن‌ها به دلیل ظرفیت‌های اقتصادی و سیاسی و نوع رابطه با امریکا به عنوان حامی اصلی رژیم صهیونیستی، قدرت و توان اثرگذاری بیشتری دارند، اما نه تنها از این ظرفیت استفاده نمی‌کنند بلکه رفتار‌ها و پیام‌های آن‌ها ناشی از رضایت این کشور‌ها برای تضعیف بیشتر نیرو‌های مقاومت فلسطینی در این جنگ است.
اما با وجود این افکار عمومی مردم در کشور‌های اسلامی نسبت به این اقدامات هوشیار است و به همین دلیل است که بر اساس نظرسنجی‌های صورت گرفته در کشور‌های عربی در میان حامیان کشور‌های حامی مقاومت، نسبت به نیرو‌های جبهه مقاومت و ایران اسلامی جایگاه پایین تری دارند. بر اساس نظر سنجی اخیر مرکز عربی تحقیقات و مطالعات سیاسی از میان ۸ هزار نفر پاسخ دهنده در ۱۶ کشور عربی که در ۱۰ ژانویه ۲۰۲۴ منتشر شده است، ایران اسلامی به دلیل حمایت از مقاومت از بالاترین جایگاه در افکار عمومی جهان عرب برخوردار است و کشور‌های عربی در جایگاه پایین تری قرار دارند. به اذعان مراکز نظریه پردازی و رسانه‌های غربی مردم غزه و مقاومت، از هم اکنون به طور قطع (فارغ از هر نتیجه‌ای که در میدان حاصل شود) پیروز این میدان هستند و آنچه برای سران این کشور‌ها باقی می‌ماند روسیاهی است و این می‌تواند زمینه ساز فروپاشی آن‌ها در آینده‌ای نزدیک باشد

جنگی در کار نیست

امیر دبیری مهر

بعداز جنگ غزه و افزایش تنش ها در خاورمیانه همیشه در تنش،  این نگرانی در جامعه بالا گرفته که آیا ایران با آمریکا و اسراییل وارد جنگ خواهد شد. پاسخ به این پرسش به دلایلی منفی است.

۱- هر چند اسراییل به اقدامات ایذایی و حتی تروریستی خود علیه ایران ادامه خواهد داد اما توان و جرات مواجهه رو در رو با ایران را ندارد و حداکثر در کشورهای ثالث با ایران درگیری خواهد داشت. به این معنا که سطح منازعه بیشتر امنیتی و برون مرزی و عملیات روانی است .

۲- آمریکا تا انتخابات سال بعد نه تنها با ایران درگیری نخواهد داشت بلکه از اقدامات اسراییل هم پشتیبانی نخواهد کرد.

۳- رهبری ایران در ۳۵ سال گذشته هیچ گاه اجازه نداده ایران وارد جنگ شود حتی در حادثه قتل دیپلمات‌های ایرانی در افغانستان که همه چیز مهیای یک جنگ تمام عیار بود و حوادث بعد از یازده سپتامبر. این سیاست همچنان با قوت اعمال می شود. رجز خوانی ها مکمل این سیاست است .

۴- جمهوری اسلامی از قرار گرفتن تاریخی و ساختاری در یک پارادوکس بزرگ رنج می برد. یعنی برای دوام و بقا نیازمند مواردی است چه در سطح منطقه ای و چه در سطح داخلی.

برای برخی از تصمیم گیران و تصمیم سازان شرایط با ثبات و عادی در داخل و خارج  وضعیتی ملال آور و حتی مشکوک و آتش زیر خاکستر تلقی می شود.

همین ویژگی که محصول مجموعه ای از رخدادهای تاریخی است از موانع اصلی توسعه ایران است بر همین اساس همیشه در مقطع حساس و سرنوشت ساز کنونی قرار داریم.

اما ضلع دیگر پارادوکس جنگ گریزی جمهوری اسلامی است  که اتفاقا وجه عقلانی دارد.  (در مقابل دفاع تمام عیار از تمامیت ارضی خصلت ملی ایرانیان است که مهمترین عامل بازدارنده است)  بنا براین تفوق و چیرگی سیاست جنگ گریزی در ساختار جمهوری اسلامی، نسبت  به ذهن و مواضع و عملکرد عناصر و نهادهای بحران زیست، مانع از آغاز یک جنگ خواهد شد اما بحران ها ادامه خواهد داشت.

آقایان، همین یک «گاف» کافی است

جاوید قربان‌اوغلی
سخنرانی جناب امیرعبداللهیان در جلسه ویژه شورای امنیت سازمان ملل متحد نه اولین «گاف» رئیس دیپلماسی کشور و احتمالا در صورت ادامه حضور حضرتشان در این منصب نه آخرین آن خواهد بود. هنوز ماجرای سخنرانی «عربی» ایشان در عراق از حافظه ملت پاک نشده که بار دیگر اصرار حضرت وزیر در ایراد نطق این‌بار به زبان «انگلیسی» دستمایه جدیدی برای طنزپردازان شد.اگر وزیر خارجه به هر دلیلی زبان مجامع بین‌المللی را نداند بر او حرجی نیست. هرچند تسلط رئیس دستگاه دیپلماسی به یک یا چند زبان بین‌المللی امتیازی برای شخص وزیر است و البته اعتباری برای کشوری است که آن را نمایندگی می‌کند. مشکل زمانی است که وزیر امور خارجه به زبانی که تسلطی حتی نسبی بر آن ندارد در مجامع جهانی سخنرانی کند و موجب وهن خود و بی‌اعتباری کشور شود. مضافا اینکه وزرای خارجه و مقامات عالی‌رتبه بسیاری از کشورهای جهان باوجود تسلط یا آشنایی در سطح قابل‌قبول به یک زبان بین‌المللی ترجیح می‌دهند به زبان کشور خود سخن بگویند. مجامع بین‌المللی نیز این قاعده را پذیرفته‌اند و مترجمان هم‌زمان حرفه‌ای سخنان مقامات دیگر کشورها را به بیشتر زبان‌های زنده دنیا ترجمه می‌کنند. قصد مقایسه امیرعبداللهیان با اسلاف خود چه در زمان رژیم گذشته و حتی با وزرای پس از انقلاب را ندارم. تا جایی که اطلاع دارم، ایشان دانش‌آموخته دوره چهارم دانشکده وزارت امورخارجه است؛ مرکزی آموزشی در سطح و استاندارد قابل‌قبول برای تربیت دیپلمات‌های مورد‌نیاز دستگاه دیپلماسی کشور. خروجی این مرکز علمی و تخصصی حداقل در چند دوره اول دیپلمات‌های برجسته و صاحب‌نامی است که منشأ خدمات برجسته‌ای بوده و هستند. این فارغ‌التحصیلان حداقل به یک زبان (نوعا انگلیسی) مسلط بوده و به زبان دوم (فرانسه، عربی، اسپانیولی) در حدی که بتوانند در یک محفل دیپلماتیک گلیم خود را از آب بیرون بکشند، آشنایی نسبی دارند؛ چرا‌که در دانشکده آموزش دو زبان خارجی (اولی اصلی و دیگری زبان دوم) اجباری است یا حداقل در آن دوره‌ها اجباری بود‌. از رجال نامدار کشور در دوران قبل در کسوت وزیر خارجه مانند محمدعلی فروغی فیلسوف، ادیب اندیشمند و رئیس جامعه ملل در دوره‌ای از تاریخ آن به چهار زیان انگلیسی، فرانسه، روسی و عربی مسلط سخن می‌گفت فاکتور می‌گیرم. احتمالا جناب امیر عبداللهیان خود از سطح تسلط زبان خارجی همکاران قبل و بعد خود که در دانشکده وزارت خارجه تحصیل کرده‌اند اطلاع دارد. به یک نمونه اشاره می‌کنم هرچند می‌توان در همین وزارت خارجه تحت امر امیرعبداللهیان به فهرستی طولانی از چنین افرادی اشاره کرد.

دکتر سیدعباس عراقچی تحصیل‌کرده و فارغ‌التحصیل همان مرکز آموزشی است. در زمان وزارت دکتر ظریف چند سال با امیر‌عبداللهیان در کسوت معاون و همکار وزیر کنونی بود. او کسی است که با تسلط بر زبان انگلیسی در کنار و هم‌دوش دکتر محمدجواد ظریف یکی پیچیده‌ترین مذاکرات تاریخ دیپلماسی چند دهه اخیر را با قدرت‌های بزرگ جهان موسوم به ۱+۵ اداره کرد. به نظرم در ماجرای اخیر که به‌شدت به اعتبار کشور لطمه وارد کرد، نمی‌توان فقط به جناب وزیر ایراد گرفت؛ مشکل در جای دیگری است که البته منحصر به جناب امیرعبداللهیان نیست. ضروزی است مسئولان کشور در شیوه حکمرانی و واگذاری مناصب حکومتی پند حکیمانه شیخ اجل در حکایت سوم گلستان درباره آن دو برادر را نصب‌العین خود قرار دهند. نابسامانی و اشتباهات حکمرانی در مناصب داخلی کشور با وجود همه ایراد‌ و انتقاد‌، کمتر با اعتبار کشور در ورای مرزها ارتباط دارد. باید دست‌اندرکاران انتخاب وزرای کلیدی مانند منصب تأثیرگذار دستگاه دیپلماسی به این سؤال پاسخ دهند که چه اتفاقی در عرصه بین‌المللی باید آنان را وادار کند که در انتخاب وزیر خارجه توجه خود را از پیوندهای داخلی، گفتمان‌های تصنعی هزینه‌ساز و روابط مریدی و مرادی برداشته و برای قواعد، معیارها و ضابطه‌های حداقلی برای این منصب که با اعتبار کشور پیوند دارد، ارزش و اعتبار قائل شوند. کارنامه ناموفق جناب حسین امیرعبداللهیان در کسوت وزیر خارجه پیش‌روی همه دلسوزانی است که به اعتبار و جایگاه کشور در عرصه بین‌المللی می‌اندیشند. آنان شاهد از‌دست‌رفتن فرصت‌های غیر‌قابل‌برگشتی هستند که وزارت امور خارجه مسئولیت مستقیم در آن دارد. قاطبه دیپلمات‌های شایسته و کارکشته وزارت امور خارجه منتقد جدی افاضات غیرحرفه‌ای و هزینه‌ساز جناب وزیر در مدیریت دیپلماسی هستند و متأسفانه گوش شنوایی برای حرف‌های برحق خود پیدا نمی‌کنند. فارغ از اظهارنظرهای جناب وزیر در مواردی مانند آنچه درباره حجم تونل‌های غزه سخن می‌گوید، سطح وزیر خارجه کشور بزرگی مانند ایران را تا سطح سخنگویی حوثی‌ها تنازل می‌دهد و... به نظر می‌رسد همین یک قلم سخنرانی در جلسه شورای امنیت که با واکنش‌های سخره‌آمیز در سطح داخل و خارج کشور موجب بی‌اعتباری کشور شد کافی است تا تدبیری شود و آبروی ایران عزیز وجه‌المصالحه جناح‌بندی‌های داخل کشور قرار نگیرد.

پاسخ به تاریخ!
علیرضا حجتی
اقدام تاریخی دادگاه لاهه در تایید صلاحیت دیوان دادگستری بین‌المللی برای بررسی نسل‌کشی رژیم صهیونیستی در غزه، آن هم یک روز پیش از «روز جهانی یادبود هولوکاست»، نقطه پایانی بر «تصویر اسرائیل» و فروپاشی محتوایی این موجودیت مبتنی بر آپارتاید است.
در نگاه اول، این رای تاریخی اگرچه ممکن است دارای تاثیرات نمادین خوانده و براحتی توسط اسرائیل مانند انبوهی از قطعنامه‌های مصرح سازمان ملل علیه این رژیم نادیده گرفته شود اما در نظام بین‌الملل و سیاست جهانی معنای خاص خود را تولید خواهد کرد. 15 قاضی دیوان دادگستری بین‌المللی در «دن هاخ» - نام حقیقی لاهه - جمعه 26 ژانویه 2024 شاید بدون آنکه بدانند، به تاریخ پاسخ دادند. 27 ژانویه روزی است که توسط ساختارهای جهانی پس از جنگ دوم جهانی در تقویم به عنوان روز جهانی یادبود هولوکاست ثبت شده است؛ اتفاقی که جنبش صهیونیستی در جهان، با استفاده از آن ایده، تاسیس اسرائیل در اراضی فلسطین را عملیاتی کرد. حالا دادگاه لاهه قرار است به نسل‌کشی رژیمی بپردازد که از سال 1948 تا همین امروز با این استدلال که قربانی نسل‌کشی بوده، در پرتو حمایت‌های غیرمتعارف ایالات متحده و شرکای اروپایی بی‌سابقه‌ترین کشتار سیستماتیک و جنون‌آمیز در جهان علیه بشریت را به نام خود ثبت کرده‌ است. روز گذشته در هلند، این حاشیه امن و حصار بلند شکسته شد. آفریقای جنوبی، این کشور زخم‌خورده از آپارتاید، توانست با جمع‌آوری یک پرونده دقیق کیفری، «حقوق بین‌الملل» را به اجماع جهانی علیه نسل‌کشی عامدانه صهیونیست‌ها علیه مردم فلسطین پیوند زند.  با استفاده از این حاشیه امنیت بود که «یوآو گالانت» وزیر جنگ صهیونیست‌ها در روز ابتدایی جنگ در غزه درباره مردم فلسطین گفت: «ما با یک مشت حیوان می‌جنگیم و مناسب شأن‌شان با آنها رفتار می‌کنیم. ما غزه را به طور کامل محاصره می‌کنیم؛ نه برق، نه غذا و نه آب و نه گاز در آنجا نخواهد بود». مقامات اسرائیلی به کرات گفتند در غزه غیرنظامی وجود ندارد! و ارتش اسرائیل ویدئویی درست کرد که در ابتدای آن خطاب به مردم غزه گفته شد: «سلام به تو حیوان. من کاپیتان جهنم هستم؛ دعا کن در خیابان‌های ویران شده غزه کشته شوی».
پاسخ‌های عصبی و توهین‌آمیز مقامات صهیونیست به خبرنگاران غربی یکی دیگر از آن بزنگاه‌هایی بود که تصویری بدون روتوش از ماهیت صهیونیست‌ها را پیش چشم جهانیان قرار داد. در یکی از این پاسخ‌ها «نفتالی بنت» نخست‌وزیر سابق اسرائیل در جریان گفت‌وگوی خود با خبرنگار اسکای‌نیوز وقتی از او درباره نیاز کودکان فلسطینی در بیمارستان‌ها به برق سوال شد، گفت: «تو واقعا چه مشکلی ‌داری که به سوال‌هایت درباره غیرنظامیان فلسطینی ادامه می‌دهی؟ شرم بر تو!» مسیری که جهان از 7 اکتبر 2023 پیمود تا در 26 ژانویه 2024 به سرمنزل مقصود برسد، تصویری از سقوط نظام معنایی اسرائیل را به نمایش گذاشت؛ تصویرسازی‌ای که تا چند دهه ضامن حیات رژیم صهیونیستی به عنوان موجودیتی که همواره در معرض تهاجم قرار دارد و «حق دفاع مشروع» از خود را دارد، به شمار می‌رفت. تمام این واژگان، عبارات و تصاویر در برخورد با حقیقت بسادگی فرو ریخت. تل‌آویو شاید فکر اینجایش را نکرده بود که امروز زنجیره دانش و آگاهی‌بخشی در فضایی خارج از «مین استریم‌ها» رقم می‌خورد، یعنی همان اتفاق آشنایی که 4 دهه قبل می‌توانست تمام جنایات نظامی اسرائیل را سانسور کرده و با برچسب «مشروعیت اقدامات تدافعی اسرائیل» به عنوان تنها دموکراسی خاورمیانه در برابر اقوام بربر و تروریست به خورد شهروند آمریکایی و اروپایی بدهد. در عصر شبکه‌های اجتماعی و دوران «شهروند - خبرنگاری»، مردم جهان منتظر CNN و BBC WORLD  نمی‌مانند تا روایت اول را از آنها دریافت کنند، بلکه نوجوان فلسطینی تصاویر بمباران خانه خود و کشته شدن مادر و خواهر خردسالش را در شبکه اجتماعی به دنیا مخابره می‌کند. نظام معنایی اسرائیل به عنوان عامل هویت‌ساز برای این موجودیت از همان 7 اکتبر با سرعت فزاینده‌ای به سمت سقوط حرکت کرد. هیچ‌کس پروپاگاندای صهیونیستی مبنی بر سر بریدن کودکان و زنان توسط مبارزان حماس را باور نکرد. همان‌طور که تمام دروغ‌های مقامات صهیونیست پس از بمباران بیمارستان‌ها و حمله به مراکز درمانی با توجیه استفاده حماس از آنها به عنوان پناهگاه، بر دامنه رسوایی اسرائیل افزود. سخنان بی‌سابقه «آنتونیو گوترش» دبیرکل سازمان ملل متحد در نشست 2 آبان شورای امنیت یک ضربه حیثیتی بر اسرائیل وارد آورد؛ جایی که گفت: حمله حماس به اسرائیل بی‌جا اتفاق نیفتاد؛ مردم فلسطین ۵۶ سال است تحت اشغالند. همچنین مهم است که بدانیم حملات حماس بی‌دلیل رخ نداده است. مردم فلسطین بیش از ۵ دهه تحت اشغال خفه‌کننده هستند. گوترش این را هم گفت: آنها دیده‌اند زمین‌های‌شان پیوسته توسط شهرک‌سازی‌ها و خشونت‌ها بلعیده شده است؛ اقتصادشان خفه شده، مردم‌شان آواره شده‌اند و خانه‌های‌شان ویران شده است. این فروپاشی تا جایی پیش رفت که شاید در بی‌سابقه‌ترین رویداد در تاریخ سیاست خارجی آمریکا یک موج گسترده از استعفا در وزارت خارجه دولت بایدن در اعتراض به جنایات اسرائیل و حمایت بی‌قید و شرط ایالات متحده از نسل‌کشی در غزه رقم خورد.  اسرائیل اینگونه یک هولوکاست قرن بیست‌ویکمی خلق کرد و حالا فقط یک تصویر زشت و فرعی در تاریخ است؛ تصویری که هیچ‌کس دوست ندارد به آن نگاه کند
 

نخبه‌پروری سیاسی رهیافت تعامل دانشگاه و احزاب

احمد نادری
جامعه‌پذیری‌ سیاسی‌ فرآیند مستمر یادگیری و انتقال ارزش‌ها، ایستارها، اعتقادات‌ و آداب‌ورسوم‌ اجتماعی سیاسی‌، از نسلی‌ به‌ نسل‌ دیگر است‌ که‌ به‌موجب‌ آن‌ افراد ضمن‌ آشنایی با نظام‌ سیاسی‌ و تا اندازه قابل‌توجهی ادراکشان از سیاست و واکنش‌هایشان نسبت به پدیده‌های سیاسی تعیین می‌شود. دانشگاه و احزاب سیاسی دو نهاد مهم در جامعه‌پذیری‌ سیاسی‌ در سطح عام و حکمرانی سیاسی در سطح خاص دارند. در هر جامعه‌ای، دانشگاه به‌عنوان نهاد انتقال‌دهنده فرهنگ نظام حاکم در جامعه، شناخته می‌شود. نقش و تأثیرگذاری این نهاد بر افکار و اندیشه‌های نوجوانان و جوانان انکارناپذیر است. دانشگاه به‌عنوان نهادی اجتماعی در قرن اخیر جایگاه شایسته‌ای در جامعه‌پذیری سیاسی، فرهنگ‌پذیری سیاسی و کمک به افراد در تعیین جایگاه و مقام اجتماعی آن‌ها داشته است. همچنین نهادها و احزاب سیاسی کارکرد دوگانه‌ای در جامعه‌پذیری سیاسی دارند، از یک‌سو به آگاهی‌بخشی سیاسی عامه مردم می‌پردازد، احزاب با تعیین دستور کار سیاسی و تعیین ارزش‌ها بدل به بخشی از فرهنگ سیاسی جامعه می‌شود. 
از سوی دیگر احزاب سیاسی زمینه نخبه پروری سیاسی و جذب نخبگان سیاسی را فراهم می‌سازند. احزاب سیاسی مدرن نخبگان فکر و علمی را شناسایی و متناسب با رهیافت سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیکی حزب، آن‌ها را آموزش می‌دهند. پس از جلب نخبگان و فعالان سیاسی و آموزش سیاسی جوانان و دانشجویان اقدام به تشكیل كادرهای فعال در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و… می‌كنند، تا بدین‌ طریق سیستم پویا و زنده را طرح‌ریزی و در طول فعالیت آن سیستم، كادرهای مجرب و كارآزموده را به جامعه تحویل داده، تا در رگه‌های حیات سیاسی كشور به جریان بیفتند.
نخبه پروری سیاسی و قرار گرفتن انسان‌های شایسته و توانمند در فرآیندهای کلان تصمیم‌گیری و مناصب سیاسی و اجرایی یکی از موضوعات بسیار مهم و راهبردی در نظام‌های سیاسی معاصر است که توسعه، پیشرفت و کارآمدی را در دستور کار خود قرار داده‌اند. 
​​​​​​​هر نظام سیاسی تلاش می‌کند کارگزاران و نخبگان سیاسی خود را بر مبنای مطلوبیت‌های عینی و نظری خود شناسایی و پرورش دهد. تعامل میان نهادهای سیاسی و علمی در حوزه جامعه‌پذیری سیاسی و نخبه پروری سیاسی، زمینه پرورش نخبگان سیاسی را فراهم می‌سازد، اگر فضای علمی برای مشارکت و کنش سیاسی دانشجویی  باز باشد و احزاب سیاسی برنامه مدونی در راستای جذب نخبگان فکر و علمی داشته باشند موجب جذب نخبگان فکری و سیاسی در نهادهای مهم جامعه می‌شود.
الگوی مطلوب نخبه پروری سیاسی چهار مرحله دارد. مرحله اول شناسایی نخبگان سیاسی، مرحله دوم پرورش و تربیت سیاسی، باید در این مرحله آموزش‌های سیاسی و مدیریتی به آن‌ها داده شود. مرحله سوم گزینش و به‌کارگیری نخبگان سیاسی در مناصب سیاسی، اجرایی و سیاست‌گذاری. مرحله چهارم پایش نخبگان سیاسی یعنی بهره‌گیری از تجارب و آموخته‌های کارگزاران و نخبگانی که در وضعیت فراغت از مسئولیت به سر می‌برند. یکی از مهم‌ترین مراحل نخبه پروری سیاسی آموزش سیاسی است. آموزش سیاسی منجر به افزایش آگاهی و سواد سیاسی کنشگران می‌شود. در کشورهای توسعه‌یافته دانشگاه‌ها نقش محوری در آموزش و تربیت نخبگان سیاسی دارند. نظام حکمرانی سیاسی دول مختلف در حوزه نخبه پروری سیاسی رهیافت‌های مختلفی دارند برای نمونه در «رهیافت آموزش سیاسی کثرت‌گرایی» چندین دانشگاه وظیفه جامعه‌پذیری سیاسی و نخبه پروری سیاسی را ایفا کنند برای نمونه در ایالت متحده حدود ۲۶۰ نهاد مختلف آموزشی در حوزه تربیت و آموزش نخبگان سیاسی فعال هستند و از بین آن‌ها ۱۲ دانشگاه نقش محوری در تربیت و آموزش نخبگان سیاسی دارد. همچنین در «رهیافت همگن‌سازی» تنها یک یا دو دانشگاه وظیفه تربیت نخبگان سیاسی را برای جامعه دارند. برای مثال در انگلیس دانشگاه آکسفورد و کمبریج، در مکزیک دانشگاه UNAM، یا در ژاپن دانشگاه توکیو مسئول اصلی آموزش نخبگان سیاسی در کشور است و تقریباً یک‌چهارم نخبگان کشور را این دانشگاه‌ها تربیت می‌کنند. در رهیافت «سیاسی و ایدئولوژیکی» مانند کشور چین، حکومت با کمک دانشگاه و نهادهای اجتماعی درصدد جامعه‌پذیری سیاسی و نخبه پروری سیاسی هستند. رهیافت نخبه پروری سیاسی در جمهوری اسلامی را می‌توان گفت تلفیقی از «رهیافت همگن‌سازی» و «سیاسی و ایدئولوژیکی» است که نخبه پروری سیاسی از طریق چند دانشگاه خاص سیاسی و ایدئولوژیک صورت می‌گیرد که دانشگاه‌های معتبر در آن جایگاهی ندارند. در کل نظام علمی و دانشگاهی کشور برنامه مدون و منظمی درزمینهٔ نخبه پروری سیاسی و آموزش سیاسی وجود ندارد.
از منظر زیگموند نیوتن، احزاب سیاسی به لحاظ اهداف و کارکردها به دو دسته احزاب برنامه‏دار و احزاب مصلحت‏گرا تقسیم می‌شوند. حزب مصلحت‏گرا به حزبی اطلاق می‏شود كه برنامه و خط مشی خود را به موازات دگرگونی‌های سیاسی و اجتماعی در جامعه تغییر داده و خود را با شرایط زمان سازگار می‏سازد. چنین حزبی پایبندی به مرام سیاسی خاصی ندارد و سعی می‏كند اهداف خود را با نیازهای جامعه در یک‌زمان به‌خصوص تطبیق دهد. این حزب برنامه‏های جامع و درازمدت ندارد و كوشش می‏كند كه برای مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، با توجه به اقتضای زمان و مكان راه‏حل‌هایی بدهد. در مقابل، حزب برنامه‏دار، حزبی است كه دارای برنامه‏ای جامع و درازمدت بوده و راه‏حل‌هایی اساسی برای مشكلات جامعه طرح می‏كند. یکی از مهم‌ترین کارکردهای احزاب سیاسی برنامه‌دار شناسایی، آموزش و جذب نخبگان سیاسی از فضاهای دانشگاهی، دینی، محله‌ای و … است. زمانی که یک حزب نهادمند باشد به این معنا که یک حزب سیاسی به‌عنوان یک نهادی باشد که نخبگان بتوانند به ساختار آن ورود پیدا کنند و سرمایه اجتماعی در آن جریان داشته باشد و شبکه‌سازی سیاسی در آن صورت بگیرد، کارایی و اثربخشی بیشتری در نظام سیاسی کشور خواهد داشت.
نخبه پروری سیاسی در ادبیات نظری با گردش نخبگان مفهوم‌پردازی می‌شود و این ادبیات لازمه تعادل و تثبیت سیاسی جامعه را توجه به نخبگان جدید و جذب آن‌ها در سیستم اجتماعی و سیاسی می‌دانند. پاره‌تو بر این باور است که در جامعه نخبگانی هستند که از طبقات پایین خودشان را بالا می‌کشند نوعی تعادل در سیستم اجتماعی به وجود می‌آید. اگر نخبگان حکومتی نتوانند راهی برای جذب افراد نخبه بیابند عدم تعادل در نظام سیاسی اتفاق می‌افتد، این عدم تعادل از طریق بازکردن فضاهای تازه و جذب نخبگان در بدنه در مسیرهای تحرک اجتماعی ترمیم می‌شود. تحلیل این نظریات نشان می‌دهد که نخبه‌پروری سیاسی و توجه به دانشجویان و جوانان نخبه از کارکردهای مهم نهادهای سیاسی است. بااین‌حال بعضی از نظریات بر سلطه اقلیت نخبگان بر اکثریت تکیه دارند و جذب و پرورش نخبگان سیاسی و نخبه پروری سیاسی تکیه ندارند. به نظر موسکا هیچ نظم اجتماعی بدون وجود یک اقلیت مسلط سیاسی سازمان‌یافته امکان‏پذیر نیست و همیشه در عمل اقلیتی وجود دارد که بر اکثریتی حکومت می‏کند. امروزه میان نخبگان قدرت در سیاست، اقتصاد و ارتش، نوعی اتحاد و یگانگی وجود دارد و آن‌ها منافع و علائق مشتركی دارند، درنتیجه یگانگی و منافع مشترک، کلیه مقام‏های اداری جامعه را در اختیار خود می‏گیرند این با هم هیچ‌گونه تزاحمی ندارند و وابستگی‌های شخصی وجود دارد كه نخبگان را به یكدیگر پیوند داده و از توده مردم متمایز می‌سازد.
وجود تشکل‌های سیاسی جوانان و دانشجویان در جامعه به‌عنوان منبعی برای تقویت و بازتوانی احزاب و نهادهای سیاسی در جامعه است و تزریق نخبگان سیاسی عرصه دانشگاهی به نهادهای سیاسی موجب تثبیت و تعادل سیاسی در جامعه می‌شود. به نظر من دانشجویان فعال سیاسی بعد از فارغ‌التحصیلی به سه گروه تقسیم می‌شوند: «کنشگران فعال» که مسیر توسعه سیاسی را طی می‌کنند و بعد از فارغ‌التحصیلی نیز در مدارج بالای سلسله مراتب مشارکت سیاسی دارند به‌طوری‌که این افراد جذب نهادهای دولتی، سیاسی و رسانه‌ای شده‌اند و به‌عنوان حکمران، مدیر، کارشناس فعالیت می‌کنند که البته تعداد آن‌ها محدود است، «کنشگران محلی‌گرا» این کنشگران سیاسی در مسیر توسعه سیاسی گام برنداشته‌اند و کنش سیاسی آن‌ها محدود به محله یا موقعیت جغرافیایی کوچک است یا اثربخشی فعالیت سیاسی آن‌ها با برد کم می‌باشد یا در حوزه فضای سایبر کنشگری سیاسی و گفتمانی دارند و «کنشگران منفعل» بعد از فارغ‌التحصیلی کنش سیاسی خاصی ندارند و تنها پیگیر اخبار سیاسی از طریق رسانه‌های جمعی هستند. بخش قابل‌ملاحظه‌ای از دانشجویان دغدغه مند سیاسی و فعالین تشکل‌های دانشجویی در این گروه جای می‌گیرند. پدیده حرکت از کنش سیاسی فعالانه به کنش سیاسی منفعلانه و همچنین حرکت از کنش ارتباطی شبه رسمی سیاسی به عدم کنش ارتباطی در نتیجه «عدم نخبه‌پروری سیاسی دانشگاه و فضاهای علمی» و «عدم نخبه‌پروری سیاسی احزاب و نهادهای سیاسی» به وجود می‌آید.
عدم نخبه‌پروری سیاسی، پیامدهای اجتماعی، سیاسی و روان‌شناختی «احساس ابزارشدگی»، «بیگانگی سیاسی»، «فرار نخبگان»، «سیاست‌زدگی و سیاست‌گریزی» و «کنش سیاسی فردگرایانه» دارد. دانشجویان فعال سیاسی بعد از خروج از دانشگاه به این نتیجه می‌رسند که در دوران دانشجویی احزاب سیاسی به آن‌ها به‌عنوان ابزاری برای دستیابی به اهداف سیاسی و تبلیغاتی نگاه کرده است. عدم نخبه‌پروری سیاسی دانشگاه و احزاب سیاسی موجب رهاشدگی دانشجویان بعد از فارغ‌التحصیلی می‌شود، به‌طوری‌که آن‌ها تعاملات سیاسی و اثربخشی سیاسی را از دست می‌دهند و دچار بیگانگی و انزوای سیاسی می‌شوند. به این معنا در فضای سیاسی احساس بی‌قدرتی می‌کنند، یک نگاه تنفرآمیز نسبت به سیاست و فضای سیاسی جامعه پیدا می‌کنند و درنهایت دچار انزوای سیاسی می‌شوند. یا برخی از دانشجویان فعال سیاسی بعد از فارغ‌التحصیلی به دلیل عدم نخبه‌پروری سیاسی دچار کنش سیاسی فردگرایانه می‌شوند. به این معنا که این گروه به لحاظ فکری و ایدئولوژیک وابستگی و تعلق حزبی و سیاسی دارند ولی به لحاظ ساختاری وابستگی و تعلق حزبی ندارند. به دلیل عدم نخبه‌پروری سیاسی و درهای بسته ساختار احزاب سیاسی موجب شده است تا فعالین تشکل‌های دانشجویی کنش سیاسی فردگرایانه داشته باشند. در کشورهایی که امکان جذب و به‌کارگیری نخبگان خود ندارند، آن‌ها وارد چرخه کاری و فکری سایر کشورها می‌شوند، یکی از مهم‌ترین پیامدهای عدم نخبه‌پروری سیاسی در کشور فرار نخبگان سیاسی و فکری به سایر کشورها است. نخبه‌پروری سیاسی و جذب نخبگان سیاسی در نهادهای سیاسی، دولتی و حکومتی موجب ایجاد تعادل در نگرش‌ها و باورهای سیاسی فرد می‌شود بااین‌حال اگر نخبه‌پروری سیاسی صورت نگیرد در حالت افراطی منجر به سیاست‌زدگی می‌شود به‌طوری‌که دیدگاه‌ها و نگرش‌های سیاسی افراطی نسبت به جامعه پیدا می‌کند و در حالت تفریطی از سیاست‌گریزان می‌شود و سعی می‌کند دخالتی در مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه نداشته باشد و به یک فرد منزوی در امر سیاست تبدیل می‌شود.
در حال حاضر درزمینهٔ نخبگان سیاسی دچار بحران جدی هستیم. ضرورت پرداخت به موضوع مهم نخبه‌پروری سیاسی در فضای علمی و دانشگاهی احساس می‌شود. همچنین احزاب رسمی در کشورهای توسعه‌یافته سیاسی شاخه جوانان دارند و هدف آن‌ها شناسایی و جذب نخبگان سیاسی است. این مهم باید به جد پیگیری شود.
احزاب سیاسی برای تأمین نیرو و پرورش آن‌ها برای پست‌های دیپلماتیک باید به مسئله نخبه‌پروری، گردش نخبگان و پتانسیل نیروهای جوان توجه کنند. برای حصول به این مهم باید نهادسازی کرد. وجود نهاد آموزش‌وپرورش نخبگان سیاسی از دو منظر اهمیت دارد: ۱) به نخبه‌پروری سیاسی و آموزش سیاسی رسمیت می‌دهد ۲) نهادمندی به‌عنوان یکی از مهم‌ترین فاکتورهای سرمایه اجتماعی است و با نهادمندی نخبه‌پروری سیاسی و آموزش سیاسی می‌توان اعتماد نخبگان سیاسی جوان را جلب، سطح مشارکت سیاسی آن‌ها را ارتقاء و نخبگان سیاسی جوان را در سطح مختلف فرهنگی، اجتماعی و جغرافیایی شبکه‌سازی کرد